سرگرمی
2 دقیقه پیش | تصاویری که شما را به فکر فرو میبرد (34)یک عکس، یک طرح یا یک نقاشی؛ بعضاً چنان تاثیری روی بیننده دارد که شنیدن ساعت ها نصیحت و یا دیدن ده ها فیلم نمیتواند داشته باشد. هنرمندانی که به ساده ترین روش ها در طول تاریخ ... |
2 دقیقه پیش | دیدنی های امروز؛ سه شنبه 18 خرداد ماهدیدنی های امروز؛ سه شنبه 18 خرداد ماه وبسایت عصرایران: نماز تراویح مسلمانان اندونزی در نخستین شب آغاز ماه رمضان – آچهمعترضان عوارض زیست محیطی یک پروژه انتقال آب در کاتالونیا ... |
طنز؛ فرصت حداد بهجای تهدید ظریف
آیدین سیارسریع در ویژه نامه طنز روزنامه قانون نوشت:
متاسفانه در روزهای اخیر هجمههای بیسابقهای علیه رسانه دلسوز و کاملا ملی صداوسیما صورت میپذیرد که دل هر طنزنویس با وجدانی را به درد میآورد. بنده به عنوان یک طنزنویس با وجدان که در روزهای اخیر واقعا به درد آمدهام به صورت تمام قد در مقابل منتقدان میایستم و از صداوسیما دفاع میکنم. حالا عادل فردوسیپور اشتباهی کرده، آیا ما باید به این اشتباه دامن بزنیم؟ خیر و صلاح مردم چه میشود؟ آیا شما در شب یلدا که خانوادهها دور هم جمع میشوند و میخواهند با هم خوش بگذرانند، باید وزیر خارجه مملکت را دعوت کنی برنامهات که شب مردم را خراب کنی؟ نمیگی ممکن است همان پنج درصد بیننده رسانه ملی هم ریزش کند؟ خدا را شکر که از چند روز قبل اخبار و عکسهای مصاحبهات با ظریف درآمد و ما فرصت افکارسنجی داشتیم. در این افکارسنجی از مردم پرسیدیم اگر در شب یلدا عادل فردوسی پور با جواد ظریف مصاحبه کند چه کار میکنید؟ نتایج بسیار جالب و قابل تاملی به دست آمد. نگاه کنید:
1) با شات گان به تلویزیون شلیک کرده و سپس به اموال عمومی خسارت وارد میکنم: 50 درصد
2) از صداوسیما رویگردان میشوم و به برنامههای مخرب و خانمانبرانداز ماهواره دل میبندم: 17 درصد
3) مهمانها را با عصبانیت بیرون میکنم، سپس در اثر برنامههای مخرب ماهواره به هرکس که دم دست است خیانت میکنم و به این ترتیب بنیان خانواده را میلرزانم: 13 درصد
4) معتاد میشوم: 10 درصد.
5) همسرم را کتک میزنم: 5 درصد
6) به کره شمالی پناهنده میشوم: 3 درصد
7) به عضویت داعش در میآیم: 2 درصد
ملاحظه فرمودید چه آثار زیانباری در انتظار ما بود؟ متوجه شدید چه خطری از بیخ گوش ما گذشت؟ آیا در صورت وقوع این فجایع آقای فردوسی پور پاسخگو بود؟ آیا آنهایی که ناجوانمردانه صداوسیما را به جناحی بودن متهم کردند از این نظرسنجی با خبر بودند؟ صداوسیما اما با تدابیر خاص خود جلوی این فاجعه را گرفت و با یک حرکت هوشمندانه تهدید را به فرصت تبدیل کرد و آقای غلامعلی حدادعادل را به جای این افراد مسئلهدار در شب یلدا مهمان خانههای مردم کرد. بنده خودم دیدم همسایه ما با چند پشتک واروی ناشی از ذوق و شوق خودش را به تلویزیون رساند و در حالی که خودش را چنگ میگرفت میگفت: «آخ جوووون تلویزیون حداد عاااادل داره».
در اکثر خانهها بنا بر گزارشهای سازمان، مردم دیوانهوار فریاد میکشیدند: «بزن شبکه سهههه، میگممم بزن شبکه سهههه حداد عادل ببینیم»! دخترها و پسرهای نوجوان همینطور که به صفحه تلویزیون خیره شده بودند اشک میریختند و باورشان نمیشد که مهمان شب یلدای شبکه سه رئیس سابق مجلس و عضو هیات امنای بنیاد دایره المعارف اسلامی و همینطور مدیرعامل بنیاد دانشنامه جهان اسلام و در نهایت شگفتی رئیس بنیاد سعدی باشد.
بسیاری از بینندگان ثابت ماهواره شده بودند جذب صداوسیما شدند و پای صحبتهای بهنوش بختیاری و حدادعادل و دیگر مهمانهای صداوسیما نشستند و برای گذشته تاریک، سیاه و پر از غفلتشان اشک ریختند.
باید دید آیا باز هم جبهه منحرف و به اصطلاح طلب و به ظاهر مخالف انحصاری شدن رسانهها ادعای کذب جناحی بودن صداوسیما را تکرار میکنند یا به دستور اربابان داخلی خود که شبکه مخوف رسانهای داخل کشور را اداره میکنند، شیوه دیگری را برای تخریب سازمان صد و بیست درصد مردمی صداوسیما (اون بیست درصد اضافه بینندگان خارجی صداوسیما هستن) بر میگزینند؟
متاسفانه در روزهای اخیر هجمههای بیسابقهای علیه رسانه دلسوز و کاملا ملی صداوسیما صورت میپذیرد که دل هر طنزنویس با وجدانی را به درد میآورد. بنده به عنوان یک طنزنویس با وجدان که در روزهای اخیر واقعا به درد آمدهام به صورت تمام قد در مقابل منتقدان میایستم و از صداوسیما دفاع میکنم. حالا عادل فردوسیپور اشتباهی کرده، آیا ما باید به این اشتباه دامن بزنیم؟ خیر و صلاح مردم چه میشود؟ آیا شما در شب یلدا که خانوادهها دور هم جمع میشوند و میخواهند با هم خوش بگذرانند، باید وزیر خارجه مملکت را دعوت کنی برنامهات که شب مردم را خراب کنی؟ نمیگی ممکن است همان پنج درصد بیننده رسانه ملی هم ریزش کند؟ خدا را شکر که از چند روز قبل اخبار و عکسهای مصاحبهات با ظریف درآمد و ما فرصت افکارسنجی داشتیم. در این افکارسنجی از مردم پرسیدیم اگر در شب یلدا عادل فردوسی پور با جواد ظریف مصاحبه کند چه کار میکنید؟ نتایج بسیار جالب و قابل تاملی به دست آمد. نگاه کنید:
1) با شات گان به تلویزیون شلیک کرده و سپس به اموال عمومی خسارت وارد میکنم: 50 درصد
2) از صداوسیما رویگردان میشوم و به برنامههای مخرب و خانمانبرانداز ماهواره دل میبندم: 17 درصد
3) مهمانها را با عصبانیت بیرون میکنم، سپس در اثر برنامههای مخرب ماهواره به هرکس که دم دست است خیانت میکنم و به این ترتیب بنیان خانواده را میلرزانم: 13 درصد
4) معتاد میشوم: 10 درصد.
5) همسرم را کتک میزنم: 5 درصد
6) به کره شمالی پناهنده میشوم: 3 درصد
7) به عضویت داعش در میآیم: 2 درصد
ملاحظه فرمودید چه آثار زیانباری در انتظار ما بود؟ متوجه شدید چه خطری از بیخ گوش ما گذشت؟ آیا در صورت وقوع این فجایع آقای فردوسی پور پاسخگو بود؟ آیا آنهایی که ناجوانمردانه صداوسیما را به جناحی بودن متهم کردند از این نظرسنجی با خبر بودند؟ صداوسیما اما با تدابیر خاص خود جلوی این فاجعه را گرفت و با یک حرکت هوشمندانه تهدید را به فرصت تبدیل کرد و آقای غلامعلی حدادعادل را به جای این افراد مسئلهدار در شب یلدا مهمان خانههای مردم کرد. بنده خودم دیدم همسایه ما با چند پشتک واروی ناشی از ذوق و شوق خودش را به تلویزیون رساند و در حالی که خودش را چنگ میگرفت میگفت: «آخ جوووون تلویزیون حداد عاااادل داره».
در اکثر خانهها بنا بر گزارشهای سازمان، مردم دیوانهوار فریاد میکشیدند: «بزن شبکه سهههه، میگممم بزن شبکه سهههه حداد عادل ببینیم»! دخترها و پسرهای نوجوان همینطور که به صفحه تلویزیون خیره شده بودند اشک میریختند و باورشان نمیشد که مهمان شب یلدای شبکه سه رئیس سابق مجلس و عضو هیات امنای بنیاد دایره المعارف اسلامی و همینطور مدیرعامل بنیاد دانشنامه جهان اسلام و در نهایت شگفتی رئیس بنیاد سعدی باشد.
بسیاری از بینندگان ثابت ماهواره شده بودند جذب صداوسیما شدند و پای صحبتهای بهنوش بختیاری و حدادعادل و دیگر مهمانهای صداوسیما نشستند و برای گذشته تاریک، سیاه و پر از غفلتشان اشک ریختند.
باید دید آیا باز هم جبهه منحرف و به اصطلاح طلب و به ظاهر مخالف انحصاری شدن رسانهها ادعای کذب جناحی بودن صداوسیما را تکرار میکنند یا به دستور اربابان داخلی خود که شبکه مخوف رسانهای داخل کشور را اداره میکنند، شیوه دیگری را برای تخریب سازمان صد و بیست درصد مردمی صداوسیما (اون بیست درصد اضافه بینندگان خارجی صداوسیما هستن) بر میگزینند؟
ویدیو مرتبط :
حد رفع ابهام - برنامه فرصت برابر- کنکور
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
طنز؛ یک پرده از دست دادن ظریف و اوباما
آیدین سیارسریع در روزنامه قانون نوشت:
محمدجواد ظریف در یکی از راهروهای سازمان ملل مشغول قدم زدن است که ناگهان میبیند باراک اوباما هم در همان مسیر از دور میآید. استرس تمام وجودش را میگیرد. تصمیم میگیرد جایی برای پنهان شدن پیدا کند. دستگیره در یکی از اتاقهای راهرو را که رویش نوشته wc را میچرخاند ولی در قفل است، بوی غریبی میآید و صدایی از داخل میگوید: اهممم ... ظریف با خواهش و تمنا میگوید: مستِر زود تموم کن کار داریم. شخص نشسته در اتاق چیزهایی میگوید و در آخر تاکید میکند که: آب قطع است. حرفش دوپهلو به نظر میآید ولی ظریف وقتی برای کشف سخنان رمزی یک مقام سعودی در وضعیت اضطرار را ندارد. وزیر خارجه کشور که قطرات عرق بر پیشانیاش نشسته با استرس در بعدی را امتحان میکند، در به راحتی باز می شود، تصویر را میبیند و میگوید «یا جد مونیکا لوینسکی» و سریع در را میبندد. دیگر دری در مسیر باقی نمانده است. کانال کولر را امتحان میکند، آن هم محکم سر جایش چسبیده است و باز نمیشود. از فکر برخورد با اوباما و عواقبش تپش قلب گرفته است. دائم کیهان، کوچک زاده، کریمی قدوسی و چیزهای دیگر توی سرش میچرخند. «آیا وقت آن نرسیده است...»، «تا کی مماشات با خیانتکاران؟»، «بیرون آمدن دست آمریکایی از آستین انگلیسی» و ... اوباما داشت نزدیک و نزدیکتر میشد. رسید به فاصله پنج متری. دیگر چارهای نبود. ظریف خودش را از روبهرو چسباند به دیوار و طوری که صورتش دیده نشود مماس با دیوار آهسته با قدمهای نرم حرکت کرد. داشت به سلامت از کنار اوباما و کری رد میشد که این جان کری از خدا بی خبر که الان با این سن و سال قاعدتا باید پیرچشمی داشته باشد از پشت ظریف را شناخت و سریع گفت: Hey ! Mr javad ... ظریف آخرین تلاشهایش را هم کرد و همانطور که رویش به دیوار بود گفت: ?I am a artificial flower Who is javad (جواد دیگه کیه؟ من گل مصنوعیام) ولی این حربه هم افاقه نکرد و ظریف بالاخره مجبور شد برگردد. با این که تحت فشار بود خودش را عادی نشان داد و گفت: اِ ! شمایین. ببخشیدا، من گاهی فکر میکنم گلم. ناگهان اوباما دستان بلند و کشیدهاش را به سمت ظریف دراز کرد. وزیر خارجه خودش را عقب کشید و با وحشت گفت: این چیه دیگه؟ میخوای چیکار کنی؟
اوباما: چی میخواد باشه؟ دسته دیگه. میخوام دست بدم.
ظریف غرق در افکار مختلف شد. حالات مختلف را در ذهنش مرور کرد. یک حالت این بود که دست میداد و لبخند میزد. حالت دوم این بود که یکی از فنون رزمی را روی اوباما پیاده میکرد و بعد از یک مرگ بر آمریکا به راهش ادامه میداد. هر دو حالت به صلاح نبود. کمی فکر کرد و راه میانه را برگزید، گفت: دست میدم ولی فشار میدم! اوباما و ظریف با هم دست دادند. همه منتظر بودند موسیقی متن به اوج خودش برسد، آسمان رعد و برقی بزند یا حداقل زمین یه کم دهن باز کند ولی هیچ کدام از این تحولات روی نداد. بعد از چند ثانیه کری به عراقچی گفت: چرا هیچی نشد؟ عراقچی گفت: فکر نکنم قراره چیزی بشه. کری گفت: راست میگی. یه دست دادنه دیگه. چی میخواد بشه؟ عراقچی گفت: چیزی نمیشه ولی اینقدر انگولكش میكنن تا یه چیزی ازش درآد. عراقچی این را گفت و یک خودکار سمت کری پرت کرد، بعد از آن دو هیأت از هم خداحافظی کردند و به راه خود ادامه دادند.
محمدجواد ظریف در یکی از راهروهای سازمان ملل مشغول قدم زدن است که ناگهان میبیند باراک اوباما هم در همان مسیر از دور میآید. استرس تمام وجودش را میگیرد. تصمیم میگیرد جایی برای پنهان شدن پیدا کند. دستگیره در یکی از اتاقهای راهرو را که رویش نوشته wc را میچرخاند ولی در قفل است، بوی غریبی میآید و صدایی از داخل میگوید: اهممم ... ظریف با خواهش و تمنا میگوید: مستِر زود تموم کن کار داریم. شخص نشسته در اتاق چیزهایی میگوید و در آخر تاکید میکند که: آب قطع است. حرفش دوپهلو به نظر میآید ولی ظریف وقتی برای کشف سخنان رمزی یک مقام سعودی در وضعیت اضطرار را ندارد. وزیر خارجه کشور که قطرات عرق بر پیشانیاش نشسته با استرس در بعدی را امتحان میکند، در به راحتی باز می شود، تصویر را میبیند و میگوید «یا جد مونیکا لوینسکی» و سریع در را میبندد. دیگر دری در مسیر باقی نمانده است. کانال کولر را امتحان میکند، آن هم محکم سر جایش چسبیده است و باز نمیشود. از فکر برخورد با اوباما و عواقبش تپش قلب گرفته است. دائم کیهان، کوچک زاده، کریمی قدوسی و چیزهای دیگر توی سرش میچرخند. «آیا وقت آن نرسیده است...»، «تا کی مماشات با خیانتکاران؟»، «بیرون آمدن دست آمریکایی از آستین انگلیسی» و ... اوباما داشت نزدیک و نزدیکتر میشد. رسید به فاصله پنج متری. دیگر چارهای نبود. ظریف خودش را از روبهرو چسباند به دیوار و طوری که صورتش دیده نشود مماس با دیوار آهسته با قدمهای نرم حرکت کرد. داشت به سلامت از کنار اوباما و کری رد میشد که این جان کری از خدا بی خبر که الان با این سن و سال قاعدتا باید پیرچشمی داشته باشد از پشت ظریف را شناخت و سریع گفت: Hey ! Mr javad ... ظریف آخرین تلاشهایش را هم کرد و همانطور که رویش به دیوار بود گفت: ?I am a artificial flower Who is javad (جواد دیگه کیه؟ من گل مصنوعیام) ولی این حربه هم افاقه نکرد و ظریف بالاخره مجبور شد برگردد. با این که تحت فشار بود خودش را عادی نشان داد و گفت: اِ ! شمایین. ببخشیدا، من گاهی فکر میکنم گلم. ناگهان اوباما دستان بلند و کشیدهاش را به سمت ظریف دراز کرد. وزیر خارجه خودش را عقب کشید و با وحشت گفت: این چیه دیگه؟ میخوای چیکار کنی؟
اوباما: چی میخواد باشه؟ دسته دیگه. میخوام دست بدم.
ظریف غرق در افکار مختلف شد. حالات مختلف را در ذهنش مرور کرد. یک حالت این بود که دست میداد و لبخند میزد. حالت دوم این بود که یکی از فنون رزمی را روی اوباما پیاده میکرد و بعد از یک مرگ بر آمریکا به راهش ادامه میداد. هر دو حالت به صلاح نبود. کمی فکر کرد و راه میانه را برگزید، گفت: دست میدم ولی فشار میدم! اوباما و ظریف با هم دست دادند. همه منتظر بودند موسیقی متن به اوج خودش برسد، آسمان رعد و برقی بزند یا حداقل زمین یه کم دهن باز کند ولی هیچ کدام از این تحولات روی نداد. بعد از چند ثانیه کری به عراقچی گفت: چرا هیچی نشد؟ عراقچی گفت: فکر نکنم قراره چیزی بشه. کری گفت: راست میگی. یه دست دادنه دیگه. چی میخواد بشه؟ عراقچی گفت: چیزی نمیشه ولی اینقدر انگولكش میكنن تا یه چیزی ازش درآد. عراقچی این را گفت و یک خودکار سمت کری پرت کرد، بعد از آن دو هیأت از هم خداحافظی کردند و به راه خود ادامه دادند.