سرگرمی


2 دقیقه پیش

تصاویری که شما را به فکر فرو می‌برد (34)

یک عکس، یک طرح یا یک نقاشی؛ بعضاً چنان تاثیری روی بیننده دارد که شنیدن ساعت ها نصیحت و یا دیدن ده ها فیلم نمی‌تواند داشته باشد. هنرمندانی که به ساده ترین روش ها در طول تاریخ ...
2 دقیقه پیش

دیدنی های امروز؛ سه شنبه 18 خرداد ماه

دیدنی های امروز؛ سه شنبه 18 خرداد ماه وبسایت عصرایران: نماز تراویح مسلمانان اندونزی در نخستین شب آغاز ماه رمضان – آچهمعترضان عوارض زیست محیطی یک پروژه انتقال آب در کاتالونیا ...

داستان اسب و مکزیکی ها +عکس


اسب در فرهنگ و تاریخ مکزیک از جایگاه والایی برخوردار است. مردان مکزیکی نسل اندر نسل در مسابقات اسب سواری و گرفتن اسب با پرتاب طناب شرکت کرده اند و به این سنت کهن خود و پدرانشان می بالند.

خبرگزاری مهر: اسب در فرهنگ و تاریخ مکزیک از جایگاه والایی برخوردار است. مردان مکزیکی نسل اندر نسل در مسابقات اسب سواری و گرفتن اسب با پرتاب طناب شرکت کرده اند و به این سنت کهن خود و پدرانشان می بالند. 

اسب در فرهنگ مکزیک

اسب در فرهنگ مکزیک

اسب در فرهنگ مکزیک

اسب در فرهنگ مکزیک

اسب در فرهنگ مکزیک

اسب در فرهنگ مکزیک

اسب در فرهنگ مکزیک

اسب در فرهنگ مکزیک

اسب در فرهنگ مکزیک

اسب در فرهنگ مکزیک

اسب در فرهنگ مکزیک

اسب در فرهنگ مکزیک

اسب در فرهنگ مکزیک

اسب در فرهنگ مکزیک

اسب در فرهنگ مکزیک

اسب در فرهنگ مکزیک

اسب در فرهنگ مکزیک

اسب در فرهنگ مکزیک

اسب در فرهنگ مکزیک


ویدیو مرتبط :
اسب مکزیکی زیبا

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

داستان دختری که خدا از او عکس می‌گرفت!



 

 

داستان دختری که خدا از او عکس می‌گرفت!

 

 

دختر كوچكی هر روز پیاده به مدرسه می‌رفت و بر می‌گشت. با اینكه آن روز صبح هوا زیاد خوب نبود و آسمان نیز ابری بود، دختر بچه طبق معمولِ همیشه، پیاده بسوی مدرسه راه افتاد...

دختر كوچكی هر روز پیاده به مدرسه می‌رفت و بر می‌گشت. با اینكه آن روز صبح هوا زیاد خوب نبود و آسمان نیز ابری بود، دختر بچه طبق معمولِ همیشه، پیاده بسوی مدرسه راه افتاد.


بعد از ظهر كه شد، ‌هوا رو به وخامت گذاشت و طوفان و رعد و برق شدیدی درگرفت.


مادر كودك كه نگران شده بود مبادا دخترش در راه بازگشت از طوفان بترسد یا اینكه رعد و برق بلایی بر سر او بیاورد، تصمیم گرفت كه با اتومبیل بدنبال دخترش برود. با شنیدن صدای رعد و دیدن برقی كه آسمان را مانند خنجری درید، با عجله سوار ماشینش شده و به طرف مدرسه دخترش حركت كرد.


اواسط راه، ناگهان چشمش به دخترش افتاد كه مثل همیشه پیاده به طرف منزل در حركت بود، ولی با هر برقی كه در آسمان زده میشد ، او می‌ایستاد ، به آسمان نگاه می‌كرد و لبخند می زد و این كار با هر دفعه رعد و برق تكرار می‌شد.


زمانیكه مادر اتومبیل خود را به كنار دخترك رساند، شیشه پنجره را پایین كشید و از او پرسید: چكار می‌كنی؟ چرا همینطور بین راه می ایستی؟


دخترك پاسخ داد: من سعی می‌كنم صورتم قشنگ بنظر بیاید، چون خداوند دارد مرتب از من عكس می‌گیرد!


باشد كه خداوند همواره حامی شما بوده و هنگام رویارویی با طوفان‌های زندگی كنارتان باشد. در طوفانها لبخند را فراموش نكنید!