سرگرمی


2 دقیقه پیش

تصاویری که شما را به فکر فرو می‌برد (34)

یک عکس، یک طرح یا یک نقاشی؛ بعضاً چنان تاثیری روی بیننده دارد که شنیدن ساعت ها نصیحت و یا دیدن ده ها فیلم نمی‌تواند داشته باشد. هنرمندانی که به ساده ترین روش ها در طول تاریخ ...
2 دقیقه پیش

دیدنی های امروز؛ سه شنبه 18 خرداد ماه

دیدنی های امروز؛ سه شنبه 18 خرداد ماه وبسایت عصرایران: نماز تراویح مسلمانان اندونزی در نخستین شب آغاز ماه رمضان – آچهمعترضان عوارض زیست محیطی یک پروژه انتقال آب در کاتالونیا ...

ضرب المثل كار به گره گوزی افتاده



ریشه ضرب المثل, گره گوزی, عشایر

پیشرفت كار به مانع و مشكل برخورد كردن.

گور بر وزن موز و معرب آن جوز و به معنی گردو است،  و گره گوزی یا گره جوزی نوعی گره است كه در قدیم بین روستاییان و عشایر زیاد معمول بود،  این گره با پیچیدن نخ به طریق ویژه خود گلوله‌ای مانند گردو ساخته می‌شد كه برای استفاده دكمه لباس‌های پشمی‌ كه عشایر و صحرانشینان با پشم می‌ساختند نصب می‌كردند،  گاهی با پوست گردو آن را به رنگ گردو در می‌آوردند كه بسیار زیبا و كاردستی هنرمندانه‌ای بود.

 

این گلوله پیچیده كروی سر نخ آن را چنان استادانه در پیچیدگی  نخ‌ها محو می‌كردند كه كسی نمی‌توانست آن را بیابد،  گاهی به صورت مسابقه از دیگران می‌خواستند كه سرنخ را پیدا كنند.  همین پیدا نشدن سرنخ و كور بودن گره مایه این ضرب المثل شده است. 

منبع:sarapoem.persiangig.com


ویدیو مرتبط :
ضرب المثل ترکی خراسان

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

ضرب المثل مگر كار دختر جعفر را كردی؟



داستان ضرب المثل, کدخدا

هركس یك كاری كه كسی نكرده بكند كه بخواهند خیلی از او تعریف كنند می‌گویند: «‌ها! فلانی كار دختر جعفر را كرد». یا اگر كسی به خاطر كاری خیلی خودنمایی بكند و بخواهند مذمتش كنند می‌گویند: «چه خبره مگه كار دختر جعفر را كردی؟»

 

می‌گویند در اسفندآباد ابرقو یك اربابی زندگی می‌كرد كه خیلی ظالم و بی‌رحم بود و اسمش هم «سرورخان» بود. یكی از ظلم‌هاش این بود كه از مردم «بیگاری» می‌گرفت. مثلاً وقتی می‌خواست خانه‌ای بسازد یا دیواری بكشد مردم را به زور سر كار می‌برد. تا اینكه یك شب عروسی یك پسری بوده. فردا كه می‌شود داماد را به زور می‌برد سر كار تا گل بسازد و خنچه بزند.

 

عروس كه توی خانه بوده، فكر و خیال به سرش می‌زند و دلش هوای شوهرش را می‌كند. می‌آید سر كار، پیش مردها كه كار می‌كرده‌اند و چادرش را از سرش برمی‌دارد و شلوارش را بالا می‌زند و بنا می‌كند گل لگد كردن. مردها می‌گویند: «تو جلو این همه مرد خجالت نمی‌كشی چادرت را زمین گذاشتی و شلوارت را بالا زدی و گل لگد می‌كنی؟»

 

عروس می‌گوید: «طوری نیست اگر می‌دانستم عیب دارد این كار را نمی‌كردم» همینطور كه كار می‌كردند «سرورخان» پیدایش می‌شود؛ وقتی كه خوب نزدیك می‌شود زن چادرش را به سرش می‌كشد و رویش را تنگ می‌گیرد و كناری می‌نشیند.

 

مردها موقعی كه رفتار او را می‌بینند می‌گویند: «ما چند نفر مرد، اینجا كار می‌كردیم روبه ‌روی ما اصلاً رو نگرفتی حالا از سرورخان اینطوری رو گرفتی و كناری نشستی!» زن جواب می‌دهد: «سرورخان مرد بود از او رو گرفتم شماها زن بودید ازتان رو نگرفتم!» مردها می‌گویند: «چطوره كه سرورخان مرد هست و ماها زنیم؟» زن جواب می‌دهد: «او مرد هست كه شماها را به زور میاره سر كار، شماها اگر مرد هستید او را بگیرید بگذارید لای چینه!»

 

مردها كه این سرزنش و سركوفت را می‌شنوند خونشان به جوش می‌آید و سرورخان را می‌گیرند و می‌گذارند لای چینه اما یك تكه از لباسش را بیرون از چینه‌‌ها نگه می‌دارند كه باقی بماند و عبرت ظالم‌های دیگر بشود و این قصه به یادگار بماند.

 

چون اسم پدر این دختر جعفر بوده می‌گویند: «مگر كار دختر جعفر را كردی؟»
منبع:iketab.com