فرهنگ و هنر


2 دقیقه پیش

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس | برگزاری مراسم عروسی | باغ عروسی تشریفات ۵ ستاره بهبود با مدیریت بهبود اصلانی صاحب سبک در اجرای دیزاین های ژورنالی و فانتزی ، اجرا ...
2 دقیقه پیش

خواندنی ها با برترین ها (81)

در این شماره از خواندنی ها با کتاب جدید دکتر صادق زیباکلام، اثری درباره طنز در آثار صادق هدایت، تاریخ فلسفه یونان و... آشنا شوید. برترین ها - محمودرضا حائری: در این شماره ...

موشکافی اسرار Game of Thrones: آزور آهای کیست؟ (2)


پس از کند و کاو در دنیای مارتین و بیرون کشیدن تمام ویژگی‌هایی که از قهرمان حقیقی شب بی‌پایان می‌دانیم، حالا وقت آن رسیده که با جست و جو در میان کاراکترهایمان، به سوال اصلی مقاله پاسخ دهیم.

وب سایت زومجی - محمدحسین جعفریان: پس از کند و کاو در دنیای مارتین و بیرون کشیدن تمام ویژگی‌هایی که از قهرمان حقیقی شب بی‌پایان می‌دانیم، حالا وقت آن رسیده که با جست و جو در میان کاراکترهایمان، به سوال اصلی مقاله پاسخ دهیم.

موشکافی اسرار Game of Thrones: آزور آهای کیست؟ (قسمت دوم)

پیش از آغاز بررسی‌ها، یک بار دیگر دانسته‌هایمان را مرور می‌کنیم. بر طبق آن‌چه که ما از آزور آهای می‌دانیم، وی باید در میان نمک و دود متولد شده باشد. در هنگام تولدش، ستاره‌ی قرمز رنگ و خونین در آسمان دیده شده و او شمشیر لایت‌برینگر را در اختیار دارد.

او با اژدها ارتباطی غیر قابل انکار دارد. برای رسیدن به اهدافش، باید چند فداکاری‌ انجام دهد و در پایان، باید از نسل آیریس و ریلا تارگرین باشد.

 این هفت ویژگی در کنار دو جمله‌ی خاص و در وهله‌ی اول غیرقابل درک اما به نظر پر اهمیت، یعنی «اژدها سه سر دارد» و «شاهزاده‌ی موعود، همان نغمه‌ای از یخ و آتش است»، تمام آن چیزی را که قهرمان قصه‌ی ما باید داشته باشد، مشخص می‌کنند.

رد یک ادعای دروغین

برخلاف تمام انتظاراتتان، در کتاب‌های مارتین یک شخصیت به طور رسمی با عنوان «آزور آهای» معرفی شده است. در حقیقت، ملیساندر تنها کسی است که بدون هیچ شک و شبهه‌ای، استنیس براتیون را همان آزور آهای دوباره متولد شده می‌خواند و همگان را به پیروی از او دعوت می‌کند.

وی همواره تلاش می‌کند تا تک‌تک نکات ذکر شده در پیش‌گویی را در وجود استنیس نمایان سازد و به سبب اطمینان محکمی که به او دارد، در بسیاری مواقع چشمان‌اش را بر روی حقایق می‌بندد.

 ادعاهای ملیساندر، از آن‌جایی شروع شد که استنیس به مانند هر شخص دیگری در وستروس، دنباله‌دار سرخ را در آسمان دید، دنباله‌داری که دوتراکی‌ها و دنریس تارگرین آن را همان ستاره‌ی خونین نام نهادند.

 فارغ از این که در یکی از صحبت‌های ایمون تارگرین در قسمت اول مقاله، دیدیم که بر اساس عقاید او، این ستاره‌ی افسانه‌ای لزوما یک دنباله‌دار نیست، اطمینان به این سند برای اثبات آزور آهای بودن استنیس، بی‌ارزش و بی‌معنی به نظر می‌رسد.

 همان‌گونه که به یاد دارید، پس از رخ نمودن این دنباله‌دار در آسمان بود که به درخواست ملیساندر، مراسمی در دراگون‌ استون برگزار شد که در آن، استنیس، مجسمه‌ی خدایانی که از کودکی پرستش آن‌ها را پذیرفته بود به آتش کشید و از آن لحظه، خود را آزور آهای حقیقی خواند.

موشکافی اسرار Game of Thrones: آزور آهای کیست؟ (قسمت دوم)

با کمی اغماض، می‌توان این شروع دوباره را همان تولد مجددی دانست که در افسانه‌های مربوط به آزور آهای شنیده‌ایم اما حتی این‌گونه نیز، استنیس فقط دو تا از ویژگی‌هایی که باید را به دست می‌آورد.

 می‌توان با اطمینان گفت که این تولد در میان دود حاصل از سوختن مجسمه‌ی خدایان و نمک آب اقیانوس صورت گرفته است اما این تولد دقیقا بعد از دیده شدن ستاره‌ی سرخ(تازه اگر همان ستاره‌ی سرخ باشد) صورت گرفته و نه در زیر آن. حتی با این وجود هم، در اوج بخشش و ساده‌گیری مسائل، تولد در زیر ستاره‌ی سرخ را به ویژگی‌های استنیس اضافه می‌کنیم.

 البته نگران نباشید، دلایل‌مان برای رد او به حدی زیاد است که هیچ‌کدام از این ویژگی‌ها نیز فرقی در نتیجه ایجاد نمی‌کند. اگر به یاد داشته باشید، استنیس در رخدادی دیگر که شبیه به همان مراسم سوزاندن مجسمه‌ها به نظر می‌رسید، شمشیری را از میان آتش بیرون می‌کشد و آن را همان لایت‌برینگر افسانه‌ای می‌خواند. برای قضاوت، کافی است به آن‌چه از لایت‌برینگر حقیقی می‌دانیم، دقت کنیم.

جان در کتاب پنجم در این رابطه می‌گوید: «لایت‌برینگر هرگز سرد نمی‌شه. اون گرمای دائمی و خارق‌العاده‌ای داره، همون‌قدر که قلب نیسا نیسا(همسر آزور آهای که به داستان‌اش در قسمت اول مقاله اشاره کردیم) گرم بوده. اون شمشیریه که در سخت‌ترین جنگ‌ها به کار میاد، حیف که شمشیر استنیس لایت‌برینگر نیست. اون خیلی سریع سرد می‌شه».

ما با اطمینان کامل می‌دانیم که یکی از ویژگی‌های لایت‌برینگر، گرمای بی‌حد و حصر و بی‌پایان آن است، در حالی که شمشیر استنیس پس از مدتی کوتاه سرد شد و صرفا رنگ و لعابی آتش‌گونه را یدک می‌کشید.

ایمون تارگرین، پس از شنیدن توصیفات سم از شمشیر استنیس، به وضوح به این نکته که «این یک شمشیر اشتباهی و یک جادوی تو خالیه» اشاره می‌کند و بر طبق همین صحبت‌ها ما می‌دانیم که شمشیر استنیس نه تنها لایت‌برینگر حقیقی نیست، بلکه فقط می‌تواند انسان‌ها را به تاریکی بیشتری فرو ببرد.

بدون شک، می‌توان گفت که این نیز یکی دیگر از خیال‌بافی‌های ملیساندر است که دوست دارد در هر حالت و شرایطی، از ادعایش یعنی آزور آهای بودن استنیس مطمئن شود. ادعای استنیس به حدی مسخره است که دریا سالار ساده‌ای همچون سالادور نیز، پس از یک‌ بار دیدن آن شمشیر با اطمینان می‌گوید که این لایت‌برینگر نیست.

پس هر اندازه که بخواهیم با استنیس مهربان باشیم، بازهم با اطمینان صد در صدی می‌گوییم که او ویژگی چهارم را ندارد. همان‌گونه که به یاد دارید، ملیساندر همواره استنیس را ترغیب به انجام فدا کردن خون شاه می‌کند اما استنیس در پایان هرگز این کار را انجام نمی‌دهد:

 به من اون پسر رو بده، چون باید اژدهای سنگی رو بیدار کنم. فقط یه خون شاهانه(اشاره به ادریک استورم) می‌تونه اژدهای سنگی رو بیدار کنه.

شاید بگویید کشتن شیرین به آن شکل، بزرگ‌ترین فداکاری استنیس است و او دیگر نیاز به کار دیگری برای داشتن ویژگی پنجم ندارد اما اگر آن‌چه در مقاله‌ی اول گفتیم را با دقت خوانده باشید، می‌دانید که این «فداکاری» باید ارتباطی با اژدها و بیدار کردن آن‌ داشته باشد، نه این که فقط برای آب شدن برف‌هایی که پیرامون لشگر را فرا گرفته به کار رود. با این اوصاف، «فداکاری» را هم به لیست آن ویژگی‌هایی که استنیس ندارد اضافه می‌کنیم.

 ویژگی ششم یکی از آن‌ چیزهای محدودی است که بدون هیچ توضیح اضافه و فقط با یک نگاه به داستان، از استنیس صلب می‌شود. این موضوع نیاز به هیچ‌گونه بررسی اضافی ندارد، زیرا همه‌ی ما می‌دانیم که استنیس هیچ ربطی به اژدها و اژدها سواران ندارد.

موشکافی اسرار Game of Thrones: آزور آهای کیست؟ (قسمت دوم)

همان‌طور که می‌دانید، استنیس مقداری خون تارگرین در رگ‌هایش دارد اما آیا این چیزی است که بتوان از آن به عنوان سندی برای اثبات آزور آهای بودن استفاده کرد؟ ایمون تارگرین در چهارمین فصل سم در کتاب ۴ در این رابطه می‌گوید: «این کار خودته. بهشون بگو. پیشگویی… رویای برادرم… بانو ملیساندر نشانه‌ها رو اشتباه تعبیر کرده. استنیس… استنیس هم کمی خون اژدها تو رگاش داره. آره، برادراش هم همین‌طور. رایل، دختر کوچیک اگ، نسبشون به اون می‌رسه، مادر پدرشون بود…».

خواه یا ناخواه و برخلاف عقیده‌ی بسیاری از افراد، این ویژگی هیچ ارتباطی به ویژگی هفتم آزور آهای ندارد، زیرا ما می‌دانیم که آزور آهای خون تارگرین‌ها را در رگ دارد و نسب‌اش به آیریس و ریلا تارگرین می‌رسد، در حالی که استنیس به هیچ عنوان از نسل آن دو نیست. پس بی‌ تردید استنیس را از داشتن ویژگی هفتم نیز منع می‌کنیم.

از طرف دیگر، استنیس نه ربطی به «نغمه‌ای از یخ و آتش» دارد و نه می‌توان بین او و افرادش چیزی شبیه به «سه سر اژدها» پیدا کرد. (تمنا می‌کنم از من نخواهید که ملیساندر- داووس- استنیس را به عنوان یک گزینه برای سه سر اژدها در نظر داشته باشم!)

با چیدن تمام این اطلاعات کنار یکدیگر، با اطمینان کامل می‌گوییم که او به لطف بخشش‌ها و راحت‌گیری‌های ما، به حجم اندکی از ویژگی‌هایی که باید دست پیدا کرده و به هیچ عنوان نمی‌تواند آزور آهای حقیقی باشد. اصلا راستش را بخواهید، آزور آهای بودن استنیس به هیچ عنوان قابل قبول به نظر نمی‌رسد. شاید او مردی بسیار شجاع باشد اما امکان ندارد بتوانیم او را با شخصیت‌هایی چون جان و دنریس مقایسه کنیم.

 او هر چه که باشد، یک قهرمان نیست. استنیس انسانی خشن، تلخ، در اغلب مواقع خشک و بی‌احساس است و خیلی شبیه به اسطوره‌ای که نجات جهان وابسته به او باشد به نظر نمی‌رسد. در توصیفات او در ابتدای کتاب دوم می‌خوانیم:

    استنیس براتیون، فرمانروای دراگون‌استون و با عنایت خدایان، وارث به حق تخت آهنین، چهار شانه و عضلانی بود. صورت و اندامش را چنان سفت نگه می‌داشت که انسان به یاد چرمی می‌افتاد که زیر آفتاب به سختی فولاد شده است. مردم حرف‌های درشتی در تعریف استنیس استفاده می‌کردند و او را شخص بی‌گذشتی می‌دانستند.

فارغ از همه‌ی دلایل بالا، برای رد این ادعا چندین و چند دلیل دیگر نیز داریم. در ابتدا به سراغ خود استنیس می‌رویم. او خودش معتقد است که رلور انتخاب‌های عجیبی دارد و بارها از ملیساندر می‌پرسد که رلور چرا او را برگزیده است؟

 جدا از این، اگر او آزور آهای حقیقی بود، رلور شمشیر آتشین را به او اعطاء می‌کرد، نه این که وی خودش شمشیری بسازد و در آتش بگذارد و در یک مراسم آن را با عنوان لایت‌برینگر بیرون بکشد.

موشکافی اسرار Game of Thrones: آزور آهای کیست؟ (قسمت دوم)

 اصلا همین اشاره‌ی مستقیمی که به آزور آهای بودن استنیس شده، یکی از محکم‌ترین سندهای ما برای رد ادعای او است. یعنی مارتین تمام این راز و رمزها، دیالوگ‌های استعاری، پیش‌گویی‌هایی مختلف و چندین و چند ویژگی دیگر را کاملا بی‌دلیل در داستان قرار داده و در همان کتاب دوم، آزور آهای اصلی را رسما معرفی کرده است؟

 این موضوع برای نویسنده‌ای که همواره معتقد است، پیش‌گویی‌ها و این‌گونه مسائل حاضر در داستان‌ها باید از حد قابل قبولی پیچیدگی برخوردار باشند، مسخره به نظر می‌رسد. او حتی در یکی از مصاحبه‌هایش در این رابطه می‌گوید:

    پیش‌گویی‌ها همیشه حکم یک شمشیر دو لبه را دارند و براى رسیدن به پاسخ اصلى، باید خیلی دقیق و ریزبینانه به آن‌ها توجه کنید. منظورم این است که امکان دارد یک سری از آن‌ها خیلی جذاب و مهم جلوه کنند اما به هیچ عنوان حل ساده‌ای نداشته باشند. هرچند، من باور دارم شما نیز ترجیح می‌دهید که آن‌ها آسان نباشند.

درست است که ملیساندر همواره سعی داشت انواع و اقسام ویژگی‌ها را در وجود استنیس هویدا کند اما همان‌طور که ایمون نیز گفت، او هم خودش را گول زده است. قرار دادن تمام این دلایل و نوشته‌ها کنار یکدیگر، خیلی ساده و بی‌پرده ما را به رد یکی از گزینه‌ها وادار می‌کند. پس بدون هیچ شک و شبهه‌ای اعلام می‌کنیم که استنیس براتیون، آزور آهای افسانه‌ای نیست.
دنریس تارگرین

دنریس را می‌توان به سادگی یکی از محتمل‌‍‌ترین نامزد‌های جایگاه آزور آهای به حساب آورد. بنرو(کشیش سرخ بزرگ ولانتیس) و ایمون تارگرین مستقیقا از دنریس به عنوان آزور آهای حقیقی نام می‌برند و همین امر باعث می‌شود پاسخ به این سوال که «آیا دنریس آزور آهای است یا نه» برای ما بیش از پیش اهمیت داشته باشد. ابتدا بهتر است نقل قول هر دو نفر(ایمون و بنرو) در این رابطه را یک بار دیگر مرور کنیم.

ایمون تارگرین در چهارمین فصل سمول در کتاب ۴ می‌گوید شاهزاده‌ی موعود… پیشگویی… دنریس اون کسیه که دنبالش می‌گردیم، اون کسی که در میان دود و نمک متولد شده. اون آزور آهای حقیقیه… اژدها که داره این رو اثبات کردند.

در جایی از داستان، Haldon سخنی را از بنرو نقل می‌کند:

 بنرو حرف نهایی‌اش رو زده…{دنریس} تمام ویژگی‌های اون پیشگویی باستانی رو داره. اون از میان دود و نمک متولد شده تا دنیا رو دوباره بسازه. اون همون آزور آهای رجعت کرده است.

در سخنان هر دوی آن‌ها، بسیاری از ویژگی‌های ذکر شده در پیش‌گویی‌ها به دنریس نسبت داده شده است.

اگر واقعا بتوانیم داشتن تمام این ویژگی‌ها توسط دنریس را اثبات کنیم، دیگر شکی در آزور آهای بودن یا نبودن او باقی نمی‌ماند. اضافه شدن دنریس به لیست کسانی که می‌توانند این جایگاه افسانه‌ای را داشته باشند، از آن‌جایی آغاز شد که او در آخرین فصل کتاب اول، ستاره‌ی خونین را در آسمان شرق دید.

این اتفاق در زمانی رخ داد که دنریس تمام کارهایش برای انجام مراسم مورد نظرش را انجام داده بود و برخلاف استنیس به سبب دیدن این ستاره نبود که تصمیم به انجام آن کارها گرفت. به یاد داریم که در همین حین بود که به سمت شعله‌های مهیا شده‌ای که دودش همه‌جا رو فرا گرفته بود رفت و به عنوان مادر اژدها بازگشت.

موشکافی اسرار Game of Thrones: آزور آهای کیست؟ (قسمت دوم)

 تخم‌های اژدهایی که به دنریس داده شده بودند، در گذر سال‌ها به مانند یک سنگ به نظر می‌رسیدند و همگان از آن‌ها به عنوان سنگ‌های گران‌قیمت و ارزشمند یاد می‌کردند. دنریس با این اژدهای سنگی به داخل آتش رفت و به مانند آن‌ها دوباره متولد شد.

بگذارید یک بار ماجرا را دقیقا به همان شکلی بود بررسی کنیم و به ترتیب نشانه‌های گفته‌شده در پیش‌گویی را در آن بیابیم. در جایی از کتاب اول می‌خوانیم:

جاگو اولین کسی بود که آن را دید. با صدایی آهسته گفت: اون‌جا. دنی نگاه کرد و نزدیک به افق شرق، آن را دید. اولین ستاره یک دنباله‌دار بود که سرخ می‌سوخت. به سرخی خون؛ سرخی آتش؛ دم اژدها. نمی‌توانست انتظار نشانه‌ی قوی‌تری را داشته باشد.

دنریس این تولد دوباره را در زیر ستاره‌ی خونین تجربه کرد. او در دود حاصل از آتش شعله گرفته و با عرقی(نمکین بودن عرق را فراموش نکنید) که از شدت گرما بر بدنش نشسته بود، به عنوان مادر اژدها متولد شد.

هنوز راضی نشده‌اید و نمک حاصل از عرق(که البته در خود کتاب هم مستقیما به آن اشاره شده) را نوعی پیچاندن پیش‌گویی‌ به حساب می‌آورید؟ نیازی به نگرانی نیست. همان‌گونه که می‌دانید دنریس زاده‌ی دراگون‌استون است. در جایی از کتاب سوم، ملیساندر، دراگون‌استون را بدون هیچ ابهامی این‌گونه توصیف می‌کند:

    دراگون‌استون مکانی از جنس دود و نمکه.

با این اشاره‌ی مستقیم، هر اندازه که سخت‌گیر باشیم و بخواهیم نشانه‌ها را رد کنیم، باز هم به در بسته می‌خوریم. دنریس تارگرین در همین ابتدای کار به چهار ویژگی ذکر شده در پیشگویی مربوط می‌شود. او قطعا در زیر ستاره‌ی خونین، در میان دود و نمک متولد شده و اژدها سنگی را بازگردانده است. حال به سراغ نکات دیگر پیشگویی می‌رویم.

در بعضی مواقع، دادن پاسخ مستقیم به خواسته‌هایمان، ممکن است غلط‌ترین کار ممکن باشد. در میان طرفداران نغمه، نوعی از تفکر وجود دارد که لایت‌برینگر را چیزی فراتر از شمشیر می‌خواند و با استفاده از آن‌چه در تاریخ سرزمین روی داده است، می‌گوید لایت‌برینگر مفهومی است که به سلاح اصلی آزور آهای اشاره دارد.

همان‌گونه که همه‌ی ما می‌دانیم، تنها نبرد تاریخ وستروس که فقط با استفاده از یک سلاح خاص به پیروزی لشگر کوچک‌تر انجامید، جنگ‌هایی بود که اگان تارگرین بر سر فتح سرزمین انجام می‌داد. او با تعداد افرادی بسیار بسیار کمتر از لشگریان مقابلش و فقط به کمک سه اژدهایی که داشت، سربازان ارتش مقابل را به آتش می‌کشید و بر فتوحات خود می‌افزود.

 اگر کمی ریزبینانه به داستان‌های فعلی سرزمین بنگریم نیز با چنین نبردی رو به رو می‌شویم. بر طبق اطلاعات ما و آن چیزی که از بسیاری از شخصیت‌های داستان شنیده‌ایم، لشگر سرما که به فرماندهی شاه شب در برابر آزور آهای قرار خواهد گرفت، تعداد بی‌اندازه‌ای خواهد داشت.

 ( زیرا که او حتی پس از مرگ افراد لشگر مقابل نیز آن‌ها را به لشگر خود می‌افزاید) پس آزور آهای هر لشگری هم که داشته باشد، از نظر تعداد قابل مقایسه با شاه شب نخواهد بود. در چنین نبردی یک شمشیر به کار می‌آید یا چندین و چند اژدهای آتشین؟

موشکافی اسرار Game of Thrones: آزور آهای کیست؟ (قسمت دوم)

پس بپذیرید که با کمی اغماض، می‌توانیم اژدهای دنریس را همان لایت‌برینگر او بخوانیم. البته، ما تنها کسانی نیستیم که به این نکته اشاره می‌کنیم. در جایی از کتاب پنجم، Xaro Xhoan Daxos خواسته یا ناخواسته به شکلی مستقیم به این موضوع اشاره می‌کند:

    اژدهای تو دقیقا حکم شمشیری آتشین رو دارند. شمشیری که پیش‌تر در دنیا ازش صحبت‌هایی به میون اومده.

به علاوه، همه‌ی ما می‌دانیم که پیش‌گویی می‌تواند تعبیرات غلطی را نیز یدک بکشد. ایمون تارگرین یکی از کسانی است که همواره به این نکته که برخی از تفسیرهای ما از پیش‌گویی کاملا غلط است تاکید دارد، یکی از همین تفسیرهای غلط نیز می‌تواند یک شمشیر تصور کردن لایت‌برینگر باشد. شاید بگویید که این‌گونه آن داستان افسانه‌ای ساخته شدن لایت‌برینگر چگونه توجیه می‌شود. جواب مشخص است، بعضی مواقع داستان‌های افسانه‌ای فقط برای تاکید بر یک حقیقت بیان می‌شوند.

 به طور مثال، حرف اصلی داستان آزور آهای و لایت‌برینگر در همان «فدا کردن عزیزترین شخص» نهفته است. با استفاده از این اطلاعات، نه تنها یک ویژگی دیگر برای اثبات آزور آهای بودن دنریس به دست می‌آوریم، بلکه می‌توانیم زین پس در مورد او، اژدهای و لایت‌برینگر را یک چیز واحد در نظر بگیریم.

طبق اطلاعات به دست آمده از پیشگویی‌های تاریخی، آزور آهای برای به دست آوردن لایت‌برینگر باید عزیزترین فرد زندگی‌اش را فدا کند. از طرف دیگر، برای بیدار کردن اژدها، لازم است تا فردی با خون شاهانه را قربانی کند. البته توجه به این نکته که مورد دوم هم باید از عزیزان او باشد را فراموش نکنید، زیرا اگر این‌گونه نباشد که آزور آهای فداکاری خاصی انجام نداده است.

در این مورد به خصوص، اژدها دنریس هر دوی این‌ها هستند، پس باید برای تولدشان، دنریس دو از خودگذشتگی بزرگ انجام دهد. از خود گذشتگی‌هایی که اتفاقا دنریس دقیقا آن‌ها را انجام داده است. برای این تولد دوباره و به دنیا آمدن اژدهایان‌اش او در ابتدا دروگو(عزیزترین فرد زندگی‌اش) و سپس Rhaego(که هم پسر عزیزش بوده و هم خون شاهان تارگرین را در رگ دارد) را از دست داده است.

اگر حتی برای یک لحظه شک کردید که ممکن است این دو مرگ کاملا بی‌ارتباط به موضوع متولد شدن اژدها باشند، کافی است تا باری دیگر این نکته‌ی مهم که خود دنریس نیز به آن اشاره می‌کند را به یاد بیاورید: فقط مرگ است که می‌تواند بهای زندگی باشد.

 پس دنریس تا به این‌جای کار، ۶ ویژگی از هفت ویژگی ذکر شده در پیش‌گویی‌ها را به دست آورده است. به علاوه، هفتمین ویژگی هم دیگر نیاز به بررسی ندارد. او مستقیما دختر آیریس و ریلا تارگرین است. فراتر از همه‌ی این‌ها، سه سر اژدها به سادگی می‌تواند به سه اژدهای دنی اشاره کند.

موشکافی اسرار Game of Thrones: آزور آهای کیست؟ (قسمت دوم)

دنریس تارگرین نمی‌تواند ربط مستقیمی به «نغمه‌ای از یخ و آتش» داشته باشد اما تمام هفت ویژگی اصلی ذکر شده در پیش‌گویی‌ها را یدک می‌کشد. شاید، در سخت‌ترین حالت ممکن بتوان به ویژگی چهارم(لایت‌برینگر) اشکال وارد کرد اما باز هم دنریس بیش از هر شخص دیگری به آن‌چه در پیشگویی آمده نزدیک است.

دو شخص بزرگ، یعنی ایمون تارگرین و بنروی سرخ بدون شک او را آزور آهای می‌دانند. همچنین، او از نظر داستانی هم شخصیتی است که پتانسیل آزور آهای بودن را دارد. منظورم این است که ما او را از همان روز اول به عنوان شخصی خاص پذیرفتیم.

 او دنریس طوفان‌زاد است. او کالیسی بزرگ بوده و مادر اژدها است. او صاحب چندین و چند شهر است و در نظر بسیاری باید ملکه‌ی اندال‌ها و راین‌ها و نخستین انسان‌ها باشد. او به عنوان شکننده‌ی زنجیرها و آزادکننده‌ی بردگان شناخته می‌شود. از نظر وراثتی فرمانروای هفت پادشاهی است و یکی از قوی‌ترین و مقاوم‌ترین شخصیت‌های داستان است.

 آتش متعلق به او است و او هرگز نمی‌سوزد. حتی خود جرج. آر. آر. مارتین هم همواره به دنی خیلی بها داده است و او را به عنوان شخصیتی خاص تصویر کرده است. کنار هم قرار دادن تمام این‌ها باعث می‌شود که او را به عنوان بهترین گزینه‌ی ممکن برای آزور آهای بودن در نظر بگیریم، زیرا همه‌چیز، از پیش‌گویی گرفته تا ذات شخصیتی‌اش به این نکته اشاره دارد.

شاید با تمام این‌ها، بگویید پس دیگر بررسی مابقی گزینه‌ها بی‌معنی است، زیرا او تقریبا تمام ویژگی‌های لازم را دارد اما راستش را بخواهید، هنوز هم یک نفر باقی مانده که شاید به این اندازه ویژگی‌های غیرقابل انکار را یدک نکشد اما هنوز هم آن‌قدر چیزهایی دارد که بخواهیم او را نیز به عنوان یک گزینه‌ی پر اهمیت در نظر داشته باشیم.

جان اسنو

همان‌گونه که از ابتدا نیز انتظارش را داشتید، یکی از کاندیدهای جدی و پر اهمیت جایگاه آزور آهای کسی نیست جز جان اسنو. شاید خیلی‌ها صحنه‌ی مرگ جان اسنو را به طور قطعی پذیرفته باشند و به همین دلیل این‌گونه نوشته‌ها را از بنیان غلط و بی‌اساس بخوانند اما حقیقتش را بخواهید، صحنه‌ی مرگ جان اسنو نه تنها حتمی نیست، بلکه ما از آن دقیقا به عنوان نقطه‌ای که او تبدیل به آزور آهای حقیقی می‌شود یاد می‌کنیم(!) متاسفانه یا خوش‌بختانه، صحبت‌هایمان در این بخش، ممکن است مقداری پیچیده‌تر از آن‌چه در رابطه با دیگر شخصیت‌ها گفتیم باشد، پس برای از دست ندادن حتی یک بخش ماجرا، تمام نوشته‌های آمده از کتاب را با دقت دوچندان بخوانید.

در آخرین سکانسی که از جان دیدیم، او چندین و چند بار(یا به عبارت دقیق‌تر چهار بار) چاقو خورد و بر زمین افتاد. بعضی از شایعه‌های ساده و بی‌بنیان، از احتمال زنده شدن جان توسط ملیساندر خبر می‌دهند.

شاید این تئوری در نگاه اول خیلی قابل قبول باشد، زیرا پیش‌تر نمونه‌ی بارز آن را در بریک دانداریون و توروس از میر دیده‌ایم، اما حقیقتش را بخواهید، مدارکمان برای صحبت در رابطه با این ادعا به اندازه‌ای کم است که جز در نظر گرفتن آن به عنوان یک «تئوری ساده» نمی‌توانیم با آن کاری داشته باشیم.

 به جای آن، به سراغ یک تئوری پر رنگ و پر اهمیت دیگر می‌رویم که انقدر دلیل و مدرک برای درست بودن‌اش وجود دارد که رد کردن‌ آن را تقریباغیر ممکن می‌کند.

بر اساس برخی سخن‌ها، احتمال دارد که لرد اسنو در لحظه‌ی آخر، پیش از آن که جانِ   خود را از دست دهد، وارد بدن دایروولف خود یعنی گوست شده باشد. ما باور داریم که انجام چنین کاری، برای وارگ‌ها عادی و طبیعی است و می‌دانیم که جان بدون این که خودش خبر داشته باشد، یک وارگ بسیار قدرتمند است. در بخشی از فصل آغازین کتاب پنجم یعنی رقصی با اژدهایان می‌خوانیم:

    وارامیر حقیقت آن را دریافته بود. وقتی عقابی را که مال اورل بود در اختیار گرفت، می‌توانست خشم جلدعوض‌کن(اسکین‌چنجر) دیگر را بابت حضورش حس کند.

 اورل به دست کلاغ خائن، جان اسنو، کشته شده بود و نسبت به قاتلش چنان خشم شدیدی داشت که وارامیر هم خود را در حالی یافت که از پسرک هیولاصفت احساس تنفر می‌کرد. از همان لحظه‌ی دیدن دایروولف سفید عظیم‌الجثه که در سکوت کنار جان اسنو می‌خرامید، فهمیده بود که او چه بود.

 هر جلد‌عوض‌کنی همواره می‌توانست حضور دیگری را حس کند. منس باید بهم اجازه می‌داد که دایروولف رو بگیرم. زندگی دومی در خور یه پادشاه می‌شد. شکی نداشت که می‌توانسته انجامش دهد. موهبت در اسنو قدرتمند بود، ولی جوانک تعلیم نیافته بود و هنوز به جای این که به ذاتش ببالد، با آن می‌جنگید.

موشکافی اسرار Game of Thrones: آزور آهای کیست؟ (قسمت دوم)

بر طبق این صحبت‌ها، بدون هیچ شکی اطمینان داریم که جان بدون این که خودش در جریان باشد، یکی از وارگ‌های قدرتمندی است که خیلی ساده می‌تواند به داخل جلد حیوانات (به خصوص این یکی که خیلی هم از نظر روحی به او نزدیک و وابسته است) برود. به علاوه‌، این ایده به شکلی جدی توسط یک رویای دیده شده توسط ملیساندر در شعله‌های آتش نیز تایید می‌شود. در جایی از تنها فصل ملیساندر در کتاب پنجم می‌خوانیم:

    صدای آرام برافروخته شدن شعله‌ها به گوش می‌رسید و در میان همان صداها او(ملیساندر) نجوایی را شنید. شخصی داشت نام کسی را زمزمه می‌کرد: جان اسنو… و پیش از این، صورت بلندش به روی زبانه‌های قرمز و نارنجی رنگ آتش تصویر شده بود.

 تصویر، دائما پدیدار و ناپدید می‌شد. سایه‌ای که نصف آن دیده می‌شد و مابقی‌اش در پشت مانعی قرار داشت که دیدنش را سخت می‌کرد. اما ملیساندر همچنان تصویر را می‌دید. در ابتدا یک مرد بود، بار دوم یک گرگ بود و بار سوم دوباره یک مرد. اما دائما در کنار او جمجمه‌هایی را می‌دید.

 جمجمه‌هایی که همه‌جا پخش شده بودند. ملیساندر، پیش‌تر نیز دور و بر او را دیده بود، حتی سعی کرده بود به جوانک هشدار دهد. دشمنان دور و برش رو گرفته بودن. خنجرهایی در تاریکی. اما اون پسر نمی‌خواست گوش کنه. و حالا، ملیساندر نمی‌توانست باور کند که اون پسر انقدر گوش نکرد تا این که دیگر دیر شده بود.

جالب است، رویای ملیساندر شباهت غیرقابل انکاری با ایده‌پردازی‌های ما دارد و تئوری را از قبل نیز بهتر جلوه می‌دهد. هنوز تمام نشده است. آخرین حرف جان پس از این که خنجر خورد چه بود؟ طبق آن‌چه که مستقیما در متن کتاب آمده، او در لحظه‌ی پایانی، نام گوست را زمزمه کرد.

 تمام این‌ها باعث می‌شود که زنده ماندن جان به این شیوه را جزء یکی از آن تئوری‌های خیلی خیلی جدی که نمی‌توان به سادگی آن‌ها را انکار کرد قرار دهیم. حال، اگر این فرضیه را درست و قابل قبول در نظر بگیریم و دوباره زنده شدن جان به زودی را بپذیریم، می‌توانیم از آن به عنوان یک «تولد دوباره» یعنی همان‌چیزی که در پیش‌گویی‌ها آمده نام ببریم.

 اگر حدس‌هایمان درست باشد و جان همان آزور آهای حقیقی باشد، باید بتوانیم در زمان رخ دادن این تولد دوباره(یا به عبارت بهتر کشته شدن جان در قلعه‌ی سیاه) نشانه‌های ذکر شده در پیش‌گویی‌ها را پیدا کنیم. متاسفانه، سریال به سبب سبک روایتی که دارد، تمام این اتفاقات را در کمتر از دو دقیقه نشان ما داده است و به همین دلیل نمی‌توانیم کوچک‌ترین اطلاعاتی از آن استخراج کنیم.

 به همین سبب، سراغ آخرین فصل جان در کتاب پنجم رفته و از نوشته‌های پر جزئیات مارتین برای پیدا کردن نشانه‌هایمان استفاده می‌کنیم. پس پیش از ادامه‌ی مطلب، بخش‌های پایانی این فصل را یک بار دیگر می‌خوانیم و سپس با استناد به قسمت‌های مختلفی از آن به پرسش‌های‌مان پاسخ می‌دهیم.

پس از بازگشت جان اسنو و آمدن وحشی‌ها به قلعه‌ی سیاه(مقر فرماندهی نگهبانان شب) همه چیز آرام است که ناگهان یکی از غول‌ها با نام وان وان، عصبانی می‌شود و در آن‌جا آشوبی به پا می‌کند. جان اسنو همراه با افرادش برای حل مشکل به حیاط قلعه می‌آید و ماجراها در ادامه رخ می‌دهند.

وان وان یا نمی‌شنید یا نمی‌فهمید که جان چه می‌گوید. غول در حال زخمی کردن خودش با شمشیری بود که پیش‌تر، زخم‌هایی بر شکم و دست‌اش ایجاد کرده بود. او داشت شوالیه‌ی مرده را در هوا و در مقابل سنگ خاکستری بالای برج تاب می‌داد.

آن‌قدر به کارش ادامه داد تا این که سرِ  مرد، رنگی جز قرمزی نداشت و شبیه یک خربزه‌ از جنس گوشت، به نظر می‌رسید. شنل شوالیه در هوای سرد تاب می‌خورد. جنسش از پشم سفید رنگ بود، با چیزی شبیه به نقره حاشیه‌دوزی شده بود و با ستاره‌هایی آبی رنگ طرح داده شده بود. خون و تکه‌های استخوان در هوا پخش می‌شد و به هر سمتی پرتاب می‌گشت.

 مردان از بالای برج و کناره‌های آن به پایین پرت می‌شدند. مردان شمالی، مردان آمده از شهرهای آزاد، حتی مردان ملکه… ناگهان جان اسنو دستور داد:«به خط بشید! هوای اون‌هارو داشته باشید… هوای همه رو اما به خصوص مردان ملکه»

مردِ  مرده و افتاده در دست غول، سر پاتریک از کوهستان پادشاهی بود؛ تقریبا تمام سرش از بین رفته بود ولی نشان و نجابت خانوادگی‌اش، دقیقا به مانند صورتش هنوز هم مشخص بود. جان نمی‌خواست زندگی سر مالگارن یا سر بروس یا هر کدام از شوالیه‌های ملکه را برای گرفتن انتقام وی به خطر بیندازد.

موشکافی اسرار Game of Thrones: آزور آهای کیست؟ (قسمت دوم)

وان وان دوباره فریاد زد و آن یکی دست پاتریک را هم پیچاند و به دندان کشید، تا جایی که دست او از شانه کنده شد و خون سرخ جاری از آن، به همه‌جا می‌پاشید. جان با خودش فکر کرد: «این کار براش به آسونی چیدن یه گل واسه یه بچه است».

او سریعا به افرادش گفت: «باهاش حرف بزنید. زبان کهن. اون فقط زبان کهن رو می‌فهمه. بقیتون هم هواشون رو داشته باشید اما شمشیرهاتون رو کنار بزارید، ما اون رو ترسوندیم». آن‌ها نمی‌توانستند ببیند که غول زخمی شده است؟ جان باید به این ماجرا پایان می‌داد یا باید به تماشای مرگ تعداد بیشتری از افرادش راضی می‌شد.

هیچ‌کدام از آن‌ها درک نمی‌کردند که وان وان چه قدرتی دارد. یه شیپور، یه شیپور لازم دارم. جان متوجه برق شمشیر یکی از افرادش شد. فورا برگشت و او را نگاه کرد و گفت: «شمشیرها رو غلاف کنید.» بار دوم داد زد: «ویک، اون شمشیر رو بزار…»

نتوانست جمله‌اش را کامل کند و حرف در گلویش تبدیل به ناله شد. زیرا تیزی خنجر ویک را بر روی گلویش احساس کرد.

 چرخش سریع جان باعث شد تیغه بخشی از گردن را ببرد اما فرو نرود. جان دستش را بر روی خراش گذاشت… خون را در میان انگشتانش احساس کرد و خطاب به او گفت: «چرا؟» «به خاطر نگهبانان شب» و برای بار دوم سعی کرد چاقو را در بدن جان فرو ببرد.

 این‌بار جان مچش را گرفت و رو به عقب به اندازه‌ای پیچاند که چاقو به سمتی پرتاب شد. پیشکار بلندقد او، خود را عقب کشید و دستانش را به نشانه‌ی بی‌گناه بودنش بالا برد. مردان فریاد می‌کشیدند. جان خودش را به شمشیرش رساند ولی انگشتانش سفت و بی‌حس شده بودند. هر طور که بود، او نتوانست شمشیر را از غلاف بیرون بکشد.

و بعد از آن… بوون مارش پشت سرش ایستاد. اشک از چمشانش جاری شده بود. «به خاطر نگهبانان…» او خنجر را در شکم جان فرو کرد و وقتی دستش را عقب می‌کشید، گذاشت خنجر همان‌جا بماند. جان بر روی زانوهایش افتاد. او دسته خنجر را دید و هرگونه که بود به سرعت آن را بیرون کشید. در هوای سرد از زخم بخار بلند می‌شد.

( فعل به کار رفته در متن انگلیسی Smoking است و ما را به یاد همان نشانه‌ی معروف می‌اندازد اما به سبب بی‌معنی بلند شدن دود از زخم، لفظ بخار را به کار بردم) او به آرامی زمزمه کرد: «گوست»… درد بر او غلبه کرد. با آخرین توانی که داشت، سعی کرد به آن‌ها بچسبد.

وقتی سومین خنجر بین دو استخوان کتف فرو رفت، او نالید و بر روی برف افتاد. جان هرگز خنجر چهارم را حس نکرد. فقط سرم               

موشکافی اسرار Game of Thrones: آزور آهای کیست؟ (قسمت دوم)

حالا وقت آن رسیده که با توجه به نکاتی که در متن برجسته کردیم، ویژگی‌های ذکر شده در پیش‌گویی را بیابیم. همان‌گونه که عرق حاصل از گرمای آتش را می‌توان یک نمادی از نمک به شمار آورد، اشک‌های جاری شده از چشمان بوون مارش نیز، به همین تفسیر نشانه‌ی نمک است. از طرف دیگر، بیایید لحظات توصیف شده توسط مارتین را در برابر چشمانمان ظاهر کنیم.

بر اساس اطلاعات برآمده از نوشته، هر شخصی که از حیاط قلعه‌ی سیاه به بالا نگاه کند، ستاره‌های موجود روی شنل سر پاتریک را به وضوح می‌بیند. حالا، این نکته که خون و استخوان در بخش‌بخش هوا پخش شده و بدن تکه‌تکه‌ شده‌ی سر پاتریک در حال خون‌ریزی شدید است را نیز در نظر بگیرید تا بفهمید ماجرا از چه قرار است.

 در حقیقت، نکته‌ی اصلی این‌جا است که در این هوای خون آلود، هر چیزی قرمز دیده می‌شود، حتی ستاره‌های روی لباس سر پاتریک و این یعنی در آسمان بالای سر جان اسنو، در جایی که او تولد دوباره‌اش را تجربه می‌کند، ستاره‌ی خونین به چشم آمده است.

 (نیازی نیست یک بار دیگر این حقیقت که ممکن است ستاره‌ی سرخ اصلا آن دنباله‌داری که می‌گویند نباشد و به نکات ساده‌تری همچون این اشاره کند را تکرار کنیم.) به علاوه، همان‌گونه که در ترجمه‌ی بخش آخر فصل جان در کتاب رقصی با اژدها هم اشاره کردم، با توجه به فعلی که مارتین برای بلند شدن بخار از زخم جان به کار برده، می‌توانیم آن را نیز اشاره‌ای به ویژگی سوم یعنی دود بدانیم. با این اوصاف، جان در هنگامه‌ی این تولدِ دوباره، سه تا از ویژگی‌های لازم را به دست آورده است.

قبول دارم که ممکن است تئوری‌های مطرح شده در بند بالا را به شدت تعصبی و پر پیچ و خم بدانید اما بیایید از آن طرف نیز به ماجرا نگاه کنیم.

 یعنی مارتین، که استاد آفرینش پیچش‌های داستانی است، تمام این نکات ریز و درشت را کاملا بی‌ربط به نشانه‌های بیان شده برای آزور آهای ذکر کرده است؟ من که بعید می‌دانم. به علاوه، در همین فصل، ملیساندر و جان صحبتی در رابطه با شاهزاده‌ی موعود( یا همان آزور آهای) دارند که در آن نیز به نمک و دود به عنوان نشانه‌های وی اشاره می‌شود.

موشکافی اسرار Game of Thrones: آزور آهای کیست؟ (قسمت دوم)

 هر چه قدر هم که سخت‌گیر باشیم، پذیرفتن این که تمام این‌ها شانسی و بی‌هدف بوده، مسخره به نظر می‌رسد. بهتر است به بررسی ویژگی‌های دیگر بپردازیم.

قطعا همه شمشیر زیبا و تاثیرگذار جان که از جنس فولاد والریایی است را به یاد دارید. شمشیری که اتفاقا به ما ثابت شد بر روی وایت‌واکرها هم تاثیرگذار است و همچون شیشه‌ی اژدها، آن‌ها را نابود می‌کند.

با این حال، این شمشیر خارق‌العاده، هیچ یک از نکات ذکر شده برای لایت‌برینگر را ندارد و به همین دلیل، تا این لحظه باید جان اسنو را فاقد این نشانه در نظر بگیریم. البته، ممکن است با کمی دقت، لایت‌برینگر خاصی که در دست جان اسنو است و خیلی‌ها به آن دقت نمی‌کنیم را نیز بیابیم. در قسم‌نامه‌ی نگهبانان شب، همواره یک جلمه را می‌شنویم: «من، شمشیری در تاریکی هستم».

 در حقیقت، جان فرمانده‌ی تک‌تک آن‌ها است و حتی با آنان در برابر آدرها(همان وایت‌واکرها) نیز ایستاده است. این را هم در نظر بگیرید که جان برای رسیدن به این جایگاه، همان‌گونه که باید عشقش یعنی ایگریت را فدا کرده است.

 برای جان نیز به مانند دنریس نمی‌توان شمشیر لایت‌برینگر را صد در صد به عنوان یکی از نشانه‌ها در نظر گرفت اما دلایل و برهان‌هایمان برای این انتخاب، بازهم در حد و اندازه‌ای هست که بتوانیم این را نیز یک امتیاز دیگر برای جان که به اثبات آزور آهای بودنش کمک می‌کند در نظر بگیریم.

واضحا و بدون نیاز به هیچ‌گونه بررسی، باور داریم که جان هیچ ارتباطی با اژدها ندارد و به همین سبب، نه تنها آن ویژگی را از دست می‌دهد بلکه در ویژگی فداکاری نیز، نصف چیزی که باید را به دست می‌آورد.

 در رابطه با ویژگی هفتم، هر آن‌چه که باشد یا نباشد، وابسته به حقیقت یا عدم حقیقت تئوری R+L=J است و از آن‌جایی که زومجی، پیش‌تر مقاله‌ای جامع و کامل در این باب ارائه کرده، دیگر نیاز به شرح دوباره‌ی آن در این نوشته نیست. اگر این تئوری حقیقت داشته باشد، نسل جان مستقیما از طریق ریگار به آیریس و ریلا تارگرین می‌رسد.

هم‌چنین، در صورت حقیقت داشتن این تئوری، او هم شاهزاده‌ی موعود است و هم «نغمه‌ای از یخ و آتش». درست است که تعداد ویژگی‌هایی که جان از آن‌چه در پیش‌گویی ذکر شده به دست آورده از دنریس کمتر است اما بازهم آن‌قدر نشانه دور و برش را فرا گرفته که مجبوریم تا آخرین لحظه او را یک کاندید پر رنگ و پر اهمیت برای جایگاه آزور آهای بدانیم.

هنوز تمام نشده، در فصل دوازدهم جان در کتاب پنجم، او رویایی تاثیرگذار و خاص می‌بیند که دقت در آن، نکته‌های جالبی را پدیدار می‌کند. او خواب حمله‌ای دهشتناک از سوی وحشی‌ها را می‌بیند که از هر طرف به سوی دیوار هجوم می‌آورند. جان سریعا خود را به بالای دیوارِ بلندِ برندونِ   معمار می‌رساند و سعی می‌کند کنترل اوضاع را در دست گیرد.

 او چند بار فریاد شلیک سر می‌دهد اما پس از چند لحظه متوجه می‌شود کسی آن‌جا نیست که به حرف‌های‌اش گوش کند. جان، متوجه می‌شود که همگان او را ترک کرده‌اند و به مانند قصه‌ی افسانه‌ای آخرین مبارز(که همان آزور آهای است) فقط خود او است که باید جلوی آن‌ها را بگیرد.

لرد اسنو شمشیرش را بیرون می‌کشد و در همین حین شمشیر آتش می‌گیرد و او با همین شمشیر آتشین تعداد زیادی از وحشی‌ها را می‌کشد. همه‌ی این‌ها به کنار، در پایان این خواب، آخرین نفری که از دیوار بالا می‌آید، ایگریت است و جان، او را نیز با همین شمشیر می‌کشد.

 جالب است، این ماجرا هم به شدت ما را یاد داستان افسانه‌ای ساخته شدن شمشیر لایت‌برینگر می‌اندازد. جایی که طبق تاریخچه‌ها، آزور آهای شمشیر آتشین‌اش را در پایان کار وارد قلب همسر عزیزش می‌کند.

موشکافی اسرار Game of Thrones: آزور آهای کیست؟ (قسمت دوم)

تا همین‌ نقطه، تعداد نشانه‌ها و دلایلی که برای آزور آهای بودن جان به دست‌ آورده‌ایم به حدی است که انکار کردن او را ناممکن می‌سازد. به علاوه، جان هم به مانند دنریس یکی از آن اشخاصی است، که از نظر ویژگی‌های شخصیتی و داستانی می‌تواند آزور آهای قصه باشد.

 او حقیقتا شخصی است که جرج. آر. آر. مارتین، همیشه بر خاص بودن‌اش تاکید بسیار داشته است. جان با تمام بچه‌های لرد ادارد فرق داشت، زیرا از همان ابتدا به عنوان یک حرام‌زاده زندگی را آغاز کرد. در همان آغاز قصه، دایر وولفی متفاوت با همه و سفید رنگ را در آغوش گرفت.

 او تنها کاندید جایگاه آزور آهای است که خودش نیز مستقیما با وایت‌واکرها جنگیده و این دقیقا همان کاری است که آزور آهای افسانه‌ای باید  انجام دهد. جان، از محدود اشخاصی است که همیشه کار درست را می‌داند و همان‌گونه که ایمون تارگرین می‌گوید، وی یکی از بهترین انسان‌های حاضر در این سرزمین است:

استاد ایمون، مودب اما محکم بود. «سپتون، اونا خدایان شمال هستن. سروران من، وقتی دونال نوی کشته شد، همین مرد جوون، جان اسنو بود که مسئولیت دیوار رو به عهده گرفت و در برابر تمام خشم شمال حفظش کرد و ثابت کرد که دلیر، وفادار و مفیده.

لرد اسلینت، اگر به خاطر اون نبود، وقتی می‌رسیدین منس ریدر رو در حالی پیدا می‌کردین که اینجا نشسته بود. دارین اشتباه بزرگی در موردش مرتکب می‌شید. جان اسنو پیشکار و ملازم شخصی لرد مورمونت بود. برای این وظیفه انتخاب شد چون فرمانده کل استعداد زیادی در اون دید. همان‌طور که من دیدم.

نتیجه ‌گیری

با این اوصاف، بدون هیچ دلیل و مدرک اضافه‌ای، جان را در کنار دنریس به عنوان تنها کاندیدهای حقیقی ممکن برای جایگاه آزور آهای قرار می‌دهیم. حالا نوبت آن رسیده که نکات نهایی را بیان کرده و از تمام این مطالب یک نتیجه‌گیری قابل قبول به دست آوریم.

 در ابتدای این قسمت از مقاله گفتیم که استنیس براتیون به هیچ عنوان نمی‌تواند آزور آهای باشد اما حقیقتش را بخواهید، بعضی از دنبال کنندگان سفت و سخت دنیای مارتین، از کوچک‌ترین ویژگی‌ها هم نمی‌گذرند و به همین دلیل، تعداد اشخاص ممکن برای آزور آهای بودن را در ابعاد غیرقابل وصفی زیاد می‌کنند. ما نیز پیش از پرداختن به ادامه‌ی مباحث مربوط به جان و دنریس، این احتمالات کوچک را بررسی می‌کنیم.

ایگان تارگرین، کسی است که خون لازم را در رگ‌هایش دارد و آن‌گونه که ما شنیده‌ایم، در هنگام تولدش ستاره‌ی خونین نیز در آسمان دیده شده است. از طرف دیگر، خود ریگار تارگرین هم مستقیما فرزند آیریس و ریلا است و در میان دود و نمک متولد شده است.

 حتی ویکتاریون هم یک دست سوخته دارد که همواره از آن بخار بلند می‌شود و داووس(شوالیه‌ی پیاز) هم نوعی تولد دوباره را در دراگون‌استون(یعنی میان دود و نمک) تجربه کرده است.

 بریک دانداریون شمشیری آتشین دارد و شمشیر برین از تارث نیز قرمز رنگ است. فراتر از تمام این‌ها، رمزی هم به سبب حرام‌زاده بودنش یک اسنو است و می‌تواند به رویای ملیساندر در آتش مربوط باشد. اصلا مگر موردی بهتر از رمزی برای نجات دنیا وجود دارد؟ من که بعید می‌دانم.

 هنوز راضی نشده‌اید؟ هات پای(پسر چاق و بی‌خاصیتی که در بخشی از ماجراهای آریا همراه او بود) شخصی است که کلوچه‌های گوشت‌پیچ نمکین را بر روی اجاق‌هایی که از آن‌ها دود بلند می‌شود درست می‌کند.

 بله، منظورم این است که این حجم از ویژگی‌ها، به هیچ عنوان نمی‌تواند ما را راضی کند و در نظر گرفتن این افراد به عنوان آزور آهای افسانه‌ای داستان مارتین، دقیقا به اندازه‌ی استدلال‌مان در مورد هات پای احمقانه است. پس، لطفا تمام گزینه‌های‌تان به جز دنریس و جان را دور بریزید و بپذیرید که یکی از این دو (یا شاید هم هر دوی آن‌ها) آزور آهای حقیقی هستند.

فارغ از تمام این‌ها، بر اساس نوعی تفکر، آزور آهای و شب طولانی افسانه‌هایی بیش نیستند و پیش‌گویی‌های صورت گرفته، فقط جملاتی مهمل برای سرگرم کردن عوام بوده‌اند.

 اما اگر صادقانه به ماجراهای پیرامون دنیای گیم‌ آف ترونز نگاه کنیم، مسخره‌تر از این فکر وجود ندارد، چرا که اگر درست باشد، تمام پازل‌های ساخته شده توسط مارتین، بی‌دلیل و بی‌معنی می‌شوند و مارتین کسی نیست که بخواهد این‌گونه طرفدرانش را به سخره بگیرد.

 افزون بر آن، سبک روایتی که از داستان آزور آهای شنیده‌ایم، نه تنها مانند قصه‌ای شاد و جذاب که در پایان آن همه‌چیز به خوبی و خوشی به پایان می‌رسد نیست بلکه، از همه نظر به کهن‌الگوهای مارتین می‌خورد و به دنیای خوش رنگ و لعاب نغمه جذابیت بسیاری می‌بخشد.

پس با گذر از تمام این‌ها به سراغ جمع‌بندی اصلی می‌رویم. بر اساس حجم قابل توجهی


ویدیو مرتبط :
The Rains of Castamere (Game of Thrones) guitar cover

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

موشکافی اسرار Game Of Thrones: آزور آهای کیست؟ (1)


یکی از مورد بحث‌ترین رازهای دنیای نغمه، در رابطه با قهرمانانی است که شبِ طولانی را پایان می‌بخشند.

وب سایت زومجی - محمدحسین جعفریان: یکی از مورد بحث‌ترین رازهای دنیای نغمه، در رابطه با قهرمانانی است که شبِ طولانی را پایان می‌بخشند. در این مقاله، ابتدا این مسئله که آیا آن‌ها پایان‌بخش قصه هستند یا نه را بررسی می‌کنیم و بعد از آن به این پرسش که این افراد(بخوانید فرد) کدام یک از شخصیت‌های داستان هستند، پاسخ می‌دهیم.

موشکافی اسرار Game Of Thrones: آزور آهای کیست؟ (قسمت اول)

این مطلب داستان سریال را لو می‌دهد. اگر هنوز موفق به تماشای کامل سریال نشدید،از خواندن ادامه آن خودداری کنید.

دنیای محبوب و خواستنی مارتین در کنار تمام ویژگی‌های بنیادین‌اش از راز و رمزهای بی‌پایانی برخوردار است. محبوبیت غیرقابل انکار این روایت داستانی خارق‌العاده در میان طرفداران، باعث می‌شود که آن‌ها در خیلی موارد بیشتر از آن‌چه مارتین گفته بدانند و بفهمند.

 به همین سبب، حتی در دنیای مجازی، همواره با کند و کاو‌هایی دیوانه‌وار و ارزشمند از این دنیا مواجه می‌شویم که در موارد بسیاری پاسخ‌های حقیقی را یدک می‌کشند.

 موضوع شبِ طولانی و پایان‌دهندگان‌اش، پیش‌تر به عنوان بخشی از تاریخ وستروس که تقریبا هیچ تاثیری بر آینده‌ی قصه نمی‌گذارد شناخته می‌شد اما حالا دیگر خیلی‌ها با اطمینان می‌گویند که شب بی‌پایان دوباره رخ می‌دهد و اصلا موضوع پایانی این قصه‌ی طولانی نیز، چیزی جز این نخواهد بود.

 هر چه که باشد، بدون شک اثبات این موضوع که شب طولانی در شرف وقوع است موضوع مهمی است که در این مقاله به طور کامل به آن می‌پردازیم اما در درجه‌ای فراتر از آن، پرسش‌های بنیادین‌مان حول هویت شخصیت‌های افسانه‌ای این ماجرا‌ می‌چرخد.

 اشخاصی که در گذشته دنیا را از شب طولانی خارج کردند و آدرها را از سرزمین‌های انسان‌ها راندند و به عقیده‌ی بعضی‌ها، برای به آخر رساندن این شب بی‌پایان جدید هم مجددا متولد شده یا می‌شوند.

شناخت این اشخاص و کشف پیوند آن‌ها با یکدیگر و در آخر درک هویت‌شان، ممکن است کلید خیلی از قفل‌ها باشد. یک مثال ساده: اگر آزور آهای همان جان اسنو باشد، از زنده بودنش مطمئن می‌شویم!

شبِ  طولانی

پیش از هرچیز لازم است شب طولانی را با استفاده از تمام اطلاعاتی که داریم بشناسیم. بر اساس تاریخچه‌های بی‌نام و نشان به جا مانده از زمان «نخستین انسان‌ها» می‌دانیم که شب طولانی (از آغاز تا پایان) پیش از ظهور امپراطوری شکست‌ناپذیر والریا رخ داده است.

بر طبق این اسناد، شب طولانی دوره‌ای از تاریخ است که زمستان آن چندین و چند سال به درازا کشید. به طوری که کودکان در آن به دنیا آمدند، بالغ شدند و از سرما مردند و این یعنی بسیاری از آن‌ها حتی برای ثانیه‌ای گرمای تابستان را نچشیدند.

در آن زمان، ارتفاع برف نشسته بر زمین به صد قدم می‌رسید و خورشید برای سال‌ها دیده نمی‌شد. شب طولانی تقریبا بیش از یک نسل طول کشید و به همین دلیل مردم آن زمان، تا سال‌های سال رنگی از نور و روشنایی خورشید را ندیدند. چنین زمستانی بر دنیا سایه گسترانده بود.

 در این زمستان سرد، هیچ‌کس در هیچ قلعه‌ای و در کنار هیچ آتشی احساس امنیت نمی‌کرد. پادشاه‌ها و خوک‌ها دقیقا به مانند یکدیگر از سرما لرزیدند و مردند. زن‌ها بچه‌هایشان را خفه کردند تا گرسنگی آن‌ها را نبینند.

البته بسیاری از این اطلاعات از داستان‌هایی نه چندان قابل اتکا استخراج شده و به همین دلیل ممکن است در برخی از آن‌ها اغراق‌هایی صورت گرفته باشد. در جایی از کتاب اول، ننه‌ی پیر آن زمان را این‌گونه برای برن توصیف می‌کند: «مردم اون زمان، موقع گریه کردن یخ زدن اشک‌ها روی گونه‌هاشون رو حس می‌کردند و تازه در این زمان بود که آدرها برای اولین بار پیداشون شد.

اون‌ها موجودات سردی بودند که از آهن و آتش و اشعه‌ی خورشید، و از هر موجودی که خون گرم توی رگ‌هاش جریان داشت متنفر بودند. اون‌ها سوار بر اسب‌های مرده‌ی سفیدشون و در راسِ کسانی که کشته بودند، قلعه‌ها و شهرها و پادشاهی‌ها رو درو کردند.»

موشکافی اسرار Game Of Thrones: آزور آهای کیست؟ (قسمت اول)

فارغ از تمام این‌ها، واقعیت قطعی این است که در آن زمان، وستروس با یک تغییر عظیم آب و هوایی مواجه شد که برای مردم مشکلات زیادی را به وجود آورد. با این که بیان سخن قطعی در رابطه با چگونگی آن واقعه سخت است، اما حتی اگر نصف چیزهای گفته شده در افسانه‌ها هم حقیقت داشته باشد، آن دوران یکی از دهشتناک‌ترین روزگارهایی بوده که سرزمین به خود دیده است. اما مهم‌تر از خود شب طولانی، مکان‌هایی بوده که این رخداد در آن‌ها به وقوع پیوسته است.

طبق اطلاعات اولیه و اغلب سخنانی که از شخصیت‌ها شنیده‌ایم، شب بی‌پایان سایه‌اش را بر تمام بخش‌های وستروس گسترانده اما در کتاب «دنیای نغمه‌ای از یخ و آتش» از اسناد تاریخی محکمی که خلاف این حرف را ثابت می‌کنند، سخن به میان آمده است. در یکی از این اسناد که سخن‌هایی از اعقاب روینارها را نقل کرده، داستان‌هایی از ظلمتی بی‌پایان که ابتدا آب رود روین را کم و سپس آن را ناپدید کرد، به چشم می‌خورد.

طبق این اطلاعات، سرمای آن دوران به حدی بود که آب‌های این رود از سرچشمه تا محل اتصالش به رود سلهور منجمد شد.

تاریخ‌نوشته‌های دیگری که مربوط به سرزمین آشای است از دورانی نام می‌برد که ظلمت بی‌پایان بر سر مردم گسترده شده بود. طبق این نوشته‌ها، این شب طولانی، در آن هنگام که گیس کهن تازه در حال پایه‌ریزی امپراطوری خویش بود، رخ داد.

 اگر چند واحد تاریخ وستروسی(!) پاس کرده باشید، می‌دانید که شکل‌گیری امپراطوری گیس کهن، پیش از آغاز امپراطوری شگفت‌انگیز والریا بوده و این یعنی این ظلمت بی‌پایان همان شب طولانی وستروس است. نوشته‌های مناطق مختلف از جهان «نغمه» در رابطه با این شب حتی محدود به این‌ها هم نیست و در افسانه‌ای شگفت‌آور از یی‌تی هم رنگی از آن به چشم می‌خورد.

 طبق این نوشته‌ها، خورشید روی خود را برای یک نسل از زمین برگرداند و هیچ‌کس و هیچ چیز نتوانست آن را هویدا کند. با کنار هم چیدن تمام این اسناد و اطلاعات از یک چیز مطمئن می‌شویم: «شب طولانی رخدادی دهشتناک از جنس ظلمت و سرما  بوده که در تک‌تک نقاط جهان به وقوع پیوسته است.»

شبِ  بی‌پایانِ  دیگری در راه است

قطعا سوال اصلی‌تان بعد از خواندن تمام این نوشته‌ها چیزی نیست جز این که «ما چرا باید به چنین قصه‌هایی از تاریخ چند صد سال قبل اهمیت دهیم؟». موضوع این است که شب بی‌پایان فقط همان یک بار رخ نداده و بر اساس بسیاری از دیالوگ‌ها و نوشته‌ها اطمینان داریم که چیزی به وقوع دوباره‌اش نمانده است.

پس پیش از این که به سراغ بررسی پروتاگونیست‌های پایان‌بخش این تاریکی برویم، نزدیکی رخداد مجدد این واقعه را برایتان اثبات می‌کنیم.

موشکافی اسرار Game Of Thrones: آزور آهای کیست؟ (قسمت اول)

اول از همه به سراغ یکی از دیالوگ‌های پرمعنی ملیساندر در کتاب سوم می‌رویم، جایی که سر داووس(یا همان شوالیه‌ی پیاز) استنیس را از ضعف ارتش‌شان در برابر لنیسترها آگاه می‌سازد و ملیساندر این‌گونه پاسخ او را می‌دهد: «این جنگ‌های شاهان در مقابل چیزی که پیش رو داریم، مثل کتک‌کاری‌ بچه‌های کوچیک با همدیگر هست.

 اون کسی که نباید اسمش رو به زبون آوورد، داره نیروهاشو جمع میکنه تا یه ارتش بزرگ و اهریمنی با قدرتی ورای تصور به وجود بیاره. سر داووس، مطمئن باشید که خیلی زود سرما و شبی که پایان نداره، از راه می‌رسه.»

در فصل ۷۳ از کتاب سوم یعنی یورش شمشیرها، منس ریدر و جان با هم مکالمه‌ای دارند که در میان کلماتش، جلوه‌ای شبیه به شب طولانی مقابل چشم ظاهر می‌شود: [منس ریدر]: «تو مشت نخستین انسان‌ها رو دیدی. می‌دونی اون‌جا چه اتفاقی افتاده. می‌دونی ما با چی مواجهیم.» «آدرها..» «وقتی که روزها کوتاه‌تر و شب‌ها سردتر بشن، اونا هم قوی‌تر می‌شن.

 اونا اول شمارو می‌کشن بعد مرده‌های شما رو می‌فرستن سراغتون. نه غول‌ها می‌تونن جلوشونو بگیرن، نه ثنی‌ها، نه قبایل رودخانه‌ی یخ‌زده و نه هورن‌فوت‌ها» «تو هم نمی‌تونی؟» «منم نمی‌تونم.» در آن اعتراف خشم وجود داشت. تلخی چنان عمیقی که در کلمات نمی‌گنجید.

در دوازدهمین فصلِ  جان در کتاب پنجم (یعنی آخرین منبعی که در دست ما است) پیتر پایک نامه‌ای به این شرح را برای جان می‌فرستد: «در هاردهوم مردگان را می‌بینم… مردگانی که در آب‌ شناورن… مردگانی که در میان درختان جنگل حرکت می‌کنن…» تمامی این مدارک و چندین نوشته‌ی دیگر، به سادگی اثبات می‌کنند که چیزی به آغاز این شب طولانی (که طبق برخی شواهد از آن‌چه هزاران سال پیش اتفاق افتاد هم بدتر است) باقی نمانده و ممکن است بخش پایانی داستان مارتین دقیقا مربوط به این اتفاق شود.

 یعنی جایی که دیگر تخت آهنین بی‌معنا می‌شود و پادشاهی‌ها رنگ می‌بازند و همگان امیدی به جز قهرمانی که نامش در افسانه‌ها آمده ندارند. پس در ادامه، اول از همه آن قهرمانان را می‌شناسیم بعد از آن با یک یا دو  مثال، حضورشان در زمان کنونی را ثابت می‌کنیم.

موشکافی اسرار Game Of Thrones: آزور آهای کیست؟ (قسمت اول)

پایان‌دهندگانِ  شبِ  بی‌پایان

هیچ‌کس به درستی نمی‌داند شب طولانی چگونه به پایان رسید. مردم مناطق مختلف جهان، هر کدام افسانه‌های خاص و عجیبی را روایت می‌کنند که به تنهایی قابل پذیرش نیستند. در هر نقطه‌ای، مردم از قهرمان خاص خودشان نام می‌برند که با کارهایش شب طولانی را پایان داد اما اگر نگاهمان به این روایت‌ها را کمی دقیق‌تر کنیم، ممکن است به نتیجه‌‌ی بهتری برسیم. نتیجه‌ای که ما را در این رازگشایی دشوار یاری کند.

 در حقیقت، از آن‌جایی که اغلب این داستان‌ها افسانه‌ای بیش نیستند، بهترین راه رسیدن به قهرمان حقیقی، در کنار هم قرار دادن تک‌تک آن‌ها است. اول از همه به سراغ مردم شمال می‌رویم و قصه‌ی آن‌ها در رابطه با شب بی‌پایان را می‌شنویم. قصه‌ی قهرمانی که او را «آخرین مبارز» صدا می‌کنند و زیباترین روایت از ماجرای او را اولین بار از دهان ننه‌ی پیر می‌شنویم:

    و این دوران{شب طولانی} پیش از آمدن اندل‌ها بود و حتی خیلی قبل‌تر از فرار زن‌ها از شهرهای راین و گذشتن آن‌ها از دریای باریک. پادشاهی‌های آن زمان که همه متعلق به نخستین انسان‌ها بودند و آن‌ها فرزندان جنگل رو از زمین‌های خودشون بیرون می‌کردند.

 اما باز هم فرزندان در بسیاری از مکان‌ها، در تپه‌های تو خالی و بین درختان زندگی می‌کردند. کمی که گذشت و زمین فقط از سرما و مرگ پر شد، آخرین قهرمان تصمیم گرفت که مجددا فرزندان جنگل رو پیدا کنه، چون عقیده داشت که جادوی کهن و افسانه‌ای آن‌ها، راه نجاتی برای انسان‌ها خواهد بود.

او با یک شمشیر و یک اسب و سگی که داشت و با کمک چند همراه، تمام زمین‌ها رو گشت. به هر جایی سر زد و از هیچ جست‌وجویی دریغ نکرد اما در پایان موفق نشد فرزندان رو پیدا کنه. اول از همه دوستانش را از دست داد و مرگ همه‌ی آن‌ها را تماشا کرد. بعد وقتی که هیچ کاری از دستش بر نمی‌اومد، مرگ سگ و اسبش رو تماشا کرد.

در آخر هم وقتی که خواست شمشیرش رو از غلاف بیرون بکشه، به خاطر یخ‌زدگی زیاد، شمشیرش خرد شد. بوی خون گرم جاری در بدنش به مشام وایت‌واکرها رسید و آن‌ها در اوج سکوت، سوار بر عنکبوت‌های یخی‌شون که به بزرگی سگ‌ها شکاری بودند دنبالش می‌کردند.

ناگهان درب اتاق توسط استاد لوئین باز شد و برن هرگز ادامه‌ی داستان را نشنید…

از زمان انتشار کتاب اول تا چندین سال بعد، بی‌پایان ماندن این روایت باعث می‌شد که نتوانیم از موفق شدن «آخرین مبارز» یا «آخرین قهرمان» مطمئن شویم اما به لطف کتاب ارزشمند «دنیای نغمه‌ی یخ و آتش» (که حقیقتا مرجعی خارق‌العاده برای آن‌هایی است که می‌خواهند بیشتر از این دنیا بدانند) ما می‌دانیم که او بالاخره موفق شد فرزندان را پیدا کند و با کمک آن‌ها نخستین مردان نگهبانان شب دور هم جمع شدند و این توانایی را یافتند تا در جنگی با نام نبرد برای طلوع شرکت کرده و پیروز شوند.

 در پایان این نبرد، زمستان بی‌پایان درهم‌شکست و آدرها به شمال یخ‌زده‌شان گریختند… البته این پیروزیِ شش هزار ساله حالا به پایان رسیده و دنیا هم نیاز به قهرمانی تازه دارد.

موشکافی اسرار Game Of Thrones: آزور آهای کیست؟ (قسمت اول)

برخلاف مردم شمال، پیروان رلور(خدای نور یا همان کسی که ملیساندر به او اعتقاد دارد) بر این باورند که نام این قهرمان آزور آهای است و جالب‌تر این که آن‌ها بازگشت‌اش را پیش‌بینی کرده‌اند.

بر اساس داستان‌های مردم روینار، بازگشت خورشید و پایان یافتن شب طولانی تنها هنگامی ممکن شد که یک قهرمان فرزندان متعدد مادر روین(خدایان کوچکی مثل شاه خرچنگ یا پیرمرد رودخانه) را متقاعد کرد تا اختلافات را کنار گذاشته و به یکدیگر ملحق شوند. در آن هنگام، آن‌ها آوازی سرّی و ناشناخته سر دادند که توانست روز را بازگرداند.

افسانه‌های مردمان مختلف تنها محدود به این‌ها هم نیست. در مجمل یشم (کولوکو وتار) افسانه‌ای شگفت‌انگیز از یی‌تی بازگو می‌شود که بر اساس آن شب طولانی با کارهایی که زنی با دم یک میمون انجام داد به پایان رسید. مردم مکان‌های دیگر نیز نام‌ها و داستان‌های مختلفی دارند که ما از اغلب آن‌ها بی‌خبریم اما نکته‌ی جالب این است که تمام آن‌ها اصولا با زبان خودشان به نامی مشترک اشاره می‌کنند: «شاهزاده‌ی موعود».

 اغلب انسان‌ها (از مردم سرزمین مارتین گرفته تا خوانندگان کتاب‌هایش!) شاهزاده‌ی موعود، آزور آهای و آخرین مبارز را اشخاصی متفاوت می‌دانند. از این رو، با جست و جو برای یافتن تک‌تک آن‌ها، به حدی در میان راز و رمزهای کتاب‌های مارتین گم می‌شوند که هرگز به نتیجه‌ی قابل استنادی دست پیدا نمی‌کنند.

 به همین علت، پیش از هر چیز با استفاده از مدارک متعدد ثابت می‌کنیم که تمام آن‌ها یک شخص واحد هستند. چرا که این‌گونه، هر چه در رابطه با هر کدام‌شان گفته شده باشد جزء ویژگی‌هایی است که ما باید آن‌ها را در بین شخصیت‌های قصه جست و جو کنیم و از آن‌جایی که دامنه‌ی اطلاعاتمان از این قهرمان بسیار زیادتر می‌شود، رسیدن به نتایج محکم محتمل‌تر خواهد بود.

در چهارمین فصل داووس در کتاب سوم، ملیساندر و استنیس مکالمه‌ی پر ارزشی دارند که وقتی در کنار نقل قول‌های دیگر قرار می‌گیرد برخی اسرار را آشکار می‌سازد:

یقینی که در صدای پادشاه بود، ترسی در اعماق وجود داووس انداخت. «تپه‌ای تو جنگل… اشباحی بین برفا… من نمی‌فهمم…» ملیساندر گفت: معنیش اینه که جنگ شروع شده. شن‌های درون ساعت با سرعت بیشتری پایین می‌ریزن و فرصت انسان‌ها روی زمین تقریبا تموم شده. ما باید با شجاعت عمل کنیم، وگرنه‌ همه امیدها از بین میره. تمام وستروس باید زیر پرچم تنها شاه حقیقی خودش متحد بشه. شاهزاده‌ی موعود، لرد دراگون استون و برگزیده‌ی رلور.»

در جایی دیگر در کتاب سوم، ملیساندر و ایمون تارگرین مکالمه‌ی دیگری در این رابطه دارند: «شمشیرها به تنهایی قادر نیستن جلوی این تاریکی رو بگیرن. فقط نور پروردگاره که می‌تونه این کارو بکنه. اشتباه نکنید سِرهای ارجمند و برادران شجاع، جنگی که ما در پی اون به اینجا اومدیم، یک دعوای حقیر بر سر زمین‌ها و افتخارات نیست.

جنگ ما بر سر اصل حیاته، و چنانچه ما شکست بخوریم، دنیا هم با ما خواهد مرد.» سم می‌توانست ببیند که افسران نمی‌دانند باید به این حرف چه واکنشی نشان بدهند. بووِن مارش و اُتِل یارویک با تردید نگاهی رد و بدل کردند، جانوس اسلینت سرخ و عصبانی شده بود، و هاب سه‌انگشتی انگار که ترجیح می‌داد هرچه زودتر برگردد و باز مشغول خرد کردن هویج‌ها شود.

 اما همگی با تعجب صدای زمزمه‌ی استاد ایمون را شنیدند که گفت، «بانوی من، شما از نبرد برای سپیده‌دم(همان نبرد برای طلوع) صحبت می‌کنید، اما پس شاهزاده‌ی موعود کجاست؟» ملیساندر اعلام کرد: «اون مقابل شما ایستاده. هرچند که بصیرتی که بتونو اونو تشخیص بده رو ندارید.

 استنیس براتیون، آزور آهایِ رجعت کرده‌است، جنگ‌جوی آتش. پیشگویی‌ها در وجود او تعبیر شدن. دنباله‌دار سرخ در آسمان درخشید تا اومدنش رو اعلام کنه و او لایت‌برینگر رو در دست داره، شمشیر سرخ قهرمانان رو.»

فارغ از تمام این‌ها، خود مارتین در یکی از مصاحبه‌هایش که پیش از آغاز پخش فصل دوم سریال بازی تاج و تخت انجام شده بود، یکی از سکانس‌های جذاب را این‌گونه توصیف می‌کند: « در یکی از سکانس‌های ارزشمند این فصل، {استنیس} از تمام خدایانی که در دوران کودکی پرستش می‌کرده رو بر می‌گردونه و خدای سرخ رو می‌پذیره.

اون روح و تمام وجودیتش رو تقدیم خدای تاریکی می‌کنه و در این لحظه، فقط ملیساندر است که می‌بینه پادشاه تاریکی اون نشانه‌ی باستانیِ متعلق به شاهزاده‌ی موعود رو بهش می‌ده. و اون چیزی نیست جز شمشیر لایت‌برینگر».

موشکافی اسرار Game Of Thrones: آزور آهای کیست؟ (قسمت اول)

‌در حقیقت، در تمام توصیفاتی که از قهرمانان پایان‌بخش شب بی‌پایان می‌شنویم، رابطه‌‌اى غیرقابل انکار به چشم می‌خورد. این موضوع با نگاهی به کلمات مشترک این نقل‌قول‌های مختلف به سادگی اثبات می‌شود. همچنین در متون کهن دیگر این سرزمین که پایان‌دهنده شب طولانی را توصیف می‌کنند، در رابطه با «اسب نری که دنیا را می‌پیماید» می‌خوانیم.

 موضوع وقتی جالب می‌شود که همین توصیفات را پیش‌تر در رابطه با شاهزاده‌ی موعود هم شنیده باشیم و این‌جا است که به نتیجه‌ی دلخواه دست پیدا می‌کنیم: «شب طولانی یک قهرمان داشته، شخصی که در مکان‌های مختلف نام‌های متفاوتی بر او نهاده‌اند و توصیفات متفاوتی از وی کرده‌اند.

بدون شک با وقوع دوباره‌ی شب طولانی، او تنها کسی است که می‌تواند مجددا آن را پایان دهد. می‌دانیم او دوباره متولد شده است و او را آزور آهای می‌خوانیم، چون نامی بهتر و جذاب‌تر از این به ذهنمان نمی‌رسد.»

آزور آهای

بزرگ‌ترین لطف فهم این موضوع که قهرمان شب طولانی، یک نفر به خصوص است، مربوط به اطلاعاتی می‌شود که به این سبب به دست می‌آوریم. در حقیقت، وقتی می‌دانیم هر چه که مردمان مختلف از پایان‌دهنده‌ی شب بی‌پایان می‌گویند مربوط به یک نفر است، به حجم وسیع و قابل توجهی از اطلاعات دست پیدا می‌کنیم که کار ما را برای شناخت آزور آهای و در مرحله‌ی بعد یافتن نامزدهای جایگاه او آسان‌تر می‌کنند. حالا وقت آن رسیده که کتاب‌های مارتین و تمام منابعمان را زیر و رو کرده و هر چه اطلاعات از آزور آهای موجود است را دور هم جمع کنیم.

در «یورش شمشیرها» یا همان کتاب سوم، ملیساندر خطاب به داووس می‌گوید:« این‌ها همه تو پیش‌گویی نوشته شده. هنگامی که از ستاره‌ی سرخ خون می‌ریزه و تاریکی بزرگ و بزرگ‌تر می‌شه، آزورآهای دوباره از میان آتش و نمک متولد می‌شه تا اژدهایان رو از میان سنگ ها بیدار کنه.» دقیقا به مانند سخنان بالا، ایمون تارگرین در یکی از صحبت‌هایش در کتاب چهارم، تولد میان آتش و نمک و در زیر ستاره‌ی سرخ را از نشانه‌های تولد دوباره‌ی شاهزاده‌ی موعود(که دیگر می‌دانیم همان آزور آهای است) به شمار می‌آورد.

در ششمین فصل تیریون در کتاب پنجم، نامه‌ای از بِنِرو(کشیشِ   سرخِ   بزرگِ   ولانتیس) ارسال شده که موضوع آن «چیزی درباره‌ی تکمیل کردن یک پیشگویی باستانی» است. در متن این پیام آمده: « اون از میان دود و نمک متولد شده تا دوباره دنیا رو بسازه. اون کسى نیست جز آزور آهای که دوباره از درون آتش برخاسته و حالا برگشته.»

نقل قول دیگری از ماروینِ   جادوگر که خودش این پیشگویی را دروغین می‌داند نیز در این رابطه داریم:« اون، در میان دود و نمک متولد شده. در زیر ستاره‌ی خونین. من از پیشگویی‌هایی که در رابطه باهاش حرف می‌زنی مطلعم!» فارغ از تمام این ها ما می‌دانیم که ریگار تارگرین و تقریبا تمام اعضای خانواده‌اش هم این پیش‌گویی را با تمام جزئیات آن قبول دارند.

ایمون تارگرین در جایی از «ضیافتی برای کلاغ‌ها» در این رابطه می‌گوید: «{ریگار} وقتی جوون بود با من هم عقیده بود، اما بعدا به خاطر ستاره‌ی دنباله‌دارى که شب بسته شدن نطفه‌ی ایگان تو آسمون قدمگاه پادشاه دیده شده بود، متقاعد شد پسرشه که پیشگویی رو عملی می‌کنه، و یقین داشت که ستاره‌ی خونین حتما همون ستاره‌ی دنباله‌داره.»

موشکافی اسرار Game Of Thrones: آزور آهای کیست؟ (قسمت اول)

 فارغ از انواع و اقسام نکات نهفته درون تک تک این نوشته ها، آن‌چه با نگاهى گذرا  به این نقل قول‌ها  به دست مى آوریم چیزى نیست جز این که از سه ویژگی آزور آهای مطمئن می‌شویم: او مجددا در میان نمک(١) و آتش(٢) متولد شده است. تولد دوباره‌ی او زیر ستاره‌ی سرخ(٣) رخ داده است.

اما به جز این‌ها هم، برای آزور آهای ویژگی‌هایی را بر شمرده‌اند. یکی دیگر از آن‌ها، شمشیر قرمز در حال سوختن یا همان لایت‌برینگر است که افراد مختلفی در سرتاسر دنیای مارتین در دست داشتن آن را نشانه‌ای مهم برای آزور آهای می‌دانند. قبل از رفتن به سراغ مدارکی که با استناد به آن‌ها بتوانیم این ویژگی را هم به نشانه‌های اصلی آزور آهای اضافه کنیم، بهتر است داستان لایت‌برینگر را بدانیم.

داستان ساخت لایت‌برینگر حقیقتا یکی از افسانه‌ای ترین و دردناک‌ترین روایت‌های دنیای نغمه است. برطبق افسانه‌ها، در زمانی که تاریکی دنیا را بلعیده بود، قهرمان حقیقی یعنی آزور آهای، تلاش کرد شمشیری قوی‌تر از تمام شمشیرهای دنیا، برنده‌تر از تک‌تک آن‌ها و نابودکننده‌ی شکست‌ناپذیر سرما را بسازد.

 او سی روز و سی شب بدون استراحت در معبد کار کرد و شمشیری بی‌نظیر را با استفاده از آتش مقدس ساخت. حرارت و پتک و تا زدن را بی‌وقفه ادامه داد تا این که شمشیر آماده شد اما وقتی فولاد را به داخل آب فرو برد، شمشیر قطعه‌قطعه و نابود شد.

آزور آهای دوباره کارش را از ابتدا شروع کرد. بار دوم، پنجاه روز و پنجاه شب طول کشید تا شمشیر آماده شود و در پایان شمشیری به دست آمد که بارها و بارها از اولی قوی‌تر و بهتر به نظر می‌رسید. آزور آهای این‌بار برای آبدیده‌ کرده شمشیر به سراغ یک شیر رفت.

وی، تیغه را در قلب سرخ او فرو برد تا آن را آبدیده‌ کند اما فولاد بازهم ترک برداشت و خرد شد. افسوس و ناراحتی‌اش بی‌پایان بود، نه به خاطر این که باید کار را  یک بار دیگر از ابتدا شروع می‌کرد، بلکه به این خاطر که حقیقت را فهمیده بود.

موشکافی اسرار Game Of Thrones: آزور آهای کیست؟ (قسمت اول)

صد روز و صد شب روی سومین شمشیر کار کرد و تیغه‌ای ساخت که در آتش مقدس سفید شده بود. او همسرش را به اسم صدا زد: نیسا، نیسا. به همسرش گفت که وی را بیش از هر چیز در این دنیا دوست دارد و بعد، در حالى که به چشمان زیبایش نگاه مى کرد، فداکاری پایانی را انجام داد. آزور آهاى، شمشیر را به قلب زنده‌ی همسرش فرو برد و فریادی از عذاب و سرمستی سر داد که صورت ماه را شکافت.

خون و روح و توان و شهامتش همه به درون فولاد رفت. شمشیر ساخته شد، با تمام قدرت‌های افسانه‌ای اش اما در این راه، آزور آهای یکی از عزیزترین کسانش را از دست داد.

یکی از مهم‌ترین نکات این داستان، فارغ از اشاره ى مستقیم به لایت‌برینگر، چیزی نیست جز اشاره به یکی دیگر از ویژگی‌های آزور آهای که در ادامه به آن هم می‌رسیم: «فداکاری». اما فعلا به همان موضوع قبلى یعنى اثبات این که لایت‌برینگر قطعا یکی از چیزهایی است که آزور آهای را آزور آهای می‌کند، می‌پردازیم. اولین شاهد مثال این حرف، ایمون تارگرین است.

در آن‌جایی از کتاب چهارم که ملیساندر، استنیس را آزور آهای دوباره متولد شده بر می‌شمارد، وی محترمانه برای مطمئن شدن خودش از او می‌خواهد که آن شمشیر را به وی نشان دهد و از سمول درخواست می‌کند که آن را برایش توصیف کند.

 پس از رفتن آن‌ها، وی به استناد به این که شمشیر فقط درخشنده بوده و هیچ حرارت بی‌پایانی نداشته، از این که استنیس همان آزور آهای رجعت کرده نیست، مطمئن می‌شود.

خیلی قبل‌تر از این‌ها نیز، خود ملیساندر با قطعیت این موضوع که لایت‌برینگر یکی از نشانه‌های آزور آهای است را تایید می‌کند: «در کتاب‌های  باستانی آشائی نوشته شده که بعد تابستانی طولانی، روزی می‌رسه که ستارگان خون می‌ریزند و نفس سرد ظلمات روی دنیا با سنگینی تمام فرو میاد.

در این دوره‌ی هولناک، یک جنگ‌جوی بزرگ، شمشیری سوزان رو از آتش بیرون می‌کشه. اون شمشیر لایت برینگر(بازگرداننده‌ی روشنایی) می‌شه، شمشیر سرخ قهرمانان، و کسی که اونو در دست می‌گیره، همون آزور آهای دوباره متولد شده است. اون کسیه که سرما از برابرش می‌گریزه.»

بدون در نظر گرفتن تمام این نقل قول‌ها نیز ما به اهمیت لایت‌برینگر به عنوان نشانه‌ای برای یافتن آزور آهای آگاهیم. طبق افسانه‌های گسترش یافته در غرب آشای، پیروان رلور بر این باورند که قهرمانی که شب بی‌پایان را پایان بخشید یا همان آزور آهای، با شمشیری سرخ به نبرد سرما و تاریکی نابودناشدنی رفته است.

فراتر از همه‌ی این‌ها، همه‌ی روایت‌های تاریخی با اطمینان می‌گوید که شب طولانی به پایان نرسید و به پایان نخواهد رسید مگر آن که یک جنگ‌جوی بزرگ برخیزد و به مردان، شجاعتِ   ایستادن در برابر تاریکی را بدهد و آن‌ها را با قلب‌های پاک، برای جنگ سخت‌شان راهنمایی کند.

هیچ سندی در تاریخ نیست که این رهبری را بدون «شمشیر در حال سوختنی که در دست او است» توصیف کند و به همین دلیل ما با اطمینان، چهارمین ویژگی آزور آهای را نیز مشخص می‌کنیم.

موشکافی اسرار Game Of Thrones: آزور آهای کیست؟ (قسمت اول)

بر اساس اطلاعاتی که در انواع و اقسام پیش‌گویی‌ها آمده است، آزور آهای برای آغاز نبردش، باید اژدهایان را دوباره بیدار کند و طبق همین پیش‌گویی‌ها، می‌دانیم که این کار انجام نمی‌شود مگر با قربانی کردن فردی با خونِ شاهانه.

در این که اژدهایان بدون شک یکی از داشته‌های این قهرمان افسانه‌ای هستند، هیچ‌گونه شکی وجود ندارد زیرا خود ملیساندر هم در هنگام برشمردن ویژگی‌های او، مستقیما به رابطه‌ی او و اژدهایان اشاره می‌کند.

 این ویژگی به حدی در مشخص شدن این قهرمان پر رنگ است که ایمون تارگرین با در نظر گرفتن همین ویژگی، دنریس تارگرین را آزور آهای حقیقی می‌خواند: «شاهزاده‌ی موعود… پیش‌گویی… دنریس همون شاهزاده موعوده که در میان دود و نمک متولد شده تا اژدهایان رو از سنگ بیرون بکشه.

اژدهایانی که داره به راحتی این رو ثابت می‌کنه.» اما نکته این‌جا است که اطمینان ما نسبت به حقیقت داشتن این ویژگی برای آزور آهای، باعث می‌شود که به سادگی «فداکاری» را هم به آن چیزهایی که آزور آهای باید داشته باشد، اضافه کنیم. در نقل قول‌های مختلفی از ادارد استارک در این رابطه صحبت‌هایی به میان آمده است:

ادارد استارک: «فقط خون پادشاه می‌تونه اژدهایان سنگی رو بیدار کنه.»

ادارد استارک: «به من ادریک استورم (حرامزاده‌ی شاه رابرت) رو بده تا اژدهایان درون سنگ رو دوباره زنده کنم!»

در میان تمام افرادِ  قابلِ استناد، فقط یک شخص است که به این قضیه‌ی فداکاری اعتقادی ندارد و آن را جزئی از پیش‌گویی نمی‌داند. در حقیقت به جز ملیساندر، همگان باور دارند که آزور آهای برای به دست آوردن اژدهایان باید فداکاری‌هایی کند.

ملیساندر که به هیچ عنوان به آن معتقد نیست و حتی بیدار کردن اژدهایان از میان سنگ‌ها را همان آغاز حکم‌فرمایی در «دراگون استون» (به سبب شباهت اسمی) می‌داند، همواره سعی دارد آزور آهای بودن استنیس براتیون را ثابت کند و به همین دلیل دائما چیزهایی که در خلاف این ادعای او هستند را نادرست می‌داند.

هرچند، خود او در جایی از کتاب سوم به سادگی برخی از این‌گونه اشتباهات خود را تایید می‌کند: «اگر گاهی من یک هشدار رو به جای پیش‌گویی یا پیش‌گویی رو به جای یه هشدار اشتباه گرفتم، ایراد در خوننده‌اس نه در کتاب.»

جدا از خود او نیز، ایمون تارگرین در چهارمین فصل سمول در کتاب «ضیافتی برای کلاغ‌ها» صحبت‌های پر ارزشی در این رابطه دارد: «نه این کار خودته سم. بهشون بگو.

 پیشگویی… رویای برادرم… بانو ملیساندر نشانه‌ها رو اشتباه تعبیر کرده. استنیس… استنیس هم کمی خون اژدها تو رگ‌هاش داره، آره. برادرش هم همینطور… هممون وقتی می‌خوایم چیزی رو باور کنیم، خودمون رو فریب می‌دیم. فکر کنم ملیساندر بیشتر از همه. شمشیری که دست استنیس هست شمشیر اشتباهیه.

 باید این رو بدونه… روشنایی بدون حرارت… یه جادوی تو خالی… و روشنایی قلابی فقط می‌تونه مارو توی تاریکی بیشتر فرو ببره سم.» با در کنار هم قرار دادن تمام این اطلاعات، از دو ویژگی دیگر آزور آهای نیز مطمئن می‌شویم: اول این که او در مسیری که پیش رو دارد، باید فداکاری‌هایی انجام دهد تا به اهداف خود دست یابد(۵) و دوم، او قطعا کسی است که اژدهایان را از میان سنگ‌ها بیدار کرده است.(۶)

موشکافی اسرار Game Of Thrones: آزور آهای کیست؟ (قسمت اول)

بعد از تمام این‌ها، ممکن است مقداری تامل و دقت در سخنانی که از ایمون تارگرین شنیده‌ایم، ناخواسته ما را با یک ویژگی دیگر که برخلاف قبلی‌ها خیلی هم مستقیم به آن اشاره نشده، آشنا کند. در حقیقت، با کمی جست و جو میان چیزهایی که استاد ایمون در رابطه با شاهزاده‌ی موعود یا همان آزور آهای به زبان آورده، به این موضوع که داشتن خون اژدهایان (یا به عبارت بهتر از نسل خاندان تارگرین بودن) نیز یکی از ویژگی‌های مهم آزور آهای است پی می‌بریم. با این که در وهله‌ی اول هیچ‌گونه اثباتی برای این ادعا نداریم، سعی می‌کنیم با کند و کاو در دنیای پهناور کتاب‌های مارتین از درستی یا نادرستی آن مطمئن شویم.

طبق یکی از صحبت‌های سر باریستان که گویا هیچ منبع موثقی ندارد و به هیچ‌ پیش‌گویی معتبری اشاره نمی‌کند، می‌دانیم که اریس تارگرین و همسرش ریلا، به این دلیل ازدواج کردند که یک جادوگر جنگلی به آن‌ها گفته بود که شاهزاده‌ی موعود از نسل آن‌ها خواهد بود.

 اگر این ادعا حقیقت داشته باشد، از ویژگی هفتم یعنی از نسل تارگرین‌ها بودن مطمئن می‌شویم اما تا قبل از آن، این صحبت‌ها بیشتر شبیهِ  سخنانی بی‌ارزش و برآمده از نقل قول‌های بی‌سندی که بین عوام شکل می‌گیرد، به نظر می‌رسند.

 برای یافتن پاسخ حقیقی، باید تمام توجه‌مان را به گوینده‌ی اصلی این پیش‌گویی متفاوت معطوف کنیم. درست حدس زده‌اید، برای رسیدن به این حقیقت پر ارزش، باید سندیت داشتن حرف‌های این جادوگر جنگلی مرموز را اثبات کنیم.

 بر اساس صحبت‌های سر باریستان، او یکی از فرزندان جنگل است و بیشتر شبیه به یک پیرزن کوتاه‌قد به نظر می‌رسد. تطابق دادن این اطلاعات با یک شخصیت مرموز دیگر، ممکن است در این مسیر سخت، راهگشا و بازکننده‌ی قفل‌ها باشد.

موشکافی اسرار Game Of Thrones: آزور آهای کیست؟ (قسمت اول)

در چهارمین فصل آریا در کتاب سوم، استادِ  آنگوی از او در رابطه با «بانوی برگ‌ها» می‌پرسد، کسی که از او به عنوان ملکه‌ی برگ‌ها نیز یاد می‌شود.(می‌دانیم که لباس فرزندان جنگل از برگ‌های درختان جنگل ساخته می‌شود) آن‌ها در ادامه‌ی راه به منطقه‌ای با نام «های هرت» می‌رسند، مکانی افسانه‌ای که برای فرزندان جنگل مقدس و ارزشمند بوده است.

 طبق صحبت ساکنین آن منطقه، هنوز برخی از جادوهای فرزندان در آن قسمت باقی مانده‌اند و بر اساس برخی شایعات(که بیش‌تر مابین کودکان لج‌باز و ترسو رد و بدل می‌شود) روح برخی از فرزندان هنوز در آن منطقه پرسه می‌زنند. مردم عادی از این مکان دور می‌شوند، زیرا طبق تاریخ‌نوشته‌ها، فرزندان جنگل پس از نابودی خانه‌هایشان توسط «ارگ شاه‌کش» به این‌جا آمدند و در همین نقطه مرده‌اند.

در همین مکان، آریا زن لاغر و کوچکی را می‌بیند که از او هم کوتاه‌تر است، جالب‌تر از همه این که او به شدت عاشق موسیقی و نوازندگی است و حاضر است در ازای گفتن رویاهایش(که خودش آن‌ها را پیش‌گویی‌هایی ارزشمند می‌داند)، فقط چند موسیقی شنیدنی را گوش کند.

 همه‌ی این توصیفات (جدا از شباهت بعضا مستقیمی که با حرف‌های سر باریستان دارند) ما را به یاد اطلاعاتی که از فرزندان جنگل داریم می‌اندازند. طبق آن‌چه از نوشته‌های «دنیای نغمه‌ای از یخ و آتش» برداشت می‌شود، فرزندان جنگل موجوداتی لاغر و زیبا بودند که قدی بسیار کوتاه داشتند.

از همه مهم‌تر، آن‌ها عاشق موسیقی بودند و نواهای زیبایی که صدایشان مانند برخورد آب نهر به سنگ‌‌ و وزیدن باد در میان درختان بود را دوست داشتند.

 اگر تمام این‌ اطلاعات را با آن‌چه از پیر زن حاضر در این مکان می‌دانیم، تطبیق دهیم، از این که او نیز یکی از فرزندان جنگل است مطمئن می‌شویم و با توجه به مکان زندگی‌اش( یعنی فضایی جنگلی) و چند نکته‌ی دیگر، به سادگی به این موضوع که او همان «جادوگر جنگلی» خاصی است که سر باریستان از او نام می‌برد، پی می‌بریم. تازه این را هم در نظر بگیرید که ما از طول عمر بالای فرزندان جنگل مطلعیم و پیرزن عجیب و غریب حاضر در قصه‌ی آریا، از لحاظ سنی هم تطابق لازم با آن‌چه که باید را دارد.

game_of_thrones___red_wedding_by_beaware8-d7nb7k0

حالا که توانستیم ردی از شخص ناشناخته‌ی درون روایت سر باریستان را در دنیای آشنای خودمان پیدا کنیم، وقت آن است که صحت داشتن صحبت‌هایش و ارزشمند بودن پیش‌گویی‌های او را ثابت کنیم.

 یکی از نکات پر رنگ و تاثیرگذار در قضاوت‌های ما در رابطه با «روحِ   های‌هارت» چیزی نیست جز نگاهی به برخی از حرف‌هایی که از او شنیده‌ایم. حرف‌هایی که در نگاه اول بی‌معنی و مبهم هستند اما با کمی دقت بیشتر، می‌توانیم به اشاره‌هایی که به برخی از اتفاقات مهم دارند، پی ببریم.

اتفاقاتی که ما در آن زمان، از رخ‌دادن‌شان بی‌اطلاع بودیم. به طور مثال در برخی از سخنان او، این موضوع که آریا به زودی به گروه «مردان بی‌چهره» می‌پیوندد را می‌بینیم و یا در جایی دیگر در میان حرف‌هایش اشاره‌هایی مستقیم به کشته شدن رنلی توسط یک سایه توجهمان را جلب می‌کند:

 من خواب سایه‌ای سیاه با قلبی آتشین رو دیدم که داشت یه گوزن نر طلایی رو سلاخی می‌کرد. آره، من خواب یه پلی رو دیدم که پیچ و تاب می‌خورد و یه مرد بدون صورت روی اون منتظر وایساده بود. روی شونش کلاغ غرق‌شده‌ای نشسته بود که از بال‌هاش جلبک آویزان بود.

 من خواب یه رودخانه و زنی رو دیدم که یه ماهی بود. ( اگر ترس از اسپویل کردن یکی از عجیب‌ترین موضوعات محتمل در سریال نبود، قطعا به اهمیت بی‌پایان همین یک جمله اشاره می‌کردم) اون زن مرده بود و آب اونو با خودش می‌برد، با اشک‌های سرخی روی گونه‌هاش.

اما وقتی چشماش باز شد، اوه، از وحشت از خواب پریدم. همه‌ی اینارو تو خواب دیدم، چیزهای بیشتری هم هست. شما برای من هدیه آووردین تا عوض خواب‌هام بهم بدین؟

در هشتمین فصل آریا در کتاب سوم،  از او دیالوگ‌های دیگری می‌شنویم که باز هم به طور غیرمستقیم به رخدادهای مهمی در آینده اشاره می‌کنند، رخدادهایی همچون عروسی خونین و حتی عروسی بنفش.

 او خطاب به آریا می‌گوید: «من یه بار خواب گرگی دیدم که زیر بارون زوزه می‌کشید، اما کسی اندوهش رو درک نمی‌کرد. تو رویام چنان سر و صدایی شنیدم که خیال کردم سرم داره می‌ترکه.

طبل‌ها و شیپورها و فلوت‌ها و جیغ‌ها. اما غم‌ناک‌ترین صدا، صدای زنگای کوچیک بود. خواب دوشیزه‌ای تو یه جشن رو دیدم که مارهای بنفشی تو موهاش داشت که زهر از نیششون می‌چکید. و بعدتر هم دوباره خواب همون دوشیزه رو دیدم که یه غول وحشی رو توی قلعه‌ای یخی می‌کشت.»

موشکافی اسرار Game Of Thrones: آزور آهای کیست؟ (قسمت اول)

با استناد به این همه دلیل و مدرک، از ارزشمند بودن پیش‌گویی‌های «روح های‌هارت» مطمئن می‌شویم و به همین سبب به هفتمین ویژگی مهم آزور آهای یعنی «داشتن خون تارگرین» یا در عبارتی دقیق‌تر «فرزند اریس و ریلا تارگرین بودن»  پی می‌بریم.

 حقیقتش را بخواهید، این هفت ویژگی، مهم‌ترین چیزهایی است که ما از آزور آهای ناشناخته‌ی قصه می‌خواهیم اما هنوز چند نکته‌ی دیگر هم باقی مانده که اشاره به آن‌ها خالی از لطف به نظر نمی‌رسد.

شاید یکی از جذاب‌ترین نکات فرعی در این رابطه، مربوط به آن‌چیزهایی باشد که در رویای دنریس در «خانه‌ی نامردگان» دیدیم و شنیدیم؛ در این صحنه، دنریس ریگار و الیا را می‌بیند که بالای سر پسر تازه به دنیا آمده‌شان یعنی اگان ایستاده‌اند.

ریگار پس از اشاره‌ی مستقیم به این باور که فرزندش همان شاهزاده‌ی موعود است، جمله‌ی عجیب و قابل توجهی دارد:«باید یک نفر دیگه هم باشه… اژدها سه سر داره.»  بسیاری از طرفداران دنیای نغمه، سه سر اژدها را به سه قهرمان مختلف شب بی‌پایان یعنی آخرین مبارز، آزور آهای و شاهزاده‌ی موعود نسبت می‌دهند، اما این حقیقتی نیست که از کتاب‌های مارتین برداشت می‌شود.

در فصل سی و پنجم کتاب «ضیافتی برای کلاغ‌ها» استاد ایمون خطاب به سم می‌گوید: «اژدها باید سه سر داشته باشه. اما من پیرتر و ضعیف‌تر از اونم که بتونم یکیشون باشم.

باید همراه دختره(دنریس) باشم، راه درست رو بهش نشون بدم، اما بدنم بهم خیانت کرد.» چیزی که از این متن به دست می‌آوریم، در حقیقت رد کردن صحبت‌هایی است که سه سر اژدها را به سه قهرمان مختلف تشبیه می‌کنند.

 بر اساس این نوشته، معنای اصلی سخن مرموز ریگار در رویای دنی این است که آزور آهای باید دو همراهِ  پر ارزش و بزرگ داشته باشد تا به او در فرماندهی و پایان‌ دادن به شب بی‌پایان کمک کنند.  به طور مثال، آن افراد می‌توانند می‌توانند اژدها سواران یا  فرماندهان لشگرش باشند.

موشکافی اسرار Game Of Thrones: آزور آهای کیست؟ (قسمت اول)

در همان رویای دنی در خانه‌ی نامردگان، صحبت‌های ریگار بیان‌گر حقیقتی غیرقابل انکار است، حقیقتی که بسیاری می‌خواهند آن را باورنکردنی و غلط بدانند اما آن‌قدر دلیل و مدرک برایش داریم که انکارناشدنی به نظر می‌رسد.

 بر طبق گفته‌های او، شاهزاده‌ی موعود همان نغمه‌ی یخ و آتش است. همان چیزی است که نامش را بر این مجموعه نهاده‌اند و شاید همان شخصی باشد که قهرمان پایانی این داستان است.

 کند و کاو در دنیای مارتین، به حدی پر خطر است که در آن هر لحظه امکان اشتباه کردن و گم‌شدن در میان مرز نامتقن حقیقت و گمراهی وجود دارد اما با تمام این‌ها، ما سعی می‌کنیم که این قهرمان را بیابیم و در این دنیای پر رمز و راز به عطش‌مان برای دانستن بیشتر، پاسخ دهیم.

 حالا همه‌ی ویژگی‌ها و نکات کلی و جزئی در رابطه با آزور آهای را می‌دانیم و وقت آن رسیده که در میان شخصیت‌هایمان، به دنبال شخصی بگردیم که بیش از همگان این ویژگی‌ها را یدک می‌کشد. شخصی که این دنیا ساخته شده تا قصه‌ی او و ایستادگی‌اش در برابر شاه شب را روایت کند.