سرگرمی


2 دقیقه پیش

تصاویری که شما را به فکر فرو می‌برد (34)

یک عکس، یک طرح یا یک نقاشی؛ بعضاً چنان تاثیری روی بیننده دارد که شنیدن ساعت ها نصیحت و یا دیدن ده ها فیلم نمی‌تواند داشته باشد. هنرمندانی که به ساده ترین روش ها در طول تاریخ ...
2 دقیقه پیش

دیدنی های امروز؛ سه شنبه 18 خرداد ماه

دیدنی های امروز؛ سه شنبه 18 خرداد ماه وبسایت عصرایران: نماز تراویح مسلمانان اندونزی در نخستین شب آغاز ماه رمضان – آچهمعترضان عوارض زیست محیطی یک پروژه انتقال آب در کاتالونیا ...

ضرب المثل دست کسی را توی حنا گذاشتن



 

ضرب المثل دست کسی را توی حنا گذاشتن

 

این ضرب المثل ناظر بر رفیق نیمه راه است که از وسط راه باز می گردد و دوست را تنها می گذارد. یا به گفتۀ عبدالله مستوفی:"در وسط کار، کار را سر دادن است."
عامل عمل در چنین موارد نه می تواند پیش برود و نه راه بازگشت دارد. در واقع مانند کسی است که دستش را توی حنا گذاشته باشند.


اما ریشۀ تاریخی این ضرب المثل:
سابقاً که وسایل آرایش و زیبایی گوناگون به کثرت و وفور امروزی وجود نداشت مردان و زنان دست و پا و سر و موی و گیسو و ریش و سبیل خود را حنا می بستند و از آن برای زیبایی و پاکیزگی و احیاناً جلوگیری از نزله و سردرد استفاده می کرده اند.
طریقۀ حنا بستن به این ترتیب بود که مردان و زنان به حمام می رفته اند و در شاه نشین حمام، یعنی جایی که پس از خزینه گرفتن در آن محل دور هم می نشستند و هر یک به کاری مشغول می شدند حنا را آب می کردند و در یکی از گوشه های شاه نشین و دور از تراوش ترشحات آب به صورت مربع بر زمین می نشستند و دلاک حمام بدواً موی سر و ریش و سبیل آنها را حنا می بست سپس دست و پایشان را توی حنا می گذاشت.
حنا بسته ناگزیر بود مدت چند ساعت در آن گوشۀ شاه نشین تکان نخورد و از جای خود نجنبد تا رنگ بگیرد و دست و پا و موی گیسو و ریش و سبیلش کاملاً خضاب شود و اقلاً تا هفتۀ دیگر که مجدداً به حمام خواهند آمد رنگ حنا دوام بیاورد و زوال نپذیرد.
در خلال مدت چند ساعت که این خانمها یا آقایان دست و پایشان توی حنا بود بدیهی است چون بیکار و محکوم به اقامت چند ساعته در آن گوشۀ شاه نشین بوده اند باب صحبت را باز می کردند و ضمن قلیان کشیدن با اشخاصی که می آمدند و می رفتند و یا کسانی که مثل خودشان دست و پا توی حنا داشته اند از هر دری سخن می گفتند و رویدادهای هفته را با شاخ و برگ و طول و تفصیل در میان می گذاشتند.
با این توصیف اجمالی دانسته شد که حنا بستن چیست و دست در حنا گذاشتن و دست کسی را توی حنا گذاشتن چگونه بوده است و دست حنا بسته البته نمی توانست کاری بکند.
دست و پای کسی را در پوست گردو گذاشتن

عبارت مثلی بالا دربارۀ کسی بکار می رود که:"او را در تنگنای کاری یا مشکلی قرار دهند که خلاصی از آن مستلزم زحمت باشد."
آدمی در زندگی روزمره بعضی مواقع دچار محظوراتی می شود و بر اثر آن دست به کاری می زند که هرگز گمان و تصور چنان پیشامد غیرمترقب را نکرده بود.
فی المثل شخص زودباوری را به انجام کاری تشویق کنند و او بدون مطالعه و دوراندیشی اقدام ولی چنان در بن بست گیر کند که به اصطلاح معروف: نه راه پس داشته باشد و نه راه پیش.
در چنین موارد و نظایر آن است که از باب تمثیل می گویند:"بالاخره دست و پایش را در پوست گردو گذاشتند." یعنی کاری دستش داده اند که نمی داند چه بکند.
اکنون ببینیم دست و پای آدمی چگونه در پوست گردو جای می گیرد که وضیع و شریف به آن تمثیل می جویند.
گربه این حیوان ملوس و قشنگ و در عین حال محیل و مکار که در غالب خانه ها بر روی بام و دیوار و معدودی هم در آغوش ساکنان خانه ها به سر می برند حیوانی است از رستۀ گوشتخواران که چنگالها و دندانها و دو نیش بسیار تیز دارد.
گربه مانند پلنگ از درختان نیز بالا می رود و مکانیسم بدنش طوری است که از هر جا و از هر طرف به سوی زمین پرتاب می شود با دست به زمین می آید و پشتش به زمین نمی رسد.
گربه ها نیمه وحشی در سرقت و دزدی ید طولایی داند و چون صدای پایشان شنیده نمی شود و به علاوه از هر روزنه و سوراخی می توانند عبور کنند لذا هنگام شب اگر احیاناً یکی از اطاقها در و پنجره اش قدری نیمه باز باشد و یا به هنگام روز که بانوی خانه بیرون رفته باشد فرصت را از دست نداده داخل خانه می شود و در آشپزخانه مرغ بریان و گوشت خام یا سرخ کرده را می رباید و به سرعت برق از همان راهی که آمده خارج می شود. خدا نکند که حتی یک بار طعم و بوی مأکول مرغ بریان و گوشت سرخ شدۀ آشپزخانه ذائقۀ گربه را نوازش داده باشد در آن صورت گربۀ دزد را یا باید کشت و یا به طریق دیگری دفع شر کرد چه محال است دیگر دست از آن خانه بردارد و از هر فرصت مغتنم برای دستبرد و سرقت استفاده نکند. برای رفع مزاحمت از این نوع گربه های دزد و مزاحم فکر می کنم نوشتۀ شادروان امیرقلی امینی وافی به مقصود باشد که می نویسد:
"... سابقاً افراد بی انصافی بودند که وقتی گربه ای دزدی زیادی می کرد و چارۀ کارش را نمی توانستند بکنند قیر را ذوب کرده در پوست گردو می ریختند و هر یک از چهار دست و پای او را در یک پوست گردوی پر از قیر فرو می بردند و او را سر می دادند. بیچاره گربه درین حال، هم به زحمت راه می رفت و هم چون صدای پایش به گوش اهل خانه می رسید از ارتکاب دزدی بازمی ماند."
آری، گربۀ دزد با این حال و روزگاری که پیدا می کرد نه تنها سرقت و دزدی از یادش
می رفت بلکه غم جانکاه بی دست و پایی کافی بود که جانش را به لب برساند و از شدت درد و گرسنگی تلف شود.


ویدیو مرتبط :
آموزش طراحی حنا گذاشتن توسط حنا زیبا

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

ضرب المثل مگه دست‌هات حنا است؟



ریشه ضرب المثل, غفلت و سهل‌انگاری

در سمنان اگر كسی چیزی در دست داشته باشد و به علت غفلت و سهل‌انگاری از دستش بیفتد به او می‌گویند: «مگه دست‌هات حناست؟» یعنی مگر به دست‌هایت حنا بسته است؟

 

شبی دزدی به خانه زن بیوه ثروتمندی می‌رود. وقتی كه دزد وارد خانه می‌شود متوجه می‌شود كه زن هنوز بیدار است. خودش را به پشت پنجره اتاق می‌رساند و می‌بیند كه زن مشغول خمیر كردن حنا است كه دست‌های خود را حنا ببندد. در این موقع دزد وارد اتاق می‌شود و با خنجری كه در دست داشته زن را تهدید می‌كند كه اگر كوچكترین صدایی بكند او را خواهد كشت.

 

بیوه ثروتمند كه از ماجرا باخبر می‌شود به روی خود نمی‌آورد و لبخنی می‌زند و می‌گوید چكار دارم كه سر و صدا بكنم من سال‌هاست كه شوهرم را از دست داده‌ام و از آن به بعد تنها مانده‌ام. دنبال شخصی مثل تو جوان برازنده می‌گشتم. ترا حتماً خدا برای من فرستاده كه با تو ازدواج بكنم. دزد كمی به خود می‌آید می‌بیند كه این زن بیوه هم ثروتمند است و هم با جمال.

 

كم‌كم با زن اخت می‌شود و پیش زن می‌نشیند و با او درباره ازدواج خودشان شروع به صحبت می‌كند. زن به او پیشنهاد می‌كند كه همین امشب باید عروسی سر بگیرد. دزد می‌گوید: «در این نصب شبی ملا و آخوند از كجا پیدا كنیم كه صیغه عقد را بخواند؟»

 

زن بیوه در جواب دزد می‌گوید: «اصل كارت رضایت طرفین است وقتی هر دوی ما رضایت داشته باشیم عقد بسته شده است، من راضی تو راضی گور بابای قاضی، بیا از حالا من و تو عروس و داماد بشویم» دزد قبول می‌كند. زن می‌گوید: «چه بهتر از اینكه حنا هم حاضر است بیا دست‌‌ها و پاهایت را حنا ببندم چون باید داماد بشوی» دزد غافل قبول می‌كند، موقعی كه بیوه ثروتمند دست‌‌ها و پاهای دزد را كاملاً حنا می‌بندد به پشت‌بام خانه می‌رود و داد می‌زند «آی دید ـ آی دزد» مردم به خانه زن بیوه می‌ریزند و دنبال دزد می‌كنند.

 

دزد می‌خواهد فرار كند اما پاهای او لیز می‌خورد و نقش زمین می‌شود. خلاصه خود را به دیوار حیاط خانه می‌رساند. به محض اینكه دیوار را می‌چسبد كه بالا برود و خود را به كوچه برساند دست‌هایش از دیوار لیز می‌خورد و دو مرتبه به حیاط می‌افتد و نمی‌تواند فرار كند و مردم او را دستگیر می‌كنند. حاكم از او سؤال می‌كند كه چرا و چطوری دستگیر شدی دزد در جواب می‌گوید: «دستام حنا بود».
منبع:farsibooks.ir