سرگرمی


2 دقیقه پیش

تصاویری که شما را به فکر فرو می‌برد (34)

یک عکس، یک طرح یا یک نقاشی؛ بعضاً چنان تاثیری روی بیننده دارد که شنیدن ساعت ها نصیحت و یا دیدن ده ها فیلم نمی‌تواند داشته باشد. هنرمندانی که به ساده ترین روش ها در طول تاریخ ...
2 دقیقه پیش

دیدنی های امروز؛ سه شنبه 18 خرداد ماه

دیدنی های امروز؛ سه شنبه 18 خرداد ماه وبسایت عصرایران: نماز تراویح مسلمانان اندونزی در نخستین شب آغاز ماه رمضان – آچهمعترضان عوارض زیست محیطی یک پروژه انتقال آب در کاتالونیا ...

ریشه ضرب‌المثل - برعكس نهند نام زنگی كافور



 

 

ریشه ضرب‌المثل «برعكس نهند نام زنگی كافور»


هر گاه از كسی یا چیزی بغلط و عكس قضیه تعریف یا تشبیه كنند و خلاف آنچه گویند در ممدوح یا مورد نظر جمع باشد از ضرب‌المثل بالا استفاده می‌كنند. عامه مردم بشكل دیگر و با امثله دیگر بیان مقصود می‌كنند مثلا (به کچل می‌گویند زلفعلی - بكور می‌گویند عینعلی...) علی كل حال مقصود اینست كه تعریف و تشبیه در غیر ما وضع له بكار رفته باشد.

 

اما ریشه ضرب المثل
افضل الشعراء محمد افضل سر خوش صاحب (تذكره الشعرای سرخوش) از بدیهه سرایان قرن دوازدهم هجری بود. سرخوش به پیروی از شعرای سلف مدتها در طلب مال و ثروت فعالیت كرد، اكثر بزرگان و حكام وقت را مدح گفت ولی از آنجا كه بخت مساعد نداشت از هیچكس صله شایان و پاداش نیكو در خور مدایحی كه سروده است دریافت نكرد. سرخوش برای شعرای خوش اقبالی كه فقط با سرودن یك بیت شعر مال و خواسته فراوان اندوخته اند حسرتها خورد و بر بخت نامساعد خویش كه همه جا با یأس و حرمان مواجه گردید ناله‌ها كرد، سرانجام بمكتب هجاگویان پیوست و غالب اغنیای زمان را هجو كرد چنانكه خود گوید:


مار كه زهرش نبود مار نیست جز بهجا كلك سزاوار نیست

در آن ایامی كه هنوز به بخت و اقبال خویش امیدوار بود روزی مثنوی مدیحه ای در مدح همت خان حاكم وقت سرود كه این بیت مبالغه آمیز از آن مثنوی است:‌


دهد سرمایه دریا بغارت سر انگشتش ز جود یك اشارت


همت خان را از آن مدیحه ظاهرا خوش آمد و گفت: یكدست لباس فاخر و یك رأس اسب رهوار برای شما در نظر گرفته ام كه چون مطاع قلیل است شرم دارم فی المجلس تقدیم كنم. البته فردا بخانه شما خواهم فرستاد. سرخوش بیچاره بامید آن صله چند روز از منزل خارج نشد و چشم بدر خانه دوخته بود كه چه وقت اسب و خلعت می‌رسد! سر انجام معلوم شد كه همت خان قول آن ظریف را بكار برد كه: مطربی پیش وی می‌سرود و محظوظ شد، گفت فردا بیا و یك جوال غله ببر، مطرب بسیار خوشوقت شد و روز بعد جوالی آورد گفت حسب‌الامر آمده ام. آن ظریف گفت: ای نادان، حرفی تو گفتی من خشوقت شدم. حرفی من گفتم تو خرسند شدی، ‌داد و ستد را اینجا چه دخل است؟!

القصه چون سرخوش دانست كه همت خان را نیز همتی نیست و وعده به غلط داد بی‌نهایت ناراحت شده این رباعی را در هجایش سرود:


بر دولت بی فیض دماغت مغرور ای پنجة تو ز دامن دولت دور
بر عكس نهند نام زنگی كافور بی همتی و نام تو همت خانست

اكنون كه صحبت باینجا رسید بی‌مناسبت نمی‌داند سرانجام زندگی سر خوش را كه خالی از لطف نیست بنقل از سفینه خوشگو در این مختصر آورد:
سر خوش در محرم سال 1126 هجری در حالت بیماری سخت این رباعی گفته بدست پسر میانه ‌خود كه خوشنویس بود داد و گفت كه بر كفن من بخط جلی بنویس:


از معصیت و سیاهكاری چه غم است سر خوش كار اله فضل و كرمست
رحمت چه فزون، غضب چه بسیار كمست رخشیدن برق بین و جوش باران


بعد از آن رو بطرف یاران حاضرالوقت نموده فرمود كه من چون به جهان دیگر برسم از من سئوال نمایند كه سرخوش از جهان چه آورده‌ای؟ جواب دهم این رباعی نذر آورده ام. اگر بخشندم چه بهتر و الا گویم شعر فهمی ‌عالم بالا معلوم شد!! بعد یك پاس از این حالت بعمر هفتاد و شش سالگی آزادانه جان بجان آفرین سپرد.
منبع: ichodoc.ir

 


ویدیو مرتبط :
ضرب المثل ترکی خراسان

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

ریشه تاریخی ضرب‌المثل ایراد بنی اسرائیلی



 

 

 

ریشه تاریخی ضرب‌المثل ایراد بنی اسرائیلی

 

هر ایرادی که مبتنی بر دلایل غیر موجه باشد آن را ایراد بنی اسرائیلی می‌گویند: اصولاً ایراد بنی اسرائیلی احتیاج به دلیل و مدرک ندارد؛ زیرا اصل بر ایراد است - خواه مستند و خواه غیر مستند - برای ایراد گیرنده فرقی نمی‌کند. ایراد بنی اسرائیلی به اصطلاح دیگر همان بهانه گیری و بهانه جویی است، که ممکن است گاهی از حد متعارف تجاوز کرده به صورت توقع نابجا درآید. فی‌المثل به یک نفر نقاش دستور می‌دهید که تابلویی از دورنمای قله دماوند برای شما ترسیم کند. نقاش بیچاره کمال ظرافت و هنرمندی را در ترسیم تابلو به کار می‌برد و تمام ریزه کاریها و سایه روشن‌ها را در تجسم قله مستور از برف و قطعات ابری که بر بالای آن قرار دارد کاملا ملحوظ و منظور می‌دارد، به قسمی ‌که جای هیچ گونه ایرادی باقی نماند. ولی مع هذا ممکن است برای اقناع طبع بهانه جوی خویش انتظار داشته باشید که از تماشای آن تابلو احساس سردی و سرما کنید! این گونه ایرادات را در عرف و اصطلاح عامه «ایراد بنی اسرائیلی» گویند که صرفاً از ذات بهانه گیر مایه می‌گیرد.
اکنون باید دید قوم بنی اسرائیل کیستند و ایرادات آنان بر چه کیفیتی بوده، که صورت ضرب المثل پیدا کرده است.

بنی اسرائیل همان پسران یعقوب و پیروان فعلی دین یهود هستند که پیغمبر آنها حضرت موسی، و کتاب آسمانیشان تورات است. بنی اسرائیل اجداد کلیمیان امروزی و نخستین ملت موحد دنیا هستند که از دو هزار سال قبل از میلاد مسیح در سرزمین فلسطین سکونت داشته و به چوپانی و گله چرانی مشغول بوده اند. بنی اسرائیل به چند قبیله قسمت می‌شدند و هر قبیله رئیسی داشت که او را شیخ یا پدر می‌گفتند. از معروفترین شیوخ آنها حضرت ابراهیم بود که پدر تمام اقوام عبرانی محسوب می‌شود. بنی اسرائیل در زمان یعقوب به مصر مهاجرت کردند و بعد از مدتی به راهنمایی حضرت موسی به شبه جزیره سینا عازم شدند. چهل سال میان راه سرگردان بودند، موسی درگذشت (و یا به کوه طور رفت) و یوشع آنها را به کنعان رسانید. بعد از فوت سلیمان (974 ق.م) دو سلطنت تشکیل دادند؛ یکی دولت اسرائیلی و دیگری دولت یهود. دولت اسرائیلی را سارگن پادشاه آشور و دولت یهود را بخت النصر یا نبوکدنزر، پادشاه کلده منقرض کرد و عده کثیری از آنها را به اسارت برد که بعد از هفتاد سال کورش کبیر شهر زیبای بابل را فتح کرده، همه را به فلسطین عودت داد.
باری، پس از آنکه حضرت موسی به پیغمبری مبعوث گردید و آنها را به قبول دین و آیین جدید دعوت کرد، اقوام بنی اسرائیل به عناوین مختلفه موسی را مورد سخریه و تخطئه قرار می‌دادند و هر روز به شکلی از او معجزه و کرامت می‌خواستند. حضرت موسی هم هر آنچه آنها مطالبه می‌کردند به قدرت خداوندی انجام می‌داد. ولی هنوز مدت کوتاهی از اجابت مسئول آنها نمی‌گذشت که مجدداً ایراد دیگری بر دین جدید وارد می‌کردند و معجزه دیگری از او می‌خواستند. قوم بنی اسرائیل سالهای متمادی در اطاعت و انقیاد فرعون مصر بودند و از طرف عمال فرعون همه گونه عذاب و شکنجه و قتل و غارت و ظلم و بیدادگری نسبت به آنها می‌شد. حضرت موسی با شکافتن شط نیل آنها را از قهر و سخط آل فرعون نجات بخشید؛ ولی این قوم ایرادگیر بهانه جو به محض اینکه از آن مهلکه بیرون جستند مجدداً در مقام انکار و تکذیب برآمدند و گفتند: «ای موسی، ما به تو ایمان نمی‌آوریم مگر آنکه قدرت خداوندی را در این بیابان سوزان و بی آب و علف به شکل و صورت دیگری بر ما نشان دهی.» پس فـرمـان الهی بر ابر نازل شد که بر آن قوم سایبانی کند و تمام مدتی را که در آن بیابان به سر می‌برند برای آنها غذای مأکولی فرستاد.

پس از چندی از موسی آب خواستند. حضرت موسی عصای خود را به فرمان الهی به سنگی زد و از آن دوازده چشمه خارج شد که اقوام و قبایل دوازده گانه بنی اسرائیل از آن نوشیدند و سیراب شدند.
قوم بنی اسرائیل به آن همه نعمتها و مواهب الهی قناعت نورزیده، مجدداً به ایراد و اعتراض پرداختند که: یکرنگ و یکنواخت بودن غذا با مذاق و مزاج ما سازگار نیست. از نظر تنوع در تغذیه به طعام دیگری احتیاج داریم. به خدای خودت بگو که برای ما سبزی، خیار، سیر، عدس و پیاز بفرستد. (آقای دکتر غیاث الدین جزایری معتقد است که مطابق اخبار و روایات وارده مائده آسمانی ماهی و گوشت بریان بوده؛ که تا بزمین برسد مسلماً چند روزی می‌ماند و خوردن گوشت مانده، بدون پیاز ایجاد اسهال می‌کند. لذا چون قوم بنی اسرائیل به تجربه فواید پیاز را می‌دانستند از حضرت موسی خواهان خوراکهایی شده اند که یکی از آنها پیاز بوده است."اعـجـاز خـوراکـیـهـا، چـاپ پـانـزدهم ، ص 206").
دیری نپایید که در میان قوم بنی اسرائیل قتلی اتفاق افتاده، هویت قاتل لوث شده بود. از موسی خواستند که قاتل اصلی را پیدا کند. حضرت موسی گفت: «خدای تعالی می‌فرماید اگر گاوی را بکشید و دم گاو را بر جسد مقتول بزنید، مقتول به زبان می‌آید و قاتل را معرفی می‌کند.»
بنی اسرائیل گفتند: «از خدا سؤال کن که چه نوع گاوی را بکشیم؟» ندا آمد آن گاو نه پیر از کار رفته باشد و نه جوان کار ندیده. سپس از رنگ گاو پرسیدند. جواب آمد زرد خالص باشد. چون اساس کار بنی اسرائیل بر ایراد و بهانه گیری بود، مجدداً در مقام ایراد و اعتراض برآمدند که این نام و نشانی کافی نیست و خدای تو باید مشخصات دیگری از گاو موصوف بدهد. حضرت موسی از آن همه ایراد و بهانه خسته شده، مجدداً به کوه طور رفت، ندا آمد که این گاو باید رام باشد، زمینی را شیار نکرده باشد، از آن برای آبکشی به منظور کشاورزی استفاده نکرده باشند و خلاصه کاملاً بی عیب و یکرنگ باشد.

بنی اسرائیل گاوی به این نام و نشان را پس از مدتها تفحص و پرس و جو پیدا کردند و از صاحبش به قیمت گزافی خریداری کرده، ذبح نمودند و بالاخره به طریقی که در بالا اشاره شد، هویت قاتل را کشف کردند.
آنچه گفته شد، شمه ای از ایرادات عجیب و غریب قوم بنی اسرائیل بر حقیقت و حقانیت حضرت موسی کلیم الله بود که گمان می‌کنم برای روشن شدن ریشه تاریخی ضرب المثل ایراد «بنی اسرائیلی» کفایت نماید.