سرگرمی
2 دقیقه پیش | تصاویری که شما را به فکر فرو میبرد (34)یک عکس، یک طرح یا یک نقاشی؛ بعضاً چنان تاثیری روی بیننده دارد که شنیدن ساعت ها نصیحت و یا دیدن ده ها فیلم نمیتواند داشته باشد. هنرمندانی که به ساده ترین روش ها در طول تاریخ ... |
2 دقیقه پیش | دیدنی های امروز؛ سه شنبه 18 خرداد ماهدیدنی های امروز؛ سه شنبه 18 خرداد ماه وبسایت عصرایران: نماز تراویح مسلمانان اندونزی در نخستین شب آغاز ماه رمضان – آچهمعترضان عوارض زیست محیطی یک پروژه انتقال آب در کاتالونیا ... |
طنز؛ همسایگی خرم سلطانم آرزوست!
اگر گزارش دیروز روزنامه شهروند را درباره خرید و فروش خانه در ترکیه، دوبی و قبرس توسط ایران نخواندهاید پیشنهاد میکنم روزنامه امروز را بگذارید زمین و بروید آن گزارش را بخوانید. چون اگر این ستون طنز را نخوانید چیزی از دست نمیدهید، ولی اگر آن گزارش را بخوانید هم متوجه میشوید که مثل آمریکا درباره خرید خانه هیچ کار خاصی نمیتوانید بکنید و آسمان همه جا برای شما بندگان مفلس یک رنگ است! هم نصف حقالتحریر آن گزارش به خاطر این تبلیغ به من میرسد! حالا اگر روزنامه دیروز را پیدا نکردید، میتوانید گزارش زیر را که کاملا واقعی است و برای یکی از دوستان من افتاده، بخوانید تا حساب کار دستتان بیاید. فقط یادتان باشد باید این نوشته را برای ١٠ نفر بفرستید. این رفیق ما توجه نکرد الان در بند مالی زندان مشغول است! حالا خود دانید! آقایان صفحهبند و ویراستار! لطفا دقت کنید از این خط فاصلههای اول دیالوگ بگذارید، عین موکت نبندید صفحه را! این جملات قبلی هم جزو متن طنز هست، حذفش نکنید! مخلص آقای مدیر مسئول هم هستیم که الان لبخند زد!
- آقا خونه برای رهن دارید؟
- کجا؟
- پول تو جیبم فراوونه، بگو کجا بریزم؟ همین جا همین جا! خب مرد حسابی... کجا؟ بورلی هیلز، ال ای! خب همین تهران صاب مرده دیگه.
- د نه د! اشتباه شما همین جاست... شما اول بگو چند کیلویی؟ یقینا صد کیلو به بالایی، درسته؟
- آقا وزن من چه ربطی به رهن خونه داره؟
- شما از علم نوین فروش املاک سر در میاری یا من؟ جواب منو بده، صد کیلو به بالا هستی یا نه؟!
- بله، ١٠٥ کیلو.
- خب، این اشتباه شما میانمایگان خفته در لایههای چربیه که فکر میکنید نمیتونید برید بورلی هیلز خونه بخرید! شما ماشین چی داری؟
- تیبا، زیبای ایرانی!
- خب بیست و چند میلیون دادی اینرو خریدی... تو میدونی توی کشورهایی که از صنایع خودروسازیشون حمایت نمیکنند، با این پول میشد چی خرید؟!
- چی میشد خرید؟!
- حالا اونو ول کن، گفتی چقدر پول داری؟
- ٢٠٠ تومن.
- من یک کیس خوب برات سراغ دارم.
- آقا روی من حساب نکن! من ازدواج کردم!
- نه بابا، تو که همون یکیش رو هم شانس آوردی بهت دادند! گوش بده به من. یک خانه خوب، طبقه دوم، نمای سمت راستت ایاصوفیه، نمای روبهرو دریای نیلگون همیشه سیاه و آبراه همیشه تنگ بسفر، نمای سمت چپت خانه خرم سلطان!
- نه، این به درد من نمیخوره، چون مادرم عاشق سریال حریم سلطان بوده، میخواد هر روز بیاد خونهمون خرم سلطانو ببینه! فقط صبرکن ببینم، این مناظری که گفتی، کاغذ دیواریه یا تابلو عکس؟
- هیچکدوم مبتذل، تو یک مشتری مبتذل هستی، تو مبتذلترین مشتری من بودی. ٥ دقیقه است منو خفه کردی...
- آقا درست صحبت کن، چرا توهین میکنی؟
- آقا جان، من از علم فروش املاک سر در میارم یا شما؟! مردم ما باید بهشون توهین بشه تا متوجه بشن! تو متوجه نیستی، من پیشنهاد خرید یک خانه توی استانبول ترکیه بهت دادم.
- چی میگی؟! استانبول؟ خب کارم چی میشه؟
- اونجا اجازه کار میگیری، تور لیدر میشی، توریستای ایرانی رو لخت میکنی! پولشو قسطی میدی!
- نه من مادرمو نمیتونم تنها بذارم! زنم چی؟
- اقامت هم بهت میدن، مادرت رو هم میتونی ببری پیش خودت.
- نه، وطنم رو نمیتونم ترک کنم، من در قبال وطنم مسئولیت دارم. خون پاک آریاییم چی میشه؟ کلی جمله از کوروش کبیر نقل کردم، کلی عکس تختجمشید لایک کردم، نمیشه که.
- تازه یه ساندویچ کباب ترکی هم بهت میدن.
- خب اوکی قانع شدم. چقدری باید بدم؟
- اون ٢٠٠ تومن رو بده، بیا اینجا بشین، گفتی تیبا داری، اونم قولنامه کن... اون ساعت... ساعتت رو بده... اصله یا از این ساعتاییه که توی اینستاگرام میفروشند؟ بند کفشتم باز کن...
- آقا بیخیال...
- آقا جان بیخیال چیه؟ تو از علم فروش املاک سر در میاری یا من؟ من تورو توی استانبول صاحب خونه میکنم!
- پس فقط لطف کن کرکره بنگاه رو بکش پایین. چون مردم از علم فروش املاک سر در نمیارند، فکر میکنند داری منو لخت میکنی!
ویدیو مرتبط :
خرم آباد- تهران-طنز
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
ضرب المثل خواندنی خودم جا ,خرم جا
افراد خونسرد و بی اعتنا خاصه آنهایی که همه چیز را از دریچۀ مصالح و منافع شخصی ببینند در جهان زیاد هستند.این گونه آحاد و افراد بشری به زیان و ضرر دیگران کاری ندارند. همان قدر که بارشان به منزل برسد و مقصودشان حاصل آید اگر دنیا را آب ببرد آنها را خواب می برد. به این دسته از مردم چنانچه در زمینۀ عدم توجه به مصالح اجتماعی ایراد و اعتراض شود شانه بالا انداخته در نهایت خونسردی و بی اعتنایی به این عبارت مثلی تمثل می جویند و می گویند:"خودم جا، خرم جا. زن صاحبخانه خواه بزا خواه نزا!"
یا به طور خلاصه می گویند: "خودم جا، خرم جا" مجازاً یعنی سود و زیان دیگران به من چه ارتباطی دارد؟ باید در فکر تأمین و تدارک منافع و مصالح خویش بود لاغیر.( دیگی که برای من نجوشه ، توش سر سگ بجوشه !)
عبارت بالا که سالهای متمادی در منطقۀ غرب ایران هنگام وضع حمل زنان باردار مورد استفاده و اصطلاح قرار می گرفت از واقعۀ تاریخی جالبی ریشه گرفته که نقل آن خالی از لطف و فایده نیست.
خواجه نصیرالدین طوسی قبل از آنکه مورد توجه ناصرالدین شاه محتشم واقع شود و به دربار اسماعیلیله راه یابد یک بار به بغداد رفت تا یکی از تألیفاتش را که در مدح اهل بیت پیغمبر اکرم (ص) بود به مستعصم خلیفۀ عباسی تقدیم نماید. در این مورد میرزا محمد تنکابنی چنین می نویسد:
"... آنچه مشهور است اینکه محقق طوسی در مدت بیست سال کتابی تصنیف کرد که در مدح اهل بیت پیغمبر (ص) بود. پس از آن کتاب را به بغداد برد که به نظر خلیفۀ عباسی برساند. پس زمانی رسید که خلیفه با ابن حاجب در میان شط بغداد به تفرج و تماشا اشتغال داشتند. پس محقق طوسی کتاب را در نزد خلیفه گذاشت، خلیفه آن را به ابن حاجب داد. چون نظر ابن حاجب ناصب به مدایح آل اطهار پیغمبر علیهم صلوات افتاد آن کتاب را به آب انداخت و گفت:"اعجنبی تلمه" یعنی خوش آمد مرا از بالا آمدن آب در وقتی که این کتاب را به آب انداختم و قطراتی از آب بالا آمدند! پس بعد از اینکه از آب بیرون آمدند محقق طوسی را طلبیدند.
"ابن حاجب گفت:"که ای آخوند، تو از اهل کجایی؟" گفت:"از اهل طوسم."
"ابن حاجب گفت:"از گاوان طوسی یا از خران طوس!؟" خواجه فرمود که: "گاوان طوسم."
"ابن حاجب گفت:"شاخ تو کجاست؟"
"خواجه گفت:"شاخ من در طوس است، می روم و آن را می آورم!" پس خواجه با نهایت ملال خاطر روی به دیار خویش نهاد و از ترس عمال ابن حاجب بدون آنکه توشه و زاد راحله ای بردارد با مرکوبش که دراز گوش نحیف وامانده ای بود از بیراهه به ایران مراجعت کرد."
پس از چندی شبانه روز به قریه ای از قرای کردستان رسید و به دنبال پناهگاهی می گشت تا شبی را به روز آورده خود و چهار پایش رنج خستگی را از تن بزدایند. در این موقع عده ای زن و مرد را به حال اضطراب و نگرانی دید. از جریان قضیه جویا گردید معلوم شد زن روستایی چند روز است برای وضع حمل دچار سختی شده اکنون میان مرگ و زندگی دست و پا می زند.
خواجه فرصت را مغتنم شمرده مدعی شد که بیمار باردار را بدون هیچ خطری بزایاند. وابستگان زن دهاتی مقدم خواجه را گرامی شمرده در مقام پذیرایی و بزرگداشت وی برآمدند. خواجه دستور داد قبلاً مرکوب خسته و فرسوده اش را تیمار کرده در طویلۀ گرم جای دادند و آب و علوفه اش را تدارک دیدند. سپس فرمان داد اطاق گرم و تمیزی برای آسایش و استراحت خودش آماده کردند. پس از آنکه از این دو رهگذر خیالش راحت شد و غذای گرم و مطبوعی به اشتهای کامل صرف کرد با اطلاعاتی که در علم پزشکی داشت برای رفع درد و زایمان بیمار تعلیمات لازم داده ضمناً دعایی نوشت و به دست صاحبخانه داد و گفت:"این دعا را با مقداری گشنیز بر ران چپ زائو ببندید و مطمئن باشید که به راحتی فارغ خواهد شد ولی متوجه باشید که پس از وضع حمل دعا را از ران چپش فوراً باز کنید و گرنه روده هایش را بیرون خواهد آورد."
اتفاقاً زکریای قزوینی راجع به خاصیت گشنیز که در حکایت بالا ذکر شده چنین می نویسد:
"کزبره: او را به پارسی گشنیز خوانند و شیخ الرییس گوید که اگر کزبره را به آهستگی از بیخ برکنند و بر ران زنی ببندند که زادن او دشخوار بود در حال خلاص یابد."
باری، هنوز دیر زمانی از تجویز خواجه و بستن دعا بر ران چپ بیمار حامله نگذشته بود که به راحتی وضع حمل کرد و از خطر مرگ نجات یافت.
بامدادان خواجه نصیرالدین طوسی بر درازگوش سوار شده با زاد و توشۀ کافی به جانب طوس روان گردید. پس از چندی چون دعا کردند دیدند که خواجۀ طوسی چنین نوشته بود:"خودم جا، خرم جا. زن صاحبخانه خواه بزا، خواه نزا!"
شنیده شد که این دعا دیر زمانی در بعضی از قراء و قصبات مناطق غرب ایران برای زایمانهای سخت و دشوار چون حرز جواد به کار می رفت و رفته رفته به صورت ضرب المثل درآمد.