سرگرمی


2 دقیقه پیش

تصاویری که شما را به فکر فرو می‌برد (34)

یک عکس، یک طرح یا یک نقاشی؛ بعضاً چنان تاثیری روی بیننده دارد که شنیدن ساعت ها نصیحت و یا دیدن ده ها فیلم نمی‌تواند داشته باشد. هنرمندانی که به ساده ترین روش ها در طول تاریخ ...
2 دقیقه پیش

دیدنی های امروز؛ سه شنبه 18 خرداد ماه

دیدنی های امروز؛ سه شنبه 18 خرداد ماه وبسایت عصرایران: نماز تراویح مسلمانان اندونزی در نخستین شب آغاز ماه رمضان – آچهمعترضان عوارض زیست محیطی یک پروژه انتقال آب در کاتالونیا ...

دروغهای مادرم...



دروغهای مادرم, مطالب آموزنده, صید ماهی

"فرزندم برنج بخور، من گرسنه نیستم." و این اوّلین دروغی بود که به من گفت.


زمان گذشت و قدری بزرگتر شدم. مادرم کارهای منزل را تمام می‎کرد و بعد برای صید ماهی به نهر کوچکی که در کنار منزلمان بود می‏رفت. مادرم دوست داشت من ماهی بخورم تا رشد و نموّ خوبی داشته باشم. یک دفعه توانست به فضل خداوند دو ماهی صید کند. به سرعت به خانه بازگشت و غذا را آماده کرد و دو ماهی را جلوی من گذاشت. شروع به خوردن ماهی کردم و اوّلی را تدریجاً خوردم.

مادرم ذرّات گوشتی را که به استخوان و تیغ ماهی چسبیده بود جدا می‎کرد و می‎خورد؛ دلم شاد بود که او هم مشغول خوردن است. ماهی دوم را جلوی او گذاشتم تا میل کند. امّا آن را فوراً به من برگرداند و گفت:
"بخور فرزندم؛ این ماهی را هم بخور؛ مگر نمی‎دانی که من ماهی دوست ندارم؟" و این دروغ دومی بود که مادرم به من گفت.

 

دروغهای مادرم, مطالب آموزنده, صید ماهی

 

قدری بزرگتر شدم و ناچار باید به مدرسه می‎رفتم و آه در بساط نداشتیم که وسایل درس و مدرسه بخریم. مادرم به بازار رفت و با لباس‎فروشی به توافق رسید که قدری لباس بگیرد و به در منازل مراجعه کرده به خانم‎ها بفروشد و در ازاء آن مبلغی دستمزد بگیرد.
شبی از شب‎های زمستان، باران می‏بارید. مادرم دیر کرده بود و من در منزل منتظرش بودم. از منزل خارج شدم و در خیابان‎های مجاور به جستجو پرداختم و دیدم اجناس را روی دست دارد و به در منازل مراجعه می‎کند. ندا در دادم که، "مادر بیا به منزل برگردیم؛ دیروقت است و هوا سرد. بقیه کارها را بگذار برای فردا صبح." لبخندی زد و گفت:
"پسرم، خسته نیستم." و این دفعه سومی بود که مادرم به من دروغ گفت.

 

دروغهای مادرم, مطالب آموزنده, صید ماهی

 

به روز آخر سال رسیدیم و مدرسه به اتمام می‎رسید. اصرار کردم که مادرم با من بیاید. من وارد مدرسه شدم و او بیرون، زیر آفتاب سوزان، منتظرم ایستاد. موقعی که زنگ خورد و امتحان به پایان رسید، از مدرسه خارج شدم.
مرا در آغوش گرفت و بشارت توفیق از سوی خداوند تعالی داد. در دستش لیوانی شربت دیدم که خریده بود من موقع خروج بنوشم. از بس تشنه بودم لاجرعه سر کشیدم تا سیراب شدم. مادرم مرا در بغل گرفته بود و "نوش جان، گوارای وجود" می‏گفت. نگاهم به صورتش افتاد دیدم سخت عرق کرده؛ فوراً لیوان شربت را به سویش گرفتم و گفتم، "مادر بنوش." گفت:
"پسرم، تو بنوش، من تشنه نیستم." و این چهارمین دروغی بود که مادرم به من گفت.

 

دروغهای مادرم, مطالب آموزنده, صید ماهی


بعد از درگذشت پدرم، تأمین معاش به عهده مادرم بود؛ بیوه‎زنی که تمامی مسئولیت منزل بر شانهء او قرار گرفت. می‏بایستی تمامی نیازها را برآورده کند. زندگی سخت دشوار شد و ما اکثراً گرسنه بودیم. عموی من مرد خوبی بود و منزلش نزدیک منزل ما. غذای بخور و نمیری برایمان می‏فرستاد. وقتی مشاهده کرد که وضعیت ما روز به روز بدتر می‏شود، به مادرم نصیحت کرد که با مردی ازدواج کند که بتواند به ما رسیدگی نماید، چه که مادرم هنوز جوان بود. امّا مادرم زیر بار ازدواج نرفت و گفت:
"من نیازی به محبّت کسی ندارم..." و این پنجمین دروغ او بود.

 

دروغهای مادرم, مطالب آموزنده, صید ماهی

 

درس من تمام شد و از مدرسه فارغ‎التّحصیل شدم. بر این باور بودم که حالا وقت آن است که مادرم استراحت کند و مسئولیت منزل و تأمین معاش را به من واگذار نماید. سلامتش هم به خطر افتاده بود و دیگر نمی‏توانست به در منازل مراجعه کند. پس صبح زود سبزی‎های مختلف می‏خرید و فرشی در خیابان می‏انداخت و می‏فروخت. وقتی به او گفتم که این کار را ترک کند که دیگر وظیفهء من بداند که تأمین معاش کنم. قبول نکرد و گفت:
"پسرم مالت را از بهر خویش نگه دار؛ من به اندازهء کافی درآمد دارم." و این ششمین دروغی بود که به من گفت.

 

دروغهای مادرم, مطالب آموزنده, صید ماهی


درسم را تمام کردم و وکیل شدم. ارتقاء رتبه یافتم. یک شرکت آلمانی مرا به خدمت گرفت. وضعیتم بهتر شد و به معاونت رئیس رسیدم. احساس کردم خوشبختی به من روی کرده است. در رؤیاهایم آغازی جدید را می‏دیدم و زندگی بدیعی که سراسر خوشبختی بود. به سفرها می‏رفتم. با مادرم تماس گرفتم و دعوتش کردم که بیاید و با من زندگی کند. امّا او که نمی‏خواست مرا در تنگنا قرار دهد گفت:
"فرزندم، من به خوش‏گذرانی و زندگی راحت عادت ندارم."
و این هفتمین دروغی بود که مادرم به من گفت.

 

دروغهای مادرم, مطالب آموزنده, صید ماهی

 

مادرم پیر شد و به سالخوردگی رسید. به بیماری سرطان ملعون دچار شد و لازم بود کسی از او مراقبت کند و در کنارش باشد. امّا چطور می‏توانستم نزد او بروم که بین من و مادر عزیزم شهری فاصله بود. همه چیز را رها کردم و به دیدارش شتافتم. دیدم بر بستر بیماری افتاده است. وقتی رقّت حالم را دید، تبسّمی بر لب آورد. درون دل و جگرم آتشی بود که همهء اعضاء درون را می‏سوزاند. سخت لاغر و ضعیف شده بود. این آن مادری نبود که من می‎‏شناختم. اشک از چشمم روان شد. امّا مادرم در مقام دلداری من بر آمد و گفت:
"گریه نکن، پسرم. من اصلاً دردی احساس نمی‎کنم." و این هشتمین دروغی بود که مادرم به من گفت.

 

دروغهای مادرم, مطالب آموزنده, صید ماهی

 

وقتی این سخن را بر زبان راند، دیدگانش را بر هم نهاد و دیگر هرگز برنگشود. جسمش از درد و رنج این جهان رهایی یافت.
این سخن را با جمیع کسانی می‎گویم که در زندگی‎اش از نعمت وجود مادر برخوردارند. این نعمت را قدر بدانید قبل از آن که از فقدانش محزون گردید.
این سخن را با کسانی می‎گویم که از نعمت وجود مادر محرومند. همیشه به یاد داشته باشید که چقدر به خاطر شما رنج و درد تحمّل کرده است و از خداوند متعال برای او طلب رحمت و بخشش نمایید.
مادر دوستت دارم. خدایا او را غریق بحر رحمت خود فرما همانطور که مرا از کودکی تحت پرورش خود قرار داد
منبع:kocholo.org


ویدیو مرتبط :
مادرم مادرم مادرم ؛یا زهرا س-رعنایی-حیدری دربفبن کاشان

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

فردوسی پور اشک مادرم را درآورد



مدافع تیم استقلال  , دوپینگ  , کاپیتان استقلال

 

مدافع تیم استقلال گفت: «این اولین بار است که می‌بینم یک ایرانی با این شدت و با این جدیت در تلاش است تا ورزشکاران هموطن خودش را گناهکار جلوه بدهد.»

گل: موضوع دوپینگ چند بازیکن که شب گذشته در برنامه 90 مطرح شد و حرف‌هایی که عادل فردوسی‌پور در این مورد زد، واکنش شدید کاپیتان استقلال را برانگیخت تا امیرآبادی حملات شدیدی را نثار مجری برنامه 90 کند.

مهدی امیرآبادی یکی از 4 بازیکنی است که عادل فردوسی‌پور اصرار داشت بر اساس قانون باید دچار محرومیت می‌شدند. امیرآبادی معتقد است وقتی دکتر هاشمیان به عنوان یک متخصص دلایل حکم صادرشده را توضیح می‌دهد دلیلی ندارد عادل بر اشتباه بودن آن اصرار بورزد: «فردوسی‌پور چه تخصصی در زمینه دارد که مدام بحث می‌کرد و اصرار داشت ما را دچار محرومیت کند؟»

نکته‌ای که بازیکن استقلال به آن اشاره می‌کند همان چیزی است که مدیرعامل این باشگاه هم در تماس با برنامه به آن اشاره کرده بود. امیرآبادی در انتقاد از رفتار عادل می‌گوید: «این اولین بار است که من می‌بینم یک ایرانی با این شدت و با این جدیت در تلاش است تا ورزشکاران هموطن خودش را گناهکار جلوه بدهد. آن هم در حالی که مسئول مربوطه اصرار دارد ما بی‌گناه بوده‌ایم.»

عصبانیت امیرآبادی از عادل و برنامه‌اش به قدری شدید است که تصمیم گرفته حتی تماشای برنامه او را تحریم کند: «دیگر برنامه 90 را نگاه نمی‌کنم. هیچ وقت هم با این برنامه حرف نخواهم زد. عادل را به خدا واگذار می‌کنم و به همه آن‌هایی که به شکل‌های مختلف آویزان او می‌شوند تا در برنامه‌اش حضور داشته باشند.»

مدافع استقلال با اشاره به این‌که این کار عادل باعث ناراحتی شدید خانواده‌اش شده می‌گوید: «آرزو می‌کنم که عادل روزی در موقعیت مشابه با من قرار بگیرد. یعنی در مخمصه‌ای گرفتار شود که حق با او باشد ولی نتواند آن را ثابت کند. عادل با این کارها اشک مادرم را درآورد. من امیدوارم خدا اشک او و خانواده‌اش را دربیاورد.»