سرگرمی
2 دقیقه پیش | تصاویری که شما را به فکر فرو میبرد (34)یک عکس، یک طرح یا یک نقاشی؛ بعضاً چنان تاثیری روی بیننده دارد که شنیدن ساعت ها نصیحت و یا دیدن ده ها فیلم نمیتواند داشته باشد. هنرمندانی که به ساده ترین روش ها در طول تاریخ ... |
2 دقیقه پیش | دیدنی های امروز؛ سه شنبه 18 خرداد ماهدیدنی های امروز؛ سه شنبه 18 خرداد ماه وبسایت عصرایران: نماز تراویح مسلمانان اندونزی در نخستین شب آغاز ماه رمضان – آچهمعترضان عوارض زیست محیطی یک پروژه انتقال آب در کاتالونیا ... |
روز شانس یك زن! +فیلم
این فیلم ویدئویی كه توسط یك دوربین امنیتی گرفته شده اقبال بلند زنی را به تصویر كشیده كه مرگ به فاصله مویی از كنارش می گذرد.
جام جم آنلاین: این فیلم ویدئویی كه توسط یك دوربین امنیتی گرفته شده اقبال بلند زنی را به تصویر كشیده كه مرگ به فاصله مویی از كنارش می گذرد.
تصاویر این فیلم ویدئویی متعلق به 20 اكتبر است و در خیابانی در شهر بیرمنگام انگلستان گرفته شده است.
دربالای سمت راست تصویر به یك زن با لباس سفید دقت كنید كه چگونه در تصادفی مرگبار بین چند اتومبیل مرگ با فاصله یك تار مو از كنارش عبور می كند.
زن میان اتومبیل ها عملا ساندویچ می شود اما به طور معجزه آسایی با جراحتی اندك در ناحیه سر جان سالم بدر می برد. یك مادر و پسر 10 ساله اش نیز در این تصادف مجروح می شوند كه حال آنها هم خوب است.
در هرحال، این روز را باید روز شانس زن سفیدپوش دانست. با هم فیلم را ببینیم.
تصاویر این فیلم ویدئویی متعلق به 20 اكتبر است و در خیابانی در شهر بیرمنگام انگلستان گرفته شده است.
دربالای سمت راست تصویر به یك زن با لباس سفید دقت كنید كه چگونه در تصادفی مرگبار بین چند اتومبیل مرگ با فاصله یك تار مو از كنارش عبور می كند.
زن میان اتومبیل ها عملا ساندویچ می شود اما به طور معجزه آسایی با جراحتی اندك در ناحیه سر جان سالم بدر می برد. یك مادر و پسر 10 ساله اش نیز در این تصادف مجروح می شوند كه حال آنها هم خوب است.
در هرحال، این روز را باید روز شانس زن سفیدپوش دانست. با هم فیلم را ببینیم.
ویدیو مرتبط :
روز شانس یك زن
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
فیلم«دو روز، یك شب»، در تلاش برای بودن
دو روز،یک شب فیلمی است در نقد سرمایهداری غربی، از زاویه تماشای به حاشیه راندهشدگان كه در اروپای شهر فرنگ جان میكنند تا بقایشان را در حداقل حیات تثبیت كنند.
روزنامه اعتماد: قانون نانوشتهای است، اینكه هر فیلمی در فستیوالها جایزه بگیرد خوب دیده میشود و هر فیلمی كه با اقبال حداكثری روبهرو نشود مجال درست دیده شدن را از دست میدهد.
«دو روز و یك شب» آخرین ساخته برادران داردن جزو همین فیلمهاست؛ فیلمی كه با وجود آنچه نشان میدهد و آن چیزی كه تلاش میكند روایت كند اما به خوبی دیده نشده و بسیاری – جز آنان كه پیگیر سینمای داردنها و اروپایی هستند، اصلا خبر ندارند كه فیلمی با این حد از استاندارد و مقبولیت ساخته و ارایه شده است. «دو روز و یك شب» از آن دست فیلمهایی است كه بر حسب طبیعت فستیوالها مورد پسند نیست و طبیعی بود كه از جوایز جشنوارهای بینصیب بماند.
فیلمی است در نقد سرمایهداری غربی، از زاویه تماشای به حاشیه راندهشدگان كه در اروپای شهر فرنگ جان میكنند تا بقایشان را در حداقل حیات تثبیت كنند؛ فیلمی كه هرچه كمتر دیده شود به نفع سیستمی است كه برای فرهنگسازی بردهداری مدرن میكوشد پس باید «دو روز و یك شب» را خلاف سلیقه فستیوالها به تماشا نشست، حتی اگر به سینمای داردنها و فیلمشان نقدی وارد باشد، حتی اگر با مزاج سلیقه سازگار نباشد و حتی اگر به نسبت دیگر آثار داردنها شقالقمری نداشته باشد كه در نوع خود دارد، «دو روز و یك شب» حتی اگر پسند هم نباشد، در ذهن سوال مهمی ایجاد میكند؛ سوالی كه سبب گفتوگو و بحث است، سبب تعقل است و درك آن چیز كه در جهان صنعتی و تكنولوژیك امروز جاری است. «شما تنها «دو روز یك شب» وقت داری تا بر اساس آنچه كارفرما برایت تعریف میكند به بقا ادامه بدهی» این جمله، مطلع پریشانی شخصیت اصلی فیلم است؛ پریشانیای كه شبیه سلوك به او بال پریدن میدهد.
دو روز، یك شب (٢٠١٤) تازهترین ساخته دو فیلمساز نامآشنا و سرشناس بلژیكی، ژان- پیر و لوك داردن است؛ فیلمی كه در كلیت خود، هم به لحاظ فرمال و هم تماتیك، نمایش روند و خط سیری مشخص در كارنامه فیلمسازی این دو برادر است. فیلم در كنار دو فیلم پیشینداردنها (رُزتا و سكوت لورنا)، سومین فیلمی است كه با تاكید و محوریت یك شخصیت زن ساخته شده است.
ساندرا، شخصیت اصلی این فیلم (كه نامش برخلاف آن دو فیلم دیگر، در عنوان نیامده است) زنی است از طبقه كارگری بلژیك كه در پی تصمیمِ كارخانه، مبنی بر اضافه حقوقِ دیگر كارگران، در خطرِ از كار بیكار شدن قرار دارد. اتفاقی كه زندگی ساندرا را به مخاطره میكشاند و ساندرا را برآن میدارد كه همچون شخصیت فیلم رُزتا، برای بقای خود مبارزه كند. مبارزهای كه برخلاف رُزتا نه از سر جانسختی كه بیشتر برآمده از یك شكنندگی و درماندگی است (كیفیتی كه شمایلِ آشنای ماریون كوتیار با آن بسیار همخوان است) . ساندرا به راه میافتد تا با كارگرانِ دیگر به گفتوگو و «چانهزنی» بپردازد تا در رایگیری برسر اضافه دستمزد یا ماندن بر سر كار، رای آنها را به نفع خود تغییر دهد.
موضوع فیلم برآمده از دغدغهها و حساسیتهای همیشگی سینمای داردنها است. تقابل فرد و اجتماعی كه در آن به سر میبرد، كلنجار و ستیزش با مشكلات، ناگواریها و ناملایمات ولی برخلاف چند فیلم قبلی داردنها در اینجا نه فقط بحث یك فرد (ساندرا) كه فردیتهای دیگر نیز مطرح میشود، كارگران دیگری كه ساندرا به ملاقات تكتك آنها میرود و با آنها به مانند یك مشاهده میدانی و شبهمصاحبههایی به گفتوگو میپردازد؛ اكثر كارگران دیگر كه در یك ساختار معیوب و بیمار اجتماعی به سرمیبرند، برای «نه» به ماندن ساندرا و «آری» به افزایش دستمزد خود، دلیل لازم و حتی كافی دارند، همان دلیلی كه ساندرا را به پیش میراند: بقا.
قابهای داردنها چنانكه خودشان نیز اذعان میكنند، میكوشد كه موقعیتهایی برابر و همسنگ برای شخصیتهای فیلم (ساندرا دربرابر هریك از كارگران) ایجاد كند، معادلی بصری برای این گفته شاید امروزه مستعمل شده ژان رنوار كه «هركس دلایل خود را دارد». ولی داردنها در محاسبات خود، یك نكته را نادیدهگرفتهاند، اینكه همراهی و نزدیكی دایم دوربین با ساندرا در این سفر دو روز و یك شبش، این موازنه وضعیتهای برابر را برهم میزند، و مخاطب را عملا ( و حتی ناخودآگاه) در جبهه ساندرا مینشاند، هرچه باشد او است كه مخاطب را همراه میكند و با حضور دایم خود (و نه لحظهای مانند دیگر كارگران) بدل به قهرمان شكستخورده میشود و طلب همذاتپنداری میكند. این مهم، حتی با در نظر گرفتن ساندرا، كه به ماندن و همین حداقل دستمزد راضی است (برخلاف تقریبا همه كارگران دیگر) این حس قربانیبودن او را بیشتر به مخاطب میرساند تا قربانی بودن همه را!
اگر تجربیات داردنها را در این اواخر در مواجهه با فُرم، كموبیش محافظهكارتر و قراردادیتر از پیش بنگریم، دو روز، یك شب دستكم در برخوردی ریشهای و عمیق با «موضوع»ی كه به آن میپردازد نیز ناتوان میماند چرا كه به مانند سكوت لورنا، میكوشد تا به ساحتی گستردهتر قدم بگذارد یعنی اگر فرض میكردیم، كارگران به ماندن ساندرا رای موافق میدادند آنوقت پرسش ما میتوانست این باشد: «آن وقت نابرابری و معضل معاصر بیكاری در اروپا حلشده مینمود؟» یا به عبارتی دیگر، آیا میتوانستیم اذعان كنیم، تیغه نقد وضعیت اجتماعی داردنها در این فیلم، آن بُرش لازم را برای شكافتن لایههای ژرفتر این وضعیت ندارد؟
به نظر میرسد، پاشنه آشیل این آخرین ساخته برادران بلژیكی، در گذار از یك رئالیسم كمینهگرا مبتنی بر فردیت به یك ناتورالیسم با مقیاسی جمعی و اجتماعی باشد. انتقال بستر و زمینه معاصر اجتماعی از پسزمینه به پیشزمینه و در نتیجه حذف فردیت به ازای فرد.
«دو روز و یك شب» آخرین ساخته برادران داردن جزو همین فیلمهاست؛ فیلمی كه با وجود آنچه نشان میدهد و آن چیزی كه تلاش میكند روایت كند اما به خوبی دیده نشده و بسیاری – جز آنان كه پیگیر سینمای داردنها و اروپایی هستند، اصلا خبر ندارند كه فیلمی با این حد از استاندارد و مقبولیت ساخته و ارایه شده است. «دو روز و یك شب» از آن دست فیلمهایی است كه بر حسب طبیعت فستیوالها مورد پسند نیست و طبیعی بود كه از جوایز جشنوارهای بینصیب بماند.
فیلمی است در نقد سرمایهداری غربی، از زاویه تماشای به حاشیه راندهشدگان كه در اروپای شهر فرنگ جان میكنند تا بقایشان را در حداقل حیات تثبیت كنند؛ فیلمی كه هرچه كمتر دیده شود به نفع سیستمی است كه برای فرهنگسازی بردهداری مدرن میكوشد پس باید «دو روز و یك شب» را خلاف سلیقه فستیوالها به تماشا نشست، حتی اگر به سینمای داردنها و فیلمشان نقدی وارد باشد، حتی اگر با مزاج سلیقه سازگار نباشد و حتی اگر به نسبت دیگر آثار داردنها شقالقمری نداشته باشد كه در نوع خود دارد، «دو روز و یك شب» حتی اگر پسند هم نباشد، در ذهن سوال مهمی ایجاد میكند؛ سوالی كه سبب گفتوگو و بحث است، سبب تعقل است و درك آن چیز كه در جهان صنعتی و تكنولوژیك امروز جاری است. «شما تنها «دو روز یك شب» وقت داری تا بر اساس آنچه كارفرما برایت تعریف میكند به بقا ادامه بدهی» این جمله، مطلع پریشانی شخصیت اصلی فیلم است؛ پریشانیای كه شبیه سلوك به او بال پریدن میدهد.
دو روز، یك شب (٢٠١٤) تازهترین ساخته دو فیلمساز نامآشنا و سرشناس بلژیكی، ژان- پیر و لوك داردن است؛ فیلمی كه در كلیت خود، هم به لحاظ فرمال و هم تماتیك، نمایش روند و خط سیری مشخص در كارنامه فیلمسازی این دو برادر است. فیلم در كنار دو فیلم پیشینداردنها (رُزتا و سكوت لورنا)، سومین فیلمی است كه با تاكید و محوریت یك شخصیت زن ساخته شده است.
ساندرا، شخصیت اصلی این فیلم (كه نامش برخلاف آن دو فیلم دیگر، در عنوان نیامده است) زنی است از طبقه كارگری بلژیك كه در پی تصمیمِ كارخانه، مبنی بر اضافه حقوقِ دیگر كارگران، در خطرِ از كار بیكار شدن قرار دارد. اتفاقی كه زندگی ساندرا را به مخاطره میكشاند و ساندرا را برآن میدارد كه همچون شخصیت فیلم رُزتا، برای بقای خود مبارزه كند. مبارزهای كه برخلاف رُزتا نه از سر جانسختی كه بیشتر برآمده از یك شكنندگی و درماندگی است (كیفیتی كه شمایلِ آشنای ماریون كوتیار با آن بسیار همخوان است) . ساندرا به راه میافتد تا با كارگرانِ دیگر به گفتوگو و «چانهزنی» بپردازد تا در رایگیری برسر اضافه دستمزد یا ماندن بر سر كار، رای آنها را به نفع خود تغییر دهد.
موضوع فیلم برآمده از دغدغهها و حساسیتهای همیشگی سینمای داردنها است. تقابل فرد و اجتماعی كه در آن به سر میبرد، كلنجار و ستیزش با مشكلات، ناگواریها و ناملایمات ولی برخلاف چند فیلم قبلی داردنها در اینجا نه فقط بحث یك فرد (ساندرا) كه فردیتهای دیگر نیز مطرح میشود، كارگران دیگری كه ساندرا به ملاقات تكتك آنها میرود و با آنها به مانند یك مشاهده میدانی و شبهمصاحبههایی به گفتوگو میپردازد؛ اكثر كارگران دیگر كه در یك ساختار معیوب و بیمار اجتماعی به سرمیبرند، برای «نه» به ماندن ساندرا و «آری» به افزایش دستمزد خود، دلیل لازم و حتی كافی دارند، همان دلیلی كه ساندرا را به پیش میراند: بقا.
قابهای داردنها چنانكه خودشان نیز اذعان میكنند، میكوشد كه موقعیتهایی برابر و همسنگ برای شخصیتهای فیلم (ساندرا دربرابر هریك از كارگران) ایجاد كند، معادلی بصری برای این گفته شاید امروزه مستعمل شده ژان رنوار كه «هركس دلایل خود را دارد». ولی داردنها در محاسبات خود، یك نكته را نادیدهگرفتهاند، اینكه همراهی و نزدیكی دایم دوربین با ساندرا در این سفر دو روز و یك شبش، این موازنه وضعیتهای برابر را برهم میزند، و مخاطب را عملا ( و حتی ناخودآگاه) در جبهه ساندرا مینشاند، هرچه باشد او است كه مخاطب را همراه میكند و با حضور دایم خود (و نه لحظهای مانند دیگر كارگران) بدل به قهرمان شكستخورده میشود و طلب همذاتپنداری میكند. این مهم، حتی با در نظر گرفتن ساندرا، كه به ماندن و همین حداقل دستمزد راضی است (برخلاف تقریبا همه كارگران دیگر) این حس قربانیبودن او را بیشتر به مخاطب میرساند تا قربانی بودن همه را!
اگر تجربیات داردنها را در این اواخر در مواجهه با فُرم، كموبیش محافظهكارتر و قراردادیتر از پیش بنگریم، دو روز، یك شب دستكم در برخوردی ریشهای و عمیق با «موضوع»ی كه به آن میپردازد نیز ناتوان میماند چرا كه به مانند سكوت لورنا، میكوشد تا به ساحتی گستردهتر قدم بگذارد یعنی اگر فرض میكردیم، كارگران به ماندن ساندرا رای موافق میدادند آنوقت پرسش ما میتوانست این باشد: «آن وقت نابرابری و معضل معاصر بیكاری در اروپا حلشده مینمود؟» یا به عبارتی دیگر، آیا میتوانستیم اذعان كنیم، تیغه نقد وضعیت اجتماعی داردنها در این فیلم، آن بُرش لازم را برای شكافتن لایههای ژرفتر این وضعیت ندارد؟
به نظر میرسد، پاشنه آشیل این آخرین ساخته برادران بلژیكی، در گذار از یك رئالیسم كمینهگرا مبتنی بر فردیت به یك ناتورالیسم با مقیاسی جمعی و اجتماعی باشد. انتقال بستر و زمینه معاصر اجتماعی از پسزمینه به پیشزمینه و در نتیجه حذف فردیت به ازای فرد.