سرگرمی


2 دقیقه پیش

تصاویری که شما را به فکر فرو می‌برد (34)

یک عکس، یک طرح یا یک نقاشی؛ بعضاً چنان تاثیری روی بیننده دارد که شنیدن ساعت ها نصیحت و یا دیدن ده ها فیلم نمی‌تواند داشته باشد. هنرمندانی که به ساده ترین روش ها در طول تاریخ ...
2 دقیقه پیش

دیدنی های امروز؛ سه شنبه 18 خرداد ماه

دیدنی های امروز؛ سه شنبه 18 خرداد ماه وبسایت عصرایران: نماز تراویح مسلمانان اندونزی در نخستین شب آغاز ماه رمضان – آچهمعترضان عوارض زیست محیطی یک پروژه انتقال آب در کاتالونیا ...

ضرب المثل چشم روباه كه به دمب گرگ بیفتد حساب پیه و دمبه خودش را می‌كند



ریشه ضرب المثل ایرانی, پوست

ریشه تاریخی ضرب المثل ، ضرب المثل های ایرانی

 

یك روز سرد و زمستانی، یك گرگی توی كوه دنبال طعمه می‌گشت. آنطرف‌ترش هم یك روباهی ایستاده بود كه چند روز بود چیزی گیر نیاورده بود و گرسنه مانده بود. تا چشم روباه به گرگ افتاد پیش رفت و بعد از سلام و علیك گفت: «حالت چطوره رفیق؟»


گرگ جواب داد: «اوضاع، خیلی بده. چند روزه كه گله‌‌ها خانگی شده‌اند و چوپان از ترس برف و سرما آنها را به بیابان نیاورده تا ما بتوانیم سبیلی چرب كنیم». روباه گفت: «اینكه غصه نداره. من از تو بدترم. روده بزرگه‌ام داره روده كوچیكه مو میخوره بیا تا دست برادری و یكرنگی بهم بدیم... خدا هم وسیله سازه». گرگ هم قبول كرد و با هم راه افتادند.

 

همینطور كه داشتند می‌رفتند روباه چشمش افتاد به یك پلنگی كه داشت از آن دورها رد می‌شد به گرگ گفت: «چه صلاح می‌دونی كه بریم با پلنگ دوست بشیم؟... خیال می‌كنم تو این زمستونی بدردمون بخوره، تو هم كه دیگه پیر شده‌ای و باید بقیه عمرت غذای آماده بخوری!» گرگ گفت: «ما چه جوری می‌تونیم با پلنگ رو هم بریزیم؟»

 

روباه گفت: «اینش با من!» خلاصه روباه آرام‌آرام رفت جلو تا رسید به پلنگ و سلام كرد. پلنگ غرش ترسناكی كرد و گفت: «تو با این قیافه مضحك از من چی می‌خوای؟» روباه گفت: «من و این رفیق پیرم یك عمریست كه در همسایگی شما هستیم و حق همسایگی به گردن شما داریم به این حساب شما باید توی این زمستان سخت ما را زیر سایه خودتان نگه دارید وگرنه ما دو تا از گرسنگی تلف می‌شیم».

 

پلنگ گفت: «تو و رفیقت اگه مكر و حیله‌تونو كنار بذارید و كارهای منو خراب نكنید و صداقت به خرج بدهید حرفی ندارم اما اگر دست از پا خطا كنید روزگارتون سیاهه و به جزای عملتان می‌رسید». روباه و گرگ قول دادند خالصاً مخلصاً هرچه پلنگ گفت گوش بدهند و اطاعت كنند.

 

قول و قرارشان را گذاشتند و راه افتادند یك مسافتی كه رفتند به تك درخت پیری رسیدند. روباه و گرگ كه دیگر از گرسنگی رمق نداشتند اجازه گرفتند كه همانجا پای درخت بمانند. پلنگ هم قبول كرد و گفت: «شما همین جا بمانید تا من برم قوت و غذایی فراهم كنم». بعد رفت و در یك كوره راهی كمین كرد. از قضا پیرمردی با الاغش داشت می‌رفت. دنبال الاغ هم كره كوچكش بود. همین كه از نزدیك كمینگاه رد شدند، پلنگ روی كره‌خر جست و او را گرفت و با خودش به میان بوته‌‌ها برد. وقتی جانش را گرفت او را برداشت و برد پیش رفقاش و داد به دست گرگ تا پوست بكند و «منصفانه» تقسیم كند.

 

گرگ كه در یك چشم به هم زدن پوست كره‌خر را كند و روده‌های آن را با مقداری استخوان میان پوست پیچید و گفت: «این برای روباه» بعد گوشت‌های نازك ران و چربی‌های داخل شكم و دل و جگرش را هم به عنوان سهمیه خودش برداشت. مابقی را هم به عنوان سهم پلنگ جلو پلنگ گذاشت و گفت: «چون من پیرم و دندان ندارم این چربی‌‌ها و گوشت ران و دل و جگر را می‌خورم. روباه هم كه جوونه پوست نازك و روده‌‌ها را بخوره. جناب پلنگ هم كه از همه بیشتر زحمت كشیده‌اند و سرور ما هستند بقیه را میل فرمایند»

 

روباه از این تقسیم مزورانه خیلی ناراحت شد اما چون دید پلنگ بیشتر ناراحت شده به پلنگ چشمكی زد و بنای گریه را گذاشت كه: «سهم من چیزی نبود، من گرسنه‌ام، گرگ در تقسیم بی‌انصافی كرده» پلنگ كه منتظر چنین حرفی بود به گرگ غرید و گفت: «قرار نبود ناجوانمردانه عمل كنی. قرار بر این بود كه همه با هم صاف و راست باشیم و به فكر فریب دادن و نیرنگ زدن نیفتیم». گرگ قبول كرد و قسم خورد كه دیگر چنین رفتاری نكند.

 

شام كه شد به چشمه آبی رسیدند كه آب زلال و روشنی داشت. روباه به گرگ و پلنگ گفت: «چطوره رفقا شب را در كنار این چشمه باصفا به صبح برسونیم و شام هم همین جا بخوریم؟» پلنگ قبول كرد و به قصد تهیه شام با رفقا خداحافظی كرد و راه افتاد. به میان دره‌ای رسید و چشمش به گله گوسفندی افتاد و دید چوپان نمدش را روش انداخته و خوابیده با یك جست خودش را به گله زد و گوسفند چاقی را گرفت و پیش رفقا برگشت و آن را به گرگ داد تا تقسیم كندگرگ درست مانند تقسیم اولی تقسیم كرد و باعث اوقات تلخی پلنگ و روباه شد اما روباه ساكت ماند و چیزی نگفت فقط پلنگ را پر كرد و واداشت كه یك بار دیگر به گرگ نهیب بزند.


گرگ باز قول داد كه موقع تقسیم حیله و بی‌انصافی به خرج ندهد. صبح شد و مسافتی كه پیمودند به كنار «تلخ» ) استخر) آبی رسیدند، گرگ چون پیر بود و زود خسته می‌شد گفت: «بهتر است كه ناهار را در كنار همین تلخ بمانیم» آنها هم قبول كردند و پلنگ رفت و برگشت یك گوسفند چاق و چله آورد و به گرگ سپرد تا تقسیم كند. گرگ بعد از اینكه پوست آن را كند مثل دفعه‌های قبل با بی‌انصافی تقسیم كرد و پلنگ با حالتی خشمناك گردن گرگ را به دندان گرفت و با ضرب تمام به وسط آب و گل داخل تلخ انداخت به‌طوری كه فقط دم گرگ از داخل گل و لای بیرون ماند و خفه شد.

 

روباه كه این وضع را دید موهایش از ترس راست ایستاد، پلنگ به روباه گفت: «بردار گوشت و پیه و دمبه این گوسفند را تقسیم كن» روباه با احتیاط تمام پیه و دمبه‌ای كه گرگ برای خودش كنار گذاشته بود به علاوه گوشت‌های ران به پلنگ داد و خودش پوست و روده را خورد. پلنگ به روباه گفت: «چرا بهترین را به من دادی و پست‌ترین را خودت خوردی؟» روباه گفت: «چشم روباه كه به دم گرگ بیفتد حساب پیه و دمبه خودش را می‌كند!»

منبع:farsibooks.ir


ویدیو مرتبط :
ضرب المثل ترکی خراسان

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

ضرب المثل حلاج گرگ بودن



ضرب المثل فارسی,ضرب المثل حلاج گرگ بودن ,حلاج گرگ بودن

 

حلاجی از شهر برای کار حلاجی به دهی می رفت. زمین از برف پوشیده و هوا بسیار سرد بود. از قضا در بین راه به گرگی گرسنه برخورد. گرگ از سرما و گرسنگی، حالت حمله به خود گرفت. حلاج درحالی که می ترسید، دست و پای خود را گم نکرد و درصدد چاره برآمد. خواست با کمان به او حمله کند. دید کمان، طاقت حملهٔ گرگ را ندارد و می شکند. به سرعت روی زمین نشست و با چک حلاجی بنای زدن بر زه کمان گذاشت! گرگ از صدای زه کمان ترسید و فرار کرد. حلاج هم به سرعت به راه افتاد. هنوز بیش از چند قدم نرفته بود که باز دید گرگ به سمت او می آید. حلاج مانند قبل، کوبیدن چک بر کمان را شروع کرد و گرگ را فراری داد و به راه خود ادامه داد. باز دید گرگ دست بردار نیست. حلاج دوباره صدای زه را درآورد تا سرانجام گرگ خسته شد و به سراغ شکار دیگری رفت. حلاج هم چون دید شب نزدیک است و هوا سرد و برفی است، به خانهٔ خود بازگشت. وقتی همسرش پرسید: «امروز چه کردی؟» گفت: «حلاج گرگ بودم!»

حلاج گرگ بودن، معنی انجام کار بدون مزد است.

حلاج یعنی پنبه زن،شغلی که در قدیم رواج داشته است.

منبع:ettelaat.com