سرگرمی


2 دقیقه پیش

تصاویری که شما را به فکر فرو می‌برد (34)

یک عکس، یک طرح یا یک نقاشی؛ بعضاً چنان تاثیری روی بیننده دارد که شنیدن ساعت ها نصیحت و یا دیدن ده ها فیلم نمی‌تواند داشته باشد. هنرمندانی که به ساده ترین روش ها در طول تاریخ ...
2 دقیقه پیش

دیدنی های امروز؛ سه شنبه 18 خرداد ماه

دیدنی های امروز؛ سه شنبه 18 خرداد ماه وبسایت عصرایران: نماز تراویح مسلمانان اندونزی در نخستین شب آغاز ماه رمضان – آچهمعترضان عوارض زیست محیطی یک پروژه انتقال آب در کاتالونیا ...

انسان هایی که در زمان گم شدند


شاید برای یک بار هم که شده با خود فکر کرده اید که قبیله های بدوی جهان چگونه به دور از تمدن زندگی می کنند. آیا آنها واقعا می توانند نیازهای خود را برآورده کنند و با نبود تکنولوژی بسازند.

همشهری سرنخ: شاید برای یک بار هم که شده با خود فکر کرده اید که قبیله های بدوی جهان چگونه به دور از تمدن زندگی می کنند. آیا آنها واقعا می توانند نیازهای خود را برآورده کنند و با نبود تکنولوژی بسازند.

 معلوم است که می شود، اصلا آنها به همین شکل و به همین روش متولد شده و بزرگ شده اند و شاید اگر در شهرهای پرسر و صدا و شلوغ امروزی باشند نتوانند زندگی کنند.

در کنار این قبایل بدوی که از ابتدای تولدشان در مکان هایی دنج و آرام زندگی کرده اند، انسان هایی هم هستند که با آنکه در شهر زندگی می کرده اند اما به دلیل تنفری که از شهر و هیاهوی آن داشتند به فکر ترک خانه و کاشانه خود و دوری هر چه بیشتر از تمدن افتاده اند.

بعضی از آنها سال های زیادی در کوهستان های دورافتاده زندگی کرده اند و با خوش شانسی جان سالم به در برده اند اما در مقابل چند نفری شانس کنار آمدن با طبیعت وحشی را پیدا نکرده و جان خود را از دست داده اند.

مرد گریزلی

تیموتی همراه نامزد خود «ایمی هاگنارد» اوایل هر فصل در یکی از مناطق پارک جنگلی که خرس های گریزلی به آنجا می آمدند چادر می زدند و برای همین تردول آن منطقه را پنگاه گریزلی نامگذاری کرده بود. همه تردول را به خاطر کارهای شگفت انگیزی که می کرد می شناختند.

 او به خرس ها نزدیک می شد و حتی گاهی اوقات با دستانش بدن آنها را لمس می کرد و با بچه خرس ها بازی می کرد. او در کتاب خود در این زمینه نوشته بود که همیشه در نزدیک شدن به خرس ها احتیاط می کرده و سعی داشته تا با ایجاد حس احترام و اعتماد، نظر حیوان وحشی را به خود جلب کند.

انسان هایی که در زمان گم شدند

 تردول 13 تابستان را به این منطقه رفت تا خرس های گریزلی را از نزدیک ملاقات کند تا اینکه در اکتبر 2003 او به همراه نامزد خود دوباره به پارک ملی کاتمای رفت. ایمی به شدت از خرس ها می ترسید و از حضور آنها در اطرافش نگران بود. آخرین نوشته های او در دفترچه خاطراتش نشان می دهد که وی دوست داشته هر چه زودتر از آن محیط دور شود.

تردول، کمپ خود را نزدیک رودخانه ای که پر از قزل آلا بود و خرس ها برای غذا خوردن به آنجا می رفتند برپا کرد. با رسیدن پاییز، خرس ها به کنار رلودخانه می خآمدند تا پیش از فرا رسیدن زمستان تا جایی که می توانند غذا بخورند و چربی ذخیره کنند اما در آن سال به دلایل متعددی، منابع غذایی برای خرس ها به شدت کاهش یافته بود و از این رو آنها بسیبار وحشی تر از پیش شده بودند.

با فرا رسیدن پاییز وقت آن بود که تردول کمپ خود را جمع کند اما او چون آن سال ماده خرس قهوه ای را که هر سال می دید، ندیده بود تصمیم گرفت یک هفته بیشتر بماند تا حیوان مورد علاقه اش را ببیند.

تردول در دفترچه خاطراتش که بعدها پیدا شد نوشته بود که از تمدن بیزار است و در طبیعت و کنار خرس ها و دور از انسان ها احساس راحتی بیشتری می کند. خرس هایی که تردول می شناخت به خواب زمستانی رفته بودندن و دسته ای دیگر از خرس ها که از نقاط دیگری آمده بودند، به منطقه نزدیک می شدند.

 او از همه این صحنه ها فیلم می گرفت. آخرین تصویری که دوربین فیلمبرداری او ضبط کرده بود، صحنه ای بود که یک خرس پشت سر تردول حرکت می کرد و این در حالی بود که تردول می گفت این بار از اینکه خرس ها در اطرافش هستند احساس خوبی ندارد.

ششم اکتبر وقتی خلبانی که قرار بود برای بردن تردول به منطقه بیاید محل کمپ را خالی دید با نگهبانان پارک تماس گرفت و کمی بعد با جست و جوهایی که صورت گرفت بقایای جسد تردول و نامزد او در فاصله کمی از کمپ پیدا شد. از شکل اجساد معلوم بود که خرس های گرسنه به مرد گریزلی و نامزدش حمله کرده بودند.

تیموتی تردول یکی از علاقه مندان به خرس های آمریکایی بود. او همچنین متخصص محیط زیست و یک حافظ طبیعت آماتور بود و فیلم های مستند نیز می ساخت. او همراه یکی از دوستانش در منطقه هسل در جنوب غرب آلمان میان خرس های وحشی زندگی می کرد تا اینکه دوستش برای پیدا کردن کار، او را ترک کرد و تردول هم که با شهرنشینی رابطه خوبی نداشت به پارک ملی کاتمای در آلاسکا رفت.



مرد ناامید

«نوح جان راندو» در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم زندگی می کرد. او اهل شمال نیویورک بود و در شمار افرادی قرار داشت که از تمدن به شدت بیزار بود و از این رو تصمیم گرفته بود به جامعه شلوغ شهری پشت کند و برای زندگی در تنهایی، به رشته کوه های آدیرانداک نیویورک رفت. او مرد ناامیدی به نظر می رسید که به دنبال آرامش می گشت و دلش می خواست به دور از مردم باشد.

او 37 سال را در کوهستان با عشق و علاقه ای که به طبیعت داشت زندگی کرد، تمام دارایی راندو، دو آلونک چوبی و سه خیمه پشمی بود.

دهه 1920 زنان ومردانی که برای ماهیگیری به رودخانه ای که در کوهستان داشت می رفتند، راندو را به طور اتفاقی ملاقات کردند و خبر اینکه چنین مردی در کوهستان و حیات وحش به تنهایی زندگی می کند در سراسر نیویورک پیچید اما یاد او خیلی زود از ذهن ها رفت تا اینکه در دهه 1930 گروه دیگری از کوهنوردان، راندو را به طور اتفاقی از نزدیک دیدند و از آن پس افراد زیادی برای ملاقات با راندو به کوهستان می رفتند و راندو برای آنها ویولن می نواخت.

راندو برای تهیه غذا شکار می کرد و در تصاویر گرفته شده از او، عکسی وجود دارد که یک خرس مرده را روی دوش او نشان می دهد. راندو وقتی به سن پیری رسید دیگر نتوانست به زندگی در کوهستان ادامه بدهد و سال 1967 در حالیکه مجبور شده بود به خانه اش برگردد در سن 84 سالگی از دنیا رفت.



سفر به استوا

«پل گوگن» نقاش و مجسمه ساز فرانسوی قرن نوزدهم و بیستم بود. سال 1891 گوگن که از زندگی شهرنشینی خسته شده و همچنین از نظر مالی دچار مشکل شده بود، تصمیم گرفت فرانسه را ترک کند و به نقطه دورافتاده ای برود. او سوار بر کشتی، از تمدن اروپایی و آرامش مصنوعی آن فرار کرد و به سمت مناطق استوایی رهسپار شد.

انسان هایی که در زمان گم شدند

گوگن سال های باقیمانده عمرش را در «تاهیتی» و جزایر «مارکوییزاس» سپری کرد. او وقتی به تاهیتی رسید تصمیم گرفت که با قبیله های بومی منطقه زندگی کند و تابلوهای زیبایی نیز از آنها کشید. گوگن سال 1903 در سن 55 سالگی از دنیا رفت.



سرباز گم شده

«شوئیچی یوکوی» یکی از گروهبان های ارتش امپراتوری ژاپن در جنگ جهانی دوم بود. او 28 سال تمام به تنهایی در جنگل های جزیره گوام در اقیانوس آرام زندگی کرد تا اینکه با تصرف دوباره این جزیره توسط آمریکایی ها او را پیدا کردند.

24 ژانویه 1972 وقتی دو مرد بومی به نام های دوئناس و دو گارسیا برای صید میگو از تورهایی که در رودخانه تالافونفو انداخته بودند، به کنار رودخانه رفتند، با یوکوی برخورد کردند. آنها در ابتدا تصور می کردند یوکوی یکی از مردم روستای تالافوفو است اما یوکوی به محض دیدن دو مرد بومی به خیال اینکه زندگی اش در خطر است به آنها حمله کرد اما دو مرد صیاد موفق شدند او را بگیرند و به بیرون از جنگل ببرند.

انسان هایی که در زمان گم شدند

در همان بررسی های اولیه مشخص شد که 28 سال از زندگی یوکوی در جنگل گوام گذشته و در تمام این مدت، او در حفره زیرزمینی که درست کرده بود زندگی می کرده است. او حتی بعد از شنیدن خبر پایان جنگ جهانی دوم باز هم می ترسید که از مخفیگاه خود بیرون بیاید زیرا فکر می کرد که اعلام پایان جنگ تبلیغات دروغین متحدین است.

وقتی یوکوی به ژاپن برگشت، به روستای آیچی رفت و در آنجا ازدواج کرد و تشکیل خانواده داد. یوکوی که 28 سال در جنگل زندگی کرده بود تبدیل به یک شخصیت مشهور در ژاپن شد و سال 1977، مستندی با نام «یوکوی و زندگی مخفی 28 ساله اش در جنگل گوام» تهیه شد. او سال 1997 در سن 82 سالگی به دلیل حمله قلبی از دنیا رفت.



آمریکایی ماجرا جو

یکی از دوستان کریستوفر، مبلغ 47 هزار دلار به او بخشیده بود تا وی در رشته حقوق تحصیل کند. بعد از مدتی از این مبلغ 25 هزار دلار بیشتر نمانده بود و کریستوفر هم آن را به یک بنیاد خیریه بخشید تا دیگر بهانه ای برای ماندن نداشته باشد.

او سفر خود را با نام مستعار «الکساندر سوپرترامپ» آغاز کرد. ابتدا به کالیفرنیا رفت. در آنجا حادثه سیلی رخ داد و کریستوفر در تلاش برای نجات خود مجبور شد خودروش را رها کند و به دنبال راه نجاتی می گشت که بالاخره با کمک گروه امداد وماموران پلیس محلی، با وجود جراحات شدیدی که برداشته بود نجات پیدا کرد.

سال 1991، کریستوفر سوار بر یک کرجی ساده، راه رودخانه کلرادو را در خلیج کالیفرنیا در پیش گرفت و با اندک تجهیزاتی که داشت توانست از این سفر جان سالم به در ببرد.

انسان هایی که در زمان گم شدند

سال های زیادی بود که کریستوفر آرزوی رفتن به آلاسکا را داشت. او دوست داشت در حیات وحش به دور از تمدن و به تنهایی زندگی کند، از این رو در آوریل 1992 از اندرلین در شمال داکوتا و مرز کانادا راهی فربانکس آلاسکا شد. 28 آوریل، کریستوفر به آلاسکا رسید و در آنجا «جیم گالین» یکی از بومیان منطقه، وی را سوار خودروش کرد تا او را به جاده استامپد ببرد.

گالین پس از آشنایی با کریستوفر و شنیدن ماجرای سفر او بسیار نگران شد زیرا آذوقه ای که کریستوفر با خود همراه داشت بسیار کم بود و از طرفی او هیچ تجربه ای از زندگی در آلاسکا نداشت.

گالین بسیار تلاش کرد تا الکس را از این سفر منصرف کند و حتی به او گفت که حاضر است وی را به شهر ببرد تا او تجهیزات مورد نیاز برای زندگی در منطقه را بخرد اما ماجراجوی لجباز اخطارهای پیرمرد را نپذیرفت و تصمیم گرفت به زندگی اش در حیات وحش آلاسکا ادامه دهد.

او 113 روز در طبیعت آلاسکا زنده ماند تا اینکه بعد از چهار ماه جسد او را کشف کردند. او در هنگام مرگ 30 کیلو وزن داشت و بررسی ها مشخص کرد که او به دلیل گرسنگی در کنار رودخانه ونتیتیکا جان باخته بود.

«کریستوفر جانسون مک کاندلز» یک آمریکایی ماجراجو بود، اطرافیان کریستوفر او را فردی باهوش که عاشق مطالعه است می شناختند. او ماه می 1990 تصمیم گرفت از زندگی شهری و تمدن فاصله بگیرد و به دنبال رویاهایش برود.


ویدیو مرتبط :
در روزگاری هستیم که انسان بودن گم شده

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

راز ۹ ماهه بودن زمان بارداری در انسان‌ها چیست؟



اخبار,اخبار جدید,اخبار جالب

 

راز ۹ ماهه بودن زمان بارداری در انسان‌ها چیست؟

نظریه‌ای قدیمی که می‌گوید تعادل فرگشتی بین وضعیت لگن (برای راه‌رفتن ایستاده) و اندازه بزرگ مغز به 9 ماهه شدن زمان بارداری منجر شده رد شد. سوخت‌وساز عامل اصلی محدودکننده مدت زمان بارداری است

عرفان خسروی: تحقیقات جدید حاکی از آن است که طول دوران بارداری انسان در درجه اول، توسط سوخت و ساز بدن مادر محدود می‌شود، نه عوامل دیگر مثل بزرگ شدن سر جنین و دشواری خروج جنین در هنگام تولد.

تحقیق، چاپ شده در شماره اخیر مجموعه مقالات آکادمی ملی علوم (PNAS)یک نظریه فرگشت قدیمی را به چالش می‌کشد. این نظریه می‌گوید میان شکل لگن انسان (که به دلیل راه‌رفتن روی دوپا طوری تغییرکرده که زایمان را برای انسان‌ها دشوار می‌کند) و زایمان (که به دلیل دشواری ویژه‌اش در انسان خطر بالایی برای مادر و جنین ایجاد می‌کند) تعادلی ظریف برقرار شده است: راه‌رفتن روی دو پا فشاری مداوم به شکل لگن انسان وارد می‌کند تا شکل لگن برای راه رفتن بهینه‌تر شود؛ اما این بهینه‌ترشدن به معنی خطرناک‌تر شدن فرایند تولد است، بنابراین شکل لگن در همین وضعیت تعادلی باقی‌مانده است.

دو ویژگی مغز بزرگ و توانایی راه رفتن ایستاده ضمن آن‌که باعث تمایز انسان‌ها شده‌اند، طبق این نظریه قدیمی در تضاد با یکدیگرند. مغز و سر بزرگ، تولد انسان را به فرایندی خطیر و دشوار و دردناک مبدل کرده، اما اگر لگن انسان از شکل کنونی اندکی عریض‌تر می‌بود، ممکن بود راه‌رفتن روی دو پا را دشوارتر کند. دانشمندان مدت‌هاست که فرض می‌کنند راه‌حل طبیعی برای حل این مشکل کوتاه‌شدن مدت بارداری است، طوری که بچه‌ها قبل از اینکه سرشان بیش از حد بزرگ شود متولد می‌شوند. در نتیجه، نوزاد انسان از لحاظ حرکتی و توانایی‌های شناختی نسبتا درمانده‌تر و رشدنیافته‌تر از نوزادان پستانداران دیگر متولد می‌شود.

همه این پدیده‌های شگفت‌انگیز در فرگشت انسان – راه‌رفتن روی دوپا، زایمان دشوار، عرض لگن، مغز بزرگ و نوزادان نسبتا درمانده – از قدیم مرتبط با هم تصور می‌شدند. استاد انسان‌شناسی دانشگاه رودآیلند، هالی دانس‌ورث می‌گوید: «این موضوع چندین دهه است که در کلاس‌های انسان‌شناسی تدریس می‌شود، اما زمانی که من به دنبال شواهدی برای این نظریه گشتم، چیزی برای تأیید آن نیافتم. مشکل اول این نظریه این است که هیچ مدرکی وجود ندارد که نشان‌دهد لگن عریض‌تر که می‌تواند به تولد کودکی رشدیافته‌تر بیانجامد، برای راه‌رفتن روی دوپا ضرر دارد.»

آنا وارنر، پژوهشگر دوره پست دکترا در دانشگاه هاروارد و یکی از همکاران دانس‌ورث، روی راه‌رفتن انسان و نسبت آن با فاصله عرضی دو استخوان ران مطالعه کرد و متوجه شد که هیچ ارتباط بین لگن عریض‌تر و راه‌رفتن دشوارتر وجود ندارد. بنابراین این موضوع که راه‌رفتن روی دوپا عامل محدودکننده اصلی در طول مدت بارداری انسان بوده، اکنون مورد تردید قرار می‌گیرد. داشتن لگن عریض‌تر به این معنی نیست که انسان نمی‌تواند درست راه برود.

سپس دانس‌ورث به دنبال شواهدی گشت که تأیید کند دوران بارداری انسان نسبت به پستانداران دیگر کوتاه شده است. تحقیقات او به خوبی خلاف این موضوع را نشان داد. نسبت به اندازه بدن مادر، بارداری انسان نه تنها کوتاه‌تر از بقیه پستانداران نیست، بلکه کمی طولانی‌تر هم هست و نوزادان انسان هم به نسبت، اندکی از نوزادان پستانداران دیگر بزرگ‌ترند. اگرچه بچه‌های انسان تا چند ماه علیل و رشدنیافته رفتار می‌کنند، اما درحقیقت تولد نوزاد انسان اصلاً زودرس نیست.

برای پستانداران به طور کلی، و از جمله انسان، طول دوران بارداری با اندازه بدن مادر تعیین می‌شود. از آنجا که اندازه بدن نمایه خوبی برای میزان سوخت و ساز و عملکرد بدن است، دانس‌ورث فکرکرد سوخت و ساز بدن می‌تواند توضیح بهتری درباره زمان تولد انسان ارائه دهد.

برای بررسی این احتمال، او از پیتر الیسون از دانشگاه هاروارد و هرمان پونتزر از کالج هانتر در نیویورک، دو تن از کارشناسان فیزیولوژی مصرف انرژی در انسان کمک گرفت. آن‌ها به فرضیه جدیدی درباره رابطه زمان تولد انسان رسیدند که نام آن را فرضیه ای.جی.جی ( مخفف عبارت انرژی، بارداری و رشد، EGG: energetics, gestation, and growth) گذاشتند.

بر اساس فرضیه ای.جی.جی، نوزادان زمانی متولد می‌شوند که که مادر نمی‌تواند انرژی بیشتری به رشد جنین و بارداری اختصاص دهد. سقف انرژی مادر محدودیت اصلی تکاملی بر سر راه طولانی‌تر شدن بارداری است، نه عرض لگن. با استفاده از داده‌های سوخت‌وساز در زنان باردار، محققان نشان دادند که زنان پیش از زایمان به جایی می‌رسند که منطقه خطر سوخت‌وساز نام دارد.

محدودیتی برای تعداد کالری‌های سوزانده‌شده در بدن ما در هر روز وجود دارد. در طول دوران بارداری، زنان به حداکثر مصرف انرژی روزانه می‌رسند و درست پیش از تولد این مصرف به حد نهایی خود نزدیک می‌شود. این موضوع نشان می‌دهد که حد مصرف انرژی در انسان در طول حاملگی و رشد جنین تأثیر دارد.

محدودیت‌های متابولیک توضیح می‌دهد که چرا نوزادان بشر در مقایسه با پستانداران دیگر درمانده‌تر به دنیا می‌آیند. برای مقایسه، نوزاد شمپانزه در یک ماهگی شروع به راه‌رفتن می‌کند، در حالی که نوزاد انسان تا حدود هفت ماهگی قادر به چهاردست‌وپا رفتن نیست. بنابراین اگر نوزاد انسان می‌خواست هنگام تولد به سطح رشد مشابه شمپانزه برسد، باید در 16 ماهگی به دنیا می‌آمد. اما حتی یک ماه بارداری بیش‌تر مادر را به منطقه خطر سوخت‌وسازی نزدیک‌می‌کند.

صرف‌نظر از آناتومی استخوان لگن، تولد نوزاد رشدیافته‌تر از نظر فیزیولوژیکی غیر ممکن است. ناتوانی ما در هنگام تولد تنها نشانه‌ای از میزان رشد مورد نیاز مغز پس از تولد انسان است./خبرآنلاین