سرگرمی


2 دقیقه پیش

تصاویری که شما را به فکر فرو می‌برد (34)

یک عکس، یک طرح یا یک نقاشی؛ بعضاً چنان تاثیری روی بیننده دارد که شنیدن ساعت ها نصیحت و یا دیدن ده ها فیلم نمی‌تواند داشته باشد. هنرمندانی که به ساده ترین روش ها در طول تاریخ ...
2 دقیقه پیش

دیدنی های امروز؛ سه شنبه 18 خرداد ماه

دیدنی های امروز؛ سه شنبه 18 خرداد ماه وبسایت عصرایران: نماز تراویح مسلمانان اندونزی در نخستین شب آغاز ماه رمضان – آچهمعترضان عوارض زیست محیطی یک پروژه انتقال آب در کاتالونیا ...

رنجنامه یك مرد وسواسی


همیشه وسواس را بیماری زنانه می‌دانستیم، ولی این‌بار یك مرد اسیر آن شده است. او خود را بیمار می‌داند اما دیگران...


خانمی 35 ساله و آقایی 45ساله كه هر دو فرهنگی هستند برای جدایی، آن هم به‌صورت توافقی در راهروی دادگاه خانواده ایستاده‌اند؛ ‌یك پسر 9 ساله، ثمره ازدواج این دو نفر است.
مرد بی‌صدا و آرام به دیوار تكیه داده است ولی می‌توانی ناراحتی و معذب‌بودن را از چشمانش ببینی و بخوانی، اما خانم عصبی و كلافه است مدام ساعت را می‌بیند و به داخل اتاق سرك می‌كشد تا زودتر نوبت‌شان شود. برا‌ی آخرین مرحله از طلاق توافقی‌شان عجله دارند.
جلوتر می‌روم تا با هر دوی آن‌ها صحبت كنم، این بار طرف صحبتم آقاست.
می‌پرسم: «‌شما هم برای طلاق، همین محضر نزدیك دادگاه را انتخاب كرده‌اید؟»
نگاهی می‌كند و می‌گوید: «نه! همانجا كه ازدواج ثبت شده باید به همان محضر برویم.»
ادامه می‌دهم:«بله، اصلا یادم نبود، می‌توانم بپرسم به چه دلیل جدا می‌شوید؟»
ادامه می‌دهد: «من كه نمی‌خواهم زندگی‌ام از هم بپاشد ولی اصرار خانم من را مجاب كرد تا به این كار راضی شوم.‌»
مثل این‌كه این‌بار خواهان، خانم است نه آقا!
خانم ایشان حاضر نبودند حرف بزنند ولی آقا كه خیلی مغموم و ناراحت بود، داستان زندگی و طلاق‌شان را شرح می‌دهد:«نزدیك 11 سال است كه زندگی مشترك داریم، من می‌گویم داریم چون هنوز راضی به جدایی نیستم، فرهنگی هستم، این حساسیت‌های من از همان جا شروع شد؛ زمانی كه تدریس می‌كردم، دائم پای تخته ایستاده بودم، به‌دلیل حساسیت به گچ، مدام دست‌هایم را پاك می‌كردم و می‌شستم تا مبادا گرده گچ روی دستم باشد و به دهان، گوش و صورتم منتقل شود. این حساسیت باعث شده بود چند باری كارم به دكتر و بیمارستان كشیده شود، به همین دلیل دقت در شست‌وشوی دستم بیشتر شد.
هر وقت به بیماری جدیدی مبتلا می‌شدم، ‌علت را همین حساسیت به گچ اعلام می‌كردند. هزینه‌های سرسام‌آور بیمارستان و آزمایش‌های آلرژی و حساسیت، با درآمد من جور در نمی‌آمد، بنابراین تصمیم گرفتم پیشگیری كنم تا درمان پیش نیاید، بنابراین شست‌وشو را بیشتر انجام می‌دادم، دیگر این كار بعد از كلاس و تدریس نبود، قبل از كلاس، بعد از كلاس، قبل از غذا، بعد از غذا، قبل از خواب و... این تكرارها هر روز بیشتر و بیشتر می‌‌شد.
دیگر از شستن دست‌ها به شستن خودكار، مداد، كیف، ساعت و... كشیده شد. بعد از كلاس درس به خانه، اتاق نشیمن و آشپزخانه رسید.
دیگر كار به جایی رسید كه تلفن موبایلم را می‌شستم و كنار می‌گذاشتم یا استفاده نمی‌كردم و همه این‌ها را برای پیشگیری از بیماری و آلرژی انجام می‌داد، ولی خودم هم می‌دانستم كه به بیماری جدیدی مبتلا شده‌ام به اسم وسواس.
راه‌های زیادی را برای درمان انتخاب كرد، ولی جواب نگرفتم. در این میان همسر و فرزندم خیلی صدمه دیدند، خیلی اذیت شدند و... حتی كارم را از دست دادم چون نمی‌توانستم تدریس كنم، بدون آن كه صندلی و تخته و حتی در كلاس را نشویم. خانمم دیگر نمی‌تواند تحمل كند، دیگر توان مقابله یا همراهی با من را ندارد، برای همین آمدیم اینجا تا از هم جدا شویم، شاید آنها آرامش پیدا كنند.
همسرم دچار ضعف اعصاب شده برای این‌كه نمی‌خواهد با من درگیر شود، دعوا راه بیندازد یا قهر و دعوا كند. همه این‌ها به همسرم فشار می‌آورد و او هم دچار بیماری شده است، نمی‌خواهم بیش‌ از این مخل آسایش و آرامش آن‌ها باشم.
این‌بار خواهان جدایی، همسر من است، تا شاید از این آتشی كه به زندگی‌‌مان افتاده رها شود، ولی باور كنید من خودخواسته این كارها را انجام نمی‌دهم، دست خودم نیست، فكر می‌كنم آب از دست من فراری است!
آب مظهر سلامت، آرامش و رسیدن به آرزو و مراد دل همه آدم‌هاست، ولی خانم‌ من از صدای آب  فراری و بیزار است. من حتی خواب هم كه هستم، ناخودآگاه بیدار می‌شوم و دست‌ و صورتم را می‌شویم...
خودم هم خسته شده‌ام ولی راه فراری ندارم...»

نظر مشاور :

رنجنامه یك مرد وسواسی

اكثر بیماران وسواسی خصوصیات بارز شخصیتی دارند. این افراد معمولا خسیس، منظم، مبادی آداب و پاكیزه و كمال طلب هستند. توجه افراطی آنها به جزئیات و وسواس نشان دادن در هر امری دیگران را ناراحت می‌كند.
دائم در كنترل اضطراب خود با افكار تكراری روبه‌رو هستند كه موجب می‌شود نتوانند با دیگران ارتباط عاطفی عادی داشته باشند. تحقیقات نشان می‌دهد این‌گونه افراد وسواسی متعلق به خانواده‌هایی هستند كه پدر و مادرهایی سختگیر، تمیز، كمال طلب و منظم دارند.
وسواس جزو اختلالات شخصیتی است كه قابل درمان است. بهتر است این زوج قبل از جدایی با پیگیری درمان و صبوری و همراهی به حل مشكل خود با مراجعه به یك روانپزشك بپردازند.
موفق باشید

منبع : مجله زندگی ایده آل


ویدیو مرتبط :
yeknet.ir - عشق عجیب یك مرد یزدی به یك زن

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

كابوس وحشتناك یك مرد



 

 

كابوس وحشتناك یك مرد

 

والدین ۲ دختر نوجوان وقتی با حضور در دادسرا اطلاع پیدا كردند فرزندان آنها پس از فرار به اتهام سرقت دستگیر شده اند ، از پذیرفتن آنها به جمع خانواده خودداری كردند.



سربازی كه چند پرونده را در دست دارد از اتاق دادیاری بیرون می آید و با اشاره او ۲ دختر نوجوان و ۲ پسر كه دستبندی فولادی به دست هایشان قفل شده است، وارد اتاق می شوند.



دادیار جنایی از بالای عینك ذره بینی خود نیم نگاهی به آنها می اندازد. اتهام درج شده روی پوشه پرونده زورگیری و سرقت همراه با ضرب و جرح یك راننده است.



با اولین پرسش قاضی ۲ دختر نوجوان خود را خواهر معرفی می كنند و می گویند: فریب ۲ پسر جوان را خورده اند و پس از دوستی و ارتباط با آنها، تشویق به فرار از خانه شده و سرانجام مجبور به همراهی آنها در سرقت شده اند.



این پاسخ، واكنش ۲ جوان سارق را به همراه دارد و آنها نیز سعی می كنند به نوعی دختران را مقصران حادثه قلمداد كنند.



پرسش و پاسخ میان قاضی و متهمان ادامه دارد. زن و مردی میانسال وارد شعبه می شوند. ۲ دختر نوجوان با مشاهده آنها سرشان را پایین می اندازند و جرات نگاه كردن به چهره اشان را ندارند.


رگ های گردن مرد متورم شده است و در چهره اش عصبانیت شدید موج می زند.



قاضی دادسرا زن و مرد میانسال را دعوت به آرامش می كند.


مرد می گوید: آقای قاضی این ۲ دختر فرزندان من هستند یا بهتر بگویم بودند؛ سال ها با آبرو زندگی كردم و به هر دری زدم تا آنها كمبودی در زندگی احساس نكنند، اما مدتی پیش آنها بدون هیچ دلیلی از خانه فرار كردند و فرار آنها موجب شد پسر ۱۸ ساله ام دست به خودكشی بزند كه اكنون در بیمارستان بستری است.



۲ دختر جوان آرام، آرام می گریند، با نگاه به چهره اشان می توان حدس زد كه بشدت پشیمان هستند.



یكی از آنها كه جثه بزرگتری نسبت به خواهر خود دارد، می گوید: بابا... بابا، مرد پاسخی نمی دهد و این بار زن میانسال در پاسخ می گوید: شما ۲ نفر دیگر برای خانواده ما مرده ای بیش نیستید و با فرار خود پدر و مادرتان و حتی تنها برادرتان را قربانی كردید و ....



قاضی آنها را دعوت به آرامش می كند، ۲ پسر جوان تنها سكوت كرده و چشم به قاضی دوخته اند.



مرد میانسال و همسرش آرام می گیرند، وقتی از شاكی خواسته می شود شكایت خود را بیان كند، می گوید: آقای قاضی بازنشسته هستم و با خودرو مسافركشی می كنم.



این ۴ متهم خودروی مرا به صورت دربستی كرایه كرده بودند كه در میانه راه به من حمله ور شدند و پس از ضرب و جرح، مرا از خودرو بیرون انداختند و فرار كردند كه در این هنگام یك خودروی گشت پلیس به كمكم آمد و آنها را دستگیر كرد.



با شكایت شاكی دختران نوجوان می گویند، ما نقشی در سرقت نداشتیم و این جمله آنها با بی تفاوتی شاكی كه دست خود را باندپیچی كرده، روبه رو می شود.



سوال و جواب ها یكی پس از دیگری از ۴ متهم ادامه پیدا می كند، مرد میانسال همچنان بی قرار است.


سرانجام پس از پایان تحقیقات وقتی قاضی از او و همسرش می خواهد تا ضمانت ۲ دخترشان را بپذیرد، مرد لبخند تلخی می زند و می گوید: گفتم كه آنها برای من تمام شده هستند و امروز نیز به اصرار شما به دادسرا آمده ام.



مرد بغض می كند و ادامه می دهد: با فرار آنها كمرم شكست و زندگی ام به كابوسی وحشتناك مبدل شده است... .



اصرارهای قاضی برای مجاب كردن زن و مرد میانسال برای پذیرش ۲ دختر نوجوان بی نتیجه است.۲ دختر فراری به التماس درآمده اند، اما گویی پدر و مادر آنها صدایشان را نمی شنوند.



قاضی سری به تاسف تكان می دهد و با نوشتن دستور تازه ای سربازی كه آنها را به دادسرا آورده صدا می زند، ۲ خواهر فراری همچنان می گریند ..... / گزارش : جام جم آنلاین