فرهنگ و هنر
2 دقیقه پیش | تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالستشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس | برگزاری مراسم عروسی | باغ عروسی تشریفات ۵ ستاره بهبود با مدیریت بهبود اصلانی صاحب سبک در اجرای دیزاین های ژورنالی و فانتزی ، اجرا ... |
2 دقیقه پیش | خواندنی ها با برترین ها (81)در این شماره از خواندنی ها با کتاب جدید دکتر صادق زیباکلام، اثری درباره طنز در آثار صادق هدایت، تاریخ فلسفه یونان و... آشنا شوید. برترین ها - محمودرضا حائری: در این شماره ... |
گپ و گفت با مغز متفکر کُپل!
اخبار فرهنگی - تنهاییهایم را عروسکهایم پر میکنند
گپ و گفت با مغز متفکر کُپل!
این روزها شهر موشها همچنان خاطرهسازی میکند و نوستالژی میسازد به همین مناسبت گفتوگویی داشتیم با محمد اعلمی، سرپرست عروسکگردانان این مجموعه و گرداننده کپل و مشکی. این گفتوگوی جالب را از دست ندهید.
از آنجایی که شما قشر مظلوم حرفه هنر هستید، بهتر است اول یک بیوگرافی از خودتان بدهید؟
محمد اعلمی هستم و متولد سال 1347. در سال 65 وارد مدرسه هنر و ادبیات صدا و سیمای تهران و سال 67 دانشجوی رشته تئاتر شدم و بازیگری و تئاتر عروسکی خواندم.
چه شد که به عروسکگردانی علاقهمند شدید؟
ابتدا گرایشم بازیگری بود و آن موقع که من دانشجو بودم گرایش عروسکگردانی هنوز افتتاح نشده بود و بعد از اینکه دو سال از پاس کردن واحدها میگذشت گرایش عروسکی هم باز شد. به دلیل اینکه به شکلی در مبانی کار عروسکی تجربه داشتم، دوستان و همکلاسانم من را به این کار تشویق کردند و باعث شدند من وارد این رشته عروسکگردانی، ساخت عروسک و کارگردانی عروسک شوم. در سال 1377 هم این رشته را در دانشگاه سینما و تئاتر تدریس کردم و در حال حاضر هم در دانشگاه تهران مشغول به تدریس هستم.
اولین باری که عروسک گردانی کردید کی بود و چه حسی داشتید؟
اولین باری که به صورت حرفهای این کار را انجام دادم سال 68 بود که به مناسبت دهه فجربهدعوت آقای علی اکبر قاضی نظام که الان نویسنده هستند او یک کار عروسکی را با عروسکهای آرشیوی شبکه دو شروع کردیم و در استودیو به صورت آیتمی کارها را ضبط کردیم و بدین ترتیب اولین کار حرفهای خودمان را شروع کردیم. برایم حس جالبی داشت، ساختن یک شخصیت جدید و زنده کردن و صدا دادن به آن حس خیلی خوبی است.
عروسکهای 30 سال پیش که شما کار را شروع کردید چه تفاوتی با عروسکهای الان دارند ؟
تفاوت که دارند به دلیل اینکه الان عروسکسازهای حرفهایتر و در عین حال تکنیکهای بهتری داریم اما عروسکهای قدیم طراوت بیشتری داشتند و کارهای عروسکی زیادی وجود نداشت اما در دهه 70 به اوج کارهای عروسکی رسیدیم اما قبل از آن تعداد عروسکها کم بودند به همین دلیل جذابیت بیشتری داشت. الان شاگردان خود من خیلی خوب کار میکنند. اما عروسکهای قدیم حس و حال بهتری داشت.
وقتی جای عروسکهای مختلف قرار میگیرید، چه تفاوتی با هم دارند؟
بازیدهندگی عروسک کاملا شبیه بازیگری است. قطعا عروسکها با هم فرق دارند به لحاظ حرکتی و صدا. برای عروسکگردان به این صورت است که از خودش عبور میکند و به دستش میرسد و فقط با دست به عروسک شکل راه رفتن، شکل حرکت و در نهایت جان میدهد. در کار «شهر موشها 2» به عمد برای عروسک دوم بعد از کپل یک عروسک سخت را انتخاب کردم به نام مشکی، به لحاظ اینکه از لحاظ کاراکتر متفاوت بود نسبت به بقیه. به شدت کم جنب و جوش و کم حرف اما پر تنش است. همیشه عروسکهای شلوغ و پر تحرک را حرکت داده بودم.
بعد از اتمام هر کار آیا دلتنگ هیچ عروسکی هم شدهاید؟
طبیعی است که دلتنگ بشویم. آخر هر کار عروسکهایم را با احترام میبوسم و با آنها خداحافظی میکنم. ممکن است دیگر آنها را نبینم و ممکن هم هست که باز با او کار کنم.
عروسک گردانی را به چه کسانی توصیه میکنید ؟
بعضی از دوستان که علاقهمند هستند همیشه به آنها میگویم عروسکگردانی کار فروتنانهای است. کاری است که باید از خودمان بگذریم به دلیل اینکه ما مطرح نمیشویم بلکه آن عروسک است که مطرح میشود. معمولا کسی عروسکگردان را نمیشناسد و فراموش میکنند که پشت صحنه کسی است که این عروسک را میگرداند. به همین خاطر باید متواضع و فداکار باشیم تا از خودمان بگذریم و این کار سخت است. اصولا ذات هنرمند این است که میخواهد چیزی را خلق کند و بروز بدهد. عروسک گردان هم همین کار را میکند از جنس بازیگری با این تفاوت که خودش را ارائه نمیدهد.
بهترین خاطرهای که از شروع کار عروسکگردانی تا به الان دارید؟
بهترین خاطره این است که در هر کاری یک دوست جدید پیدا کردهام یا کسانی بودند که علاقهمند هستند و تجربه کمتری دارند خیلی خوشحال میشوم تجربیاتم را در اختیار آنها بگذارم و وقتی میشنوم که میگویند فلانی جنس عروسکگردانیاش شکل من است، چون من به او آموزش دادهام، این مسئله من را خیلی خوشحال میکند.
بدترین خاطرهای که تا الان داشتهاید؟
نمیخواهم بگویم سر چه کاری و نمیخواهم بگویم چه کسی اما بدترین خاطره برای من این است که همکارت قدر همکاری و پیشکسوتی را نداند. بدترین خاطره این است که تو یاد بدهی و آن شخص فراموش کند که از تو یاد گرفته است.
آخرین باری که در تنهاییهای خودتان عروسکگردانی کردید؟
همین دیشب. عروسک چرا را برای خودم ساختهام و در اتاقم است، در کنار یک سماور و چند استکان قدیمی. عروسک چرا هم مثل کسانی که در قهوهخانه نشستهاند، نشسته و دیشب بغلشم کردم و با او صحبت و درد دل کردم.
شما کدام نسل را بیشتر میپسندید؟
من به نسل قبل نزدیکترم. طبیعتا آنها را بیشتر میپسندم.
شخصیت مورد علاقه عروسکی شما کدام است؟
وقتی خیلی بچه بودم کپل و کلاه قرمزی را خیلی دوست داشتم و الان زی زی گولو و نوک سیاه و نوک طلا در خانه مادربزرگه.
راحتترین عروسک برای عروسکگردانی برای شما کدام بوده است؟
کپل به لحاظ اینکه عروسک سبک و خوشدستی است.
سختترین عروسک برای عروسک گردانی برای شما کدام بوده است؟
کاری را انجام دادم به نام دوقلوها. عروسکی بود که از روی شخصیت قلقلی به نام قلک ساخته بودند و این عروسک به قدری سنگین بود که بارها وسط کار دستم درد میگرفت.
حرف آخر؟
دوستان جدیدی که وارد این حرفه میشوند با احترام وارد شوند. این رشته در عین اینکه ظاهر سادهای دارد، سخت است. افراد در این کار بسیار از خود گذشته و صبور هستند.
آخرین عروسکی که خیلی دلتنگش شدید، کدام عروسک بود؟
کپل و مشکی. کار که تمام شد به صورت جدی عروسکگردانی نکردهام و به همین خاطر دلتنگشان هستم.
بهترین کار عروسکگردانی که تا بهحال دیدهاید؟
بهترین کارهایی که دیدم شهر موشها 1، گلنار و کلاه قرمزی یک است.
بدترین کار عروسکی که دیدهاید؟
یک کلیپ اینترنتی بود که خیلی ضعیف و دم دستی بود. حتی یکی از دوستان صمیمی من که بسیار عروسکگردان خوبی است، در آن کار بود و وقتی او را دیدم پیشنهاد کردم تا قدر خودش را بداند.
نسلی که 20 سال پیش شما را تماشا میکرد، چه تفاوتی با نسل الان دارد ؟
نسل قدیم با کارهای ما خاطره دارد. نمیتوان آینده این نسل را قضاوت کرد اما شکل خاطرههایشان با نسل قدیم فرق دارد. کار عروسکی هنوز جایگاه خودش را دارد اما نسل الان فقط گوشهای از خاطراتش ممکن است کار عروسکی باشد. در نسل قدیم میشنویم که آنها با عروسکها زندگی کردهاند.
نسل الان را نمیدانم در آینده چه نگاهی میتواند به کار عروسکی داشته باشد. خود من در زمان کودکی آرزویم یک لحظه دیدن کپل از نزدیک بود و حتی فکرش را نمیکردم در 46 سالگی بشوم سرپرست عروسکگردانهای این مجموعه. نسل الان تا این حد فانتزی فکر نمیکند که بتواند گوشه ای از آرزوهایش را تحقق بخشد.
اخبار فرهنگی - مجله زندگی ایده آل
ویدیو مرتبط :
مغز متفکر
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
مکانی در خواب و بیداری؛ گفت و گو با مایکل استایپ،مغز متفکر «R.E.M.»
مایکل استایپ ۵۱ ساله مغز متفکر گروه «R.E.M.» است. استایپ هنرمندی همه فن حریف است؛ خواننده و ترانه ساز است، عکس می گیرد، فیلم تهیه می کند و در حوزه کاری اش از فعالیت های انسان دوستانه هم غافل نیست. یکی از هوادارن او و گروهش، کرت کوبین، نفر اول گروه گرانژ سیاتلی «نیروانا»، بود که کمی پیش از مرگش گفته بود: «R.E.M.» شاید بهترین گروه حال حاضر دنیا باشد. نمی دانم چطور چنین موسیقی ای می سازند. شهرت مثل موم در دست شان است و همین طور به کارهای طلایی خودشان ادامه می دهند.» در مصاحبه ای که می خوانید، استیون ام. دئوسنر از سایت «پیچ فورک میدیا» با سوال های به جای خودش قصد دارد همین راز سر بسته برای کوبین را آشکار کند.
چه دلیلی داشت که برای تهیهٔ این آلبوم به سراغ جک نایف لی، تهیه کنندهٔ سرشناس ایرلندی، رفتید؟
حقیقت اش را بخواهید اِج (Edge) از گروه «U۲» بود که ما را به همکاری با جک نایف تشویق کرد. جک پیش از این با گروه «U۲» همکاری کرده بود و اِج فکر می کرد همکاری ما با جک نتیجه درخشانی خواهد داشت. وقتی که من و بچه ها (پیتر باکِ گیتاریست و مایک میلز نوازندهٔ گیتار بیس) جک را دیدیم، متوجه شدیم که انسانی باهوش و رُک است. از همان ابتدا به نظر می رسید که نتیجه کار خیلی خوب از آب درخواهد آمد.
مگر جک در حین کارش چه ویژگی های خاصی از خودش نشان می داد؟
به نظرم جک سبک کاری خاص خودش را دارد اما ویژگی مهم و اساسی او شاید همان روش مستقیم و شفاف او در برقراری ارتباط با دیگران باشد که ما هم برای ضبط این آلبوم دقیقا به آن نیاز داشتیم. علاوه بر این، جک در پی ضبط نواهای دنیای خاص خودش است و ترکیب نواهایی که مدنظر ما و او بود نتیجه جالبی داد. من از جنس نواهایی که مدنظر او بود و هیجانی که در حین انجام کارش داشت و هم چنین از روحیه یاری دهنده اش به اعضای گروه بسیار خوشم آمد. هدف او تنها این بود که گروه «R.E.M.» یکی از بهترین آلبوم هایش را به بازار عرضه کند. به نظرم تا حد بسیار زیادی به این هدف نزدیک شدیم.
به نظر می رسد جک نواهایی که در آلبوم های قدیمی شما شنیده ایم را برداشته و دوباره در بافت جدیدی در این آلبوم اخیر گنجانده است.
چنین کاری زمانی نتیجه داد که ما و جک توانستیم همکاری مان را به مرحلهٔ متوازنی برسانیم. خُب ما متوجه شده بودیم که طی ده سال گذشته در حین ضبط آلبوم هایمان بارها تمرکزمان را از دست داده ایم و در این میان هم فقط و فقط خودمان مقصر بوده ایم. ما با تهیه کننده ای محشر به اسم پت مک کارتی کار می کردیم که فقط مشکل اش این بود که سعی نمی کرد آن قدر کار کند تا ما هر سه نفر بر سر موضوعی به توافق برسیم یا جلسه های همفکری دسته جمعی برگزار نمی کرد. البته این را هم بگویم که کار او هم بسیار دشوار بود به خصوص سر ضبط آلبوم «دور خورشید» (Around the Sun، ۲۰۰۴) چون درست وسط کار بر روی این آلبوم بود که آلبومی از بهترین ترانه هایمان به بازار دادیم و بعد هم پا شدیم و رفتیم برایش تور هم گذاشتیم. بعد که سر کارمان برگشتیم هر چقدر که سعی کردیم دوباره به حال و هوای قبلی مان در حین ضبط آلبوم برگردیم نشد که نشد. کاملا تمرکزمان بر روی کار را از دست داده بودیم. این بار سعی کردیم به ریشه های موسیقیای مان برگردیم و هرکسی موظف بود به اصول اولیه ای که به واسطهٔ آنها نام موزیسین روی او گذاشته شده بود بازگردد. این شد که دوباره نواهایی که طی ده سال گذشته در آلبوم هایمان شنیده می شد را مجددا زنده کردیم و در اکثر مواقع وکال دوم را حذف کردیم. هر کسی نظرش را می گفت و هر چه داشت بدون هیچ گونه ملاحظه کاری رو می کرد و نتیجه کار همانی شد که می شنوید و به نظر خودم که آلبوم خیلی خوبی از کار درآمده.
منتقدان بسیاری تاثیرگذاری شگرف آلبوم و ایجازی که در ترانه ها وجود دارد را ستایش کرده اند. آیا چنین نظرهایی در مقایسه این آلبوم با آلبوم «دور خورشید» ارائه شده؟
باز هم نظرهایی از این دست خواهی شنید و من همین جا این را بگویم که ما قبول داریم که در حین ضبط «دور خورشید» تمرکزمان روی ترانه های آلبوم را از دست دادیم اما این را هم همیشه گفته ایم که ترانه های آن آلبوم را بسیار دوست داریم ولی احساس می کنم روشی که ما در حین ضبط ترانه ها در استودیو پیاده کردیم باعث شد که آلبوم آن قدرها مورد توجه قرار نگیرد.
می خواهم در مورد ترانهٔ «برای زیردریایی بخوان» (Sing for the Submarine) بپرسم چون به نظرم در این ترانه مشخصه هایی از ترانه های قبلی تان به گوش می خورد؛ انگار که دارید خودِ پیشین خودتان را مورد خطاب قرار می دهید یا سعی می کنید خودتان را توصیف کنید.
خُب قضیه ساده تر از این حرفهاست. آن ترانه نمایانگر دنیای خواب و خیال من است که با دنیای بیداری ام تفاوت های اساسی دارد. زمان داستان ترانه در آینده و در دوره ای پس از آخرالزمان می گذرد. همه چیز از هم پاشیده و بار دیگر به سرعت کنار هم جمع می شود و با نوار چسب و چسب مایع به هم چسبانده می شود. طرح جلد این آلبوم هم کُلاژی است که همین حس را القا می کند. کُلاژی که کار کرده ایم بیشتر نوعی ادای احترام به نگرش یک نوجوان نسبت به آینده است؛ این که اگر قرار باشد آینده شکلی داشته باشد، مثلا شبیه به این است که تصاویری را کپی بگیری و بعد آنها را ببری و دوباره به هم بچسبانی. درست است که ترانه را براساس خواب هایم ننوشته ام اما «برای زیردریایی بخوان» به همان دنیای خوابهایم تعلق دارد. اگر هم مولفه هایی از ترانه های قبلی مان دارد دلیل اش این است که اکثر ترانه ها به همین دنیای خواب تعلق دارند و خُب بیشترشان هم قرار نیست در قالبِ زندگی نامه ای خودنوشته باشند. ترانه از دوران پس از آخرالزمان حکایت می کند اما این دوران الزاما هراس آور و هولناک نیست. این چیزهایی که گفتم به نظرت اصلا معنی و مفهومی داشت؟
صد در صد.
«برای زیردریایی بخوان» در مورد انسانی است که تا آن حد در حالت بیمارگونه اش غرق شده که در حین وقوع رویدادی فاجعه آمیز برای خود و دلدارش راه گریزی از شهر در ذهنش خلق کرده و مسافت آن راه گریز با یک زیردریایی طی می شود که سوخت آن ملودی ها هستند. این الگوی ترانه «برای زیردریایی بخوان» است.
به عنوان نکتهٔ آخر، به نظرم ترانه های این آلبوم در اجرای زنده در تورهای آتی تان هم حسابی جواب بدهد.
راستش همین چند شب پیش که ترانه های این آلبوم را جلوی تماشاگران اجرا کردیم، حسابی جواب داد و از نتیجه کار هم راضی بودیم تا ببنیم در تورهایمان چه پیش می آید..../ سایت موسیقی ما