سرگرمی


2 دقیقه پیش

تصاویری که شما را به فکر فرو می‌برد (34)

یک عکس، یک طرح یا یک نقاشی؛ بعضاً چنان تاثیری روی بیننده دارد که شنیدن ساعت ها نصیحت و یا دیدن ده ها فیلم نمی‌تواند داشته باشد. هنرمندانی که به ساده ترین روش ها در طول تاریخ ...
2 دقیقه پیش

دیدنی های امروز؛ سه شنبه 18 خرداد ماه

دیدنی های امروز؛ سه شنبه 18 خرداد ماه وبسایت عصرایران: نماز تراویح مسلمانان اندونزی در نخستین شب آغاز ماه رمضان – آچهمعترضان عوارض زیست محیطی یک پروژه انتقال آب در کاتالونیا ...

خوش‌شانس ترین آدم کره زمین! +عکس


به نظر می‌رسد که این شخص در صدر جدول خوش شانس ترین افراد جهان قرار دارد. او از حوادثی همچون چپ شدن قطار، آتش گرفتن اتومبیل، تصادف های رانندگی و حتی سقوط از هواپیما جان سالم به در برده است.

باشگاه خبرنگاران: به نظر می‌رسد که این شخص در صدر جدول خوش شانس ترین افراد جهان قرار دارد. او از حوادثی همچون چپ شدن قطار، آتش گرفتن اتومبیل، تصادف های رانندگی و حتی سقوط از هواپیما جان سالم به در برده است.

با "فرین سلاک"(Frane Selak ) آشنا شوید. آقای سلاک استاد موسیقی در کشور کرواسی است. در سال 1962 میلادی، او سوار بر یک قطار از شهر "سارایوو" به سمت "دوبروونیک" در حال حرکت بود که به دلایلی که هرگز مشخص نشد، قطار از ریل خارج شده به درون دریاچه ای یخ زده چپ می شود. در این حادثه 17 نفر جان خود را از دست دادند ولی سلاک زنده ماند. او در این حادثه تنها دستش شکست و بدنش نیز یخ زدگی و کبودی جزئی برداشت.

خوش‌شانس ترین آدم کره زمین!

پس از گذشت یک سال، در سفری هوایی از شهر "زاگرب" به سمت "رییکا"، درب هواپیمایی که او در آن قرار داشت از جا کنده می شود و تمامی 20 سرنشین آن به هوا پرتاب می شوند. در این حادثه 19 نفر از آنها بر اثر سقوط به زمین جان خود را از دست می دهند و تنها آقای سلاک به طرز معجزه آسایی بر روی پته ای از کاه و یونچه فرود می آید و زنده می ماند.

در سال 1966 میلادی، او سوار بر اتوبوس بود که اتوبوس به داخل رودخانه ای می افتد. در این حادثه 4 نفر جان خود را از دست می دهند ولی آقای سلاک باردیگر سالم و سلامت از این حادثه جان سالم به در می برد.

خوش‌شانس ترین آدم کره زمین!

در سالهای 1970 و 1973، او 2 بار از ماشینی که توسط سانحه ی رانندگی آتش گرفته بود، نجات می یابد.

در سال 1995 میلادی، یک اتوبوس داخل شهری با او برخورد می کند و او بار دیگر زنده می ماند.

در سال 1996، او در تلاش برای عدم برخورد با کامیونی که از رو به رو در حال نزدیک شدن بود، مجبور می شود از مسیر منحرف شده و با صخره ای برخورد می کند. او از ماشین به بیرون پرتاب شده و روی یک درخت فرود می آید. بر روی درخت او مشاهده می کند که چگونه ماشینش پس از برخورد به صخره ها با پیمودن مسافت 300 متر، به اعماق دره سقوط می کند.

خوش‌شانس ترین آدم کره زمین!

در سال 2003 میلادی در کرواسی، بلیط بخت آزمایی آقای سلاک برنده ی قرعه کشی می شود و او صاحب 1 میلیون دلار می شود. این بار دیگر نیازی نبود که او از سانحه ای جان سالم به در برد. او در سن 74 سالگی ادعا کرد که این اولین بلیط بخت آزمایی خریداری شده توسط او در 40 سال اخیر است.

خوش‌شانس ترین آدم کره زمین!

سلاک پس از دریافت این جایزه، یک ویلای بزرگ در یکی از زیباترین جزیره های دنیا می خرد و مدتی از دوران کهولت را با آرامش در آنجا سپری می کند. ولی این وضعیت زیاد به طول نمی انجامد. او پس از گذشت 2 سال این ویلا را می فروشد و پولش را میان خانواده و دوستانش تقسیم می کند. خودش هم در خانه ای حقیرانه در شهر "پترینیو" سکنی گزیده و مشغول ساخت و ساز عبادتگاه "مریم مقدس" می شود.


ویدیو مرتبط :
یکی از خوش شانس ترین آدم ها روی زمین

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

ماجرای خوش‌شانس‌ترین آدم دنیا +عکس


اوایل سال 2013 میلادی بود که گارد ساحلی ایتالیا 113 آفریقایی را در دریای مدیترانه نجات داد. یکی از آن‌ها یحیی بود؛ جوانی 16 ساله و بی‌سواد، اهل مناطق روستاییِ گامبیا.

وبسایت فرادید: اوایل سال 2013 میلادی بود که گارد ساحلی ایتالیا 113 آفریقایی را در دریای مدیترانه نجات داد. یکی از آن‌ها یحیی بود؛ جوانی 16 ساله و بی‌سواد، اهل مناطق روستاییِ گامبیا. یحیی نه خانواده‌ای داشت و آهی در بساط، او حتی با هیچ یک از زبان‌های اروپایی آشنایی نداشت. اما وقتی که به سیسیل رسید، شانس به او رو آورد.

ماجرای خوش‌شانس‌ترین آدم دنیا

به گزارش بی بی سی انگلیسی، یحیی دقیقا نمی‌داند کجا به دنیا آمده است. او حتی به یاد نمی‌آورد که زمانی که پدرش او را همراه گاوها به بوته‌زارهای بایر شمال شرقیِ گامبیا می‌فرستاد، چند ساله بوده است. او حدس می‌زند که حدودا چهار یا پنج سال داشته است.

یحیی اما ده سال بعدی زندگی‌اش را به خوبی به یاد دارد. ده سالی که هر روز صبح باید گاوها را برای چرا بیرون می‌برد و از گرد و خاک حرکتِ آن‌ها تنفس می‌کرد. او همیشه مجبور بود پشه‌ها را از روی گاوها بپراند تا گاوها بیماری خاصی نگیرند. یحیی با صندل‌های پلاستیکی راه می‌رفت و مراقب بود تا مبادا مارها به هیچ یک از گاوها حمله کنند.

در روستایی که او زندگی می‌کرد یک مدرسه وجود داشت؛ مدرسه‌ای که او هیچ‌گاه پایش را در آن نگذاشت. البته او هیچ گاه وارد مسجد روستا هم نشد. پدر و برادران ناتنی یحیی مسلمان بودند، اما او تنها فرزند ازدواج دوم پدرش بود: ازدواج پدرش با زنی مسیحی اهل سیرالئون. پدرش با خودش فکر می‌کرد که چه فایده‌ای دارد که او را به مدرسه بفرستد یا عبادت مسلمانان را به او یاد دهد.

یحیی می‌دید که مادرش گاه گداری تصلیب می‌کند و همان کار را انجام می‌داد. او با خود فکر می‌کرد که صلیب از او محافظت خواهد کرد.

اما اشتباه می‌کرد... وقتی که 13 سالش بود، مادرش از زور تب جان داد. او اندوهش را از برادران ناتنی خود پنهان می‌کرد، چرا که اگر آن‌ها اشکی را بر روی گونه‌های یحیی می‌دیدند فورا او را مسخره می‌کردند. اما وقت‌هایی که او با گاوها تنها می‌شد، بدون هیچ دغدغه‌ای می‌زد زیر گریه.

ماجرای خوش‌شانس‌ترین آدم دنیا

حدود یک سال پیش از فرارش، زندگی‌اش رنگ و رویی جدید به خود گرفت. یکی از همسایه‌های مجاور آن‌ها تازه از اسپانیا برگشته بودند و در خانه‌‎شان تلویزیون داشتند. یحیی همراه پسران دیگر روستا به خانه آن‌ها می‌رفتند تا فوتبال تماشا کنند. جلای فوتبال لیگ قهرمانان اروپا، تاریکیِ ذهن بچه‌های روستا را روشن کرده بود. آن مرد یک گوشی هوشمند هم داشت و هرزگاهی تصاویری از زندگی متمول اسپانیایی‌ها را به آن‌ها نشان می‌داد.

در نبود مادر، یحیی بیش از پیش احساس تنهایی می‌‎کرد. اخلاق پدرش چندان مناسب نبود. همین دلایل کافی بود تا او برنامه فرار خود را بچیند.

او منتظر روزهای بارانی سال شد. باران گواه این قضیه بود که پدر و برادرانش دیروقت به رختخواب‌های خود بروند. پس او دو تی‌شرت و یک شلوار اضافی برداشت و یواشکی از خانه بیرون زد. یحیی در آن زمان معادل یک دلار و 20 سنت (حدود چهار هزار تومان) در جیبش پول داشت.

ماجرای خوش‌شانس‌ترین آدم دنیا
گامبیا در دل سنگال قرار دارد

او موقع فرار تنها 15 سال داشت، اما به زیر و بم مسیر تسلط داشت. همه جا تاریک بود. او مسیر را حفظی طی کرد. یحیی تا قبل از سپیده دم به مرز سنگال رسید و از آنجا رد شد. اولین خودروی عبوری برای او ایستاد. او با صندل‌های گلی سوار شد.

سه ماه بعد، او از اتوبوسی در شهر آگادِز نیجر پیاده شد. آگادز قرن‌ها شهری توریستی بود، اما امروزه مقر قاچاقچیان انسان در غرب آفریقا است.

او برای اینکه پول قاچاقچیان را جور کند، در پایتخت مالی در یک باغ کارگری کرد و حالا آماده سفر شده بود. او سوار پیکاپی شد که چندین فرد مسلح نیز سوار آن بودند و سرانجام به شهر طرابلسِ لیبی رسید.

یحیی تعریف می‌کند که چگونه گیر قاچاقچیان لیبیایی افتادند. قاچاقچیان لیبیایی پس از بحران اقتصادی لیبی بیشتر به کار قاچاق انسان رو آورده‌اند. آن‌ها برای رقابت با قاچاقچیان کشورهای دیگر و نمایش قدرت خود، یحیی و دیگران را گیر انداختند. سپس، یحیی همراه صد نفر دیگر در زیرزمینی محبوس شدند. همه آن‌ها می‌خواستند با کمک قاچاقچیان به اروپا بروند و بسیاری از آن‌ها پول کافی برای سوار شدن به قایق را هم همراه خود داشتند.

آن‌ها گودالی را به عنوان دستشویی کنده بودند که اصلا آب نداشت. بوی بدی می‌آمد؛ "اصلا نمی‌توانستیم بخوابیم. لیبیایی‌ها مثل برده با ما رفتار می‌کردند. آن‌ها روزی یک تکه نان بیات و دو لیوان شیر به ما می‌دادند و تا دلشان می‌خواست ما را کتک می‌زدند."

یحیی می‌گوید: «در زندان، مرگ را با چشمان خودم دیدم.»

ماجرای خوش‌شانس‌ترین آدم دنیا

او در زندان هم شانس آورد. یک ماه بعد، قاچاقچیان او را به طبقه بالا بردند و قرار شد به شرطی که او دهان خود را بسته نگه دارد، می‌تواند ظرف‌هایشان را بشورد و آشغال‌ها را جمع کند. یحیی حدود یک سال در آن کار بود. قاچاقچیان سرانجام به نتیجه رسیدند که او به اندازه کافی به آن‌ها خدمت کرده و پول سفرش را در آورده است. چند هفته بعد، او سوار قایقی در دریای مدیترانه شد. اولین باری بود که او دریا را از نزدیک می‌بیند.

او به همراه 113 نفر دیگر سوار قایق شد. لامپ‌های سواحل آفریقا به تدریج از نظر محو شد؛ آن‌ها دیگر غرق تاریکی شده بودند.

دو شبانه روز آن‌ها در آب‌های مدیترانه سرگردان بودند تا اینکه پیش از طلوع خورشید روز سوم، یکی از افراد سوار بر قایق، کشتی گارد ساحلی ایتالیا را دید. یحیی اولین نفری بود که با کمک نردبان طنابی سوار کشتی گارد ساحلی شد.

یحیی یکی از پنج هزار پناهجویی بود که وارد ایتالیا شد. دولت ایتالیا آن‌ها را در محوطه‌های ویژه‌ای نگه می‌دارد تا کارهای اداری اسکان آن‌ها انجام شود. تعدادی از پناهجویان علاقه دارند در معادن ایتالیا کار کنند که کارهای اداری آن‌ها کمی زمان‌برتر است. افراد زیر 18 سال نیز از نظر قانونی باید تحت نظارت دولت ایتالیا قرار گیرند. اما این مسئله نیز پیش می‌آید که آن‌ها فرار کرده و به عضویت گروه‌های تبهکاری درمی‌آیند.

یحیی باز هم شانس آورد.

در شرایط عادی، ممکن بود یحیی هم به یک مجرم تبدیل شود. اما چهار ماه بعد از رسیدنش به ایتالیا، یک وکیل ایتالیایی به نام «کارلا ترومینو» تلاش کرد تا برای پناهجویان بی‌سرپرستِ زیر سن قانونی خانواده پیدا کند تا آن کودکان بدین طریق زندگی تازه‌ای را شروع کنند.

از نظر قانونی لازم نیست آن خانواده‌ها کودکان را پیش خود نگه دارند تا آن‌ها را به فرزندخواندگی قبول کنند. کافی است که از نظر قانونی سرپرستی آن‌ها را با پرداخت بخشی از هزینه‌ها به عهده گیرند.

ماجرای خوش‌شانس‌ترین آدم دنیا
باربارا سیدوتی و یحیی

باربارا سیدوتی، پژوهشگر و فعال حقوق بشر، یکی از کسانی بود که سرپرستی چهار نفر را به عهده گرفت. در بهار 2014 میلادی، او به «پریولی» رفت تا آن چهار نفر را از نزدیک ببیند. یکی از آن چهار نفر که از روی خجالت سکوت کرده بود و لبخندی بر لب داشت، کسی نبود جز یحیی.

زندگی یحیی تغییر کرد. او دیگر هر روز دوش می‌گرفت و کسی او را کتک نمی‌زد. آن‌ها همراه باربارا بیرون می‌رفتند و شهر را می‌دیدند و هرز گاهی هم بستنی می‌خوردند. او کم کم ایتالیایی را یاد گرفت و همه چیز او را شگفت زده می‌کرد.

ماجرای خوش‌شانس‌ترین آدم دنیا
باربارا و یحیی (دومی از چپ)

آن‌ها بالاخره در یک خانه مستقر شده‌اند. خانه‌ای که آشپزخانه هم داشت و همین مسئله برای یحیی تعجب برانگیز بود، زیرا در گامبیا زن‌ها بر روی آتش آشپزی می‌کردند.

باربارا سیدوتی از مهارت آن‌ها در آشپزی تعجب کرده بود. پسران آفریقایی از جمله یکی از آن‌ها به نام تامبا در آشپزی خیلی ماهر بود.

در طول قرون گذشته، آشپزیِ سیسیل با ورود اعراب، یونانی‌ها و فرانسوی‌ها پیشرفت کرده بود. حالا شاید نوبت آفریقایی‌ها بود که حضور خود در جزیره سیسیل را به نحوی با کمک «غذا» نشان دهند.

در تابستان همان سال، سیدوتی از غذاهایی که مهاجران آفریقایی یکی پس از دیگری درست می‌کردند، بسیار خوشش آمده بود. سیدوتی صاحب تئاتری در کاتانیا بود که یک رستوران و کافی شاپ هم داشت و از قضا سرآشپز رستوران داشت از آنجا می‌رفت. باربارا پیش خودش فکر کرد که آیا کسی را می‌شناسد؟

چهار ماه بعد، باربارا سیدوتی یک سرآشپز را استخدام کرد و غذاهای آفریقایی-سیسیلی را در منوی رستورانش قرار داد. نام آن رستوران به یازده (11Eleven) تغییر کرد. یازده در واقع اولین رستوران از نوع خود در سراسر اروپا بود.

یحیی که در تمام زندگی‌اش جز گله‌داری و باغبانی تجربه دیگری نداشت، روپوش سفید آشپزها را به تن کرد و مقدمات آشپزی را فرا گرفت. در اینجا بود که استعداد یحیی شکوفا شد.

ماجرای خوش‌شانس‌ترین آدم دنیا
یحیی و سالوو بالتیکو در رستوران یازده

سالوو، سرآشپز رستوران می‌گوید: «به محض اینکه چیز جدیدی را یاد یحیی بدهید، او یاد می‌گیرد.» سالوو می‌گوید که سختی کار باعث نشد یحیی جا بزند.

دو سال از آن روزی که گارد ساحلی قایق حامل یحیی را نجات داد، می‌گذرد. پسری نوجوان بدون خانواده، بی‌سواد و کاملا غریبه با زبان‌های اروپایی. اما این یحیی با آن یحیای دو سال پیش فرق دارد. او حالا می‌تواند به انگلیسی و ایتالیایی بخواند و بنویسد؛ او می‌تواند با گوشی هوشمند کار کند و حتی عضو فیسبوک و واتس اپ هم شده است. در اوت 2015، او به آپارتمان شخصی خود رفت. تا چند هفته دیگر، نتیجه درخواست او مبنی بر اقامت دائم در ایتالیا اعلام خواهد شد. یحیی تمام شرایط اقامت را دارد.

ماجرای خوش‌شانس‌ترین آدم دنیا

او می‌داند که دیگر هیچ وقت به آفریقا و کشورش گامبیا بازنخواهد گشت. اما روزهای بارانیِ سیسیل و بوی نم خاک، خاطره‌ی گاوهایش را برای او دگر بار تداعی می‌کند. یحیی را می‌توان یکی از خوش‌شانس‌ترین انسان‌های روی زمین دانست که البته با تلاش خودش به همه جا رسید. او با مظلومیتی خاص در چشمانش می‌گوید: «هر روز... یاد مادرم می‌افتم. اگر او امروزِ مرا می‌دید، حتما باورش نمی‌شد.»