فرهنگ و هنر


2 دقیقه پیش

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس | برگزاری مراسم عروسی | باغ عروسی تشریفات ۵ ستاره بهبود با مدیریت بهبود اصلانی صاحب سبک در اجرای دیزاین های ژورنالی و فانتزی ، اجرا ...
2 دقیقه پیش

خواندنی ها با برترین ها (81)

در این شماره از خواندنی ها با کتاب جدید دکتر صادق زیباکلام، اثری درباره طنز در آثار صادق هدایت، تاریخ فلسفه یونان و... آشنا شوید. برترین ها - محمودرضا حائری: در این شماره ...

نگار عابدی دوست داشت ژولیت باشد



نگار عابدی دوست داشت ژولیت باشد

نگار عابدی در رشته تئاتر از دانشکده هنر و معماری فارغ التحصیل شده و 17 سال است که در تئاتر، سینما و تلویزیون بازی می کند. او برای جواب دادن به هر سوال ما، اول چشم می دوزد به گوشه ای و بعد نفسی می گیرد و کلمات را جوری می گوید که می فهمی آنها را با تمام وجودش می گوید. جواب هایی از جنس خواهرانگی و البته مادر بودن.

 انگار یک جور خواهرانگی در چشم ها و صورتش پیداست. نوعی مهربانی و دلسوزی. از آن خواهرهایی که بی های و هوی، هوای برادرها و خواهرها و حتی پدر و مادرهایشان را دارند و در همین هواداری از آنها حل می شوند. بدون هیچ اعتراض و منتی. به چشم نمی آیند اما همیشه پر رنگ هستند. هستند و این «بودن» شان وقتی نباشند، حفره ای بزرگ در دل اطرافیان باز می کند.

 شاید به خاطر همه اینهاست که «نگار عابدی» در «یه حبه قند» و «دودکش» نقش خواهر را بازی کرده. حتی در «دهلیز» که این روزها روی پرده است. او دوباره نقش خواهری داغدیده را بازی می کند که برادر از دست داده. عابدی در زندگی واقعی هم همانقدر لطیف و احساسی است.

 بازیگری که در رشته تئاتر از دانشکده هنر و معماری فارغ التحصیل شده و 17 سال است که در تئاتر، سینما و تلویزیون بازی می کند. او برای جواب دادن به هر سوال ما، اول چشم می دوزد به گوشه ای و بعد نفسی می گیرد و کلمات را جوری می گوید که می فهمی آنها را با تمام وجودش می گوید. جواب هایی از جنس خواهرانگی و البته مادر بودن.

 

نگار عابدی,محبه با نگار عابدی,گفتگو با نگار عابدی

 نزدیکترین دوستتان تا فردا می میرد، چه کار می کنید؟
- در هر شرایطی که باشم می روم پیش او. حتی اگر بگویند همین الان برای رفتن به برنامه ای 20 میلیون تومان نقد می دهند، یا سر کاری باشم و بگویند که قراردادت را فسخ می کنیم؛ یا مثلا اسپیلبرگ بگوید اگ رهمین امروز قرارداد نبندی، دیگر با تو کاری ندارم. به قیمت از دست دادن درخشانترین فرصتی که آرزوی هر کسی است. من می گویم «نه» و سعی می کنم آن روز کارهایی را بکنم که دوستم دوست دارد. اگر جایی یا کسی را دوست داشته باشم، او را به آنجا و دیدن آن دوست می برم. تمام تلاشم را می کنم که حداقل یکی از آرزوهایش را برآورده کنم.

اگر روباه بودید به جای لک لک دوست داشتید کی را به مهمانی تان دعوت کنید و بهش آنطور غذا بدهید؟ چرا؟
- ادعا نمی کنم که تنفر را تجربه نکرده ام ولی همیشه تمام تلاشم را می کنم که ببینم آیا می توانم از زیر بار تنفر بیرون بیایم. ممکن است به سختی بتوانم تنفر را در وجودم بکشم اما معمولا موفق شده ام نقشه هایی را که برای تنفر از کسی کشیده ام، عملی نکنم. معمولا سعی می کنم رابطه ام را قطع کنم. هیچ کاری نمی کنم و برای او نقشه ای نمی کشم. سعی می کنم ببخشم.

طولانی ترین روز زندگی تان کی بود؟
- معمولا طولانی ترین روزها برای من روزهای بد هستند. در زندگی ام روزهای طولانی خیلی زیاد داشتم ولی همه به یک دلیل واحد طولانی شده اند. وقتی رابطه ام با دوست عزیزی قطع می شود، زمانی که می پذیرم آن دوستی قطع شده، طولانی ترین روزها را می گذرانم. در مرگ هم همین است. روزی که شما می فهمید این آدم دیگر نیست و رابطه شما با آن قطع شده، آن وقت طولانی ترین روز است. آخرین بار سه روز پیش این اتفاق افتاد.

اگر آخرین بازمانده زمین باشید چه کار می کنید؟
- اگر بدانم آخرین نفر هستم، خیلی وحشتزده می شوم. معمولا در تنهایی شعر می خوانم، عبادت می کنم، گاهی وقت ها روزه می گیرم و ... اینها کارهایی است که از نظر معنوی خیلی به من کمک و من را به خدا نزدیک می کند. اینها را در تنهایی خودم انجام می دهم ولی جنس این تنهایی فرق می کند. می دانم که بقیه هستند ولی من در آنجایی نیستم که دوست دارم با آدم های دیگر باشم اما وقتی آخرین بازمانده زمین باشم، آنقدر از خدا می خواهم و دعا می کنم تا خدا بخواهد و من را هم از زمین ببرد.

  

نگار عابدی,محبه با نگار عابدی,گفتگو با نگار عابدی

 چیزی که دکمه عشقتان را فشار می دهد چی است؟
- موسیقی. فکر می کنم درباره خیلی از آدم ها هم اینطوری باشد. مجموعه ای از موسیقی فیلم های مشهور دنیا وجود دارد که موسیقی هایش را به سه بخش بهشت، دوزخ و جهنم تقسیم کرده اند. مجموعه بهشت من را عاشق می کند. به خصوص ترک 9 همین مجموعه!

دوست دارید جای کدام کاراکتر داستان / فیلم های عاشقانه باشید؟
- نقش اینگرید برگمن در «کازابلانکا» و اسکارلت اوهارا در «بر باد رفته» را خیلی دوست دارم ولی دلم می خواهد جای ژولیت در «رومئو و ژولیت» بازی کنم.

می خواهید روی سنگ قبرتان چی بنویسند؟
- «گوشواری به دو گوشم می آموزم از دو گیلاس سرخ همزاد»

فرض کنید همسرتان مریض است و یک دارو هست که حکم معجزه را برای زنده ماندنش داردو این دارو را فقط یک فروشنده می فروشد که او هم طمع کرده و می خواهد دارو را با قیمتی خیلی بالاتر از آنی که واقعا هست بفروشد. شما هم پول ندارید. می دزدیش یا نه؟
- قطعا این کار را می کنم. چون درست است که دزدی کار غیراخلاقی است ولی آن فروشنده از من دزدتر است که دارو را به قیمت بالاتری می فروشد! شاید من با کمی قرض و قوله می توانستم جان یک نفر را نجات بدهم. بنابراین با منظوری شخصی اما برای رعایت عدالت اقدام می کنم. به نظرم یک اقدام حسی است ولی درش عدالت خواهی هم هست. ما آدم ها در این دنیا زیر بار قوانین و چارچوب ها گاهی انسانیت را فراموش می کنیم چون در چنین شرایطی همه باید کمک کنند که انسانی نمیرد. وقتی نمی کنند من هم از یک دزد می دزدم!

می توانید جایی/ کسی/ چیزی را نام ببرید که زندگیتان را به دو قسمت قبل و بعد تقسیم کرده باشد؟
- دو اتفاق و یک نفر؛ اولین بار، وقتی سال 75 به طور حرفه ای بازیگری کردم. قبلش بازی می کردم ولی برایم جدی نبود چون رشته ام چیز دیگری بود. زبان می خواندم اما همه چیز را به خاطر بازیگری گذاشتم کنار. اولین بار حرفه ای در تلویزیون بازی کردم. در برنامه «مسافرخانه شماره پنج» که در آن تئاترهای زنده اجرا می شد. با گروه «پرذچین» آقای رحمانیان و خانم مهتاب نصیرپور کار می کردم. اولین باری که بازی کردم، برنامه مسافرخانه شماره پنج بود که تئاترهای زنده در آن اجرا می شد. دفعه بعدی که زندگی ام دو قسمت شد، به دنیا آمدن دخترم «اما» بود. حتی ازدواج آنقدر زندگی ام را دو تکه نکرد.

 شاید به خاطر اینکه ازدواجم با یک همکار بود. [عابدی همسر هدایت هاشمی است] دغدغه نگهداری از یک آدم دیگر و تامین امنیتش عجیب بود. حضور موجودی که از وجود شماست، محبت و عشقی را به شما اضافه می کند چون احساس می کنی در قبال یک بچه ای مسوول هستی. باید آدم مهمی باشی که بعدا به تو افتخار کند. کمترین سرمایه که می توانی برایش بگذاری همین است که کارت را درست انجام بدهی. وقتی بچه آمد مسوولیتم خیلی بیشتر و جدی تر شد. قبلش هم عاشق کارم بودم ولی فکر می کنم بچه خوب موقعی آمد. درست مصادف شد با وقتی که باید جدی تر می شدم.

مقطع بعدی هم که زندگی ام تغییر کرد، همین روزهاست. من در این سال ها از جدی بازیگری کردن خیلی امتناع می کردم. خودم نخواستم. به خودم اجازه نمی دادم زحمت هایم را بی جهت به هدر بدهم. می خواستم کارهای تصویری خوبی بازی کنم. فکر می کردم باید جایی تجربه ام را به کار بگیرم که به خودم احترام بگذارم. به زحمت ها و به شب نخوابی ها. فقط مانده بود رختخواب ببریم و در تئاتر شهر بخوابیمپ1 کاری که با عشق هم بود چون پولی در کار نبود. دوست داشتم توانایی هایم را بالا ببرم. خدا را شکر انتخاب های الانم خوب شده. هر جایی که بودم باید می بودم. حتی در نقش های کوچکی مثل «دهلیز». اگر همزمان با این فیلم، نقش اول یک فیلم متوسط را به من پیشنهاد می دادند، به قول آقای فیروز «دودکش»، من به ضرس قاطع باز هم «دهلیز» را انتخاب می کردم.

 

  نگار عابدی,محبه با نگار عابدی,گفتگو با نگار عابدی

 اگر می توانستید یک نفر را در تاریخ بکشید، آن یک نفر کی بود؟
- چنگیزخان که یک چهره منفور بین المللی است. او را می کشتم چون به هر جایی که دستش می رسیده ضربه زده.

این روزها چه ترانه ای را با خودتان زمزمه می کنید؟
- «از سر کوی تو با دیده تر خواهم رفت/ چهره آلوده به خوناب جگر خواهم رفت/ تا نظر می کنی از پیش نظر خواهم رفت/ گر نرفتم ز درت شام سحر خواهم رفت» شعری که محسن چاوشی در آلبوم «من خود آن سیزدهم» با موسیقی تلفیقی می خواند.

فکر می کنید خدا هیچ وقت شما را ببخشد؟ چرا؟
- بله. من تقاص هر کار بدی را که بوده، در همین دنیا پس داده ام، مثلا اگر ناخواسته دل کسی را شکسته ام. خدا من را می بخشد چون من نه مال کسی را خورده ام، نه خیانتی کرده ام، نه آدم کشته ام و نه کارهای سیاه انجام دادم. کارهای بد کرده ام ولی کارهای خرده ریزی بوده که خودم بعدش پشیمان شدم یا اینکه پایش را خوردم و متوجه شدم برای چه بوده. بنابراین فکر می کنم خدا من را می بخشد و خدا خیلی بخشنده است.

یک سوال خودتان طرح کنید و بهش جواب بدهید.
- سوال: از خدا می پرسم آیا آنقدر توانایی و ثروت به من می دهد که بتوانم به آدم های دیگری که دلم می خواهد، کمک کنم؟ الان شرمنده ام که به عده ای که فکر می کنند من می توانم به آنها کمک کنم، نمی توانم کمک کنم.

جواب: در نهایت حسم می گوید آره ولی ممکن است به این زودی نباشد.

منابع:

همشهری جوان

برترین ها


ویدیو مرتبط :
متن خوانی نگار عابدی و آهنگی که دوست داشتی ِ حمید عسگری

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

عکسهای متفاوت نگار عابدی و همسرش بازیگر نقش افروز در سریال دودکش



نگار عابدی,عکسهای نگار عابدی

 نگار عابدی بازیگری است که اگر برای مخاطبان تلویزیون چندان نام‌آشنا نباشد در عوض برای تئاتری‌ها یک چهره شناخته شده است.

او در کنار بازی در نمایش‌های بسیار زیادی که جوایز متعددی را برایش به ارمغان آورده‌ است، گاهی در سینما و تلویزیون هم ظاهر می‌شود. عابدی اولین بار در بخش‌های نمایشی جنگ دوستانه به کارگردانی محمد رحمانیان به تلویزیون راه یافت و بعد از آن در چند تله‌فیلم بازی کرد. بعد از ۱۵ سال سابقه بازیگری حرفه‌ای، نقش افروز مشتاق برای نگار عابدی یک تجربه متفاوت محسوب می‌شود از این بابت که در یک سریال مناسبتی با پخش هر شبی در کنار بازیگرانی توانا با نقشی دوست‌داشتنی ظاهر شده است.

قرار است نقش افروز در سریال دودکش در ادامه هم کمرنگ باشد؟
منظورتان را از کمرنگ نمی‌فهمم. ما شکلی از زندگی را ارائه می‌کنیم که قرار نیست یک نفر قهرمان داستان باشد. قصه‌های این سریال در یک قالیشویی رخ می‌دهد که توسط آقا فیروز اداره می‌شود و مسلما مسائل و مشکلات فیروز را بیش از دیگران می‌بینیم. ما همه با فیروز نسبت داریم و با او در ارتباطیم. قرار نیست کسی کار خاصی بکند چون داستان خاصی وجود ندارد و هر دفعه به مسائل یکی از شخصیت‌ها پرداخته می‌شود. مثلا در قسمتی، سکانس‌هایی بود که مربوط به زندگی خصوصی افروز و نصرت و مشکلات آنها بود. فردای همان روز پدرم از یک راننده تاکسی شنیده بود که می‌گفت: دیشب در سریال دودکش خانمی داشت حرف دل ما را می‌زد. بنابراین فکر می‌کنم مهم این است که بازیگر و نقش کار درست را انجام بدهد و کم و زیادش اهمیت چندانی ندارد.

شاید چون افروز مظلوم و آرام است، به اندازه عفت به چشم نمی‌آید!
بله. افروز با عفت خیلی فرق دارد. این دو شخصیت کاملا متفاوت هستند. افروز کم حرف است و اگر قرار باشد افروز را مثل عفت بازی کنم، مخاطب به جای افروز دو تا عفت می‌بیند.

چقدر از این افروز ساخته شماست و چقدر از آن ساخته و پرداخته نویسنده است؟
بخش اعظم آن از طریق فیلمنامه به ما منتقل شده است. آقای نیک‌نژاد تمام شخصیت‌های این سریال را بخوبی خلق کرده و به آنها پرداخته است و من و همکارانم به‌عنوان بازیگر به این نقش‌ها جان داده‌ایم. هر بازیگری حال و هوا و تجربیات خودش را به یک فیلم یا سریال می‌آورد. من هم مثل هر بازیگر دیگری به نقشم روح داده‌ام. گاهی طوری بازی می‌کردم که آقای نیک‌نژاد می‌گفتند چه خوب، کاری که انجام دادی به شخصیتی که از افروز در ذهن من است خیلی نزدیک شده است.

معمولا حضور بازیگردان خیلی کمک می‌کند که شخصیت‌ها به چیزی که نویسنده ترسیم کرده، نزدیک شوند و در کار شما بازیگردان و نویسنده یک نفر است. به نظرم این مساله برای شما هم خیلی خوب بوده!
بله دقیقا. ایشان به کار همه بازیگران توجه داشتند و نظراتشان را به ما منتقل می‌کردند. تکیه کلام‌های جالبی هم داشتند، مثلا می‌گفتند این کاری که انجام دادی افروزی نبود، عفتی بود یا مثلا این کار عفتی نیست عالیه‌ای است!

پیشنهادهای شما برای افروز چه بود؟
در ابتدای کار نوع حرف‌زدن، نگاه کردن و شیوه ایستادن افروز را پیشنهاد دادم. آقای نیک‌نژاد این نقش را روی کاغذ خلق کرده بود و برای عینی شدنش باید به همه این موارد فکر و توجه می‌کردیم. به این فکر کردم در شیوه راه ‌رفتن، نگاه کردن و حرکاتم چه تغییراتی می‌توانم ایجاد کنم که افروز باورپذیرتر باشد. افروز زنی ساده، تودار و کم‌حرف است که البته بعضی اوقات هم در مقابل دیگران ایستادگی می‌کند. او سکوت می‌کند، چیزی نمی‌گوید، صبوری می‌کند اما یکباره منفجر می‌شود و حرفش را می‌زند. به این فکر کردم که چنین زنی باید چه لحنی داشته باشد، با چه ریتمی حرف بزند تا مخاطب او را بپذیرد و افروز را ببیند.

 نگار عابدی,عکسهای نگار عابدی

 فکر می‌کنید مخاطب تلویزیون این تفاوت‌ها را احساس می‌کند؟
نوروز امسال، فیلم یه حبه قند چندبار از تلویزیون پخش شد و فیلمی به نام داستان عوضی به کارگردانی فریدون جیرانی نیز سه، چهار مرتبه در چند ماه گذشته از تلویزیون به نمایش درآمده است. در این دو فیلم من نقش‌هایی بازی کرده‌ام که بسیار با هم متفاوت است و با افروز هم فرق دارد. در فیلم آقای جیرانی من در دو نقش بازی می‌کنم؛ یکی آرشیتکت، مستقل و بسیار شیک است که قدرت تصمیم‌گیری بالایی دارد، موفق و مودب و بسیار توانمند که بسیار برش دارد اما دیگری یک دختر لوس، پولدار و جیغ‌ جیغو که مدام می‌رود سولاریوم که پوستش برنزه شود. در یه حبه قند نقش یک زن شهرستانی را بازی می‌کنم که کولی‌بازی‌ها و هوچیگری‌های خاص خودش را دارد و در دودکش نقش یک زن ساده، بساز و آرام را بازی می‌کنم. فکر می‌کنم این نقش‌ها با هم تفاوت‌های زیادی دارد. به هر حال هر چیزی شروعی دارد و باید دید در آینده چه پیش خواهد آمد و چه نقش‌هایی بازی خواهم کرد.

فکر می‌کنم این تفاوت‌ها در فیلم‌های تلویزیونی به اندازه سریال‌ها دیده نمی‌شود!
متاسفانه در کمیت‌ها به‌دنبال تفاوت هستیم. وقتی به قول شما مخاطب یک بار مرا در یک سریال دیده، شاید خیلی در ذهنش معیاری برای قیاس نداشته باشد.

خب دقیقا به همین دلیل از شما پرسیدم مخاطب متوجه تفاوت می‌شود؟ یا به عبارت دیگر اصلا این همه زحمت برای یک نقش لازم است؟
چرا نباشد؟ یک بازیگر باید به بهترین شکل هنرش را ارائه کند و اصلا فرق بازیگران از همین‌جا مشخص می‌شود. قصدم این نیست که بگویم من خیلی بازیگر خوبی هستم، ولی هر بازیگری سعی می‌کند بهترین باشد. همان‌طور که یک پزشک سعی می‌کند بهترین مداوا را برای بیمارش انجام بدهد. یعنی در هر موردی باید کیفیت کارمان اعلا باشد. اگر کسی قنادی دارد باید بهترین شیرینی را دست مردم بدهد، نمی‌تواند آب بریزد توی شیر و با شیرآبکی شیرینی درست کند و بگوید مهم نیست. حتی قدم اول برای یک بازیگر مهم و اساسی است. بهترین بازیگران کسانی هستند که هرگز یک بازی بد نداشته‌اند مثلا خانم معتمد آریا حتی یک بازی بد هم در کارنامه‌اش ندارد و بهترین کیفیت کارش را ارائه کرده است. یک بازیگر وقتی مقابل دوربین قرار می‌گیرد یا روی صحنه می‌رود باید همه توانش را به‌کار بگیرد چون بازیگری کار اوست و باید کارش را به‌درستی انجام بدهد.

اما بازیگران یا حتی پزشکان و قنادهایی هستند که به‌دلیل مشکلات مالی کم‌فروشی می‌کنند و کارشان را با بهترین کیفیت ارائه نمی‌کنند!
شاید عاشق کارشان نیستند. من عاشق کارم هستم و آن را عاشقانه انجام می‌دهم.

نقش‌های متنوعی را در تئاتر بازی کرده‌اید. اما شخصیت‌ها در آثار سینمایی و تلویزیونی تنوع تئاتر را ندارد. با این اوصاف کار کردن در تلویزیون را ادامه خواهید داد؟
بخشی از کار بازیگر در سینما و تلویزیون است و نمی‌توان این دو رسانه مهم را نادیده گرفت اما به همان دلیلی که شما هم اشاره کردید، همیشه سعی می‌کنم بخصوص در حیطه تصویر گزیده‌کار باشم. اگر مثل سریال دودکش از طرف کارگردانی دعوت به کار بشوم که سرشناس باشد، دیدگاه مشخصی و درستی داشته باشد، معتبر باشد، نقش خوبی پیشنهاد بشود و سریال خوبی باشد، چرا که نه؟! حتما دوست دارم حضور داشته باشم. این نکات فقط هم مختص تلویزیون نیست، حتی در تئاتر که عشق اول و آخر من است همین طور عمل می‌کنم و اگر احساس کنم نمی‌توانم در نقشی توانایی خود را بروز بدهم و از کارم لذت نمی‌برم، قبولش نمی‌کنم.

در کدام محله تهران زندگی می‌کنید؟
ما ساکن شهرک اکباتان هستیم.

همسایه‌ها و هم‌محله‌ای‌ها چه واکنشی نسبت به کار شما دارند؟
همه آنها حس خوبی به سریال دودکش دارند و هیجان‌زده‌ هستند. با وجود این‌که متاسفانه موج ماهواره به همه خانه‌ها رسیده اما انگار در ماه رمضان مردم بیشتر دوست دارند تلویزیون خودمان را تماشا کنند. همسایه‌های ما همه این سریال را می‌بینند و نکته جالبی که درباره دودکش می‌گویند این است که سریال از مشکلات و گرفتاری‌های زندگی ما می‌گوید اما در عین حال ما را می‌خنداند.

  نگار عابدی,عکسهای نگار عابدی


درباره آثار تئاتری شما هم اظهار نظر می‌کنند؟
اهالی شهرک اکباتان و بخصوص فاز یک، فرهنگی هستند و معمولا تئاتر تماشا می‌کنند. درباره خودم نمی‌توانم بگویم که از من تعریف می‌کنند! اما کار مرا دوست دارند و خوشحالند که من در تئاتر فعالیت می‌کنم.

یعنی این حس را به شما القا نمی‌کنند که اگر در تلویزیون بازی کنید، بیشتر دیده می‌شوید؟
چرا. نه تنها همسایه‌ها، دوستان و اقوام هم همین را می‌گویند اما من هیچ‌وقت تحت تاثیر قرار نگرفتم، چون می‌دانم هدفم در بازیگری چیست. به هر قیمتی نمی‌خواهم به شهرت برسم. واقعا و خالصانه می‌گویم که شهرت برایم در مرحله پایین‌تری از اهمیت قرار دارد. البته هرگز نمی‌توانم بگویم در برابر شهرت وسوسه نمی‌شوم چون من هم یک انسان هستم.

پس شهرت برایتان اهمیت دارد؟
بله، حتما مهم است. بالاخره بخشی از کار ما شهرت است، بخصوص وقتی قرار باشد در آثار سینمایی یا تلویزیونی بازی کنیم این مساله اهمیت پیدا می‌کند. اما من معتقدم عشق به بازیگری باعث می‌شود یک بازیگر بالاخره معروف شود. بنابراین می‌شود اصلا به آن فکر نکرد.

سکانسی که افروز با گریه به نصرت در مورد نداری گلایه می‌کند یکی از مهم‌ترین بخش‌های بازی شما تا این جای سریال بود. چطور به این حس رسیدید که دیالوگ‌ها را با بغض و خنده بگویید؟
سعی کردم شرایط آنها را درک کنم. شرایط زن و شوهری که این قدر مشکل دارند و حتی پول ندارند جلوی مهمان غذا بگذارند. به‌عنوان یک بازیگر باید افروز را در این شرایط احساس می‌کردم. وقتی کسی سال‌ها تجربه بازیگری دارد و بخصوص در تئاتر کار کرده باشد که به نظر من تئاتر تمرین بازیگری است، می‌تواند از پس چنین نقشی بر بیاید. ضمن این‌که الان بازی در نقش افروز برای هیچ‌کسی سخت نیست. همه مردم ایران او را درک می‌کنند و بازی کردن صحنه‌ای که داشت از نداری می‌نالید برای همه راحت است.

وقتی درباره تجربه صحبت کردید اول فکر کردم منظورتان داشتن تجربه نداری و بی‌پولی است، اما بعد به تجربه بازیگری اشاره کردید. منظورتان دقیقا کدام یکی بود؟
هر دو. وقتی از تجربه گفتم منظورم تجربه بازیگری بود اما بعد در حین حرف زدن به این نتیجه رسیدم که انگار بازی در آن صحنه نیاز چندانی به تجربه بازیگری ندارد. الان اگر دوربین را بگذارید مقابل یک شهروند معمولی حتی از طبقه متوسط براحتی می‌تواند این نقش را بازی کند و شاید حتی بهتر از من!

گمان می‌کنم خودتان در زندگی مشترک در شرایط افروز قرار گرفته باشید. درست است؟
در ابتدای ازدواج بسیار زیاد در چنین شرایطی قرار گرفتیم. چون هر دوی ما آدم‌هایی بودیم که دوست نداشتیم از خانواده‌هایمان کمک بگیریم. هر دو دانشجو بودیم، بسختی کار می‌کردیم، فقط هم در عرصه تئاتر فعالیت می‌کردیم و گاهی وقت‌ها می‌شد دستمزدمان با تاخیر پرداخت می‌شد و ما در شرایطی شبیه زندگی نصرت و افروز قرار می‌گرفتیم.

 

 تصلویر نگار عابدی

 نگار عابدی,عکسهای نگار عابدی

  عکسهای نگار عابدی

نگار عابدی,عکسهای نگار عابدی

  عکسهای نگار عابدی

نگار عابدی,عکسهای نگار عابدی

  عکسهای نگار عابدی

نگار عابدی,عکسهای نگار عابدی

 

 عکسهای نگار عابدی

نگار عابدی,عکسهای نگار عابدی

 
منبع:jamejamonline.ir