فرهنگ و هنر


2 دقیقه پیش

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس | برگزاری مراسم عروسی | باغ عروسی تشریفات ۵ ستاره بهبود با مدیریت بهبود اصلانی صاحب سبک در اجرای دیزاین های ژورنالی و فانتزی ، اجرا ...
2 دقیقه پیش

خواندنی ها با برترین ها (81)

در این شماره از خواندنی ها با کتاب جدید دکتر صادق زیباکلام، اثری درباره طنز در آثار صادق هدایت، تاریخ فلسفه یونان و... آشنا شوید. برترین ها - محمودرضا حائری: در این شماره ...

گفتگو با آرش مجیدی و همسرش درباره دختری به نام میشا



اینکه یک روز را با دنیای پدرانه و مادرانه 2 بازیگر همراه شوی انرژی ات را چند برابر می کند. اینکه پدر عاشقانه از فرزندش حرف می زند و مادرش سختی های مادر بودن را شیرین می داند، به شما می فهماند که پدر و مادرها همیشه پدر و مادرند.»

اینکه یک روز را با دنیای پدرانه و مادرانه 2 بازیگر همراه شوی انرژی ات را چند برابر می کند. اینکه پدر عاشقانه از فرزندش حرف می زند و مادرش سختی های مادر بودن را شیرین می داند، به شما می فهماند که پدر و مادرها همیشه پدر و مادرند و در هر سن و هر شغلی که باشند از جان شان برای بچه های شان مایه می گذارند.

با دنیای پدرانه و مادرانه آرش مجیدی و میلیشیا مهدوی نژاد همراه شدن آنقدر خوب بود که خواستیم شما هم تجربه اش کنید.

 

اخبار,اخبار فرهنگی,آرش مجیدی


ما هم کنار میشا کشف می کنیم
آرش: بچه ها بی نهایت بازیگوش هستند و از آنجایی که همه چیز برای خودشان جذاب است و دنیای جذابی هم دارند، پس بی شک تماشای این دنیا هم برای من و همسرم جذاب و تازه است چرا که دائم در حال کشف کردن دنیای اطرافش است و ما هم کنارش کشف می کنیم. البته این جذابیت ها با سختی هایی هم توأم است که به نظرم مادرها بیشتر با این سختی ها روبرو هستند تا پدرها.

میلیشیا: خب راستش را بخواهید جذابیت های دنیای مادرانه آنقدر زیاد است که سختی هایش آنقدرها هم به چشم نمی آید. حتی در مورد کوچکترین جزییات زندگی میشا می توان جذابیت های زیادی دید. به طور مثال، میشا مسواک کردن را خیلی دوست دارد و این علاقه اش برای من و آرش خیلی جذاب است ولی روند آموزش دادن به او جزو سختی هایش است.

روزهای اول شوکه می شوی
آرش: به نظرم هر چیزی با سختی توأم است؛ مانند هر کار و شغلی، اما سختی هایش در راستای همان جذابیت هاست. نمی توان گفت چون کار یا هر تجربه ای سخت است، پس جذابیت ندارد یا به دلیل سختی هایش، بی خیال جذابیت های آن شد و آن کار را انجام نداد. در این چند سال اخیر کم کارتر شده ام که طبعا دلایل مختلفی دارد ولی حضور میشا به هیچ عنوان دلیل این کم کاری من نیست. طبیعتا حضور یک بچه در زندگی اتفاق غریبی است. زمانی که پای یک بچه به زندگی ات باز می شود، همه چیز تغییر می کند.

یکی از بازیگران هالیوودی در این زمینه می گوید: «بچه ها با ورودشان، جهان بینی بزرگ ها را تغییر می دهند.» اصلا شوخی ندارد. یک چیزی آمده و وارد زندگی ات شده که قبلا هیچ جای دیگری نبوده است.

 

این بچه از وجود خودت آمده ولی در چند روز اول شوکه ات می کند. این موجود شروع به رشد می کند و بزرگ و بزرگتر می شود و در ادامه متوجه می شوی که چقدر خصوصیات و خلق و خویش به خودت نزدیک است. به همین دلیل کمی افسوس می خوری (می خندد) ولی خب در ادامه می بینی که خیلی هم بد نیست. به نظرم بیشتر شبیه یک معجزه کوچک است.

 

اخبار,اخبار فرهنگی,آرش مجیدی


میلیشیا: قطعا با آمدن میشا کار دیگری نمی توانم انجام دهم. به همین دلیل می توان گفت حدود 2 سال است که بازی نکرده ام چون میشا در سنی است که باید کامل کنارش باشم تا احساس امنیت داشته باشد.

 

البته اگر کاری پیشنهاد می شد، می پذیرفتم ولی خب وقتی بازیگر در چنین شرایطی باشد کمتر سراغش می آیند چون می گویند باردار است یا بچه اش به دنیا آمده و درگیر است.

به این ترتیب پیشنهادها کمتر می شود و در نهایت حق انتخاب هم کم می شود. از آنجایی که ازدواج از کار برایم مهمتر بود، فرزندم هم برایم از کار مهمتر است. به همین دلیل اصلا احساس پشیمانی نمی کنم ولی اگر کاری باب میلم پیشنهاد شود، قطعا بازی خواهم کرد.

آرش نام دخترمان را انتخاب کرد
آرش: می توان گفت هیچ چیز میشا به مادرش نرفته و کاملا شبیه من است. البته باز هم نمی توان نظر قطعی داد. او تازه 2 ساله است و باید صبر کنیم تا بزرگتر شود.

میلیشیا: به نظر من هم همه چیز میشا به پدرش رفته است. نام میشا را هم آرش انتخاب کرد. حتی من مخالف بودم چون من آشا یا اشا دوست داشتم که به فارسی یعنی مقدس و به نام آرش هم نزدیک است ولی او میشا را انتخاب کرد و در نهایت هم پیروز شد. (می خندد)

از جامعه شهری فاصله می گیریم
آرش: من و میلیشیا این فرصت را به میشا می دهیم که خودش دنیای اطرافش را کشف و به معنای کامل بچگی کند. برای ایجاد چنین شرایطی لازم است او را با محیط های مختلفی آشنا کنیم. به همین دلیل گاهی او را از جامعه شهری دور و با جامعه روستایی آشنا می کنیم تا زندگی روستایی و البته آشنا شدن با حیوانات را هم تجربه کند.

اتفاق خوب و بی نظیر این گردش های برون شهری این است که میشا در این سن تمام حیوانات را می شناسد و رابطه نزدیکی با آنها دارد. ما در یکی از مناطق شمال کشور مکانی برای گذراندن تعطیلات مان داریم.

 

همسایه های مان آنجا مرغ، خروس و ... دارند. میشا بدون هیچ ترسی صبح ها برای مرغ ها دانه می ریزد و با آنها ارتباط برقرار می کند بدون اینکه به آنها آزاری برساند، از نزدیک لمس شان می کند و دوست شان دارد.

میلیشیا: من و آرش از همان ابتدا تصمیم گرفتیم به میشا اجازه ندهیم به آی پد، لپ تاپ و گوشی تلفن دست بزند یا با آنها بازی کند. حتی خیلی از برنامه های تلویزیون را اجازه نمی دهیم تماشا کند به جز برنامه هایی که مختص گروه سنی اش است و بد آموزی ندارد چون بین اطرافیانم می بینم پدر و مادر برای اینکه خودشان راحت باشند و به کارهای خودشان برسند، یک آی پد جلوی بچه شان می گذارند و این بچه در تمام ساعات روز مشغول بازی با این وسیله است و همه می گویند چه بچه ساکتی!

در صورتی که میشا از صبح که بلند می شود تا شب مشغول بازی با وسایل مختلف است. حتی در بازی هایش غذا درست می کند و خیلی از کارهای دیگر که هر بچه ای در این سن باید انجام دهد و کشف و شهودش را در خانه کامل انجام دهد. بیرون از منزل هم تا جایی که به خودش آسیب نزند آزاد است.

 

اخبار,اخبار فرهنگی,آرش مجیدی


با میشا کوهپیمایی می کنیم
آرش: فکر می کنم بخشی از کارهایی که برای میشا می کنم تا دنیای کودکی اش را به بهترین شکل تجربه کند، تجربه جذاب دنیای کودکی خودم است.

 

من هم مانند میشا در طبیعت بوده ام. کنار تجربه دوران کودکی، علاقه ویژه ای هم به طبیعت و طبیعت گردی دارم و از آنجایی که میشا بخشی از خصوصیات مرا در خود دارد، علاقه اش به طبیعت چندان دور از ذهن نیست.

 

پس سعی می کنم محیطی را که من دوست دارم، او هم ببیند و تجربه کند. به همین دلیل اگر کوهپیمایی نسبتا راحتی بروم، میشا را هم با خودم خواهم برد. البته بهتر است بگویم او را به کوهنوردی های سخت هم می برم (می خندد) ولی حتما کوهپیمایی هایی در حد جنگل پیمایی و با محیطی که برای میشا آزاردهنده نباشد حتما با هم می رویم.

میلیشیا: راستش را بخواهید خاطره زیادی از دوران کودکی ام به یاد ندارم. بعد هم دوران کودکی ما در جنگ سپری شد، به همین دلیل کودکی چندان خاص و دلنشینی را تجربه نکردیم ولی بچه های الان همه چیزشان تفاوت می کند.

 

خیلی بیشتر به آنها خوش می گذرد. ما هم در این راه هر کاری از دست مان بربیاید برای میشا انجام می دهیم. البته تا اندازه ای که بد عادت نشود.

بچه دار شدن ترس دارد
آرش: شاید خیلی ها از پدر یا مادر شدن می ترسند. به نظرم ترسیدن حق آدم هاست. آن هم با شرایط سخت اقتصادی که در کشورمان حاکم است. در حوزه کاری ما که متاسفانه امنیت شغلی نداریم، این ترس بیشتر است چون هیچ وقت نمی توانیم پیش بینی کنیم بعد از این کاری که در حال بازی هستیم، کار دیگری پیشنهاد می شود یا نه!

این واقعیت تلخ کار ماست چون من نه سرمایه دار هستم و نه اندوخته ای برای روزهای سخت دارم. پس این ترس و نگرانی همیشه همراهم است. به همین دلیل به همکارانم و بقیه مردم حق می دهم که از بچه دار شدن بترسند.

شاید خودمان می توانیم در مقابل مشکلات اقتصادی ایستادگی کنیم ولی در مورد فرزندان مان نمی توانیم کوتاهی کنیم. معتقدم همه پدر و مادرها در هر جای دنیا، همه چیز را برای فرزندان شان می خواهند و جایی که نتوانند حداقل رفاه را در اختیارشان بگذارند، احساس می کنند کم کاری کرده اند.

میشا، بهترین اتفاق زندگی ام است
آرش: ما بعد از 10 سال بچه دار شدیم چون معتقد بودم باید به سطحی از رفاه برسیم و امکانات ویژه در اختیار داشته باشیم و بعد بچه داشته باشیم ولی بعد از گذشت 2 سال از حضور میشا کنارمان می بینیم هیچ چیز تغییر نکرده و اتفاق خاصی نیفتاده و شرایط، همان شرایط است و خوشحالم که میشا هست. فکر می کنم بهترین اتفاق زندگی من میشاست که کل دلخوشی زندگی ام است.

میلیشیا: متاسفانه برخی معتقدند بعد از ازدواج حتما باید بچه دار شد تا به قول خودشان پایه های زندگی شان مستحکم شود در صورتی که این کار اشتباه است.

 

به نظرم پدر و مادر باید به جایگاهی برسند که بدانند با بچه چطور برخورد کنند و این میسر نمی شود مگر با آموزش چون این فرزند به پدر و مادری نیاز دارد که از لحاظ روانی سالم باشند.

 

بنابراین بهتر است قبل از بچه دار شدن حتما مشاوره ای انجام دهیم. بی شک کمک زیادی هم به پدر و مادر، هم به بچه خواهد کرد.

 

اخبار,اخبار فرهنگی,آرش مجیدی


فقط دختر
آرش: قبل از حضور میشا، همیشه دوست داشتم فرزندم دختر باشد چون فکر می کنم جنس زن درست تر از جنس زن است.

 

این نظر من است و شاید برخی قبول نداشته باشند. به نظرم قدرت زن بیشتر از مرد است. زنان موجوداتی غریب، حساس، اجتماعی و ... هستند در حالی که مردها اگر به حال خود رها شوند، همیشه بچه اند و در حال شیطنت کردن هستند.

 

(می خندد) خاطرم است در انتظار به دنیا آمدن میشا بودیم و یکی از دوستانم وقتی فهمید فرزندمان دختر است، گفت: «آخیش! چقدر خوب، ما خودمان به عنوان پسر چه کاری برای پدرمان کرده ایم. همیشه موجوداتی ناآرام، شر و ... بودیم.» ولی دختر همیشه دختر است، چه خانه پدرش باشد، چه ازدواج کند، همیشه بابا، بابا سر زبانش است.

میلیشیا: من همان ابتدا دختر دوست داشتم. اصلا برایم دختر بودنش خیلی مهم بود. در کل خانواده من علاقه زیادی به دختر دارد. شاید پسرها گاهی آنقدر قلدری می کنند که پدر و مادرها می گویند کاش دختر بود. (می خندد) شاید این حرف در ذهنم باقی مانده بود، شاید هم چون خودم با مادرم رابطه خوبی داشتم، دلم می خواست این تجربه را در جایگاه مادر برای دخترم داشته باشم.

شغلش را باید خودش انتخاب کند
آرش: اگر میشا بخواهد بازیگری را برای شغل آینده اش انتخاب کند؛ ما نمی توانیم مانعش شویم. من و میلیشیا به این نتیجه رسیده ایم که امکاناتش را باید در اختیارش قرار دهیم و دنیا را تا آنجا که خودمان شناختیم به او هم بشناسانیم و کمک کنیم که خودش به دید تازه ای از دنیای اطرافش برسد و به توانایی های خودش آگاه شود.

در نهایت خودش باید تصمیم بگیرد که در آینده چه شغلی را انتخاب می کند. متاسفانه در زندگی کنونی آموخته ایم که خانواده های مان ما را یدک بکشند؛ اینکه از جایی به بعد بدانیم مسئول همه کارها و انتخاب های مان خودمان هستیم، بزرگترین اتفاق زندگی هر آدمی است. تمام تلاش ما این است که میشا را اینگونه تربیت کنیم.

میلیشیا: اگر میشا در آینده چوپان هم شود من راضی هستم ولی یک چوپان موفق. از روزی که باردار شدم به این عقیده پایبند بودم چون بهتر از این است که معلمی شود که دائم با خودش کلنجار برود که شغل بد و سختی دارد. در نهایت ترجیح می دهم خودش انتخاب کند که چه شغلی داشته باشد چون مهم این است که حالش با آن شغل خوب باشد.

خانواده ام مخالف این حرفه بودند
آرش: خودم با پدرم رفیق هستم. البته همیشه در برهه ای از زمان، بین پدر و پسرها اختلافاتی پیش می آید. به طور مثال خانواده من رشته هنری را که انتخاب کرده بودم دوست نداشتند.

 

اصولا سر این کار با خانواده ام درگیر بودم. تئاتر برای من خیلی مهم بود ولی خانواده ام دوست نداشتند. خانواده ام اهل هنر نبودند ولی هنردوست بودند. موسیقی و کتاب را دوست داشتند ولی با رشته من مخالف بودند.

پدرم مهندس متالوژی و مادرم معلم بودند. آنها معتقد بودند هنر نان و آب ندارد و زندگی ام را تامین نمی کند. البته راست می گفتند. (می خندد) اما اگر باز هم به آن دوران برگردم همین مسیر را انتخاب می کنم چون هر کاری سختی های خودش را دارد ولی لذت هایی هم کنارش است. خانواده من آن دوره خیلی با این شغل مشکل داشتند. می گفتند: «دانشگاه بروی و تئاتر بخوانی؟!» اصلا برایشان قابل قبول نبود تا جایی که تصمیمم را گرفتم و خانه را ترک کردم.

در دوره ای طولانی از یکدیگر دور بودیم ولی خب در حال حاضر وضعیت خوب است. شاید الان وقتی پدرم به برخی از مکان هایی می رود که پسرش را می شناسند، تا اندازه ای این مسئله برایش حل شده است ولی این مسئله در جهان بینی من حل شده است.

 

معتقدم اگر فرزندم می خواهد چوپان هم شود، نباید جلویش بایستم ولی از همین حالا تا زمانی که بخواهد شغلی برای خودش انتخاب کند، آنقدر تعریف درستی از شغل خودم در اختیارش می گذارم که همه زیر و بمش را بداند. مشکلات و مزایایش را هم بداند تا زمانی که می خواهد انتخاب کند، این انتخاب برایش راحت باشد. به نظرم این انتخاب درست است چون فرد با همه مشکلات و جذابیت های کار آشناست.

 

اخبار,اخبار فرهنگی,آرش مجیدی


تک فرزند بودن خوب نیست
آرش: پدر بودن برایم خیلی جذاب است ولی اینکه بخواهم دنیای پدر بودن را دوباره تجربه کنم به شرایطم بستگی دارد. حداقل در حال حاضر ضرورت و شرایط برای این کار را ندارم ولی آنچه که در مورد میشا هم است این است که تک فرزند بودن برای بچه خوب نیست.

میلیشیا: راستش را بخواهید اصلا نمی توانم به این فکر کنم که بچه دیگری داشته باشم. فکر می کنم اگر بتوانم فقط میشا را خوب تربیت کنم کار مهمی کرده ام. نمی گویم تعدد فرزند کار اشتباهی است ولی من ترجیح می دهم همه توانم را برای میشا بگذارم.

اخبار فرهنگی - هفته نامه سلامت


ویدیو مرتبط :
گفتگو با آرش مجیدی ، لیلا زارع و سودابه بیضایی

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

آرش مجیدی و همسرش :دخترمان به دنیا آمد به همه شیرینی دادیم/ بچه‌ها با آمدنشان دنیای ما را عوض می‌کنند



اخبار فرهنگی - آرش مجیدی و همسرش :دخترمان به دنیا آمد به همه شیرینی دادیم/ بچه‌ها با آمدنشان دنیای ما را عوض می‌کنند

آرش مجیدی و میلیشا مهدی نژاد زوج هنرمندی هستند که این روزها حسابی سرگرم بزرگ کردن فرزند شیرینشان «میشا» هستند که حال و هوای جدیدی به زندگی آنها بخشیده است.

آرش مجیدی و میلیشا مهدی‌نژاد زوج هنرمندی هستند که این روزها یک فرزند دوست‌داشتنی دارند که وقتی بخواهی با والدینش مصاحبه کنی حضور آرام و در عین حال پرانرژی این نوزاد نازنین، مسیر مصاحبه را در دست خود می گیرد.

می رویم تا دوران بارداری، دردسرهای بیمارستان، شیرینی دادن به مناسبت سه نفره شدن یک خانواده و بالا و پایین بچه داری! که به قول آرش مجیدی و میلیشیا مهدی نژاد باید بچه‌دار شوی که بفهمی یعنی چه!

اخبار, اخبار فرهنگی, آرش مجیدی, همسر آرش مجیدی, گفتگو با آرش مجیدی و همسرش

در بخش اول گفتگو با این زوج بازیگر، درباره سنت های نوروزی حرف زدیم، از چهارشنبه سوری و خانه تکانی و لحظه سال تحویل گرفنه تا عیدی گرفتن و مسافرت رفتن و در کردن سیزده و سبزه گره زدن!

میشا عاشق دوربین است، حسابی با عکاس همکاری می کند و به قول مادرش در عکس هایی که از او می گیرند همیشه چشمانش توی لنز دوربین است. گرچه با گذشت یک ساعت از مصاحبه این کودک شیرین و آرام، چشم هایش سنگین می شود و مادرش او را می برد تا بخوابد.

بچه‌ها با آمدنشان دنیای ما را عوض می‌کنند


ماحصل این بخش از گفتگو که به تولد میشا و تغییرات پیش آمده با حضور او در زندگی این زوج هنرمند را در ادامه می‌خوانید:

*بچه‌دار شدن چه حسی دارد؟


مهدی نژاد: ما بعد از 10 سال تصمیم گرفتیم بچه‌دار شویم. این اتفاق خیلی از خود مایه گذاشتن می‌خواست. دیگر خیلی برای آرش سخت است برای کار به شهرستان برود. به ویژه که بچه در سنی است که حالا با همه چیز آشنا می‌شود. ما خیلی چیزها را برای راحتی میشا به جان می‌خریم.

مجیدی: شیرین، جذاب، خوب. هر چیز شیرینی هم سختی های خودش را دارد. اما اتفاق بسیار خوبی است. (میشا سر و صدا می‌کند و پدرش می‌گوید جان، عزیزم) دیگر واقعا دلم می‌لرزد بخواهم برای کار به شهرستان بروم. دلم برای دخترم می‌رود.

*خانم مهدی‌نژاد دوران بارداری چطور بود؟


مهدی نژاد: باید درباره دوران بارداری که من خیلی سخت بود، کتاب بنویسند. هم من هم آرش خیلی اذیت شدیم. خیلی سخت بود. روزی که زایمان داشتم از خوشحالی نمی‌دانستم چکار کنم. همه می‌گفتند صبر کن تا به دنیا بیاید آن وقت می‌گویی کاش توی شکمم بود و... اما از روزی که به دنیا آمده آنقدر خوشحالم که دیگر باردار نیستم!

*چرا؟ در آن دوران افسرده شده بودید؟


مهدی نژاد: نه خدا را شکر افسردگی نداشتم.

مجیدی: خیلی کم بود خود من انتظار بیشتر را داشتم.

مهدی نژاد: من خیلی از نظر جسمی اذیت شدم. اما بعدش اینکه آدم می‌تواند راحت تحرک داشته باشد یا هر چیزی دلش می‌خواهد بخورد عالی بود.

بچه‌ها با آمدنشان دنیای ما را عوض می‌کنند

*تعیین جنسیت انجام دادید؟


مجیدی: در اولین زمانی که ممکن بود این اتفاق بیفتد جنسیت فرزندمان را تعیین کردیم و چقدر هم ذوق‌زده بودیم که دختر است.

*بار اولی که میشا را دیدید واکنشتان چه بود؟


مجیدی: خیلی بچه تر تمیز و خوبی بود!

مهدی نژاد: دکتر هم تعجب کرده بود و می‌گفت بچه‌تان خیلی تمیز به دنیا آمد.

مجیدی: خدا را شکر بچه خیلی آرامی هم هست.

مهدی نژاد: به علاوه اینکه میشا اولین لبخندش را خیلی زود زد. سه یا چهار روزه بود که لبخند زد. درست است که یک رفتار غیرارادی بود که معنای لبخند نداشت اما این اتفاق زود رخ داد.

 اخبار, اخبار فرهنگی, آرش مجیدی, همسر آرش مجیدی, گفتگو با آرش مجیدی و همسرش

*حالا بگویید آن روز چقدر به این و آن شیرینی دادید؟

 

مجیدی: توی بیمارستان که حسابی شیرینی دادم. وحشتناک بود!

مهدی‌نژاد: فکر می‌کنم شیرینی که آرش در بیمارستان داد، کمرش را شکست.

مجیدی: من دوست‌های مختلفی دارم. یک بار باید به دوستان کوهنورد شیرینی می‌دادم. بار دیگر نوبت پاراگلایدرسوارها بود. سر کار هم که کلی شیرینی دادم.

*خانم مهدی‌نژاد، شما احتمالا جای شیرینی دادن، هدیه گرفته‌اید.


مهدی نژاد: نه آنقدر. چون میشا یک هفته بیمارستان بستری بود همه یادشان رفت. یک هفته خیلی بدی بود.

بچه‌ها با آمدنشان دنیای ما را عوض می‌کنند

*چرا؟


مجیدی: مریضیِ بیمارستان‌ها است. البته خدارا شکر فرزند ما چیزی‌اش نبود.

مهدی نژاد: من واقعا فکر می‌کنم برخی اوقات بعضی دکترها، به خاطر تحقیقاتی که انجام می‌دهند یا کتاب‌هایی که می‌نویسند فکر می‌کنند شاید فلان حالت به فلان بیماری شباهت داشته باشد و بچه را الکی نگه می‌دارند و در این مدت از نوزادی که می‌گویند بالای سرش تلفن همراه نگذارید، سونوگرافی قلب و کلیه می‌گیرند. نوار مغز و عکس از قفسه سینه هم که هست. همه این کارها را می‌کنند و هر روز که با آن دکتر حرف می‌زنیم سه دقیقه وقت می‌گذارد و وقتی می‌پرسیم فرزندمان چطور است، می‌گوید خوب است اما او را فرستاده‌ایم سونوگرافی کلیه شود...

 اخبار, اخبار فرهنگی, آرش مجیدی, همسر آرش مجیدی, گفتگو با آرش مجیدی و همسرش

فکر کنید مادر و پدر در این لحظه چه احساسی دارند؟ مدام زنگ بزنیم از دوستان پزشکمان سوال کنیم، در اینترنت بگردیم تا آخر بگویند هیچ چیزی نیست اما او را با مسئولیت خودتان می‌توانید ببرید!

مجیدی: بله با مسئولیت خودتان! البته قبلش بروید حسابداری و چند میلیون بپردازید... فکر می‌کنم این موضوع ناشی از درد «تومان» در این مملکت است.

*این اتفاق به خاطر چهره بودن شما نیست؟


مجیدی: نه آخر فقط برای منِ نوعی این اتفاق نیفتاد و والدین دیگری با دعوا بچه‌شان را بردند. هیچ کدام از بچه‌ها هم چیزی‌شان نبود. متاسفانه در عرصه پزشکی این اتفاق زیاد می‌افتد. من چند وقت پیش مشکل زانو پیدا کردم و به بیمارستان تخصصی ارتوپدی رفتم و آنجا هم برخوردهای عجیب غریبی رخ داد. یادم نمی‌رود. من سر کار مولانا بودم. میشا تازه یک هفته‌اش بود و من باید برای کار به اصفهان حوالی نطنز می‌رفتم. آن موقع حالم بد بود. بچه را هم برای زردی و... باید دکتر می‌بردیم. بچه را با خودم به پارکینگ بردم کالکسه‌اش را کنار ماشین گذاشته بودم و داشتم به این فکر می‌کردم که باید بروم و احتمالا 10، 15 روزی نمی‌بینمش. موبایلم را درآوردم که یک عکس از او بگیرم و بروم. به محض اینکه تلفنم را درآوردم بچه هفت روزه چنان لبخندی زد...

داشتم عزیزم را می‌گذاشتم و می‌رفتم.  همسر هم عزیز است اما در این فاصله می‌توانستم با میلیشیا تلفنی حرف بزنم و رفع دلتنگی کنم... حالا اگر مدت زمان همین کار هم بیشتر از یک حدی شود، دیگر برای آدم قابل تحمل نیست و اگر کار پرتنشی هم باشد مدام دنبال خانه و خانواده‌ات هستی تا آرام شوی ولی دائم دلتنگی‌ات بیشتر می‌شود. اما با بچه که نمی‌شود تلفنی صحبت کرد. آن هم بچه‌ای که تمام زندگی‌ات است.

*بعد از آمدن میشا هم ورزش‌هایتان را ادامه می‌دهید؟ یادم می‌آید در مصاحبه قبلی که شما به مهر آمده بودید، خانم مهدی‌نژاد از این ورزش‌ها نگران بود.

مهدی‌نژاد: نه تنها همچنان این ورزش‌ها ادامه دارد که آرش در این فکر است که از چند وقت دیگر این خانم را هم همراه خود ببرد.

بچه‌ها با آمدنشان دنیای ما را عوض می‌کنند

 اخبار, اخبار فرهنگی, آرش مجیدی, همسر آرش مجیدی, گفتگو با آرش مجیدی و همسرش

*با عکس‌هایی که توی اینستاگرام منتشر می‌کنید معلوم است هر ماه برایش ماهگرد هم که می‌گیرید.

مجیدی: چیز خاصی نیست. یک کیک می‌گیریم و خودمان سه‌ تایی یک ماه بزرگ‌تر شدن میشا را ثبت می‌کنیم.

*میشا می‌گذارد شب‌ها بخوابید؟

مجیدی: ما که درباره بچه ندید بدید هستیم اما بزرگترهایی که بچه‌های زیادی دیده‌اند می‌گویند میشا خیلی آرام است. آن هم در مقایسه با بچه‌هایی که شیطنت زیادی می‌کنند.

مهدی‌نژاد: در فامیل ما سال‌های سال بود که بچه کوچکی نداشتیم. 15 سالی می‌شود. در خانواده آرش هم همینطور تا سه سال پیش که بچه خواهرش به دنیا آمد.

مجیدی: او را هم چون شهرستان بود خیلی دیر به دیر می‌دیدم. وقتی هم که او را می‌دیدم مثل توریست‌ها بودم و درگیر این نبودم که او شب‌ها می‌خوابد یا اوضاعش چطور است و... . بنابراین از مشکلاتش خبر نداشتم.

*میشا چقدر زندگی‌تان را متحول کرده است؟

مجیدی: با بچه اتفاق عجیبی می‌افتد. او جهان‌بینی انسان را عوض می‌کند. او با خودش که می‌آید دنیایی را به دنیای ما اضافه می‌کند که مدام بزرگتر و کامل‌تر می‌شود. این بهترین تعریفی است که می‌توانم از بچه داشته باشم. هیچ وقت هم نمی‌توان این حس تغییر جهان‌بینی را برای کسی توضیح داد و فقط آنهایی که بچه‌دار می‌شوند می‌فهمند...

مهدی‌نژاد: چیز جالبی که من به آن پی بردم. من از ابتدا احساسات مادرانه زیاد داشتم اما از وقتی حس کردم میشا بچه من است مدت زیادی نمی‌گذرد. گاهی وقتی دوتایی از در اتاق او رد می‌شویم، یک لحظه برمی‌گردیم و دوباره نگاهش می‌کنیم.

مجیدی: این حس جدی است. من گاهی شوکه می‌شوم. عکس‌هایش را نگاه می‌کنم و با خودم می‌گویم وای من یک بچه دارم.

مهدی‌نژاد: انگار که چنین اتفاقی برای ما نیفتاده است.

مجیدی: این به معنای فراموش کردن، نیست.

بچه‌ها با آمدنشان دنیای ما را عوض می‌کنند

 اخبار, اخبار فرهنگی, آرش مجیدی, همسر آرش مجیدی, گفتگو با آرش مجیدی و همسرش

*یک جور بهت زدگی!

مجیدی: بله. گاهی نگاهش می‌کنم که روی تختش در حال بازی است و یک‌دفعه به فکر فرو می‌روم و می‌گویم خدایا چقدر گذشت... حس خیلی جذابی است.

*اسم میشا را چه کسی انتخاب کرد؟

مهدی‌نژاد: آرش.

*لابد می‌خواستید به اسم همسرتان هم نزدیک باشد.

مهدی‌نژاد: جالبی‌اش به این بود که ما دو گزینه داشتیم. گزینه‌ای که من انتخاب کرده بودم شبیه اسم آرش بود و گزینه‌ او شبیه اسم من بود آشا و میشا!

مجیدی: زور من بیشتر بود.

*حالا معنای این اسم چیست؟

مجیدی: میشا به معنای همیشه بهار و یک واژه از فارسی اصیل است. نوعی گل که همیشه هست، تابستان و زمستان فرقی نمی‌کند؛ این گل همیشه سبز است. معنای اول آدم را هم در زرتشتی می‌دهد و از مشی می‌آید.

*کسی دور و برتان بود که چنین اسمی داشته باشد؟

مهدی‌نژاد: آدم بزرگ داشتیم.

مجیدی: یک گریمور هم با این اسم داریم.

 اخبار, اخبار فرهنگی, آرش مجیدی, همسر آرش مجیدی, گفتگو با آرش مجیدی و همسرش

*میشا می‌تواند تلویزیون نگاه کند و مثلا پدرش را تشخیص بدهد؟

مهدی‌نژاد: او هنوز نمی‌تواند چنین چیزی را تشخیص بدهد.

مجیدی: حالا ما فیلم‌های عروسکی مخصوص کودکان را برایش می‌گذاریم.

بچه‌ها با آمدنشان دنیای ما را عوض می‌کنند

مهدی‌نژاد: اما زمان تماشای فیلمی که با موبایل از او می‌گیریم خودش را می‌شناسد و عکس‌العمل نشان می‌دهد.

*میشا پرستار هم دارد؟

مهدی‌نژاد: نه. گاهی مادرم پیشش می‌آید.

*امسال برنامه‌ ریز‌ی‌تان برای نوروز با آمدن میشا چه تغییراتی کرد؟

مجیدی: میشا بزرگ شده و سفر هم که می‌تواند بیاید. ما به محض اینکه او 40 روزه شد، 12 شب که گذشت او را برداشتیم و به شمال رفتیم. هوای تهران هم خیلی کثیف بود.

مهدی‌نژاد: سه ماه هم آنجا ماندیم. چقدر آدم‌های روستایی باتجربه‌اند. آنها زیادتر از ما بچه‌داری می‌کردند. پشت چشم میشا باد کرده بود به نحوی که من و آرش هم متوجه این موضوع نشده بودیم، یک خانم روستایی به من گفت شکم او کار نکرده، باید این را بخورد و این کار را انجام دهی و... آنها خیلی راحت برخورد می‌کردند؛ مثلا راحت بچه را حمام می‌کردند. اما ما برای این کار روند سنگینی داشتیم.

مجیدی: دور و بر آنها بچه‌های زیادی هست و آنها از کودکی بچه‌داری را یاد گرفته‌اند اما ما بین بچه دار شدن‌هایمان فاصله می‌افتد و گاهی می‌بینیم 10، 15 سال بچه‌ای نمی‌آید و حتی مادر میلیشیا هم همه چیز یادش رفته بود.

 اخبار, اخبار فرهنگی, آرش مجیدی, همسر آرش مجیدی, گفتگو با آرش مجیدی و همسرش

*برای آینده میشا چه برنامه ای دارید؟

مهدی نژاد: من و آرش در مورد دخترمان به این نتیجه رسیده ایم که اذیتش نکنیم. او در آینده هرکاری دوست دارد می تواند بکند. دوست دارد دکتر شود، دوست دارد چوپان بشود، دوست دارد درس بخواند و یا هر کار دیگر... مهمترین چیزی که باید داشته باشد این است که انسانی سالم باشد. این مهم است. تمام تلاشمان این است که محیط را ما برایش فراهم کنیم بعد خودش هرچیز خواست بشود. از الان همه کار برایش می کنیم ولی اصراری نداریم برای اینکه کاری را که ما می‌خواهیم بکند. ما تنها بسترش را فراهم می‌کنیم.

مجیدی: در دوره ما دانشگاه همه چیز بود. دکتر و مهندس آدم بودند و باقی اوباش می شدند. آن موقع ها کنکور همه چیز بود نه رشته و نه کار، مهم نبود. خانواده ها احتیاج به افتخار داشتند و اینکه در جمع خود یک دکتر داشته باشند تا بتوانند به او افتخار کنند. یادم نمی‌رود در دانشکده ما افرادی بودند که پزشکی را رها کرده و آمده بودند تئاتر بخوانند. به خاطر خانواده‌شان پزشکی می‌خواندند اما دیگر نمی‌توانستند ادامه دهند.

مهدی‌نژاد: تازه سال آخری بودند.

مجیدی: ما به آنها می‌گفتیم شما دیوانه‌اید لااقل پزشکی را تمام می‌کردید و آنها می‌گفتند دیگر نمی‌توانستند...

بچه‌ها با آمدنشان دنیای ما را عوض می‌کنند

*اصلا این مد شدن مدرک گرایی هم معضلی است. شاید کسی اصلا دوست نداشته باشد به دانشگاه برود.

مجیدی: به هر حال مهم است. در خانواده ما هم آدم اهل هنری نبود. من ریاضی فیزیک خواندم و سال آخر تجربی. چون می‌گفتند بهترین راه برای اینکه پزشک شوی این است که سال آخر تجربی بخوانی و با پایه قوی ریاضی، زیست‌شناسی‌ات را هم تقویت کنی. اما امتحان دانشگاه هنر را دادم. شاید باورتان نشود طرد شدم. تا چند سال نمی‌دانستم خانواده‌ام کجا زندگی می‌کردند. چنین چیزی وجود دارد. اکنون قدری فضا بازتر شده است. اما خب دیگر همه چیز را پول می‌دانند. پول درآوردن از همه چیز مهم‌تر است... اما همین که بچه ما آدم تربیت شود از همه چیز برایمان مهم‌تر است.

مهدی‌نژاد: فقط برای من و آرش این مهم است که از نظر روحی و روانی سالم باشد. خود من در میان دوستانم کسانی بودند که رشته‌ تحصیلی‌شان را دوست نداشتند اما فقط برای اینکه جلوی خواستگار بگویند فلانی لیسانس فلان رشته را دارد درس می‌خواندند.

مجیدی: من لذت می‌برم از دیدن کسی که قصاب است اما کارش را با لذت انجام می‌دهد.

مهدی‌نژاد: همه ما یک جورهایی فدایی شدیم. از ما توقع داشتند یا دکتر شویم یا مهندس و یا با ارفاق فراوان خانم معلم. اما باید اتفاق دیگری برای فرزندان ما بیفتد. البته حالا هم اتفاقات خاص خودش را دارد. مثلا وقتی دست یک بچه آی پد می‌بینم از خودم می‌پرسم مادر و پدر او به چه عقلی دست یک کودک اول دبستان چنین چیزی داده‌اند. اما شاید اگر خودمان هم در شرایط قرار گیریم مجبور شویم.

مجیدی: یادم است من در بچگی به عنوان بازی چاله می‌کندم. یک بار چاله‌ به تعبیر پدرم شبیه قبر شده بود. اینها خیلی خوب است اما حالا بچگی کردن‌ها هم عوض شده است. ما «آتاری» نداشتیم اما یادم است پدر یکی از دوستانم برایش از دوبی آتاری آورده بود و ما مدام برای بازی کردن با آن وسیله به خانه همدیگر می‌رفتیم.

مهدی‌نژاد: حالا کارتون‌ها هم عوض شده‌اند و مدام «دیجیمون» پخش می‌کنند.

مجیدی: این به خاطر تغییر نسل‌ است. این اتفاق بین‌المللی هم هست و جنس کارتونی که آن زمان تولید و پخش می‌شد از جمله «مهاجران»، «سرندیپیتی»، «آنت»، «نل»، «پسر شجاع» بود.

مهدی‌نژاد: اما حالا بچه‌ها چه کارتون‌هایی را دوست دارند؟ کدام کارتون بود که فرزند دوستمان خیلی به آن علاقه داشت و ما متعجب بودیم؟

مجیدی: بنتن! هر نسلی یک قهرمانی دارد دیگر.

بچه‌ها با آمدنشان دنیای ما را عوض می‌کنند

 اخبار, اخبار فرهنگی, آرش مجیدی, همسر آرش مجیدی, گفتگو با آرش مجیدی و همسرش

*برای میشا عروسک‌های این شخصیت یا ست محصولات کیتی و باربی و ... را تهیه‌ نکرده‌اید؟

مهدی‌نژاد: اتاق میشا مختص یک نوزاد است برای او اتاق بچه نساخته‌ایم. همه چیزهایش سفید است، اتاق دیوارهای آبی دارد، کمی عروسک هم دارد. اینطوری می‌خواهیم خودش به شناخت رنگ‌ها برسد و آنچه دوست دارد انتخاب کند. مثلا اگر برایش کاغذ دیواری باربی می‌گرفتیم، ما از آن خاطره داشتیم.

مجیدی: البته من که خاطره نداشتم!

مهدی‌نژاد باخنده: مثال می‌زنم! من می‌دانم باربی چیست و عروسک‌هایش را دوست دارم اما بچه‌ای که تازه به دنیا آمده که چیزی نمی‌داند. بنابراین می‌خواهیم خودش به سن انتخاب برسد.

 اخبار, اخبار فرهنگی, آرش مجیدی, همسر آرش مجیدی, گفتگو با آرش مجیدی و همسرش

 

اخبار فرهنگی - مهر