فرهنگ و هنر
2 دقیقه پیش | تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالستشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس | برگزاری مراسم عروسی | باغ عروسی تشریفات ۵ ستاره بهبود با مدیریت بهبود اصلانی صاحب سبک در اجرای دیزاین های ژورنالی و فانتزی ، اجرا ... |
2 دقیقه پیش | خواندنی ها با برترین ها (81)در این شماره از خواندنی ها با کتاب جدید دکتر صادق زیباکلام، اثری درباره طنز در آثار صادق هدایت، تاریخ فلسفه یونان و... آشنا شوید. برترین ها - محمودرضا حائری: در این شماره ... |
معرفی فیلم های روز: Jurassic World
بیست و دو سال از زمانی که «پارک ژوراسیک»(Jurassic Park) در عصر مدرن فیلم سازی کامپیوتری ساخته شد میگذرد. «پارک ژوراسیک» به نخستین فیلمی تبدیل شد که در ساختش از پیشرفتهترین فناوری جلوه های ویژه آن دوران برای غافلگیر و شگفت زده ساختن ما استفاده شده بود.
نام فیلم: Jurassic World
کارگردان : Colin Trevorrow
نویسندگان : Colin Trevorrow, Rick Jaffa, Amanda Silver, Derek Connolly
بازیگران : Chris Pratt, Bryce Dallas Howard, Ty Simpkins
هزینه تولید: ۱۵۰ میلیون دلار
محصول کشور: ایالات متحده آمریکا | چین
کمپانی توزیع کننده: Universal Pictures
خلاصه داستان : ۲۲ سال پس از پایان ماجراهای «پارک ژوراسیک» (نسخه اصلی فیلم در سال ۱۹۹۳ به کارگردانی استیون اسپیلبرگ)، این محل به صورت یک پارک تفریحی توریستی درآمده و دایناسورهای واقعی قرون کهن (که توسط دانشمندان دوباره خلق شده و امکان حیات یافتهاند) در آن قرار دارند.
منتقد: جیمز براردینلی - امتیاز ۷.۵ از ۱۰ (۳ از ۴)
بیست و دو سال از زمانی که «پارک ژوراسیک»(Jurassic Park) در عصر مدرن فیلم سازی کامپیوتری ساخته شد میگذرد. «پارک ژوراسیک» به نخستین فیلمی تبدیل شد که در ساختش از پیشرفتهترین فناوری جلوههای ویژه آن دوران برای غافلگیر و شگفت زده ساختن ما استفاده شده بود. استیون اسپیلبرگ به ما اجازه داد تا باور کنیم که دایناسورها واقعی بودند. قسمت دوم این فیلم در سال ۱۹۹۷ با عنوان «دنیای گمشده»(The Lost World) ساخته شد و ظاهراً تصمیم کمپانی یونیورسال برای کاهش بودجه ساخت قسمت سوم این فیلم در سال ۲۰۰۱ پایانی بود بر این حماسه. با این حال، بعد از یک وقفه چهارده ساله تی رکسها، ولوسیراپتورها و همنوعانشان برمیگردند. با تهیهکنندگی اسپیلبرگ و کارگردانی کالین تروورو، زمان بازگشتن به دنیایی که در آن پشههای ما قبل تاریخ کاری میکنند که جانوران منقرض شده به تکاپو بیفتند فرا رسیده است.
در «دنیای ژوراسیک»(Jurassic World) تنها یکی از کاراکترهای سه گانه اول - بی دی وونگ در نقش دکتر هنری وو- حضور دارد اما این یک اشکال نیست. [چون] تمام ابزارهای لازم موجود هستند: کریس پِرَت در نقش اوون و برایس دالاس هاوارد در نقش کلیر نقشهای قهرمانانه (مثبت) فیلم را بر عهده دارند، تای سیمپکینس در نقش گری و نیک رابینسون در نقش زک آدم بدهای فیلم هستند، عرفان خان جانشین جان هاموند شده و وینسنت دی اونوفریو از آن شخصیتهای نچسب نظامی با اهداف خاص خودش است. البته، راستش این است که آدمها هیچوقت موضوع اصلی فیلمهای پارک ژوراسیک نبودهاند، حال میخواهد نقش آلن گرانتِ سم نیل باشد یا نقش ایان مالکومِ جف گلدبلوم. این فیلمها درباره دایناسورها بودهاند. در «دنیای ژوراسیک» ارجاعات زیادی به «پارک ژوراسیک» وجود دارد (از جمله تی رکس) اما هیچ یادی از نیل یا گلدبلوم نمیشود.
این فیلم بهترین دنباله از مجموعه «پارک ژوراسیک» است و به مراتب بهتر از اپیزودهای ۲ و ۳، آن حس فیلم اول را در ما بیدار میکند. شروع فیلم همراه با فرصتی است که به ما داده میشود تا خود را در جو یک پارک تفریحی تماماً دایناسوری- بزرگتر از هر چیزی که هاموند بتواند تصور کند- غرق کنیم. بدون شک، از هیچ گونه هزینهای مضایقه نشده است. تراژدیهای «پارک ژوراسیک» اول خیلی وقت است که تمام شدهاند و همراه با اسکلت ویزیتور سنتر دفن و به باد فراموشی سپرده شدهاند. نسخه جدید به مدت یک دهه است که باز است- این مدت برای کم رنگ شدن نگرانیها درباره توجه بیننده ها کافی است. دایناسورها دیگر به تنهایی کافی نیستند. مشتریان خواستار چیزی بزرگتر و وحشیانه تر هستند.
کلیر جدی، سرسخت و سختکوش مأموریت دارد که پارک را باز نگه دارد- وظیفه بزرگی که مستلزم یک فضای آینده نگرانه و ارتش کوچکی از دستیاران مراقب تجهیزات الکترونیکی است. اوون، مسئول نگهداری از ولوسیراپتور، راهی برای کنترل –البته تا جایی که قابل کنترل باشند- باهوش ترین دایناسورهای این جزیره پیدا کرده است.. روزی که همه چیز به هم میریزد، برادرزاده های کلیر، گری و زک، مسئول مراقبت از پارک هستند. وقتی که آخرین سرگرمی دنیای ژوراسیک، یک ایندومیتوس رکس جهش یافته، از قفسش فرار میکند و تمام ۲۲۰۰۰ بازدید کننده ایسلا نوبلار را یک لقمه چرب و نرم تصور می کند، بلبشویی به پا میشود که بیا و ببین. به یاد جملات یان مالکوم «همه چیز با اوووووووه ، آآآآآآه شروع میشود. بعد همه فرار میکنند و.... جیغ میکشند.»
علیرغم داشتن رزومهای نه چندان قوی (فیلم غیرمتعارف «امنیت تضمین نمیشود»( Safety Not Guaranteed))، تروورو توانسته «دنیای ژوراسیک» را به سان یک حرفهای کارگردانی کند. او خیلی خوب کار کرده است و به شخصیتهای دوبعدی تا جایی که لیاقت دارند میدان داده است و توانسته سکانسهای اکشن را مانند یک کارگردان قدیمی هالیوودی از آب در بیاورد. او به فیلمهای هیولایی زیاد دیگری ارجاع میدهد از جمله آثار شناخته شده ای مانند کینگ کنگ(King Kong)، گودزیلا(Godzilla) و و موارد کمتر شناخته شده ای مانند «پرندگان»(The Birds) و به خصوص «بیگانگان»(Aliens). سبک او نیمی اسپیلبرگ و نیمی کامرون است.
گرچه «دنیای ژوراسیک» یک فیلم هیولایی پرهزینه است، اما فیلمسازهای این فیلم فاصله زیادی از تیغ نقدهای اجتماعی ندارند. آنها به معرفی یکی از چالشهای آزاردهنده پیش روی پارکهای تفریحی میپردازند: آنها باید مدام سطح هیجان سیستمهای تفریحی خود را بالا ببرند تا بتوانند مشتریهایی که به سادگی خسته میشوند را برگردانند. این را میتوان به عنوان یک مشخصه کلی در فیلمهای دنباله دار به طور کلی و «پارک ژوراسیک» به طور خاص مشاهده نمود. یک تی رکس برای فیلم اول کافی بود. حالا بعد از سه فیلم ما به یک آی رکس بزرگتر و بدجنستر نیاز داریم. «دنیای ژوراسیک» همچنین از برخی مؤلفه های «بیگانگان» استفاده میکند به خصوص وقتی که وارد دنیای نظامی –صنعتی میشود و این که چگونه طرز فکر سرباز ها به مسلح کردن دایناسورها گره خورده است.
مایکل جیاچینوی آهنگساز به اهمیت استفاده از تمهای آیکونی جان ویلیامز به جای کنار هم چیدن آنها (کاری که در «مرد پولادین»(Man of Steel) صورت گرفت) واقف است. جیاچینو نه تنها ترکیبات ارکسترایی کاملی از زیباترین نوع موسیقی را در اختیارمان میگذارد، بلکه در مواقع لزوم بیشتر وارد جزئیات میشود. جلوه های دایناسوری، هم کامپیوتری و هم انیماترونیک، خیلی بهتر از نمونه های فیلمهای قبلی هستند، اما با توجه به این که چقدر فناوری در طول این سالها پیشرفت کرده است این امر چندان غافلگیر کننده نیست. نسخه سه بعدی چیزی جز تلف کردن وقت و پول نیست و بهتر از آن اجتناب شود. نسخه سه بعدی تنها به این دلیل تهیه شده است که این تلقی در هالیوود به وجود آمده که تمام پرفروشهای تابستان باید به صورت سه بعدی عرضه شوند تا مشروع شناخته شوند.
«دنیای ژوراسیک» امکان ساخت فیلم بعدی را باز میگذارد، اما در حالی که این یک تجربه پاپ کرنی لذت بخش است، ولی به عنوان یک فیلم مستقل بهترین نتیجه را میدهد. تروورو و نویسندگان همکارش به خاطر درآوردن دو ساعت دیگر خوب از ایده «پارک ژوراسیک» شایسته تقدیر هستند، اما چیز بیشتری نمیتوان گفت. به نظر ساخت نسخه دیگر از این فیلم کار احمقانه ای است. اما شاید بنا بر انگیزه های مالی این اتفاق در آینده رخ دهد. در حال حاضر، فقط «دنیای ژوراسیک» را داریم که بر باقیمانده های فسیل شده یک فیلم دوست داشتنی بنا شده است و برخلاف نظر برخی توانسته به آن حیات دوباره ببخشد.
ویدیو مرتبط :
★یکی از بهترین سکانس های فیلم Jurassic World★
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
معرفی فیلم های روز جهان
تیرانوزوروس Tyrannosaur
نویسنده و كارگردان: پدی كانسیداین، بازیگران: پیتر مولَن (جوزف)، الیویا كولمن (هانا)، ادی مارسان (جیمز)، ساموئل باتِملی (ساموئل)، پل پوپلوِل (بود)،سیان برِكین (مادر ساموئل). محصول ۲۰۱۱، ۹۲ دقیقه.
جوزف كه مرد بیوهی آرامی است، زیر هجوم خشونت و خشمی است كه او را به جانب خودویرانگری میراند. پس از اینكه بهواسطهی عصبانیتی دیوانهوار سگش را میكشد زندگیاش دستخوش تغییر میشود. در حالی كه از تغییر دادن خود و شرایطش و رهایی از گذشتهی ناخوشایندش نومید شده، پس از نزدیك شدن به هانا كه در مغازهی خیریهی محلی كار میكند شانس تازهای برای نجات از این وضعیت مییابد.
هانا زن مسیحی خیرخواه و محترمی است كه بر جوزف دل میسوزاند و بهزودی آنها دوستان نزدیكی میشوند. با این حال حتی هانا هم راز سیاهی در گذشتهاش دارد كه فاش شدنش میتواند جوزف را دوباره به دامان زندگی نامطبوع گذشتهاش برگرداند...
هیولای درون
تماشای این درام تلخ و تكاندهنده با آن پایان غمانگیز و تأثیرگذارش واقعاً طاقت و تحمل میخواهد. كار هر كسی نیست كه یك ساعت و نیم به تماشای اضمحلال تدریجی دو انسان بنشیند و این تراژدی تلخ انسانی را بهراحتی تاب بیاورد. و اتفاقاً مهمترین ویژگی تیرانوزوروس همین است كه پس از پایان، در ذهن مخاطب به رشد و انبساط ادامه میدهد. گذشته از تأثیر عاطفی و حسی فیلم، تلنگری كه به ذهن تماشاگرش میزند آغاز یك رشته فكرهای فلسفی است كه معمولاً در زندگی روزمره كمتر پیش میآید كه كسی وقتش را صرف تأمل دربارهی آنها كند.
شاید سمجترین این فكرها این باشد كه آیا هر انسانی هرچند مظلوم و ساده و آسیبپذیر، بالقوه در درونش هیولایی خشن و خطرناك پنهان كرده است؟ به عنوان یك مخاطب در پایان فیلم ساعتها با این فكر درگیر بودم كه انسان تا چه اندازه میتواند با آنچه از ظاهرش استنباط میشود متفاوت باشد و چه قابلیتی دارد برای تبدیل شدن به موجودی كه فرسنگها با شخصیت و خلقوخوی عادیاش فاصله دارد.
نمونهی نزدیك به ذهنش شاید خشونت باشد. همین آدمهای معمولی و نازنینی كه سر و شكلی متعارف دارند و بسیار متمدنانه رفتار میكنند، ناگهان بر اثر یك محرك ساده ممكن است چنان خشمگین شوند و چنان حركات عجیبی ازشان سر بزند كه اطرافیانشان را شوكه كنند. همان طور كه همهی قاتلهای سریالی در بعضی از عكسهایشان سلیمالنفس و بیآزار و حتی دوستداشتنی به نظر میرسند، همهی صورتهای هیولایی انسان هم شكلِ تبدیلیافتهی همان صورت معصوم و متمدن و ملایم است كه اغلب از اطرافیانمان و از انسانهای دیگر به حافظه سپردهایم.
شوخی تلخیست كه روانكاوها از «رفتار خشم» بعضی از بیمارانشان عكس میگیرند و بعد از اینكه حملهی خشم گذشت و بیمار توانست بحران را رد كند، عكس را نشانش میدهند كه ببیند در هنگام عصبانیت چهقدر وحشی و خطرناك به نظر میرسد. گفته میشود كه عموماً واكنش بیماران در مواجهه با یك لحظهی فریزشده از رفتار خودشان، حیرت و ناباوری و حتی انكار و توجیه است. پذیرفتن این واقعیت كه ما، همین مای نازنین و دوستداشتنی و آرام، ظرف چند ثانیه ممكن است به جانوری خطرناك و وحشی مبدل شویم برای اغلب آدمها بسیار سخت و گاه ناممكن است. درست مثل این است كه قبول كنیم هیولایی در درون ما لانه كرده و گاهی كه فرصت را مناسب تشخیص بدهد رویی نشان میدهد و غرشی میكند و خسارتی به دیگران میزند.
تیرانوزوروس روی همین نقطه انگشت میگذارد. شخصیتهای فیلم بهظاهر آدمهای مظلوم و ضعیف و زجركشیدهای هستند كه از جور زمانه و شرایط دشوار زندگی، به یكدیگر پناه آوردهاند. اما همین آدمهای ضعیف و آسیبپذیر و ستمكش، وقتی كارد به استخوانشان میرسد ناگهان به موجوداتی خشن و خطرناك تبدیل میشوند كه برای دفاع از خود و گریز از وضعیت ناراحتكنندهای كه در آن قرار دارند حتی میتوانند انسان دیگری را بكشند. (امتیاز: ۶ از ۱۰)
حبس Lockout
نویسندهها و كارگردانها: جیمز مِیتِر، استیون لِجِر، بازیگران: گای پیرس (اسنو)، مگی گریس (امیلی وارناك)، پیتر استورمِر (اسكات لانگرال). محصول ۲۰۱۲، ۹۵ دقیقه.
زمان آینده. مردی به نام اسنو كه بهاشتباه به توطئه علیه آمریكا محكوم شده پیشنهادی برای آزادی دریافت میكند: نجات دختر رییسجمهور آمریكا از یك زندان با امنیت بالا كه توسط زندانیان شورشی اشغال شده است. این زندان در فضا قرار دارد.
محبوس در كلیشههای دههی هشتاد
حبس به شكل نابخردانهای، همان اوایل، میزان پیشپاافتادگی و سردستی بودنش را جار میزند: در یك صحنهی تعقیبوگریز در سال ۲۰۷۹ كه اصلاً میتوانست به این شكل در فیلم نباشد، فیلمساز احتمالاً به دلیل آنكه بودجهی كافی برای به تصویر كشیدن لانگشاتهایی از خیابانهای آینده نداشته، سكانس اكشناش را چنان خامدستانه اجرا كرده كه آدم مات و مبهوت میشود؛ كیفیت جلوههای ویژهی این تعقیبوگریز از ویدئوگیمهای متوسط امروزه هم پایینتر است. با وجدانی آسوده میشود در همین نقطه قید دنبال كردن فیلم را زد.
اما اگر كنجكاوی برای تا به آخر دیدن محصولی كه نام لوك بسون را بر پیشانیاش دارد باعث شود تماشاگر صبوری تماشای فیلم را ادامه بدهد، چیزی جز كلیشههای نخنمای اكشنهای دههی هشتاد نصیبش نمیشود؛ آن هم با خطكشی آشكار آدمهای خوب و بد، اكشن كامپیوترزده و یك بهظاهر قهرمان عضلانی كه میخواهد دختری زیبارو را، همراه با تكهپرانیهای گاه و بیگاه، از مهلكه نجات بدهد. (امتیاز: ۱ از ۱۰)
خواهر خواهرت Your Sister's Sister
نویسنده و كارگردان: لین شلتُن، بازیگران: امیلی بلانت (آیریس)، مارك دوپلاس (جك)، رزماری دوویت (هانا). محصول ۲۰۱۱، ۹۰ دقیقه.
یك سال از فوت تام برادر جك میگذرد اما او هنوز نتوانسته با قضیه كنار بیاید. نامزد سابق تام، آیریس، به جك پیشنهاد میكند كه برای عوض كردن حالوهوایش به خانه قدیمی خانوادگی آیریس در یك جزیره دورافتاده برود و مدتی را با خودش خلوت كند. جك قبول میكند اما وقتی به خانه میرسد متوجه میشود كه خواهر بزرگتر آیریس، هانا، هم بیخبر به آنجا آمده. فردا سروكله آیریس هم پیدا میشود كه میخواسته با حضورش جك را سورپرایز كند...
فرصت ازدسترفته
خواهر خواهرت چهارمین فیلم بلند لین شلتن كه چند اپیزود از سریالهای تلویزیونی مختلف را هم كارگردانی كرده، چیزی بیشتر از یك فیلم معمولی و متوسط نیست. پیرنگ فیلم تا حدودی قابلقبول است اما این پیرنگ بهخوبی شاخوبرگ نمیگیرد و میان نقاط عطف یا لحظههای خوب فیلم خلأهای متعددی ایجاد میشود كه حوصله را سر میبرد و حتی او را دفع میكند.
از این جهت خواهر خواهرت را میشود با كمدیرمانتیك موفق نامزدی پنجساله مقایسه كرد كه علاوه بر یك پیرنگ قابلقبول مملو از ایدههای كوچك و بزرگ است و دائم تماشاگرش (حرفهای یا غیرحرفهای) را غافلگیر میكند و برای او برگ برندهای رو میكند.
از این رو ابتداییترین وجه تمایز نامزدی پنجساله با خواهر خواهرت فیلمنامهای است كه بهخوبی شاخوبرگ گرفته و موقعیتها و دیالوگهای خوبش با دقت خلق و نوشته شدهاند. بداههپردازی كه ظاهراً قرار بوده به عنوان تمهیدی برای جبران كمبود مصالح داستانی به كمك خواهر خواهرت بیاید، در نهایت به ضرر فیلم تمام شده و بیشتر لحظههای خستهكنندهی فیلم در نیمهی اول آن را رقم زده است.
فیلم با یك مهمانی به مناسبت سالگرد مرگ برادر جك (شخصیت اصلی داستان) آغاز میشود و ما از بدگوییهای جك دربارهی برادرش كه همه را آزرده میكند، متوجه میشویم كه او هنوز نتوانسته با مرگ برادرش كنار بیاید. اما اینكه رابطۀ عمیق جك با برادرش چهگونه بوده كه هنوز نتوانسته آن را هضم كند، در ادامه بیپاسخ باقی میماند و ظاهراً تنها كاركرد فصل افتتاحیۀ فیلم در مهیا شدن بهانۀ سفر جك به یك كلبهی جنگلی خلاصه میشود تا شاید او بتواند در خلوتش با این موضوع كنار بیاید و زندگی نویی را شروع كند.
تا همینجا اگر برای آشفتگی و استیصال جك و بهانهی سفرش، دلیل و منشأ بهتری در نظر گرفته میشد، هم یك رابطۀ كنجكاویبرانگیزِ تعریفنشده در فیلم باقی نمیماند و هم فیلم كلیت منسجمتری پیدا میكرد؛ به عنوان مثال اگر منشأ درماندگی جك و سفرش به نوعی به زندگی اجتماعی انسان مدرن پیوند میخورد (مرگ استعاری كه بهمراتب بامعنیتر از مرگ منفعل فعلی است)، آن وقت سفر جك به دل طبیعت و كشف دوبارهی زندگی و عشق، معنا و مفهومی پیچیدهتر پیدا میكرد و اصلاً بار معنایی فصل پایانی فیلم (انتظار برای تولد) را دوچندان میكرد. صحنۀ پایانی فیلم در كلیت فعلی قابلقبول و خوب است اما اگر به پتانسیل دراماتیك آن در حالتهای مختلف (مثلاً منفی بودن جواب آزمایش) فكر كنید، بیشتر دلتان برای از دست رفتن چنین موقعیتی میسوزد. (امتیاز: ۵ از ۱۰)
عملیات وَلُر Act of Valor
كارگردانها: مایك مككوی، اسكات وا، بازیگران: ستوان رورك (خودش)، كاپیتان دِیو (خودش)، سرباز سانی (خودش)، سرباز ویمی (خودش). محصول ۲۰۱۲، ۱۱۰ دقیقه.
یك تیم زیده از نظامیان نیروی دریایی آمریكا به دنبال نجات دادن یك مأمور سیا هستند كه گروگان گرفته شده است. آنها در خلال این ماجرا متوجه میشوند كه یك عملیات تروریستی گسترده كه بسی هولناكتر از حادثهی یازده سپتامبر است در شرف وقوع است...
جنگ كسبوكار من است
عملیات وَلُر یكی دیگر از بازتابهای اجتنابناپذیر یازده سپتامبر است. فیلم نشاندهندهی عملیاتی واقعی است كه طی آن گروهی از نظامیان زبده جلوی حادثهی مشابهی را كه قرار است به طور همزمان در چند شهر اتفاق بیفتد میگیرند. رویكرد فیلمسازان به تصویر كشیدن هرچه واقعیتر كل این عملیات است. فیلم تا جایی به جزییات نظامی اجرای این عملیات توجه كرده كه میتواند به عنوان یك كلاس آموزشی برای آنها كه به این نوع مسائل علاقه دارند مورد استفاده قرار بگیرد. استفاده از نماهای نقطهنظر، پرهیز از نورپردازی مصنوعی و استفاده از بازیگرانی كه در واقع نظامیانی هستند كه در عملیات مورد نظر حضور داشتهاند، باعث شده عملیات وَلُر به آثار مستند جنگی پهلو بزند. اما مشكل اینجاست كه در پس این صحنههای پر از گلوله و انفجار تقریباً چیزی به اسم داستان یا درام وجود ندارد.
آن قدر این موضوع در فیلم پررنگ است و آن قدر پایانبندی فیلم شعارگونه است كه انگار كل فیلم برای شجاعت بخشیدن و به دست آوردن دل نظامیهای آمریكایی ساخته شده تا انگیزهای مضاعف برای جنگیدن در راه كشور به آنها بدهد؛ كه اگر هدف این بوده، فیلم تا حد زیادی به آن دست پیدا میكند. اما تماشاگری كه در پس این سكانسهای اكشن خوشساخت و جذاب به دنبال یك جهانبینی قابلبحث و یك درام قدرتمند میگردد (مانند نمونهی خوبی چون سقوط بلك هاوك)، دستخالی خواهد ماند. اتفاقاً جایی از فیلم و پیش از یك عملیات مهم، فرمانده عملیات تأكید میكند كه: «نمیخواهیم مثل موگادیشو سقوط بلك هاوك داشته باشیم.» (امتیاز: ۴ از ۱۰)
كافه فلوره Café de flore
نویسنده و كارگردان: ژانمارك وَلِه. مدیر فیلمبرداری: پیر كاتِرو. موسیقی: انتخابی. بازیگران: وَنِسا پارادی (ژاكلین)، كوین پَرِنت (آنتونی گودین)، اِولین بروشو (رز)، هلن فلوران (كارول). محصول ۲۰۱۱ كانادا و فرانسه. ۱۲۰ دقیقه.
دو داستان موازی با هم در فیلم روایت میشوند و كمكم به هم ارتباط پیدا میكنند. داستان اول كه در زمان حال و در مونترال میگذرد دربارهی یك دی جی به نام آنتوان است كه با عشق دوران نوجوانیاش ازدواج كرده اما در حال حاضر در حال طلاق گرفتن از اوست. آنتوان بهتازگی با دختری به نام رز آشنا شده و رابطهی صمیمانهای با او برقرار كرده است.
داستان دیگر كه در پاریس و سال ۱۹۶۹ میگذرد دربارهی زنی به نام ژاكلین است كه كودكی به دنیا میآورد كه معلول ذهنی است. او به توصیهی پدر بچه كه معتقد است باید او را به مكانهای مخصوص این نوع كودكان بسپرند مخالفت میكند و به همین دلیل شوهرش تركش میكند. ژاكلین مجبور میشود بهتنهایی فرزندش را بزرگ كند و این ارتباط نزدیك باعث میشود رابطهی محكمی بین مادر و فرزند به وجود بیاید. وقتی یك عامل بیرونی وارد زندگی آنها میشود و میخواهد بین این دو فاصله بیندازد، شرایط سختی برای آنها به وجود میآید...
ساختار روایی كافه فلوره پر از شكستهای زمانی است؛ بهعلاوهی كاتهایی كه با تغییر مكان و زمان رخدادها همراه است. حتی راوی هم بسته به موقعیت تغییر میكند. این بنیان پیچیده برای روایت چند قصهی همزمان، نه از سر پیچیدهنمایی یا گندهگویی، كه برآمده از محتوای اثر و دنیای درهمتنیدهی شخصیتهاست. در دل این نماها و فصلهای منفك كه جا به جا و گاهی بیمقدمه به هم كات میخورند و گاهی با فلاشبك و فلاشفوروارد پیش میروند، آنچه اصلیترین سرنخ ماجراست و تماشاگر را به تعقیب فیلم ترغیب میكند، «موسیقی» آن است كه كاركردی فراتر از یك موسیقی متن معمولی دارد و در واقع كلیدی برای كنار هم قرار دادن پازلهای متعدد فیلم و درك دنیای شخصیتها و حتی كلیت پیچیده و دور از ذهن فیلم است.
نام فیلم كه نام قطعهای معروف به همین نام است و سازندهاش آن را به خاطر به یاد آوردن معشوقش ساخته است، نقشی پررنگ در شكل گرفتن ارتباط بین شخصیتهایی دارد كه در زمان و مكان متفاوتی زیستهاند، عاشقی كردهاند و در پایان فیلم به هم مربوط میشوند. به همین شكل، ترانهی عاشقانهی «It's You» در اواسط فیلم، بین عاشقیهای همان آدمها پل میزند و فضای حاكم بر ذهنیت و روحیه آنها را به هم نزدیك میكند. در هر دو قصهای كه به طور موازی در فیلم پیش میرود، شخصیتهای اصلی مجبورند یك عشق واقعی را به خاطر یك عشق واقعی دیگر ترك كنند. اصولاً همین موقعیت دشوار و ویرانكنندهی چنین ادیسهی عاشقانهای است كه به ساختار كلی فیلم هم سرایت كرده است.
البته جهانبینی فیلم و فلسفهای كه برای ارتباط شخصیتهایش با هم به تصویر میكشد و مبتنی بر «تناسخ» است جای چونوچرا دارد؛ مكافات كشیدن بیدلیل آدمها و حتی خیانت، با نوع مطرح شدن «تناسخ» در فیلم به امری تقدیری و اجتنابناپذیر تبدیل میشود، اما مسأله اینجاست كه فیلم با به تصویر كشیدن شخصیتهایی همدلیبرانگیز، آن قدر قدرت پیدا میكند تا جهانبینیاش را به كرسی بنشاند؛ هرچند با پایانبندی بیش حد خوشبینانهاش كوبندگی و تأثیرگذاریاش را زیر سؤال میبرد.
منبع:bartarinha.ir