سرگرمی


2 دقیقه پیش

تصاویری که شما را به فکر فرو می‌برد (34)

یک عکس، یک طرح یا یک نقاشی؛ بعضاً چنان تاثیری روی بیننده دارد که شنیدن ساعت ها نصیحت و یا دیدن ده ها فیلم نمی‌تواند داشته باشد. هنرمندانی که به ساده ترین روش ها در طول تاریخ ...
2 دقیقه پیش

دیدنی های امروز؛ سه شنبه 18 خرداد ماه

دیدنی های امروز؛ سه شنبه 18 خرداد ماه وبسایت عصرایران: نماز تراویح مسلمانان اندونزی در نخستین شب آغاز ماه رمضان – آچهمعترضان عوارض زیست محیطی یک پروژه انتقال آب در کاتالونیا ...

ضرب المثل بز اخفش



ضرب المثل بز اخفش, داستان ضرب المثل

کسانی که در موضوعی تصدیق بلاتصور کنند و ندانسته و در نیافته سر را به علامت تصدیق و تأیید تکان دهند، اینگونه افراد را به "بز اخفش" تشبیه و تمثیل می کنند.

 

باید دید اخفش کیست و بز او چه مزیتی داشت که نامش بر سر زبانها افتاده است.
اخفش از نظر لغوی به کسی گویند که چشمش کوچک و ضعیف و کم نور باشد. در تاریکی بهتر از روشنایی و در روز ابری و تیره بهتر از روز صاف و بی ابر ببیند.

 

در تذکره ها نام یازده تن اخفش آمده که در اینجا مراد و مقصود سعید بن مسعده خوارزمی معروف به ابوالحسن میباشد. وی عالمی نحوی و ایرانی و از موالی بنی مجاشع بن دارم و از شاگردان و اصحاب استاد سیبویه بوده است. اگر چه از سیبویه بزرگتر بود، ولی به شاگردی وی افتخار می کرد و تألیف آن دانشمند را محفوظ داشت.

 

وفات اخفش به سال 215 یا 221 هجری قمری اتفاق افتاد و صاحب تألیفات زیادی، منجمله کتاب "الاوسط" در نحو است.

 

میگویند چون اخفش زشت صورت و کریه المنظر بود هیچیک از طلاب مدرسه با او حشر و نشری نداشته، در ایام تحصیل و تتلمذ با او مباحثه نمی کرده است. به روایت دیگر اخفش بحث و جدل را خوش نداشت و مایل بود هر چه میگوید دیگران تصدیق کنند.

 

قولی دیگر این است که اخفش در مباحثه به قدری سماجت به خرج میداد که طرف مخاطب را خسته می کرد؛ به این جهت هیچ طلبه ای حاضر نبود با وی مذاکره کند. پس با این ملاحظات به ناچار بزی را تربیت کرد و مسایل علمی را مانند یک همدرس و همکلاس بر این "بز" تقریر می کرد و از آن حیوان زبان بسته تصدیق می خواست! بز موصوف طوری تربیت شده بود که در مقابل گفتار اخفش سر و ریش می جنبانید و حالت تصدیق و تأیید به خود می گرفت.

 

علامه قزوینی راجع به اخفش اینطور می نویسد:
«گویند اخفش نحوی وقتی که کسی را پیدا نمی کرد که با او مباحثه و مذاکره علمی نماید با یک بزی که داشت بنای صحبت و تقریرات علمی می گذارد و بز گاهگاهی بر حسب اتفاق چنان که عادت بر آنست سری تکان میداد و اخفش از همین صورت ظاهر عملی که شبیه به تصدیق قول او بود خوشحال می شده است.»

 

عقیده دیگر این است که می گویند اخفش برای آنکه از مذاکره با طلاب بی نیاز شود بزی خرید و طنابی از قرقره سقف اتاق عبور داده، یک سر طناب را در موقع مطالعه به دو شاخ بز می بست و آن حیوان را در مقابل خود بر پای میداشت و سر دیگر طناب را در دست میگرفت. هرگاه می خواست دنباله بحث را ادامه دهد، خطاب به آن حیوان زبان بسته میگفت: "پس مطلب معلوم شد" و در همین حال ریسمان را می کشید و سر بز به علامت انکار به بالا میرفت. اخفش مطلب را دنبال می کرد و آنقدر دلیل و برهان می آورد تا دیگر اثبات مطلب را کافی می دانست. آنگاه سر طناب را شل می داد و سر بز به علامت قبول پایین می آمد.

 

از آن تاریخ بز اخفش ضرب المثل گردید و هر کس تصدیق بلاتصور کند او را به بز اخفش تشبیه و تمثیل می کنند.

 

همچنین ریش بز اخفش در بین اهل علم ضرب المثل شده و به قول دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی: «آن دانشجو را که درس را گوش می کند و ریش می جنباند ولی نمی فهمد و در واقع وجود حاضر غایب است به بز اخفش تشبیه کرده اند.»
منبع:farhangsara.com


ویدیو مرتبط :
ضرب المثل ترکی خراسان

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

بز خری می کنی (ضرب المثل)



 

ضرب المثل, دزد, ملانصرالدین

بز خری می کنی (ضرب المثل)

روزی بود و روزگاری بود یک روز ملانصرالدین تصمیم گرفت گاوش را به بازار ببرد و بفروشد پیش از رفتن به بازار آب و علف خوبی به گاوش داد و آن را به بازار برد . یکی از آدم های بد کار وقتی دید ملانصرالدین گاوش را به بازار آورده تا بفروشد فکر شیطانی به ذهنش رسید و نقشه ای کشید که سر بیچاره کلاه بگذارد او با عجله به سراغ دوستانش رفت و نقشه اش را با آن ها در میان گذاشت و طبق نقشه یکی یکی به طرف ملا نصرالدین رفتند .

اوّلی گفت: عمو جان این بز را چند می فروشی؟ ملانصرالدین گفت: این حیوان گاو است و بز نیست. مرد گفت: گاو است؟ به حق چیزهای نشنیده! مردم بز را به بازار می آورند تا به اسم گاو بفروشند. ملاّ داشت عصبانی می شد که مرد حیله گر راهش را گرفت و رفت .

دوّمی آمد و گفت : ملاّ جان بزت را چند می فروشی ملّا از کوره در رفت و گفت : مگر کوری و نمی بینی که این گاو است نه بز؟ ، مرد حیله گر گفت: (چرا عصبانی می شوی؟ بزت را برای خودت نگه دار و نفروش)

چند لحظه بعد سومّی آمد و گفت: «ببینم آقا این حیوان قیمتش چند است» ملا گفت: «ده سکه» خریدار گفت: ده سکه؟ مگر می خواهی گاو بفروشی که ده سکه قیمت گذاشتی این بز دو سکه هم نمی ارزد
ملا باز هم عصبانی شد و گفت: گاو؟ پس چی که گاو می فروشم
خریدار گفت : دروغ به این بزرگی! مگر مردم نادان هستند که پول گاو بدهند و بز بخرند.

ملاّ نگاهی به گاوش انداخت کمی چشم هایش را مالید و با خود گفت : «نکند من دارم اشتباه می کنم و این حیوان واقعاً بز است نه گاو» خریدار چهارمی سر رسید و با لبخند آرامش گفت : ببخشید آقا! آیا این بز شما شیر هم می دهد؟ مّلا که شک در دلش بود گفت : «نه آقا ، بز است ، به درد این می خورد که زمین را شخم بزند» خریدار گفت: «خوب حالا این بزت را چند می فروشی تا با آن زمینم را شخم بزنم» ملا با خود گفت: «حتماً من اشتباه می کنم مردی به این محترمی هم حرف سه نفر قبلی را تکرار می کند» معامله انجام شد . ملا گاوش را که دیگر مطمئن بود ، بز است به دو سکه فروخت و به خانه اش برگشت

دزدها هم با خیال راحت گاو را به آن طرف بازار بردند و با خیال راحت فروختند از آن به بعد وقتی خریداری بخواهد هر جنسی را به قیمت کمتری بخرد می گویند (بز خری می کنی)
منبع:nonahal.org