فرهنگ و هنر
2 دقیقه پیش | تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالستشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس | برگزاری مراسم عروسی | باغ عروسی تشریفات ۵ ستاره بهبود با مدیریت بهبود اصلانی صاحب سبک در اجرای دیزاین های ژورنالی و فانتزی ، اجرا ... |
2 دقیقه پیش | خواندنی ها با برترین ها (81)در این شماره از خواندنی ها با کتاب جدید دکتر صادق زیباکلام، اثری درباره طنز در آثار صادق هدایت، تاریخ فلسفه یونان و... آشنا شوید. برترین ها - محمودرضا حائری: در این شماره ... |
نقد و بررسی فیلم Child 44 (کودک ۴۴)
«کودک ۴۴/ Child 44» قربانی یک اقتباس ضعیف شده است. فیلم فاقد روانی و انسجام لازم است، داستان گیجکننده است، شخصیتها برای پرورده شدن زمان کافی ندارند، و در گوشهوکنار فیلم پیرنگهای بیسرانجامی دیده میشوند.
وبسایت نقد فارسی:
نام فیلم: Child 44 (کودک ۴۴)
ژانر: درام،هیجانی
مدت زمان: ۱۳۷ دقیقه R
کارگردان : Daniel Espinosa
نویسنده : Richard Price
بازیگران : Tom Hardy, Gary Oldman, Noomi Rapace
هزینه تولید: ۵۰ میلیون دلار
محصول کشور: ایالات متحده آمریکا | بریتانیا | جمهوری چک | رومانی
کمپانی توزیع کننده: Lionsgate
خلاصه داستان : یکی از اعضای بیآبروشدهی واحد دژبانی شروع به تحقیق دربارهی مجموعهای از قتلهای بیرحمانه کودکان در دوران استالینی شوروی سابق میکند.
منتقد: جیمز براردینلی - امتیاز ۵ از ۱۰ (۲ از ۴)
فیلم ساختن از رمانی که فیلمسازهای زیادی از ساختش طفره رفتهاند مهارت میخواهد. این امر، بهخصوص، زمانی بیشتر بهچشم میآید که آن کتاب ذاتاً سینمایی نباشد و برای تبدیل شدن به یک فیلم قابلقبولِ دوساعته به «ماساژ» بیشتری نیاز داشته باشد. «کودک ۴۴/ Child 44» قربانی یک اقتباس ضعیف شده است. فیلم فاقد روانی و انسجام لازم است، داستان گیجکننده است، شخصیتها برای پرورده شدن زمان کافی ندارند، و در گوشهوکنار فیلم پیرنگهای بیسرانجامی دیده میشوند.
فیلمنامهنویس، ریچارد پرایس، در تلاش برای وفادار ماندن به پیچیدگیهای رمان تحسینشدهی تام راب اسمیت به سناریویی مبهم و البته یکنواخت رسیده است. فیلم به ماجرای هیجانانگیزی اشاره میکند، اما قادر به نمایش دادن آن نیست.
شاید، اگر بهجای اینکه همهچیز به دانیل اسپینوزا (کارگردان فیلم «خانهی امن / Safe House») سپرده شود، ریدلی اسکات روی صندلی کارگردانی این فیلم مینشست (کما اینکه چنین چیزی نیز برنامهریزی شده بود) همهچیز متفاوت با اینکه هست از آب درمیآمد. هرگز نخواهیم فهمید که نسخهی اسکاتی «کودک ۴۴» چگونه میشد، اما نسخهی اسپینوزایی که اثری شلخته از آب درآمده است. شاید یکی از دلایل چنین نتیجهای این باشد که بخشهای زیادی از فیلم برای کاستن زمان آن به ۱۳۷ دقیقه، که هنوز هم زیاد است، بریده شده است.
شاید پیرنگهای خشکهمقدس زیادی در فیلم وجود داشتهاند که فیلمسازها تمایلی به حذفشان نداشتهاند. به هر روی، محصول نهایی بیشتر ناامیدکننده است تا اینکه رضایتبخش باشد، بهویژه از آن جهت که در فیلم چندین سکانس خوب وجود دارد که نشان میدهند فیلم تا چه حد میتوانست خوب باشد.
تام هاردی نقش مأمور وزارت امنیت اتحاد شوروی سابق، لئو دمیدوف، را بازی میکند که مأموریت مییابد تا دربارهی قتلهای وحشیانهی زنجیرهای کودکان در شوروی دوران استالین تحقیق کند. صحنههای ابتدای فیلم ما را با لئو بهعنوان مرد جوانی که در پایان جنگ جهانی دوم، بعد از اینکه از او در حال برافراشتن پرچم شوروی بر فراز برلین تسخیرشده عکس گرفته میشود، به درجهی قهرمانی نائل میشود آشنا میکنند. دوران افول او چند سال بعد از اینکه از محکوم کردن همسرش، رئیسا (نومی راپاس)، به انجام فعالیتهای «خلاف مصالح کشور» سرباز میزند آغاز میشود.
او تبعید میشود. بعد از اینکه زندگی جدیدی را در جایی بسیار دور از مسکو شروع میکند، همراه با فرمانده جدیدش، ژنرال تیمور نسترو (گری اولدمن) شروع به بررسی این احتمال میکند که قتلهای ظاهراً نامربوط چند کودک ممکن است همگی کار یک نفر باشد. از نظر لئو، این تحقیقات راهی برای جدال با زمان هستند، چون تعدادی از همکاران سابقش به این نتیجه میرسند که بهترین خدمتی که او میتواند به شوروی بکند این است که بهصورت گمنام بمیرد.
دولت فعلی روسیه اعتبار و سندیت فیلم «کودک ۴۴» در ترسیم شوروی سابق در اوایل دههی ۱۹۵۰ را تکذیب کرده است، علیرغم اینکه آنچه فیلم نشان میدهد تصور غالب غرب از آن دوران است. فیلم زمان زیادی را صرف نبش قبر سنتهای فرهنگی میکند که این به ضرر موضوع اصلی تمام شده است. در فیلم مواقعی هست که تحقیقات لئو عجولانه بهنظر میرسند و انگار در داستان بزرگتری دربارهی فساد در وزارت امنیت کشور (سازمان سَلَف کیجیبی) چپانده شدهاند. فیلم قادر نیست بهخوبی سه رشتهی داستانی اصلی خود را در هم بتند: تحقیق، کشمکش لئو با سازمان امنیت کشور و یک رابطه زناشویی بین لئو و رئیسا.
بازیها بدک نیستند، گرچه لهجهها حواس بیننده را پرت میکنند. تام هاردی بهسختی با نقشش ارتباط برقرار کرده و هیچگونه احساسی در بازیاش دیده نمیشود. نقش گری اولدمن کاملاً حاشیهای است؛ تنها او را در چند صحنهی معدود میبینیم، تا اینکه ناگهان تا یکسوم پایانی فیلم ناپدید میشود. پدی کونسیدین نقش نامطبوع قاتلی سریالی را بازی میکند، گرچه زمان کل حضور او روی پرده کمتر از ده دقیقه است و قسمت مربوط به او در داستان ناامیدکننده است.
کارگردانی اسپینوزا همچون متغیری از بازیهاست. کار او در ایجاد یکجور پارانویای کلاستروفوبیک تحسینبرانگیز است. روسیهی دههی ۱۹۵۰ تا ابد در تیرگی و افسردگی میماند (وزیر فرهنگ روسیه، ولادیمیر مدینسکی، آن را به منطقهی «موردور» داستانهای جی آر آر تالکین تشبیه کرده بود.). با این حال، صحنههای مبارزه با دوربینی که دائماً میلرزد فیلمبرداری شدهاند و این به اکشن فیلم ضربه میزند، و یکی از صحنهها، بهدلیل المان «کُشتی با گِلولای»، سهواً، کمدی از آب درآمده است.
برخی کتابها بهتر است هرگز به فیلم تبدیل نشوند. نمیدانم این اظهارنظر منصفانهای دربارهی «کودک ۴۴» هست یا نه، اما حداقل میتوانم بگویم که بهتر بود این کتاب به چنین فیلمی تبدیل نشود.
نام فیلم: Child 44 (کودک ۴۴)
ژانر: درام،هیجانی
مدت زمان: ۱۳۷ دقیقه R
کارگردان : Daniel Espinosa
نویسنده : Richard Price
بازیگران : Tom Hardy, Gary Oldman, Noomi Rapace
هزینه تولید: ۵۰ میلیون دلار
محصول کشور: ایالات متحده آمریکا | بریتانیا | جمهوری چک | رومانی
کمپانی توزیع کننده: Lionsgate
خلاصه داستان : یکی از اعضای بیآبروشدهی واحد دژبانی شروع به تحقیق دربارهی مجموعهای از قتلهای بیرحمانه کودکان در دوران استالینی شوروی سابق میکند.
منتقد: جیمز براردینلی - امتیاز ۵ از ۱۰ (۲ از ۴)
فیلم ساختن از رمانی که فیلمسازهای زیادی از ساختش طفره رفتهاند مهارت میخواهد. این امر، بهخصوص، زمانی بیشتر بهچشم میآید که آن کتاب ذاتاً سینمایی نباشد و برای تبدیل شدن به یک فیلم قابلقبولِ دوساعته به «ماساژ» بیشتری نیاز داشته باشد. «کودک ۴۴/ Child 44» قربانی یک اقتباس ضعیف شده است. فیلم فاقد روانی و انسجام لازم است، داستان گیجکننده است، شخصیتها برای پرورده شدن زمان کافی ندارند، و در گوشهوکنار فیلم پیرنگهای بیسرانجامی دیده میشوند.
فیلمنامهنویس، ریچارد پرایس، در تلاش برای وفادار ماندن به پیچیدگیهای رمان تحسینشدهی تام راب اسمیت به سناریویی مبهم و البته یکنواخت رسیده است. فیلم به ماجرای هیجانانگیزی اشاره میکند، اما قادر به نمایش دادن آن نیست.
شاید، اگر بهجای اینکه همهچیز به دانیل اسپینوزا (کارگردان فیلم «خانهی امن / Safe House») سپرده شود، ریدلی اسکات روی صندلی کارگردانی این فیلم مینشست (کما اینکه چنین چیزی نیز برنامهریزی شده بود) همهچیز متفاوت با اینکه هست از آب درمیآمد. هرگز نخواهیم فهمید که نسخهی اسکاتی «کودک ۴۴» چگونه میشد، اما نسخهی اسپینوزایی که اثری شلخته از آب درآمده است. شاید یکی از دلایل چنین نتیجهای این باشد که بخشهای زیادی از فیلم برای کاستن زمان آن به ۱۳۷ دقیقه، که هنوز هم زیاد است، بریده شده است.
شاید پیرنگهای خشکهمقدس زیادی در فیلم وجود داشتهاند که فیلمسازها تمایلی به حذفشان نداشتهاند. به هر روی، محصول نهایی بیشتر ناامیدکننده است تا اینکه رضایتبخش باشد، بهویژه از آن جهت که در فیلم چندین سکانس خوب وجود دارد که نشان میدهند فیلم تا چه حد میتوانست خوب باشد.
تام هاردی نقش مأمور وزارت امنیت اتحاد شوروی سابق، لئو دمیدوف، را بازی میکند که مأموریت مییابد تا دربارهی قتلهای وحشیانهی زنجیرهای کودکان در شوروی دوران استالین تحقیق کند. صحنههای ابتدای فیلم ما را با لئو بهعنوان مرد جوانی که در پایان جنگ جهانی دوم، بعد از اینکه از او در حال برافراشتن پرچم شوروی بر فراز برلین تسخیرشده عکس گرفته میشود، به درجهی قهرمانی نائل میشود آشنا میکنند. دوران افول او چند سال بعد از اینکه از محکوم کردن همسرش، رئیسا (نومی راپاس)، به انجام فعالیتهای «خلاف مصالح کشور» سرباز میزند آغاز میشود.
او تبعید میشود. بعد از اینکه زندگی جدیدی را در جایی بسیار دور از مسکو شروع میکند، همراه با فرمانده جدیدش، ژنرال تیمور نسترو (گری اولدمن) شروع به بررسی این احتمال میکند که قتلهای ظاهراً نامربوط چند کودک ممکن است همگی کار یک نفر باشد. از نظر لئو، این تحقیقات راهی برای جدال با زمان هستند، چون تعدادی از همکاران سابقش به این نتیجه میرسند که بهترین خدمتی که او میتواند به شوروی بکند این است که بهصورت گمنام بمیرد.
دولت فعلی روسیه اعتبار و سندیت فیلم «کودک ۴۴» در ترسیم شوروی سابق در اوایل دههی ۱۹۵۰ را تکذیب کرده است، علیرغم اینکه آنچه فیلم نشان میدهد تصور غالب غرب از آن دوران است. فیلم زمان زیادی را صرف نبش قبر سنتهای فرهنگی میکند که این به ضرر موضوع اصلی تمام شده است. در فیلم مواقعی هست که تحقیقات لئو عجولانه بهنظر میرسند و انگار در داستان بزرگتری دربارهی فساد در وزارت امنیت کشور (سازمان سَلَف کیجیبی) چپانده شدهاند. فیلم قادر نیست بهخوبی سه رشتهی داستانی اصلی خود را در هم بتند: تحقیق، کشمکش لئو با سازمان امنیت کشور و یک رابطه زناشویی بین لئو و رئیسا.
بازیها بدک نیستند، گرچه لهجهها حواس بیننده را پرت میکنند. تام هاردی بهسختی با نقشش ارتباط برقرار کرده و هیچگونه احساسی در بازیاش دیده نمیشود. نقش گری اولدمن کاملاً حاشیهای است؛ تنها او را در چند صحنهی معدود میبینیم، تا اینکه ناگهان تا یکسوم پایانی فیلم ناپدید میشود. پدی کونسیدین نقش نامطبوع قاتلی سریالی را بازی میکند، گرچه زمان کل حضور او روی پرده کمتر از ده دقیقه است و قسمت مربوط به او در داستان ناامیدکننده است.
کارگردانی اسپینوزا همچون متغیری از بازیهاست. کار او در ایجاد یکجور پارانویای کلاستروفوبیک تحسینبرانگیز است. روسیهی دههی ۱۹۵۰ تا ابد در تیرگی و افسردگی میماند (وزیر فرهنگ روسیه، ولادیمیر مدینسکی، آن را به منطقهی «موردور» داستانهای جی آر آر تالکین تشبیه کرده بود.). با این حال، صحنههای مبارزه با دوربینی که دائماً میلرزد فیلمبرداری شدهاند و این به اکشن فیلم ضربه میزند، و یکی از صحنهها، بهدلیل المان «کُشتی با گِلولای»، سهواً، کمدی از آب درآمده است.
برخی کتابها بهتر است هرگز به فیلم تبدیل نشوند. نمیدانم این اظهارنظر منصفانهای دربارهی «کودک ۴۴» هست یا نه، اما حداقل میتوانم بگویم که بهتر بود این کتاب به چنین فیلمی تبدیل نشود.
ویدیو مرتبط :
تریلر فیلم Child 44 2015
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
نقد و بررسی فیلم چپی ( Chappie )
تعداد وقوع جرم و جنایت در شهر ژوهانسبورگ واقع در آفریقای جنوبی افزایش پیدا کرده است و لزوم برقراری امنیت بیش از پیش احساس می شود.
وبسایت مووی مگ:
نام فیلم: چپی (Chappie)
کارگردان : Neill Blomkamp
نویسنده : Neill Blomkamp ، Terri Tatchell
بازیگران :
Sharlto Copley...Chappie
Dev Patel...Deon Wilson
Hugh Jackman...Vincent Moore
Sigourney Weaver...Michelle Bradley
و...
رده سنی : R ( مناسب برای افراد بالای 17 سال)
ژانر : اکشن
زمان : 120 دقیقه
منتقد : میثم کریمی
« منطقه 9 » در سال 2009 اثری غیرقابل پیش بینی بود که به راحتی توانست تبدیل به یکی از موفق ترین آثار علمی تخیلی دهه مبدل شود و 4 نامزدی اسکار را نیز بدست آورد. نیل بلومکمپ، کارگردان جوان و مستعد « منطقه 9 » با بودجه محدود 30 میلیون دلاری توانست اثری را روانه سینما کند که به راحتی با بلاک باسترهای پر زرق و برق هالیوودی برابری می کرد و خبر از ظهور فیلمسازی بزرگ می داد. دومین ساخته سینمایی بلومکمپ به نام « بهشت / Elysium » نیز اثری اکشن و انتقادی درباره سیستمی بود که افراد ثروتمند را به منطقه ای در خارج از کره زمین که زندگی بهتری در آنجا وجود داشت منتقل می کرد و باقی انسانها را در شرایطی نامساعد در زمین نابود شده قرار داده بود. « چپی » سومین ساخته نیل بلومکمپ است که به فاصله دو سال از ساخته شدن « بهشت » روانه سینما شده است. داستان از این قرار است :
تعداد وقوع جرم و جنایت در شهر ژوهانسبورگ واقع در آفریقای جنوبی افزایش پیدا کرده است و لزوم برقراری امنیت بیش از پیش احساس می شود. به همین منظور دولت برای کاهش تلفات انسانی ربات هایی را به شهر روانه می کند تا تبهکاران را به دام بیندازد و از کشته شدن افراد واقعی جلوگیری کند. در یکی از این عملیات ها، یکی از این ربات ها آسیب می بیند و به عنوان ربات قراضه علامت گذاری می شود تا از وضعیت عملیاتی خارج گردد. دکتر دئون ویلسون ( دیو پتل ) که در زمینه هوش مصنوعی کار می کند به تازگی موفق به ساخت برنامه ای شده که به ربات ها حق انتخاب می دهد و باعث می شود رفتاری مشابه انسان داشته باشند. با اینحال این اختراع جدید او اجازه آزمایش پیدا نمی کند و وی مجبور می شود از طریق دیگر، ربات آسیب دیده را دزدیده تا آزمایشش را بر روی او عملی کند اما در میانه راه مورد هجوم گنگسترها قرار میگیرند که از او می خواهند رباتش را طوری برنامه ریزی کند که به آنها در جرم و جنایتشان کمک کند و...
« چپی » در حال و هوای دو اثر قبلی بلومکپ ساخته شده است و می توان به دغدغه های مشترک کارگردان اهل آفریقای جنوبی را در سه اثری که از وی به نمایش درآمده جستجو کرد. بلومکمپ متولد کشوری است که آپارتاید را از سر گذرانده و مشاهده درد و رنج سیستم دیکتاتوری اش به حدی بر روح و روانش اثر گذاشته که در سه فیلم ساخته شده از وی به خوبی می توان روحیه مبارزه و نقد سیستم دیکتاتوری و جنایت علیه بشریت را در آن مشاهده نمود.
جدیدترین فیلم بلومکمپ را می توان از لحاظ مختلف با « پلیس آهنی » ساخته پُل ورهون در سال 1987 مقایسه کرد. هر دوی این آثار درباره دولتی است که برای رهایی از شر جرم و جنایت رباتی خلق می کنند و این ربات در ادامه داستان رفتاری انسانی پیدا می کند. اما تفاوت این دو اثر را باید در تفکر دو کارگردان جستجو کرد. پُل ورهون تخصص در روایت قصه ای سرگرم کننده با شخصیت های دوست داشتنی داشت اما بلومکمپ مشخصاً تاثیرپذیری بیشتری از سیاست و مفاهیم انسانی داشته است به همین جهت « چپی » بیشتر از اینکه قصد داشته باشد اثری قصه گو باشد و شخصیت های دوست داشتنی خلق کند، اثری در ستایش انسانیت و مفاهیم فلسفی است که غلظت آن به حدی زیاد شده که به وجه سرگرم کننده بودن داستان خدشه وارد کرده است.
چپی پس از اینکه توسط برنامه نویسش به مرحله بالاتری از هوش مصنوعی سوق داده می شود، رفتاری همانند یک کودک خردسال پیدا می کند که این به دلیل ورود تازه اش به دنیا همانند یک کودک است. او نمی داند که چه رفتارهایی درست و چه رفتارهایی غلط است و تاثیرپذیری او از محیط گنگستری پیرامونش از او موجودی متناقض می سازد که از طرفی باید با گنگسترها همصحبت شود و تفکر آنان را دریابد و از طرف دیگر باید به سوالات فلسفی اش درباره مفاهیم زندگی از سازنده اش گوش بسپارد؛ سوالاتی همانند : « چرا وقتی که من قرار هست بمیرم من رو خلق کردی؟ »
نگاه ویژه بلومکمپ به مفاهیم انسانی در « چپی » از جهاتی شایسته تقدیر است و می تواند مخاطبش را به فکر فرو ببرد اما عدم توجه به شخصیت های انسانی داستان و پرداخت تک بعدی شخصیت آنان، از جمله نفاط ضعف کارگردانی وی به شمار می رود. « چپی » شخصیت های جالبی در داستان گنجانده اما از پرداخت مناسب آنها سر باز زده و می توان گفت که حضور آنان در صحنه بیشتر برای تکمیل پرداخت شخصیت اصلی داستان یعنی ربات بوده است. اختلاف نظر میان دئون و وینست ( با بازی هیو جکمن ) بر سر استفاده از هوش مصنوعی و هدف بکار گیری ربات ها در زندگی بشر، می توانست با پرداخت دقیق تر به سرانجام بهتری برسد اما در حد یک ایده یک خطی باقی مانده است و بطور کل شخصیت های داستان قادر نیستند توجه تماشاگر را به خود جلب کنند و در بررسی روابط آنها با یکدیگر ایرادات مشخصی به « چپی » وارد است.
در بخش جلوه های ویژه، « چپی » همانند دو اثر قبلی بلومکمپ کیفیت بسیار خوبی دارد و استفاده بهینه ای از CGI شده است. بلومکپ که با بودجه ای محدود توانسته بود جلوه های ویژه فیلم« منطقه 9 » را به زیبایی خلق کند، در چپی نیز ثابت کرده که در بکارگیری از جلوه های ویژه کامپیوتری به بلوغ رسیده و می تواند بهترین استفاده را از این امکان ببرد. اکشن فیلم نیز با بهره گیری از تکنیک فیلمبرداری روی دست و اسلوموشن ( در نماهای نسبتا لانگ شات ) جذابیت دو چندانی را برای تماشای این اثر رقم زده است.
بازیگران فیلم نیز اگرچه از پرداخت مناسب شخصیت هایشان خبری نیست اما به خوبی کار خود را انجام داده اند. هیو جکمن و دیو پتل بازیهای بسیار خوبی از خود به نمایش گذاشته اند و سیگورنی ویور در یک اثر " رباتی " دیگر ما را به یاد بازی اش در سری « بیگانه » می اندازد. اما به نظرم جذاب ترین بازیگران فیلم نینجا و یو-لاندی ویسر هستند که با نام های هنری واقعی خودشان مقابل دوربین آمده اند. این دو بازیگر که در کشور آفریقای جنوبی خواننده سبک موسیقی " رپ " هستند، در « چپی » دوست داشتنی تر از بازیگران هالیوودی فیلم هستند.
« چپی » در مجموع اثری انتقادی درباره دیدگاه انسان به زندگی و تلاش او برای کسب قدرت بیشتر است. می توان گفت که چپی دغدغه های ذهنی بلومکپ را در قالب شخصیت چپی به نمایش می گذارد. رباتی که هیچ اطلاعی از روابط ویرانگر بشر با محیط پیرامون خودش ندارد و مانند کودکی خردسال می ماند که قصد دارد خوب باشد اما هرگز نمی تواند در این ویرانه به چنین هدفی دست پیدا کند. « چپی » مسلما می تواند تلنگری به خوی جنگ آوری بشر باشد که این روزها سراسر جهان را در بر گرفته است. بلومکپ با ساخت « چپی » به خوبی مفاهمیم انسانی که مد نظرش بوده را به نمایش گذاشته است اما شاید اگر به شخصیت های انسانی فیلمش نیز اهمیت می داد، می شد که بار دیگر جذابیت تماشای یک اثر دیگر در حال و هوای « منطقه 9 » را داشته باشیم.
نام فیلم: چپی (Chappie)
کارگردان : Neill Blomkamp
نویسنده : Neill Blomkamp ، Terri Tatchell
بازیگران :
Sharlto Copley...Chappie
Dev Patel...Deon Wilson
Hugh Jackman...Vincent Moore
Sigourney Weaver...Michelle Bradley
و...
رده سنی : R ( مناسب برای افراد بالای 17 سال)
ژانر : اکشن
زمان : 120 دقیقه
منتقد : میثم کریمی
« منطقه 9 » در سال 2009 اثری غیرقابل پیش بینی بود که به راحتی توانست تبدیل به یکی از موفق ترین آثار علمی تخیلی دهه مبدل شود و 4 نامزدی اسکار را نیز بدست آورد. نیل بلومکمپ، کارگردان جوان و مستعد « منطقه 9 » با بودجه محدود 30 میلیون دلاری توانست اثری را روانه سینما کند که به راحتی با بلاک باسترهای پر زرق و برق هالیوودی برابری می کرد و خبر از ظهور فیلمسازی بزرگ می داد. دومین ساخته سینمایی بلومکمپ به نام « بهشت / Elysium » نیز اثری اکشن و انتقادی درباره سیستمی بود که افراد ثروتمند را به منطقه ای در خارج از کره زمین که زندگی بهتری در آنجا وجود داشت منتقل می کرد و باقی انسانها را در شرایطی نامساعد در زمین نابود شده قرار داده بود. « چپی » سومین ساخته نیل بلومکمپ است که به فاصله دو سال از ساخته شدن « بهشت » روانه سینما شده است. داستان از این قرار است :
تعداد وقوع جرم و جنایت در شهر ژوهانسبورگ واقع در آفریقای جنوبی افزایش پیدا کرده است و لزوم برقراری امنیت بیش از پیش احساس می شود. به همین منظور دولت برای کاهش تلفات انسانی ربات هایی را به شهر روانه می کند تا تبهکاران را به دام بیندازد و از کشته شدن افراد واقعی جلوگیری کند. در یکی از این عملیات ها، یکی از این ربات ها آسیب می بیند و به عنوان ربات قراضه علامت گذاری می شود تا از وضعیت عملیاتی خارج گردد. دکتر دئون ویلسون ( دیو پتل ) که در زمینه هوش مصنوعی کار می کند به تازگی موفق به ساخت برنامه ای شده که به ربات ها حق انتخاب می دهد و باعث می شود رفتاری مشابه انسان داشته باشند. با اینحال این اختراع جدید او اجازه آزمایش پیدا نمی کند و وی مجبور می شود از طریق دیگر، ربات آسیب دیده را دزدیده تا آزمایشش را بر روی او عملی کند اما در میانه راه مورد هجوم گنگسترها قرار میگیرند که از او می خواهند رباتش را طوری برنامه ریزی کند که به آنها در جرم و جنایتشان کمک کند و...
« چپی » در حال و هوای دو اثر قبلی بلومکپ ساخته شده است و می توان به دغدغه های مشترک کارگردان اهل آفریقای جنوبی را در سه اثری که از وی به نمایش درآمده جستجو کرد. بلومکمپ متولد کشوری است که آپارتاید را از سر گذرانده و مشاهده درد و رنج سیستم دیکتاتوری اش به حدی بر روح و روانش اثر گذاشته که در سه فیلم ساخته شده از وی به خوبی می توان روحیه مبارزه و نقد سیستم دیکتاتوری و جنایت علیه بشریت را در آن مشاهده نمود.
جدیدترین فیلم بلومکمپ را می توان از لحاظ مختلف با « پلیس آهنی » ساخته پُل ورهون در سال 1987 مقایسه کرد. هر دوی این آثار درباره دولتی است که برای رهایی از شر جرم و جنایت رباتی خلق می کنند و این ربات در ادامه داستان رفتاری انسانی پیدا می کند. اما تفاوت این دو اثر را باید در تفکر دو کارگردان جستجو کرد. پُل ورهون تخصص در روایت قصه ای سرگرم کننده با شخصیت های دوست داشتنی داشت اما بلومکمپ مشخصاً تاثیرپذیری بیشتری از سیاست و مفاهیم انسانی داشته است به همین جهت « چپی » بیشتر از اینکه قصد داشته باشد اثری قصه گو باشد و شخصیت های دوست داشتنی خلق کند، اثری در ستایش انسانیت و مفاهیم فلسفی است که غلظت آن به حدی زیاد شده که به وجه سرگرم کننده بودن داستان خدشه وارد کرده است.
چپی پس از اینکه توسط برنامه نویسش به مرحله بالاتری از هوش مصنوعی سوق داده می شود، رفتاری همانند یک کودک خردسال پیدا می کند که این به دلیل ورود تازه اش به دنیا همانند یک کودک است. او نمی داند که چه رفتارهایی درست و چه رفتارهایی غلط است و تاثیرپذیری او از محیط گنگستری پیرامونش از او موجودی متناقض می سازد که از طرفی باید با گنگسترها همصحبت شود و تفکر آنان را دریابد و از طرف دیگر باید به سوالات فلسفی اش درباره مفاهیم زندگی از سازنده اش گوش بسپارد؛ سوالاتی همانند : « چرا وقتی که من قرار هست بمیرم من رو خلق کردی؟ »
نگاه ویژه بلومکمپ به مفاهیم انسانی در « چپی » از جهاتی شایسته تقدیر است و می تواند مخاطبش را به فکر فرو ببرد اما عدم توجه به شخصیت های انسانی داستان و پرداخت تک بعدی شخصیت آنان، از جمله نفاط ضعف کارگردانی وی به شمار می رود. « چپی » شخصیت های جالبی در داستان گنجانده اما از پرداخت مناسب آنها سر باز زده و می توان گفت که حضور آنان در صحنه بیشتر برای تکمیل پرداخت شخصیت اصلی داستان یعنی ربات بوده است. اختلاف نظر میان دئون و وینست ( با بازی هیو جکمن ) بر سر استفاده از هوش مصنوعی و هدف بکار گیری ربات ها در زندگی بشر، می توانست با پرداخت دقیق تر به سرانجام بهتری برسد اما در حد یک ایده یک خطی باقی مانده است و بطور کل شخصیت های داستان قادر نیستند توجه تماشاگر را به خود جلب کنند و در بررسی روابط آنها با یکدیگر ایرادات مشخصی به « چپی » وارد است.
در بخش جلوه های ویژه، « چپی » همانند دو اثر قبلی بلومکمپ کیفیت بسیار خوبی دارد و استفاده بهینه ای از CGI شده است. بلومکپ که با بودجه ای محدود توانسته بود جلوه های ویژه فیلم« منطقه 9 » را به زیبایی خلق کند، در چپی نیز ثابت کرده که در بکارگیری از جلوه های ویژه کامپیوتری به بلوغ رسیده و می تواند بهترین استفاده را از این امکان ببرد. اکشن فیلم نیز با بهره گیری از تکنیک فیلمبرداری روی دست و اسلوموشن ( در نماهای نسبتا لانگ شات ) جذابیت دو چندانی را برای تماشای این اثر رقم زده است.
بازیگران فیلم نیز اگرچه از پرداخت مناسب شخصیت هایشان خبری نیست اما به خوبی کار خود را انجام داده اند. هیو جکمن و دیو پتل بازیهای بسیار خوبی از خود به نمایش گذاشته اند و سیگورنی ویور در یک اثر " رباتی " دیگر ما را به یاد بازی اش در سری « بیگانه » می اندازد. اما به نظرم جذاب ترین بازیگران فیلم نینجا و یو-لاندی ویسر هستند که با نام های هنری واقعی خودشان مقابل دوربین آمده اند. این دو بازیگر که در کشور آفریقای جنوبی خواننده سبک موسیقی " رپ " هستند، در « چپی » دوست داشتنی تر از بازیگران هالیوودی فیلم هستند.
« چپی » در مجموع اثری انتقادی درباره دیدگاه انسان به زندگی و تلاش او برای کسب قدرت بیشتر است. می توان گفت که چپی دغدغه های ذهنی بلومکپ را در قالب شخصیت چپی به نمایش می گذارد. رباتی که هیچ اطلاعی از روابط ویرانگر بشر با محیط پیرامون خودش ندارد و مانند کودکی خردسال می ماند که قصد دارد خوب باشد اما هرگز نمی تواند در این ویرانه به چنین هدفی دست پیدا کند. « چپی » مسلما می تواند تلنگری به خوی جنگ آوری بشر باشد که این روزها سراسر جهان را در بر گرفته است. بلومکپ با ساخت « چپی » به خوبی مفاهمیم انسانی که مد نظرش بوده را به نمایش گذاشته است اما شاید اگر به شخصیت های انسانی فیلمش نیز اهمیت می داد، می شد که بار دیگر جذابیت تماشای یک اثر دیگر در حال و هوای « منطقه 9 » را داشته باشیم.