سرگرمی


2 دقیقه پیش

تصاویری که شما را به فکر فرو می‌برد (34)

یک عکس، یک طرح یا یک نقاشی؛ بعضاً چنان تاثیری روی بیننده دارد که شنیدن ساعت ها نصیحت و یا دیدن ده ها فیلم نمی‌تواند داشته باشد. هنرمندانی که به ساده ترین روش ها در طول تاریخ ...
2 دقیقه پیش

دیدنی های امروز؛ سه شنبه 18 خرداد ماه

دیدنی های امروز؛ سه شنبه 18 خرداد ماه وبسایت عصرایران: نماز تراویح مسلمانان اندونزی در نخستین شب آغاز ماه رمضان – آچهمعترضان عوارض زیست محیطی یک پروژه انتقال آب در کاتالونیا ...

طنز؛ سلام! من «فیلترینگ هوشمند» هستم!


پوریا عالمی در روزنامه شرق نوشت:

نشسته بودم پای اینترنت که یکهو یک آقایی نتراشیده و نخراشیده آمد بالا و گفت: دالی.

آقا ما را می‌گویی؟ مژه‌هام از ترس ریخت. به تته‌پته افتادم. گفتم: ششششمممما؟

آقاهه گفت: من طبق فرموده وزیر ارتباطات و فناوری اطلاعات «فیلترینگ هوشمند» هستم. داشتی چی‌کار می‌کردی؟

گفتم: کککاااررری نممممی‌ککککرددم... ترسیدم مژه‌هام کامل ریخت. می‌خواستم توی گوگل سرچ کنم. آقاهه گفت: آها. می‌خواستی چی سرچ کنی؟ گفتم: هیچی به جان عزیزم، می‌خواستم سرچ کنم بزرگ‌ترین...  آقاهه گفت: دیدی؟ دیدی؟ بفرما! بزرگ‌ترین چی؟ هان؟ خجالت نمی‌کشی؟ من هوشمندم، من را نمی‌توانی دور بزنی! فهمیدی یا نه؟ با این سن‌وسال هنوز دنبال بزرگ‌ترین چی هستی؟ بدبختِ خاک‌برسر. آمبولانس‌چی فُرقون!

با نشانگر موس از گوش آقاهه گرفته بودم و می‌خواستم بزنم «مینی‌مایز» شود و برود پایینِ صفحه. اما نمی‌شد. گفتم: آقای محترم... من می‌خواستم سرچ کنم بزرگ‌ترین کیشمیش بدون‌دم ایرانی... اصلا هرچی می‌خواستم سرچ کنم! شما چی کار داری؟ می‌پری روی صفحه آدم؟

آقاهه گفت: همینی که هست. من واسه خودت آمدم. فهمیدی یا نه؟

با موس رفتم توی چشم آقاهه اما مثمرثمر نبود چون با چشم بسته هم می‌دانست چطوری برود روی اعصاب من. بعد موس را بردم روی شکمش و قلقلکش دادم. خندید. همین‌که خندید همه یخ‌های جهان آب شد و همه دیوارهای جهان فروریخت و همه جنگ‌های جهان تمام شد. خنده همچین کاری می‌کند با آدم. انگار فیلتر‌شکنی داشته باشی که همه فیلترهای جهان را بتواند بشکند. پایان.


ویدیو مرتبط :
ما نمیتوانیم فیلترینگ هوشمند نسبت به تلگرام داشته باشیم

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

بنده خدا فقط سلام كرد (شعر طنز)



 

اشعار خنده دار, مطلب خنده دار

دختری از کوچه باغی میگذشت
یک پسر در راه ناگه سبز گشت

در پی اش افتاد و گفتا او سلام
بعد از ان دیگر نگفت او یک کلام

دختر اما ناگهان و بی درنگ
سوی او برگشت مانند پلنگ

گفت با او بچه پروی خفن
می دهی زحمت به بانویی چو من؟

من که نامم هست آزیتای صدر
من که زیبایم مثال ماه بدر

من که در نبش خیابان بهار
میکنم در شرکت رایانه کار

دختری چون من که خیلی خانمه
بیشت و شش ساله _مجرد_دیپلمه

دختری که خانه اش در شهرک است
کوی پنجم_نبش کوچه_نمره شصت

در چه مورد با تو گردد هم کلام
با تو من حرفی ندارم والسلام!!!

منبع:kocholo.org