سرگرمی


2 دقیقه پیش

تصاویری که شما را به فکر فرو می‌برد (34)

یک عکس، یک طرح یا یک نقاشی؛ بعضاً چنان تاثیری روی بیننده دارد که شنیدن ساعت ها نصیحت و یا دیدن ده ها فیلم نمی‌تواند داشته باشد. هنرمندانی که به ساده ترین روش ها در طول تاریخ ...
2 دقیقه پیش

دیدنی های امروز؛ سه شنبه 18 خرداد ماه

دیدنی های امروز؛ سه شنبه 18 خرداد ماه وبسایت عصرایران: نماز تراویح مسلمانان اندونزی در نخستین شب آغاز ماه رمضان – آچهمعترضان عوارض زیست محیطی یک پروژه انتقال آب در کاتالونیا ...

طنز؛ ریشه‌های کریسمس


حسام مقامی‌کیا در وبسایت چیزنا نوشت:

هم‌عصر فردوسی توسی، در ایران‌زمین پیرمردی می‌زیست به نام مسعود نائل. همانگونه که فردوسی در حماسی‌سرایی یگانه بود، نائل در خلق فانتزی و رئالیسم جادویی ید طولایی داشت که البته آن زمان این سبک‌ها درک نمی‌شدند و در بعضی منابع موثق مثل تاریخ دسته تبری، از آن به عنوان «دُررالمهمله و اراجیف الممکنه» یاد شده است که این‌ها هیچکدام از ارزش‌های نائل کم نمی‌کند. حتی ابوالقاسم فردوسی هم در شاهنامه طی بیتی بدون اینکه – به ملاحظه حرف مردم – نامی از نائل ببرد، او را ستایش کرده: «فرستاده‌ای خواند شیرین‌زبان/ خردمند و بیدار و روشن‌روان».

نائل برای کودکان قصه‌های خیال‌انگیزش را تعریف می‌کرد و کودکان او را بسیار دوست می‌داشتند. او به بچه‌ها باورانده بود که ارابه‌ای دارد که با آن در آسمان حرکت می‌کند. نام برخی از داستان‌های کودکانه مسعود نائل هنوز در برخی منابع به چشم می‌خورد، از جمله داستان‌های «محفل ققنوس» و «جام آتش». نائل اهتمام جدی به مسائل بهداشتی کودکان داشت و حتی به آن‌ها آموخته بود که جورابشان را خودشان بشویند. او برای آنکه کودکان به این شست و شو تشویق شوند، توی جوراب‌هایی که روی بند رخت بود، برای بچه‌ها خشکبار و چیزهای دیگر می‌گذاشت. مسعود نائل در گمنامی و در جایی در ترکیه امروز درگذشت. با آنکه در سرزمین مادری‌اش قدر ندید اما ترک‌ها برای او مقبره‌ای ساختند و به کودکان خود آموختند که او را بابا نائل صدا بزنند. بعد‌ها غربی‌ها از این افتخار ایرانیان، الهام گرفتند و شخصیتی ساختند که امروزه برای بچه‌هایشان در شب کریسمس هدیه توی جوراب‌ها می‌گذارد و او را بابا نوئل می‌خوانند و خیلی‌ها هنوز نمی‌دانند که بابانوئل در واقع یک ایرانی بوده و ریشه آریایی دارد.


ویدیو مرتبط :
طنز خنده بازار درختهای بی ریشه!!

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

طنز؛ ای بسوزد ریشه‌های اختلاس!


حسن شاه رجب در روزنامه قانون نوشت:

ای خوش آن دوران که دوران داشتی
بیش و کم صد شغل و عنوان داشتی
پیشمرگانی جسور و کلّه خر
عینهو آقای لینچان داشتی
خط قرمز بودی و دور از خطر
تا سفر استان به استان داشتی
واردات بی رویه معضل است
دائماً دلگیری از آن داشتی
صرفه جوی ارز بودی یک زمان
یک پیمبر اهل سمنان داشتی
درس می خواندی ولی در آکسفورد
هم کلاسی همچو کردان داشتی
خنده ها را با شریکان در خفا
گریه هایت را نمایان داشتی
خوب بود اوضاع بخت و کسب و کار
پیش رویت یک اتوبان داشتی
تا که دیدی می شود لایی کشید
هر چه دستت بود پنهان داشتی
خشک و تر را فرق کی قائل شدی؟
دخل بیت المال عریان داشتی
غافل از آنکه ملِک از لای در
می نویسد آنچه جریان داشتی
خوانده بودی پیشتر این حرف را
منتها در اوج نسیان داشتی
هر کسی یک چوب دارد پیش حق
ترس از آن ما را مسلمان داشتی!
چوب دومنظوره ای از جنس سخت
که خدا از آن فراوان داشتی
چوب خطّت پر شد و بر تسویه
مصلحت شد؛ رو به پایان داشتی
قدر یک ناخن پس از آن ناخنک
قهر حق بر پای عصیان داشتی
حکمی آمد دستت و در متن آن
جز جریمه حکم زندان داشتی
تا ابد هم انفصال از خدمت و
حکم ردّ مال برهان داشتی
بازهم دست خدا شد حافظت
ورنه حکم تیرباران داشتی
ساده بودی واقعاً یک سال پیش
دلخوشی هایی به هذیان داشتی
نی پیمبرخوانده ات اعجاز کرد
نی دگر او خط و خطبان داشتی
نی سرش را هاله ی نوری گرفت
نی به پا در اصل تنبان داشتی
چون وی اکنون سوژه ی مردم شدی
بر لب یک قوم اسکان داشتی
مُردی اصلاً در میان همهمه
جان خود را وه! چه  ارزان داشتی
ای بسوزد ریشه های اختلاس
گر نبود اکنون تو هم جان داشتی