سرگرمی
2 دقیقه پیش | تصاویری که شما را به فکر فرو میبرد (34)یک عکس، یک طرح یا یک نقاشی؛ بعضاً چنان تاثیری روی بیننده دارد که شنیدن ساعت ها نصیحت و یا دیدن ده ها فیلم نمیتواند داشته باشد. هنرمندانی که به ساده ترین روش ها در طول تاریخ ... |
2 دقیقه پیش | دیدنی های امروز؛ سه شنبه 18 خرداد ماهدیدنی های امروز؛ سه شنبه 18 خرداد ماه وبسایت عصرایران: نماز تراویح مسلمانان اندونزی در نخستین شب آغاز ماه رمضان – آچهمعترضان عوارض زیست محیطی یک پروژه انتقال آب در کاتالونیا ... |
طنز؛ چند مسئله بی اهمیت
آیدین سیارسریع در روزنامه قانون نوشت:
این که هر روز ما در این ستون به خبرهایی مثل انتخابات مجلس، توقیف فیلمها، آلودگی کشنده هوا و مسائل پیش پاافتادهای از این دست میپردازیم دیگر واقعا دارد آزاردهنده میشود و خود ما هم به این واقفیم. برای همین امروز تصمیم گرفتیم به مسائل مهم کشور، منطقه و جهان بپردازیم و این دستمال را از دور سری که درد نمیکند، برداریم.
یک)
رئیس اتحادیه دارندگان رستوران و سلف سرویس گفت: دریافت حق سرویس توسط رستورانها خلاف و غیرقانونی است.
یکی از مسائل مهم کشور همین حق سرویس است. اما نه حق سرویس رستورانها بلکه حق سرویس شهروندان مخصوصا در رستورانهای بین راهی. متاسفانه شاهد هستیم که بعضی از این رستورانها تکخوری میکنند و مینویسند سرویس فقط برای مشتریان و به این ترتیب حق سرویس را از شهروندان سلب کرده و کلیه و مجاری (قانونی) شهروندان را دستاویز مطامع خود میکنند. ایشالا خودشان به هر دری میزنند صدای «اهممم» بشنوند، ایشالا شیر آب داغ به جای آب سرد برایشان باز شود، ایشالا... گریه امانمان نمیدهد. برویم مورد بعدی.
دو)
خبر بیاهمیت بعدی خبر ممنوعالکاری مجید درخشانی است که آلبومش رفته مجوز بگیرد، حراست دفتر موسیقی وزارت ارشاد آلبوم را وا نکرده پس فرستاده و گفته درخشانی ممنوعالکار است. در حالی که درخشانی از کلیه اتهامات در دادگاه تبرئه شده، علت ممنوعالکاری او برای ما نامکشوف است. احتمالا با قیافهاش حال نمیکردند یا شاید هنوز نتوانستند ثابت کنند اعضای گروه درخشانی همه دخترخالهها و زنداداشهای او نیستند. شاید هم حراست دفتر موسیقی ارشاد با موسیقی مخالف است. این احتمال هم وجود دارد که اعضای حراست دفتر موسیقی وقتی دیدند وزارت ارشاد در حوزه سینما یک فیلم دیگر توقیف کرده، گفتند ما هم خلاصه یه کاری بکنیم، این پولی که میبریم سر سفره زن و بچه حلال باشه. البته واقعا این مسائل اهمیت ندارد. به هرحال این چیزها در هنر و موسیقی طبیعی است. مثلا وقتی مسعود جاهد بیکار شد، همسرش هم که غفلتا با او همخوانی میکرد سرطان ریه گرفت و افتاد گوشه بیمارستان. اتفاقی افتاد؟ نه. میخواستند وقتی 16 سالشان بود به حرف پدر و مادرشان که میگفتند «برو ریاضی بخون بدبخت» گوش کنند. موسیقی هم شد کار؟
سه)
یک خبر خوب هم برای شایعه سازان فعال و خدوم کشور داریم. محمدعلی کشاورز، بازیگر پیشکسوت سینما و تلویزیون گفته: هم اکنون حال مساعدی ندارم و در بیمارستان بستری هستم.
این مورد را هم به خاطر هنرمند بودن سوژه و بیاهمیت بودن قضیه رها میکنیم. بعدی لطفا.
چهار)
مهران غفوریان با علایم آنفلوآنزا در بیمارستان بستری شد.
من نمیدانم هنرمندان چه اصراری به مظلوم نمایی دارند!
پنج)
به خبرهای مهم برگردیم. مقامات چین اعلام کردند: سیاست تک فرزندی این کشور از دیروز پایان یافت و از این پس زوجهای چینی میتوانند بر اساس لایحه فوق صاحب دومین فرزند شوند. با توجه به رفتن ایران به سوی پیری جمعیت، برای ترغیب زوجهای جوان به فرزندآوری و با توجه به شکست طرحهای قبلی دو راه بیشتر پیش روی ما نیست: 1) مسئولان، سیاستمداران و نهادهای رسمی جوانان را از آوردن فرزند منع کنند. 2) صداوسیما درباره مضرات فرزندآوری و داشتن فرزند برنامه بسازد.
با این تدابیر شک نکنید در سالهای آینده با انفجار جمعیت مواجه خواهیم شد!
این که هر روز ما در این ستون به خبرهایی مثل انتخابات مجلس، توقیف فیلمها، آلودگی کشنده هوا و مسائل پیش پاافتادهای از این دست میپردازیم دیگر واقعا دارد آزاردهنده میشود و خود ما هم به این واقفیم. برای همین امروز تصمیم گرفتیم به مسائل مهم کشور، منطقه و جهان بپردازیم و این دستمال را از دور سری که درد نمیکند، برداریم.
یک)
رئیس اتحادیه دارندگان رستوران و سلف سرویس گفت: دریافت حق سرویس توسط رستورانها خلاف و غیرقانونی است.
یکی از مسائل مهم کشور همین حق سرویس است. اما نه حق سرویس رستورانها بلکه حق سرویس شهروندان مخصوصا در رستورانهای بین راهی. متاسفانه شاهد هستیم که بعضی از این رستورانها تکخوری میکنند و مینویسند سرویس فقط برای مشتریان و به این ترتیب حق سرویس را از شهروندان سلب کرده و کلیه و مجاری (قانونی) شهروندان را دستاویز مطامع خود میکنند. ایشالا خودشان به هر دری میزنند صدای «اهممم» بشنوند، ایشالا شیر آب داغ به جای آب سرد برایشان باز شود، ایشالا... گریه امانمان نمیدهد. برویم مورد بعدی.
دو)
خبر بیاهمیت بعدی خبر ممنوعالکاری مجید درخشانی است که آلبومش رفته مجوز بگیرد، حراست دفتر موسیقی وزارت ارشاد آلبوم را وا نکرده پس فرستاده و گفته درخشانی ممنوعالکار است. در حالی که درخشانی از کلیه اتهامات در دادگاه تبرئه شده، علت ممنوعالکاری او برای ما نامکشوف است. احتمالا با قیافهاش حال نمیکردند یا شاید هنوز نتوانستند ثابت کنند اعضای گروه درخشانی همه دخترخالهها و زنداداشهای او نیستند. شاید هم حراست دفتر موسیقی ارشاد با موسیقی مخالف است. این احتمال هم وجود دارد که اعضای حراست دفتر موسیقی وقتی دیدند وزارت ارشاد در حوزه سینما یک فیلم دیگر توقیف کرده، گفتند ما هم خلاصه یه کاری بکنیم، این پولی که میبریم سر سفره زن و بچه حلال باشه. البته واقعا این مسائل اهمیت ندارد. به هرحال این چیزها در هنر و موسیقی طبیعی است. مثلا وقتی مسعود جاهد بیکار شد، همسرش هم که غفلتا با او همخوانی میکرد سرطان ریه گرفت و افتاد گوشه بیمارستان. اتفاقی افتاد؟ نه. میخواستند وقتی 16 سالشان بود به حرف پدر و مادرشان که میگفتند «برو ریاضی بخون بدبخت» گوش کنند. موسیقی هم شد کار؟
سه)
یک خبر خوب هم برای شایعه سازان فعال و خدوم کشور داریم. محمدعلی کشاورز، بازیگر پیشکسوت سینما و تلویزیون گفته: هم اکنون حال مساعدی ندارم و در بیمارستان بستری هستم.
این مورد را هم به خاطر هنرمند بودن سوژه و بیاهمیت بودن قضیه رها میکنیم. بعدی لطفا.
چهار)
مهران غفوریان با علایم آنفلوآنزا در بیمارستان بستری شد.
من نمیدانم هنرمندان چه اصراری به مظلوم نمایی دارند!
پنج)
به خبرهای مهم برگردیم. مقامات چین اعلام کردند: سیاست تک فرزندی این کشور از دیروز پایان یافت و از این پس زوجهای چینی میتوانند بر اساس لایحه فوق صاحب دومین فرزند شوند. با توجه به رفتن ایران به سوی پیری جمعیت، برای ترغیب زوجهای جوان به فرزندآوری و با توجه به شکست طرحهای قبلی دو راه بیشتر پیش روی ما نیست: 1) مسئولان، سیاستمداران و نهادهای رسمی جوانان را از آوردن فرزند منع کنند. 2) صداوسیما درباره مضرات فرزندآوری و داشتن فرزند برنامه بسازد.
با این تدابیر شک نکنید در سالهای آینده با انفجار جمعیت مواجه خواهیم شد!
ویدیو مرتبط :
حل مسئله چیست؟ (چقدر اهمیت داره؟)
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
طنز؛ مسئله مهمِ واسه خودت میگم!
یکی از متداولترین جملات که درواقع باید آن را بهجای جملات در حملات دستهبندی کرد، جمله «واسه خودت میگم...» است.
پوریا عالمی در روزنامه شرق نوشت:
یکی از متداولترین جملات که درواقع باید آن را بهجای جملات در حملات دستهبندی کرد، جمله «واسه خودت میگم...» است. مثلا یکی از نمایندگان مجلس گفته: «تماشای مسابقات کشتی و شنای مردان از سوی زنان در ورزشگاهها محدودیت دارد و حضور زنان در ورزشگاههای فوتبال بهخاطر ردوبدلشدن برخی از جملات و شوخیهای بسیار زشت بهصلاح زنان نیست.» اگر دقت کنید همه این حرفها با هدف «واسه خودت میگم...» به زبان آورده میشود. علاوهبراین میتوانیم شصت و چند هزار جمله از سیاستمداران بیاوریم که از قول مردم گفته شده و وقتی پرسیدی چرا؟ گفتند واسه خودتون میگم.
مسئله الف و ب: اینطور که ما فهمیدیم، در طول تاریخ هرکی هرکاری کرده، واسه خود ما کرده و هرکی هرچی گفته، واسه خود ما گفته، منتها ما نمیدانیم چطوری است که همیشه سر ما بیکلاه است.
الف: این چه حرفیه میزنی «ب»، اینطوری که من بدبخت میشم تو خوشبخت میشی؟
ب: ئهوا... دارم واسه خودت میگم.
الف: نهبابا. باز هم به اسم الف به کام ب؟
مسئله تأمل بر تمایل: همان نماینده همچنین گفته: «زنها تمایل چندانی به حضور در ورزشگاههای فوتبال ندارند.»
زنان گفتند: واسه کی میگی این حرفهارو؟
وی گفت: واسه خودتون میگم.
زنان گفتند: واسه خودت میگی.
[کمکپدیا]: لطفا بهجای کمک برای تکمیل دانشنامه ویکیپدیا، به تکمیل دانشنامه پوریپدیا کمک کنید.
مسئله سبیلها و درازها و سبیلدرازها: این مثل این است که ما بگوییم هرکی قدش دراز است، تمایل چندانی به بیدارشدن ندارد. خب هر درازی که دراز نیست و اینکه ما درازیم و دوست داریم همیشه بخوابیم، معنیاش این نیست که هرکی دراز است دوست ندارد بیدار شود. چهبسیار درازها که همیشه بیدار هستند و صبح زود بیدارند و شب هم دیر میخوابند. یا مثل اینکه ما بگوییم هرکی سبیل دارد، تمایل چندانی ندارد ریش داشته باشد. خب اینکه ما سبیل داریم و تمایل چندانی به ریش نداریم معنیاش این نیست که همه سبیلیون بیریشند. چهبسیار افرادی که ریش داشتند و تمایلی به سبیل نداشتند. چه بسیار افرادی هم که نه این را داشتند نه آن. پس به قول شاعر از محبت خارها گل میشود و میازار موری که دانهکش است. یعنی بابا چه زوری است که آدم واسه همه نسخه بپیچد؟
مسئله چی بودیم و هیچی نشدیم: ما بچه بودیم، پدرمان میزد توی سرمان و میگفت این کار را بکن، آن کار را نکن، این رشته را بخوان، آن رشته را نخوان. وقتی میگفتیم چرا؟ میگفت واسه خودت میگم. ما به مادر پناه میبردیم. مادرمان هم میزد توی سرمان و میگفت پدرت هرچی میگوید واسه خودت میگوید. ما به بابابزرگ پناه میبردیم. بابابزرگمان هم میزد توی سرمان و میگفت هرچی پدر و مادرت میگویند واسه خودت میگویند. ما به معلم مدرسه پناه میبردیم. معلممان هم میزد توی سرمان و میگفت اگر میخواهی در آینده یک چیزی بشوی یا باید درس بخوانی یا توی باغ بیایی. (تویباغبودن در فرهنگ عامیانه فارسی یعنی کسی که در جریان است. معنی حرف معلم ما هم این بوده که اگر میخواهی در آینده یککارهای بشوی، باید توی باغ بیایی و در جریان امور زندگی قرار بگیری.) اما ما به مدیر مدرسه پناه میبردیم. مدیر مدرسه میزد توی سرمان و میگفت موهایت را برو با نمره چهار بزن و دکمه یقهات را ببند، واسه خودت میگویم. ما به دوستان سر کوچه پناه میبردیم و عاشق میشدیم. عشقمان هم که تا آن لحظه در پارک نشسته بود و کاری نداشت هی میزد توی سرمان و میگفت من کلی کار دارم و کلی خواستگار دارم پس باید بیایی من را بگیری، واسه خودت میگویم. اینطوری شد که نسل ما همه ازدواج کردند و همه هنوز که هنوزه شغل درست و حسابی ندارند و دارند دور خودشان میگردند.
دیالوگ ۲: خودت را بینداز توی چاه. واسه خودت میگم.
- باشه هانی.
فرق دهه ٥٠ و ٦٠ و ٧٠: دههپنجاهیها به دههشصتیها هی امر و نهی میکردند و میگفتند واسه خودتون میگیم.
دههشصتیها هم هی به این ساز و به آن ساز خودشان را جابهجا میکردند و تکلیفشان نامشخص بود.
دهههفتادیها هم به دههشصتیها هی میگویند چرا این کار را کردید پس حالا این کار را بکنید. واسه خودتون میگیم.
دیالوگ ۳:ببخشید استاد چرا نمیگذارید ما حرف بزنیم؟
- واسه خودتون میگم.
واسه من میگی: ببخشید استاد این همه واسه من گفتی خودت هم گوش کردی؟
- مگه یهکفاش هرچی کفش میدوزه، میپوشه؟ الان هم زیادی حرف بزنی کاری میکنم دیگه حرف نزنی. اینرو هم واسه خودت میگم.
یکی از متداولترین جملات که درواقع باید آن را بهجای جملات در حملات دستهبندی کرد، جمله «واسه خودت میگم...» است. مثلا یکی از نمایندگان مجلس گفته: «تماشای مسابقات کشتی و شنای مردان از سوی زنان در ورزشگاهها محدودیت دارد و حضور زنان در ورزشگاههای فوتبال بهخاطر ردوبدلشدن برخی از جملات و شوخیهای بسیار زشت بهصلاح زنان نیست.» اگر دقت کنید همه این حرفها با هدف «واسه خودت میگم...» به زبان آورده میشود. علاوهبراین میتوانیم شصت و چند هزار جمله از سیاستمداران بیاوریم که از قول مردم گفته شده و وقتی پرسیدی چرا؟ گفتند واسه خودتون میگم.
مسئله الف و ب: اینطور که ما فهمیدیم، در طول تاریخ هرکی هرکاری کرده، واسه خود ما کرده و هرکی هرچی گفته، واسه خود ما گفته، منتها ما نمیدانیم چطوری است که همیشه سر ما بیکلاه است.
الف: این چه حرفیه میزنی «ب»، اینطوری که من بدبخت میشم تو خوشبخت میشی؟
ب: ئهوا... دارم واسه خودت میگم.
الف: نهبابا. باز هم به اسم الف به کام ب؟
مسئله تأمل بر تمایل: همان نماینده همچنین گفته: «زنها تمایل چندانی به حضور در ورزشگاههای فوتبال ندارند.»
زنان گفتند: واسه کی میگی این حرفهارو؟
وی گفت: واسه خودتون میگم.
زنان گفتند: واسه خودت میگی.
[کمکپدیا]: لطفا بهجای کمک برای تکمیل دانشنامه ویکیپدیا، به تکمیل دانشنامه پوریپدیا کمک کنید.
مسئله سبیلها و درازها و سبیلدرازها: این مثل این است که ما بگوییم هرکی قدش دراز است، تمایل چندانی به بیدارشدن ندارد. خب هر درازی که دراز نیست و اینکه ما درازیم و دوست داریم همیشه بخوابیم، معنیاش این نیست که هرکی دراز است دوست ندارد بیدار شود. چهبسیار درازها که همیشه بیدار هستند و صبح زود بیدارند و شب هم دیر میخوابند. یا مثل اینکه ما بگوییم هرکی سبیل دارد، تمایل چندانی ندارد ریش داشته باشد. خب اینکه ما سبیل داریم و تمایل چندانی به ریش نداریم معنیاش این نیست که همه سبیلیون بیریشند. چهبسیار افرادی که ریش داشتند و تمایلی به سبیل نداشتند. چه بسیار افرادی هم که نه این را داشتند نه آن. پس به قول شاعر از محبت خارها گل میشود و میازار موری که دانهکش است. یعنی بابا چه زوری است که آدم واسه همه نسخه بپیچد؟
مسئله چی بودیم و هیچی نشدیم: ما بچه بودیم، پدرمان میزد توی سرمان و میگفت این کار را بکن، آن کار را نکن، این رشته را بخوان، آن رشته را نخوان. وقتی میگفتیم چرا؟ میگفت واسه خودت میگم. ما به مادر پناه میبردیم. مادرمان هم میزد توی سرمان و میگفت پدرت هرچی میگوید واسه خودت میگوید. ما به بابابزرگ پناه میبردیم. بابابزرگمان هم میزد توی سرمان و میگفت هرچی پدر و مادرت میگویند واسه خودت میگویند. ما به معلم مدرسه پناه میبردیم. معلممان هم میزد توی سرمان و میگفت اگر میخواهی در آینده یک چیزی بشوی یا باید درس بخوانی یا توی باغ بیایی. (تویباغبودن در فرهنگ عامیانه فارسی یعنی کسی که در جریان است. معنی حرف معلم ما هم این بوده که اگر میخواهی در آینده یککارهای بشوی، باید توی باغ بیایی و در جریان امور زندگی قرار بگیری.) اما ما به مدیر مدرسه پناه میبردیم. مدیر مدرسه میزد توی سرمان و میگفت موهایت را برو با نمره چهار بزن و دکمه یقهات را ببند، واسه خودت میگویم. ما به دوستان سر کوچه پناه میبردیم و عاشق میشدیم. عشقمان هم که تا آن لحظه در پارک نشسته بود و کاری نداشت هی میزد توی سرمان و میگفت من کلی کار دارم و کلی خواستگار دارم پس باید بیایی من را بگیری، واسه خودت میگویم. اینطوری شد که نسل ما همه ازدواج کردند و همه هنوز که هنوزه شغل درست و حسابی ندارند و دارند دور خودشان میگردند.
دیالوگ ۲: خودت را بینداز توی چاه. واسه خودت میگم.
- باشه هانی.
فرق دهه ٥٠ و ٦٠ و ٧٠: دههپنجاهیها به دههشصتیها هی امر و نهی میکردند و میگفتند واسه خودتون میگیم.
دههشصتیها هم هی به این ساز و به آن ساز خودشان را جابهجا میکردند و تکلیفشان نامشخص بود.
دهههفتادیها هم به دههشصتیها هی میگویند چرا این کار را کردید پس حالا این کار را بکنید. واسه خودتون میگیم.
دیالوگ ۳:ببخشید استاد چرا نمیگذارید ما حرف بزنیم؟
- واسه خودتون میگم.
واسه من میگی: ببخشید استاد این همه واسه من گفتی خودت هم گوش کردی؟
- مگه یهکفاش هرچی کفش میدوزه، میپوشه؟ الان هم زیادی حرف بزنی کاری میکنم دیگه حرف نزنی. اینرو هم واسه خودت میگم.