فرهنگ و هنر


2 دقیقه پیش

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس | برگزاری مراسم عروسی | باغ عروسی تشریفات ۵ ستاره بهبود با مدیریت بهبود اصلانی صاحب سبک در اجرای دیزاین های ژورنالی و فانتزی ، اجرا ...
2 دقیقه پیش

خواندنی ها با برترین ها (81)

در این شماره از خواندنی ها با کتاب جدید دکتر صادق زیباکلام، اثری درباره طنز در آثار صادق هدایت، تاریخ فلسفه یونان و... آشنا شوید. برترین ها - محمودرضا حائری: در این شماره ...

10 صحنه عاشقانه تاریخ سینمای ایران



اخبار فرهنگی - 10 صحنه عاشقانه تاریخ سینمای ایران

این‌ها ده صحنه عاشقانه از فیلم‌های ایرانی‌ است كه با آن‌ها زندگی كرده‌ایم و روزگار گذرانده‌ایم. با خاطراتی تلخ و شیرین. و چیزهایی از زندگی‌مان كه با فیلم‌ها و سینما آمیخته شده و به گاه یادآوری فیلم‌ها، یاد خودمان هم می‌افتیم.

یاد خاطرات تلخ و شیرین‌مان از زندگی. پس ده صحنه عاشقانه به یاد ماندنی تاریخ سینمای ایران را همراه با ما مرور كنید و از یاد لبریز شوید.

قیصر / مسعود كیمیایی - 1348
رضا رادبه: قیصر/ بهروز وثوقی آمده تا به قول خودش مهرش را از دل اعظم بردارد اما كار از همان اول خراب می‌شود، جایی كه از دهنش پریده چرا لفظ قلم حرف می زنی؟. توی درگاه اتاق می نشیند تا نمانده باشد، به رفتن نزدیك‌تر. از چای خوردن، از حرف، از نگاه فرار می‌كند كه آن یخده حرف وامانده را راحت‌تر بزند. كیمیایی دیالوگ‌نویس هم به نفع كیمیایی عكس پرداز كنار می‌ایستد و جای هر كلامی می‌گذارد موسیقی اسفندیار منفردزاده و سیاه سفیدِ مازیار پرتو سخن بگویند. سماور ذغالی و روشن كردن ذغال با آتش گردان امروز معنای دیگری پیدا كرده. سنت، نوستالژی، عهد بوق، اصالت یا توسعه نیافتگی را بسته به سلیقه و جوری كه دنیا را می‌بینید می‌توانید تگ كنید ولی آن روزگار كاری كه اعظم/پوری بنایی انجام می‌داد فعلی روزمره بود. لحظه‌ای گذرا و بی‌ویژگی خاص، یك‌دم از هزاران دمِ نامریی جهان بود حتی برای آخر زمانِ خانواده‌ی قیصر. برای هر كس جز آن كه به الوداعِ عشق آمده و نمی‌تواند.

 

انگار فكر اوست كه می‌بیند دست اعظم كبریت می‌كشد، شعله می‌اندازد به سیاهی تصویر، چند ذغال توی آتش گردان و بر آدمی كه دلِ كندن ندارد. از پنجره‌ی رو به حیاط نگاه می‌كند. می‌بیند آتش نه سرخ كه سپید و رام به دستِ یار در هوا می‌رقصد. مثل یك گوی نورانی می‌چرخد و طواف می‌كند گردِ زنی كه دوستش دارد.

 

اخبار,اخبار فرهنگی ,صحنه عاشقانه تاریخ سینمای ایران


طوطی / ذكریا هاشمی - 1355
احسان میرحسینی: در یكی دیگر از پرسه‌زنی‌های مستانه‌ی هاشم (زكریا هاشمی) و بهمن (بهمن مفید) در فاحشه‌خانه‌ها، بهمن، هاشم را لال معرفی می‌كند و همین نقطه شروعی می‌شود برای رابطه‌ای عاشقانه بین هاشم و طوطی(فرشته جنابی). لال بودن در مقام استعاره‌ای برای وضعیت منفعل احساسی خود هاشم. مردی كه در زمان‌های مستی شبانه‌اش با دوست دوران بچگی‌اش بهمن، مهربان‌ترین و عاشق‌پیشه‌ترین مرد است و اما در مقابل زنان زندگی‌اش، ناتوان از ابراز ذره‌ای احساس است و جوابش به همه‌ی سوال‌های زندگی‌ش یك نمی‌دونم بیشتر نیست. ترحم ابتدایی طوطی نسبت به هاشم لال، تبدیل به عشقی آتشین می‌شود، عشقی كه هاشم كاری جز فرار از آن نمی‌كند. این فرار تا صحنه‌ی درگیری پایانی فیلم ادامه می‌یابد. طوطی سپر بلای هاشم در مقابل اكبر (حسین گیل) می‌شود. هاشم با طوطی در حال مرگ صحبت می‌كند. طوطی با این خیال خوش كه انگار معجزه‌ای هاشم را به حرف درآورده لحظات پایانی زندگی‌اش را می‌گذراند. تو گویی پاداش عشق اساطیری‌اش به هاشم را گرفته باشد. اما برای هاشم جور دیگری است. مردی كه همه‌ی عمر از پذیرفتن عشق سرباز زده، بابت عاشق شدنش ، مجازاتی سخت می‌شود، با از دست دادن معشوق.

 

اخبار,اخبار فرهنگی ,صحنه عاشقانه تاریخ سینمای ایران

 
بن‌بست / پرویز صیاد - 1357
صوفیا نصرالهی: سینمای ایران به قول فیلم سوته دلان مرحوم علی حاتمی عاشقیت بلد نیست. فیلم عاشقانه خالص كه خیلی كم داریم. رابطه عاشقانه و سكانس عاشقانه خوب هم به سختی می‌شود پیدا كرد. یكی از بهترین عاشقانه‌های سینمای ایران كه دیده‌ام در اصل یك فیلم كاملا سیاسی درباره دستگیری انقلابی‌ها توسط ساواك است. در بن‌بست رابطه عاشقانه بین دو نفر شكل نمی‌گیرد. همین هم باعث می‌شود عاشقانه این فیلم كاملا متفاوت باشد. در عوض یكی از بهترین عشق‌های یك طرفه سینما را دارد.

 

یكی از زنانه‌ترین عاشق‌شدن‌ها با همان وسواس‌ها و دل‌نگرانی‌هایی كه دخترها موقع عاشق شدن دارند.(همان اول فیلم وقتی دختر می‌خواهد از مغازه تلفن بزند فكر می‌كند: نه، ممكنه فكر كنه دارم به دوست پسرم زنگ می‌زنم. و از مغازه بیرون می‌زند) این همه عشق و این همه فكر و خیال برای مردی كه واقعا عاشقش نیست اما دختر را عاشق می‌كند. آن هم دختری كه متفاوت است و نمی‌خواهد جلوی مردی كه عاشقش شده كم بیاورد یا رابطه‌اش را مثل هزاران نفر دیگر معمولی شروع كند. دنبال یك چیز شگفت‌انگیز است. رویا می‌بافد. می‌خواهد همان كتاب‌هایی را بخواند كه مرد خوانده كه نكند جلویش كم بیاورد. مرد كه حرف می‌زند مفتونش می‌شود و با خودش فكر می‌كند: همیشه به خودم می‌گفتم زیبایی مرد به حرف زدنشه.

 

اخبار,اخبار فرهنگی ,صحنه عاشقانه تاریخ سینمای ایران

 
عاشقانه‌ترین صحنه فیلم وقتی است كه بالاخره بعد از آن همه دید زدن از پشت پنجره، برای اولین‌بار مرد در یك كافه جلو آمده و با او حرف زده. دختر هنوز مات اتفاقی است كه برایش افتاده و مثل همه دخترها دست به دامان دوست پرشر و شورش شده تا از او درباره این حس جدیدی كه در دلش دارد پرس و جو كند. مثل همه دخترهای عاشق اصلا حرف‌های مرد را نشنیده فقط در آن لحظه حل شده. دائم نگران بوده كه نكند سوتی بدهد. حالا سوری كه نامزد دارد و در رابطه با پسرها كلی باتجربه است، می‌خواهد به داد دل درمانده دوستش برسد. 

 

دختر ماجرای كافه را تعریف می‌كند. ماجرا یعنی همان برخورد چند لحظه‌ای كوتاهی كه تعریف كردنش برای دخترها و خیال‌پردازی درباره‌اش می‌تواند روزها طول بكشد. مرد برایش یك قله دست‌نیافتنی به نظر می‌رسد. هر كلامی كه گفته رویایی است. سوری زیاد جدی نمی‌گیرد. انقدر عاشقی و بازی كرده در زندگی كه می‌داند این مبهوت‌شدن‌ها در عاشقی طبیعی است و می‌زند به در شوخی و مسخره‌بازی. دختر اما انگار حرف‌های سوری را نمی‌شنود.

دختر: سوری؟ / سوری:چیه؟ / دختر:یعنی من مفت و مسلم عاشق شدم؟(مكث می‌كند) آره؟

هامون / داریوش مهرجویی - 1368
ندا میری: این یه چیزیه پر از درد و راز و رمز و عشق...
نشست روبروی دكتر سماواتی. سرخورده، ناامید، تن‌داده‎ای رنجور به جمود و اسیری محزون در میل گریز. خالی. خالی از حادثه. آن‌قدری كه هیچ موجی به هیچ كرانه‌ای نمی‌زد در آن پوست روشن یك‌دست. به دكتر گفت باید برود یك جایی كه بشود نفس كشید. گفت دارد زندگی‌اش را تلف می‌كند با هامون. گفت دیگر خیال نمی‌كند هر آن‌چه از زیر قلم او بیرون می‌آید یك واقعه تاریخی‌ست. تا كه گم كرد حضور پیرمرد را و باقی دل‌دل را زیر لبی ادا كرد كه همه‌چیز مرده است، هیچ‌چیزی معنا ندارد.

 

دكتر كه پرسید چطور با هامون آشنا شده؟ معجزه اتفاق ‌افتاد در صوت و صورت آن پرورده‌ به ناز. مهشید از كلیشه‌یِ‌ كهنه و بی‌رنگِ اصرار پدر و خواستگارِ پولدارِ عوضی و... عبور كرد و رسید به تبركِ گزاره‌ی بعد با هامون آشنا شدم.

 

و تمام. كدری از چهره مهشید به تبسمی دیریاب، محو، و خیلی كوتاه، گم شد و هم‌زمان كه او رفت به بطنِ خاطره‌ی ذوق و شوق كودكانه مردش، تصویر كات ‌خورد به صورتِ هامون. به شهادتِ كلامِ مهشید... كه ببینیم آن هیهاتِ معصومیت و كودكی را در قامتِ بزرگسالِ مردی كه دم در مطب، دردِ دلِ سهمش، عشقش، زنش با یك غریبه را گوش ایستاده است. هامون سرش عقب رفت و به دیوار تكیه كرد شنیدنِ مهشیدش را.

 

و دوربین همان‌جا نامحرم شود انگار به آن یكی، دو ثانیه اوجِ بلند در این روزهایِ گسِ خطوطِ ثابت، فلاش‌بك زد به قدیم‌ترها. آن روزهایی كه مهشید سفید می‌پوشید. و هامون همان‌طور مات و مبهوتش می‌خواند به راستی صلت كدام قصیده‌ای ای غزل. و سرش عقب می‌رفت و به دیوار تكیه می‌كرد تماشای مهشیدش را. ستاره باران هزار سلام به آفتابش را.

 

اخبار,اخبار فرهنگی ,صحنه عاشقانه تاریخ سینمای ایران

 
نرگس / رخشان بنی‌اعتماد - 1370
پویان عسگری: یك مرد احساساتی آسیب پذیر بی‌مسئولیت، میان دو زن سخت بی‌كس كه برای داشتن او تلاش می‌كنند؛ یكی میان‌سال و دیگری دختری كه در طول داستان زن می‌شود. آفاق (فریماه فرجامی) میانسال، مادر و عاشق و پناه عادل (ابوالفضل پورعرب) بوده و به او عادت كرده. و نرگس (عاطفه رضوی) زن عادل، برای حفظ زندگی تازه شكفته‌اش، برای پاكی عادل تقلا می‌كند.

 

برای چیزی كه در عرف معنا دارد؛ زن و شوهر. اما آفاقِ تنها - جایی از فیلم خطاب به نرگس می‌گوید دل آدم سفره نیست كه هر جا رسید پهنش كنه - بدبخت‌تر از این حرف‌ها است. او قربانی رابطه‌‌ای شده كه خودش به وجود آورده؛ یك رابطه ممنوعه. نرگس (رخشان بنی‌اعتماد) داستان جنگ این دو زن برای به دست آوردن پسرك سربه هوا است. یكی از همان داستان‌های رابطه سه نفره كه در تلفیق با لحن و نشانه‌های آشنای سینمای خیابانی دهه پنجاه شمسی و رویكرد مستندوار و زن آزادخواهی ملایم و اثرگذار بنی‌اعتماد، واجد كیفیت تكان‌دهنده شده است.

 

یكی از بهترین نمونه‌های نمایش لاقیدی مردانه در مواجهه با سخاوت زنانه در تاریخ سینمای ایران. و این میزانسن سه نفره در آخر فیلم، در آن هوای بارانی و آسفالت خیس خورده به شكل عینی تجلی پیدا می‌كند؛ نرگس می‌دود و از عادل دور می‌شود، عادل ایستاده و نگاهش گره خورده در نگاه آفاق كه آن طرف جاده ساك پول در دست با نگاه سنگینش خواستار عادل است. عادل نگاهش را به سمت نرگس برمی‌گرداند كه بیشتر از او فاصله گرفته، دوباره به آفاق نگاه می‌كند.

 

آفاق كه نگاهش روی پسرك موفرفری ماسیده، بهش می‌گوید: بریم عادل؟ ... و عادل دور می‌شود. می‌دود. نه به طرف آفاق. او به چند قدمی نرگس رسیده. و آفاق شوكه و درهم شكسته دور شدن آن دو را نظاره می‌كند و بعد از مكثی جانكاه، بی‌اختیار چند قدمی به سوی وسط جاده برمی‌دارد. كامیونی از پشت نزدیك می‌شود و صدای بوقش صحنه را پر می‌كند. خواننده روی دست خونی و بی‌جان آفاق می‌خواند: دم باد بی‌كسی تكیه دادن به كسی/ گل لاله عباسی یه سبد یه عباسی

 

اخبار,اخبار فرهنگی ,صحنه عاشقانه تاریخ سینمای ایران

 
قرمز / فریدون جیرانی - 1377
پویان عسگری: ناصر ملك (محمدرضا فروتن) یك عاشق بی‌قرار و مجنون است؛ یك دیوانه‌ی روانی كه عشق سادیستیكی به همسرش هستی مشرقی (هدیه تهرانی) دارد. او هستی را فقط و تنها فقط برای خودش می‌خواهد و نه هیچ كس دیگری. طاقت ندارد ببیند زنش، عشقش، همه چیزش با فردی یا افرادی بگو بخند راه بیاندازد. عرف و عقل سلیم حكم به محكومیت این روانی عاشق می‌دهد.

 

همه طرف هستی را می گیرند و ناصر منفور است. اما آنچه كه شهوت و حرارت و شور عاشقانه را در این بهترین فیلم فریدون جیرانی رقم می‌زند همان عدم تعادل این مردك روانی بی‌پناه است. این آدم ناجور عقده‌ای پرهراس مگر از زندگی چه می‌خواهد كه این قدر تك می‌افتد و خودش باعث نابودی خودش می‌شود؟ عشق هستی، ماندن هستی، پناه هستی. توی دادگاه ناصر با چشمان تر و بغضی در گلو زل می‌زند توی چشم قاضی و به او می‌گوید: حاج آقا نذارین زنمو ازم بگیرن.

 

توی مهمانی سالگرد ازدواج، وقتی موتیف عاشقانه فیلم شنیده می‌شود، نیازمند، چون كودكی كه آغوش مادر می‌خواهد، تمنای ماندن هستی را دارد. در آن شب بارانی وقتی زنش را به خانه دعوت می‌كند تا كلكش را بكند – كه نتوانست، هیچ وقت نتوانست – دوباره عاشقم من را راه می‌اندازد تا جنون عاشقانه‌اش در نسبت با این ترانه و حسی كه نسبت به هستی دارد، شوری دوباره گیرد. او برای هستی، به خاطر عشق همه جانبه‌اش به او، خواهرش را از پا درمی‌آورد تا مبادا گزندی به جان‌پناهش برسد.

 

و در انتهای فیلم، جایی كه میزانسن قربانی و انتقام گیرنده عوض شده، خودش را از آن‌سوی مرز، از دل آتش و خون و پلیس به محبوبه‌اش می‌رساند تا بهش بگوید: بدون داشتن او زندگی هیچ معنایی ندارد. می‌آید تا جان خودش و هستی و دختر هستی را بگیرد. اما چه نصیبش می‌شود؟ هستی خونسرد و منزجر چاقو را در قلبش فرو می‌كند و بعد از بالای پله‌ها به پایین پرتابش می‌كند. ناصر ریق رحمت را سرمی‌كشد.

 

او حالا مرده. اما ویروسش منتقل شده. هستی نشسته و به جایی نامعلوم خیره شده. احتمالا دارد به این فكر می‌كند كه دیگر تا پایان زندگی‌اش هیچ مردی اینگونه آرزو و سودای او را در سر نخواهد پروراند. به اینكه هیچ دل زاری، چون دل ناصر دیگر قرار نیست برایش بتپد.

 

اخبار,اخبار فرهنگی ,صحنه عاشقانه تاریخ سینمای ایران

 
شهر زیبا / اصغر فرهادی - 1382
احسان سالم: مثل خود فرهادی كه در دورانِ پیشا الی زندگی می‌كرد، شهر زیبا هم، زیستِ ساده‌تری از امثالِ جدایی نادر از سیمین دارد. اعلا و فیروزه پیشِ امام جماعتِ مسجد محل بوده‌اند و پیرمرد با گفتنِ این كه شما پول دیه رو آماده كنید من راضی‌ش می‌كنم امیدوارشان كرده، امیدوار كه ابوالقاسم راضی شود و اكبر، برادرِ فیروزه و دوستِ اعلا اعدام نشود. حالا وقتِ جشن است.

 

چلوكبابِ فرد تبریزی، با میزی پلاستیكی نوشابه‌های شیشه‌ایِ زرد، با نوازنده‌ی دوره‌گردی كه با آكاردئون، سلطانِ قلب‌ها می‌زند. حالا وقتِ آشنایی بیشتر است... اسمت چیه مشتی؟... بهش بگو اسم خودت چیه؟ چند سالته؟ از این‌جا به‌بعد هر نگاه و اصلن هر فعلِ فیروزه، آشكارا رنگِ مهر به خود گرفته، نمی‌تواند به انگشتری كه اعلا برعكس به دست كرده هم بی‌تفاوت باشد و به خیال حلقه بودنش چند لحظه‌ای دمغ می‌شود، انقدر دنیای داستان در هم گره‌خورده و بی‌رحم است كه فضای رستوران و دودِ سیگارِ اعلا و تمامِ آن تلخیِ نصفه و نیمه‌ی انتهای سكانس مثل تنفسی و آبِ گوارایی در كنارِ دوزخ است. مهرِ این سكانس به اطراف هم پاشیده شده، طوری كه بعد از رسیدن به خانه، فیروزه با حالتی ملتمسانه پرسیده فردا هم میای؟... دلمان تنگ شده برای عاشقی‌كردن‌های شخصیت‌های فرهادی.

 

اخبار,اخبار فرهنگی ,صحنه عاشقانه تاریخ سینمای ایران

 
جرم / مسعود كیمیایی - 1389
كاوه اسماعیلی: مثل آن صحنه معروفِ فیلم كه رفیق برای نمایش ایمانش دست در كیسه‌ی مار می‌كند و گذر سیاوش از آتش را بی هیچ پرده‌پوشی تماشا می‌كنیم اینجا هم كیمیایی، توصیفِ واژه را تبدیل به خودِ واژه می‌كند. رضا سرچشمه زیر پله‌ها ایستاده و جوری ملیحه‌اش را تماشا می‌كند كه عشق مثل خون از جسم یار بیرون می‌ریزد و ملیحه می‌گوید وقتی اینجوری نگاه می‌كنی اینجوری می‌شه دیگه.

 

وقتی می‌خواهند بروند یه وَری كه رضا كُت سیاهی كه درست بیرون درِ خانه به تن كرده، پوشیده و ملیحه آن یه چادر سفیدِ بهترش را سر كرده، راست قامت و درخشان از كنار دیواری رد می‌شوند كه دربه‌درهایِ بد رنگِ خموده‌ی كنج دیوار زیر پای‌شان دراز می‌شوند. و بعد هنگام وداع رضا همه لطافتش را جمع می‌كند و عاشقانه‌اش را اینجوری خطاب به ملیحه میگوید كه تو خودت گرگی. لبخند ملیحه قانع‌مان می‌كند كه این رمانتیك‌ترین سوی كیمیایی و مردانش است.

 

اخبار,اخبار فرهنگی ,صحنه عاشقانه تاریخ سینمای ایران

 
چیزهایی هست كه نمی‌دانی / فردین صاحب‌الزمانی - 1389
وحید جلالی: به خاطر قوانین سینمای ایران كه تصویر كردن عشق در آن سخت است، فیلم عاشقانه ساختن در سینمای ایران هم سخت است و به طبع پیدا كردن سكانسی عاشقانه در سینمای ایران مانند نمونه‌های درخشانی كه از سینمای جهان به یاد داریم هم سخت‌تر. انتخاب‌ها محدودند و بارها، كم و زیاد، از آن‌ها گفته شده. اما چیزهایی هست كه نمی‌دانی از معدود فیلم‌های متأخر ساخته شده در این گونه است كه دو سه سكانس محشر دارد كه به درد این بخش می‌خورد.

 

دوربین با نمایی زیبا از شب و چراغ‌های خاموش و روشن‌اش شروع می‌كند تا علی و خانم دكتر داخل قاب قرار بگیرند. قابی با رنگ‌های گرم و زنده و نگاه‌های مشتاق این دو؛ انگار در تضاد با قاب خلوت و ساكن با رنگ‌های سرد و دل‌مرده‌ی خانه علی كه تا پیش از این علی را چندین‌‌بار تنهایی در آن دیده بودیم. قبل‌تر دلمان می‌خواست همراه علی و خانم دكتر وارد كافه دنیس می‌شدیم. به خصوص كه شب قبل، از گذشته‌شان برای هم گفته بودند و چشمان ما حریصانه دنبال آنها بود ولی انگار هنوز مَحرَم نبودیم تا اینجا. تا جایی كه علی شروع به گفتن ‌می‌كند.

 

كسی كه سكوت و سردی‌اش، بی‌عملی و نظاره‌گر بودن‌اش را تا به حال دیده بودیم. حالا ولی او برای اولین بار (؟) از سیما (گذشته) عبور می‌كند و به خانم دكتر (حال) می‌رسد و این خود تغییر بزرگی است. و در انتهای همین سكانس است كه خانم دكتر از علاقه خود به علی می‌گوید كه هم او و هم ما این را به قطعیت در بخش پایانی فیلم می‌فهمیم .قرار نیست علی این بار رهایش كند. حداقل ما تماشاگر‌های هنوز رمانتیك دوست داریم اینگونه فكر كنیم.

 

اخبار,اخبار فرهنگی ,صحنه عاشقانه تاریخ سینمای ایران

 
كلاس هنرپیشگی / علی‌رضا داوودنژاد - 1391
ندا میری: هل من ناصر ینصرنی؟

داخل خانه جنگ است. خانواده بزرگ مادربزرگ افتاده‌اند به جان هم و پیرزن از صبح همان روز مسخ شده است در این اغتشاشِ غریبِ بالا و پایین‌شدنِ قیمتِ سكه كه دارد مرزهای حریم خانواده‌اش را جابجا می‌كند.

 

فارغ از این بلبشو، آن سوی شهر كوچك، دست‌های دختركی را برده‌اند به مسلخ یك حنابستن ناخواسته و پسرك، عاشق قدیمی‌ كه هنوز بوی خوب و نوجوانِ می‌خواهمش در پیچ و تاب كلامش جاری است، ویلان و حیران گز می‌كند آسفالت شهر خاكستری مه‌گرفته را. چرا باران نمی‌زند؟ تا شرجیِ جان پسربچه را كمی ‌‌سبك كند و اشك‌هایش را به میان گیرد؟ پسرك خودخواسته یا ناخواسته می‌آید تا خانه پیرزن. صدای بلندِ می‌خواهند او را از من بگیرند پسر شاید چاره كند آن همهمه پول پدر خودم است را. پسربچه می‌بارد.

 

صادقانه می‌بارد و صدای صداقتش دانه دانه آجر آن خانه را می‌لرزاند تا دیگر كسی در این ضیافت نوپای مرد شدن، جرات نكند حرف از فروش خانه بزند. علی هنوز پاك است از چرتكه انداختن‌های همه آن بزرگ‌تر‌ها و بزرگ‌تری می‌كند میان‌شان به آراستگی ناب یك عاشقانه ساده، صمیمی. بوی خواهش او مشام پیرزن را می‌نوازد و او را از كمای وحشت‌آلود روزِ دهشت می‌پراند. روزِ دهشت مگر غیر از همان روزی‌ست كه برقِ زر حكم‌رانی كند بر درخشندگی چشم‌های عشاق كوچك؟ دلِ شكسته علی و فریاد هل من ناصر ینصرنی او، دست‌های پیرزن را تكان می‌دهد. عشق بی‌مهابای نوجوانی، می‌تواند جهان را برقصاند.

 

اخبار,اخبار فرهنگی ,صحنه عاشقانه تاریخ سینمای ایران

 اخبار فرهنگی - برترین ها

 


ویدیو مرتبط :
بزرگترین بازیگر تاریخ سینمای ایران

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

اولین اکشن سه بُعدی تاریخ سینمای ایران در مسیر تولید+تصاویر



به کارگردانی منصور سهراب زاده بنیانگذار ووشوی ایران؛

اولین اکشن سه بُعدی تاریخ سینمای ایران در مسیر تولید+عکس

اولین فیلم سه بُعدی اکشن-رزمی سینمای ایران توسط بنیانگذار ووشوی ایران منصور سهراب زاده تولید می شود.

منصور سهراب زاده قهرمان ووشوکار ایرانی که بنیانگذار این رشته رزمی در ایران هم محسوب می شود این روزها درگیر ساخت اولین فیلم سه بعدی ایرانی در ژانر اکشن-رزمی است. این فیلم «دزدان صحرایی» نام دارد که این روزها در لوکیشنهایی واقع در آران و بیدگل در حال فیلمبرداری است.

 



اخبار,اخبار جدید,اخبار جالب

 

نویسنده و کارگردان «دزدان صحرایی» خودِ سهراب زاده است و فیلمبرداری فیلم هم به صورت دوبعدی و هم به صورت سه بعدی صورت می گیرد. برای آن که فیلمبرداری سه یعدی کار به بهترین شکل انجام گیرد سهراب زاده یک فیلمبردار متخصص سه بعدی به نام فرامرز قهرمانی را نیز در گروه تولید خود به همکاری دعوت کرده است.

 



اخبار,اخبار جدید,اخبار جالب

 

«دزدان صحرایی» اولین فیلم رزمی ایرانی است که به روش استریوسکوپیک  یعنی به صورت سه بعدی ساخته می شود.

 



اخبار,اخبار جدید,اخبار جالب

 

علیرضا سهراب زاده ، ستاره سهراب زاده، سعید پیرو، علیرضا جلالی، حمید قلی زاده و  سید احمد قیومی بازیگران فیلم بوده و تهیه کار هم برعهده خودِ سهراب زاده بوده است. سایر عوامل این پروژه عبارتند از: مشاور کارگردان: محسن بخارایی/  بازیگردان: سید احمد قیومی / برنامه ریز: علی ناصری/  منشی و مدیر صحنه: ایمان منوچهریان/ مدیر فیلمبرداری: علی شاهیده

کارگردان و فیلمبردار سه بعدی: فرامرز قهرمانی فر /صدابردار: مصطفی بهمنی /گریم: مجتبی نبوی /طراح صحنه و لباس: داوود باقری /مدیر تولید: محسن غفارزاده /مجری طرح: موسسه  تولید فیلم رویای قدیمی/شبکه ایران

 



اخبار,اخبار جدید,اخبار جالب