سرگرمی


2 دقیقه پیش

تصاویری که شما را به فکر فرو می‌برد (34)

یک عکس، یک طرح یا یک نقاشی؛ بعضاً چنان تاثیری روی بیننده دارد که شنیدن ساعت ها نصیحت و یا دیدن ده ها فیلم نمی‌تواند داشته باشد. هنرمندانی که به ساده ترین روش ها در طول تاریخ ...
2 دقیقه پیش

دیدنی های امروز؛ سه شنبه 18 خرداد ماه

دیدنی های امروز؛ سه شنبه 18 خرداد ماه وبسایت عصرایران: نماز تراویح مسلمانان اندونزی در نخستین شب آغاز ماه رمضان – آچهمعترضان عوارض زیست محیطی یک پروژه انتقال آب در کاتالونیا ...

حکایت زیبای درویش و کریم خان



داستانهای جذاب,حکایت آموزنده

درویش و کریم خان زند

 

درویشی تهی‌‌ دست از کنار باغ کریم خان زند عبور می‌کرد . چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره‌ای به او کرد . کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند .


کریم خان گفت : این اشاره‌ های تو برای چه بود ؟


درویش گفت : نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم .


آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده ؟کریم خان در حال کشیدن قلیان بود ؛ گفت چه می‌خواهی ؟


درویش گفت : همین قلیان ، مرا بس است !چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت . خریدار قلیان کسی نبود جز کسی که می‌ خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد ! پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد !روزگاری سپری شد. درویش جهت تشکر نزد خان رفت .


ناگه چشمش به قلیان افتاد و با دست اشاره‌ای به کریم خان زند کرد و گفت : نه من کریمم نه تو ؛ کریم فقط خداست ، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.

 

 منبع:asheghaneha.ir


ویدیو مرتبط :
چهارمضراب ماهور شادروان استاد غلامحسین درویش(درویش خان)

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

حکایت یک ملا و یک درویش



 

 

یک ملا و یک درویش

 

یک ملا و یک درویش كه مراحلی از سیر و سلوك را گذرانده بودند و از دیری به دیر دیگر سفر می كردند، سر راه خود دختری را دیدند در كنار رودخانه ایستاده بود و تردید داشت از آن بگذرد.. وقتی آن دو نزدیك رودخانه رسیدند دخترك از آن ها تقاضای كمك كرد. درویش بلا درنگ دخترك رابرداشت و از رودخانه گذراند.

 

دخترك رفت و آن دو به راه خود ادامه دادند و مسافتی طولانی را پیمودند تا به مقصد رسیدند. در همین هنگام ملا كه ساعت ها سکوت كرده بود خطاب به همراه خود گفت:«دوست عزیز! ما نباید به جنس لطیف نزدیك شویم. تماس با جنس لطیف برخلاف عقاید و مقررات مكتب ماست. در صورتی كه تو دخترك را بغل كردی و از رودخانه عبور دادی.» درویش با خونسردی و با حالتی بی تفاوت جواب داد: « من دخترك را همان جا رها كردم ولی تو هنوز به آن چسبیده ای و رهایش نمی كنی.»