فرهنگ و هنر


2 دقیقه پیش

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس | برگزاری مراسم عروسی | باغ عروسی تشریفات ۵ ستاره بهبود با مدیریت بهبود اصلانی صاحب سبک در اجرای دیزاین های ژورنالی و فانتزی ، اجرا ...
2 دقیقه پیش

خواندنی ها با برترین ها (81)

در این شماره از خواندنی ها با کتاب جدید دکتر صادق زیباکلام، اثری درباره طنز در آثار صادق هدایت، تاریخ فلسفه یونان و... آشنا شوید. برترین ها - محمودرضا حائری: در این شماره ...

معرفی فیلم های روز: اسپکتر ( Spectre )


ساخت فیلم « اسپکتر » با حاشیه های زیادی برای کمپانی سونی همراه بود. در جریان اعتراض به اکران فیلم « مصاحبه »، کمپانی سونی مورد حمله هکرها قرار گرفت و علاوه بر انتشار ایمیل های مکاتبه ای مدیران سونی، اطلاعات برخی از پروژه های این شرکت نیز منتشر گردید که « اسپکتر » نیزیکی از این قربانیان این جریان بود.

وب‌سایت مووی مگ:

نام فیلم: اسپکتر (Spectre)

کارگردان : Sam Mendes

نویسنده : John Logan ، Neal Purvis

بازیگران :                                        

Daniel Craig ... James Bond

Christoph Waltz ... Oberhauser

Léa Seydoux ... Madeleine Swann

Ralph Fiennes ... M

Monica Bellucci ...Lucia

Ben Whishaw ...Q

و...                        

رده سنی : PG-13 ( مناسب برای افراد بالای 13 سال)

ژانر : اکشن             

زمان : 148 دقیقه 

منتقد : میثم کریمی

معرفی فیلم های روز: اسپکتر ( Spectre )

ساخت فیلم « اسپکتر » با حاشیه های زیادی برای کمپانی سونی همراه بود. در جریان اعتراض به اکران فیلم « مصاحبه »، کمپانی سونی مورد حمله هکرها قرار گرفت و علاوه بر انتشار ایمیل های مکاتبه ای مدیران سونی، اطلاعات برخی از پروژه های این شرکت نیز منتشر گردید که « اسپکتر » نیزیکی از این قربانیان این جریان بود. در این حادثه، نسخه ای از فیلمنامه به سرقت رفت و برخی از قراردادهای تبلیغاتی و ارقام رد و بدل شده نیز منتشر شد. کمپانی سونی در واکنش به سرقت فیلمنامه توسط هکرها، اعلام کرد که فیلمنامه دزدیده شده، نسخه اولیه این اثر بوده و جای نگرانی برای طرفداران این مجموعه نخواهد داشت. « اسپکتر » بیست و چهارمین قسمت از مجموعه فیلمهای « جیمز باند » محسوب می شود.

داستان « اسپکتر » بیش از هر زمان دیگری بی سر و ته است.جیمز باند ( دنیل کریگ ) پیغامی رمزنگاری شده دریافت می کند که کنجکاوی او را برمی انگیزد. وی برای یافتن حقیقت به مکزیکو سیتی و رم سفر می کند تا بتواند سرنخ هایی از این نامه مرموز دریافت نماید. وی پس از ملاقات با همسر بیوه یک جنایتکار مشهور به لوسیا ( مونیکا بلوچی ) متوجه می شود که یک سازمان جنایتکارانه به نام " اسپکتر » وجود دارد که می تواند امنیت جهان را برهم بزند و با نقشه هایی شوم، بر دنیا مسلط شود اما...

معرفی فیلم های روز: اسپکتر ( Spectre )

بسیاری معتقدند « اسکای فال » که در سال 2012 به اکران درآمد، بهترین قسمت از سری فیلمهای « جیمز باند » تا به امروز بوده است. در این قسمت تلاش هایی صورت گرفت تا تصویری فانی از قهرمان داستان ترسیم شود و جیمز باند را زمینی تر از هر زمان دیگر به تصویر کشیده شود. « اسکای فال » مشخصاً انتظارات تماشاگران را درباره این سری از فیلمها بالا برد و این انتظار نیز قابل انتظار بود. اما « اسپکتر » دقیقاً در نقطه مقابل « اسکای فال » قرار دارد و در بخش روایت، کاملا مسیری متفاوت را دنبال می کند.

« اسپکتر » بیشتر از آنکه علاقه مند به نزدیک تر کردن هرچه بیشتر شخصیت باند به یک انسان معمولی باشد، به سبک و سیاق آثار کلاسیک « جیمز باند »، این شخصیت را فانتزی تر و بسیار شاداب تر به سینما بازگردانده تا جنبه سرگرمی در « اسپکتر » برجسته ترین بخش فیلم باشد. جیمز باند در « اسپکتر » مرزها را همانند یک توریست یکی پس از دیگری پشت سر می گذارد و در هرکدام از این شهرها چندتایی دیالوگ بامزه بر زبان می آورد تا پس از شنیدن موسیقی معروف فیلم، طرفداران قدیمی « جیمز باند » به وجد بیایند.

معرفی فیلم های روز: اسپکتر ( Spectre )

این تغییر رویکرد البته قرار نیست نکته ای منفی درباره این اثر باشد. در 24 قسمتی که از ساخت مجموعه فیلمهای « جیمز باند » گذشته، به جز در چند سال اخیر که دنیل کریگ به پروژه پیوسته، همواره از جیمز باند شخصیتی فانتزی سراغ داشته ایم که شیک و خوشحال و البته روئین تن بوده. اما ایراد فیلم زمانی عیان می شود که بدانیم سازندگان حتی برای ساخت صحنه های اکشن فیلم نیز خلاقیتی به کار نگرفته اند و تقریبا تمامی لحظات فیلم ادای دینی است به فیلمهای مشهور این سری.

سام مندس اینبار برای به تصویر کشیدن موقعیت های هیجان انگیز، به سراغ موفق ترین لحظات جیمزباندی تاریخ این سری رفته است. مندس برای خلق موقعیت قایق تندروی جیمزباند، به سراغ « دنیا کافی نیست » پیرس برازنان در سال 1999 می رود. مندس حتی اثر کمتر دیده شده « در خدمت سرویس مخفی ملکه » در سال 1969 با بازی جورج لازنبی را نیز فراموش نکرده و موقعیتی مشابه آن اثر در فیلم گنجانده است که روی هم رفته باعث شده تماشای « اسپکتر » همانند مروری بر آثار گذشته سری فیلمهای « جیمز باند » به نظر برسد و حرف جدیدی از سازندگان این اثر شاهد نباشیم.

معرفی فیلم های روز: اسپکتر ( Spectre )

شخصیت منفی فیلم به نام فرانتس اوبرهاوزر با بازی کریستوف والتز نیز فاقد قدرت تاثیرگذاری لازم است. این شخصیت در ظاهر ترسناک و مخوف است و حتی مندس نورپردازی ویژه ای هم بر روی صورت او اعمال کرده تا مشاهده کریستوف والتز برای مخاطب حاوی لحظات پُر استرسی باشد. اما زمانی که به سازمان تحت هدایت اوبرهاوزر می رسیم و از تشکیلات و نحوه فعالیت او مطلع می شویم، متوجه می شویم که او خیلی هم جای ترسیدن ندارد! اوبرهاوزر حتی در مقایسه با سیلوا در « اسکای فال » نیز یک قدم عقب تر است و چنانچه بازی خوب کریستوف والتز نبود، شاید وضعیت این شخصیت می توانست به مراتب بدتر از این باشد.

اما « اسپکتر » نکات مثبتی هم دارد. فیلمبرداری اثر که همواره یکی از نکات قوت فیلم در سالهای اخیر محسوب می شده، در اینجا نیز در اوج قرار دارد با این تفاوت که اینبار به تصویر کشیده شدن زیبایی های بصری بیشتر مورد توجه سازندگان فیلم بوده است. جیمز باند در حال انجام ماموریتش به نقاط مختلف دنیا سفر می کند و این فرصت مغتنمی است که تماشاگران بتوانند قهرمان داستانشان را در بهترین شهرهای دنیا در شیک ترین حالت ممکن مشاهده نمایند! یکی از بهترین فیلمبرداری های فیلم در بخش تعقیب و گریز مکزیکوسیتی رخ می دهد که نباید تماشایش را از دست داد!

معرفی فیلم های روز: اسپکتر ( Spectre )

پرداخت صحنه های اکشن فیلم نیز با اینکه تکراری هستند و احتمالا مخاطبین قدیمی این مجموعه قبلا تمام آنها را مشاهده کرده اند، اما از ضرباهنگ و هیجان مناسبی برخوردار است. مندس با اینکه سازنده یکی از طولانی ترین قسمت های « جیمز باند » بوده اما به خوبی توانسته ضرباهنگ فیلم را حفظ کند و اجازه ندهد که خستگی به سراغ مخاطب فیلمش برود. « اسپکتر » احتمالا یکی از معدود اکشن های چند سال اخیر است که زمان آن بیش از 2 ساعت می باشد اما می تواند در تمام این دو ساعت مخاطبش را سرگرم کند.

دنیل کریگ نیز در « اسپکتر » بهتر از هر زمان دیگری است. به نظر می رسد که وی به خوبی توانسته بر این شخصیت چیره شود. کریگ در لحظات اکشن پر جنب و جوش و در لحظاتی که در فیلم درام نصفه و نیمه ای بوجود می آید نیز بازی قابل توجهی دارد. مونیکا بلوچی هم در مدت زمان حضور کوتاهش در فیلم همان تصویری را از خود به مخاطب نشان می دهد که اغلب وی را با آن به خاطر می آورند. لی سیدوکس هم که پس از حضورش در فیلم « آبی گرمترین رنگ است » توانسته شهرت بین المللی بهتری کسب کند، در نقش دختر باندی فیلم به نام مادلین ، بازی قابل قبولی از خود ارائه داده است. با اینحال روی هم رفته رابطه باند و مادلین در « اسپکتر » عمقی ندارد و بر پایه کلیشه ترسیم شده اما مشاهده این دو در کنار یکدیگر ناامید کننده هم نیست.

معرفی فیلم های روز: اسپکتر ( Spectre )

« اسپکتر » را می توان ترکیبی از تمام باندهای تاریخ سینما عنوان کرد. از شان کانری تا پیرس برازنان، ردپای اکثر موقعیت های مشهور سری فیلمهای « جیمز باند » در « اسپکتر » پیدا می شود. سام مندس در « اسکای فال » تلاش زیادی انجام داد تا این شخصیت از طرف مخاطبین سخت پسند سینما جدی گرفته شود و تا حد زیادی نیز در این راه موفق بود. اما « اسپکتر » خیلی دوست ندارد قهرمان داستانش جدی گرفته شود. جیمز باند در این فیلم روئین تن، بامزه، اغواگر و اغوا شونده به سبک کلاسیک(!) و البته خوش مشرب است؛ شخصیتی که اغلب برای طرفداران قدیمی این فیلم آشناست اما در « اسکای فال » تا حدود زیادی از آن فاصله گرفته بود. « اسپکتر » جشن پر زرق و برقی است برای بازگشت جیمز باند به دنیای فانتزی خودش؛ بازگشتی که احتمالا بازیگر جدیدی را نیز در آینده به خود خواهد دید.


ویدیو مرتبط :
اولین تریلر فیلم اسپکتر Spectre 2015

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

معرفی فیلم‌ های روز جهان



 فیلم های سینمایی ,سینما

تیرانوزوروس Tyrannosaur
 نویسنده و كارگردان: پدی كانسیداین، بازیگران: پیتر مولَن (جوزف)، الیویا كولمن (هانا)، ادی مارسان (جیمز)، ساموئل باتِملی (ساموئل)، پل پوپل‌وِل (بود)،‌سیان برِكین (مادر ساموئل). محصول ۲۰۱۱، ۹۲ دقیقه.

جوزف كه مرد بیوه‌ی آرامی است، زیر هجوم خشونت و خشمی است كه او را به جانب خودویرانگری می‌راند. پس از این‌كه به‌واسطه‌ی عصبانیتی دیوانه‌وار سگش را می‌كشد زندگی‌اش دستخوش تغییر می‌شود. در حالی كه از تغییر دادن خود و شرایطش و رهایی از گذشته‌ی ناخوشایندش نومید شده، پس از نزدیك شدن به هانا كه در مغازه‌ی خیریه‌ی محلی كار می‌كند شانس تازه‌ای برای نجات از این وضعیت می‌یابد.

هانا زن مسیحی خیرخواه و محترمی است كه بر جوزف دل می‌سوزاند و به‌زودی آن‌ها دوستان نزدیكی می‌شوند. با این حال حتی هانا هم راز سیاهی در گذشته‌اش دارد كه فاش شدنش می‌تواند جوزف را دوباره به دامان زندگی نامطبوع گذشته‌اش برگرداند...

هیولای درون
تماشای این درام تلخ و تكان‌دهنده با آن پایان غم‌انگیز و تأثیرگذارش واقعاً طاقت و تحمل می‌خواهد. كار هر كسی نیست كه یك ساعت و نیم به تماشای اضمحلال تدریجی دو انسان بنشیند و این تراژدی تلخ انسانی را به‌راحتی تاب بیاورد. و اتفاقاً مهم‌ترین ویژگی تیرانوزوروس همین است كه پس از پایان، در ذهن مخاطب به رشد و انبساط ادامه می‌دهد. گذشته از تأثیر عاطفی و حسی فیلم، تلنگری كه به ذهن تماشاگرش می‌زند آغاز یك رشته فكرهای فلسفی است كه معمولاً در زندگی روزمره كم‌تر پیش می‌آید كه كسی وقتش را صرف تأمل درباره‌ی آن‌ها كند.

شاید سمج‌ترین این فكرها این باشد كه آیا هر انسانی هرچند مظلوم و ساده و آسیب‌پذیر، بالقوه در درونش هیولایی خشن و خطرناك پنهان كرده است؟ به عنوان یك مخاطب در پایان فیلم ساعت‌ها با این فكر درگیر بودم كه انسان تا چه اندازه می‌تواند با آن‌چه از ظاهرش استنباط می‌شود متفاوت باشد و چه قابلیتی دارد برای تبدیل شدن به موجودی كه فرسنگ‌ها با شخصیت و خلق‌وخوی عادی‌اش فاصله دارد.

نمونه‌ی نزدیك به ذهنش شاید خشونت باشد. همین آدم‌های معمولی و نازنینی كه سر و شكلی متعارف دارند و بسیار متمدنانه رفتار می‌كنند، ناگهان بر اثر یك محرك ساده ممكن است چنان خشمگین شوند و چنان حركات عجیبی ازشان سر بزند كه اطرافیان‌شان را شوكه كنند. همان طور كه همه‌ی قاتل‌های سریالی در بعضی از عكس‌های‌شان سلیم‌النفس و بی‌آزار و حتی دوست‌داشتنی به نظر می‌رسند، همه‌ی صورت‌های هیولایی انسان هم شكلِ تبدیل‌یافته‌ی همان صورت معصوم و متمدن و ملایم است كه اغلب از اطرافیان‌مان و از انسان‌های دیگر به حافظه سپرده‌ایم.

شوخی تلخی‌ست كه روان‌كاوها از «رفتار خشم» بعضی از بیماران‌شان عكس می‌گیرند و بعد از این‌كه حمله‌ی خشم گذشت و بیمار توانست بحران را رد كند، عكس را نشانش می‌دهند كه ببیند در هنگام عصبانیت چه‌قدر وحشی و خطرناك به نظر می‌رسد. گفته می‌شود كه عموماً واكنش بیماران در مواجهه با یك لحظه‌ی فریزشده از رفتار خودشان، حیرت و ناباوری و حتی انكار و توجیه است. پذیرفتن این واقعیت كه ما، همین مای نازنین و دوست‌داشتنی و آرام، ظرف چند ثانیه ممكن است به جانوری خطرناك و وحشی مبدل شویم برای اغلب آدم‌ها بسیار سخت و گاه ناممكن است. درست مثل این است كه قبول كنیم هیولایی در درون ما لانه كرده و گاهی كه فرصت را مناسب تشخیص بدهد رویی نشان می‌دهد و غرشی می‌كند و خسارتی به دیگران می‌زند.

تیرانوزوروس روی همین نقطه انگشت می‌گذارد. شخصیت‌های فیلم به‌ظاهر آدم‌های مظلوم و ضعیف و زجركشیده‌ای هستند كه از جور زمانه و شرایط دشوار زندگی، به یكدیگر پناه آورده‌اند. اما همین آدم‌های ضعیف و آسیب‌پذیر و ستم‌كش، وقتی كارد به استخوان‌شان می‌رسد ناگهان به موجوداتی خشن و خطرناك تبدیل می‌شوند كه برای دفاع از خود و گریز از وضعیت ناراحت‌كننده‌ای كه در آن قرار دارند حتی می‌توانند انسان دیگری را بكشند. (امتیاز: ۶ از ۱۰)

 فیلم های سینمایی ,سینما

حبس Lockout
نویسنده‌ها و كارگردان‌ها: جیمز مِیتِر، استیون لِجِر، بازیگران: گای پیرس (اسنو)، مگی گریس (امیلی وارناك)، پیتر استورمِر (اسكات لانگرال). محصول ۲۰۱۲، ۹۵ دقیقه.

زمان آینده. مردی به نام اسنو كه به‌اشتباه به توطئه علیه آمریكا محكوم شده پیشنهادی برای آزادی دریافت می‌كند: نجات دختر رییس‌جمهور آمریكا از یك زندان با امنیت بالا كه توسط زندانیان شورشی اشغال شده است. این زندان در فضا قرار دارد.

محبوس در كلیشه‌های دهه‌ی هشتاد
حبس به شكل نابخردانه‌ای، همان اوایل، میزان پیش‌پاافتادگی و سردستی بودنش را جار می‌زند: در یك صحنه‌ی تعقیب‌وگریز در سال ۲۰۷۹ كه اصلاً می‌توانست به این شكل در فیلم نباشد، فیلم‌ساز احتمالاً به دلیل آن‌كه بودجه‌ی كافی برای به تصویر كشیدن لانگ‌شات‌هایی از خیابان‌های آینده نداشته، سكانس اكشن‌اش را چنان خام‌دستانه اجرا كرده كه آدم مات و مبهوت می‌شود؛ كیفیت جلوه‌های ویژه‌ی این تعقیب‌وگریز از ویدئوگیم‌های متوسط امروزه هم پایین‌تر است. با وجدانی آسوده می‌شود در همین نقطه قید دنبال كردن فیلم را زد.

اما اگر كنجكاوی برای تا به آخر دیدن محصولی كه نام لوك بسون را بر پیشانی‌اش دارد باعث شود تماشاگر صبوری تماشای فیلم را ادامه بدهد، چیزی جز كلیشه‌های نخ‌نمای اكشن‌های دهه‌ی هشتاد نصیبش نمی‌شود؛ آن هم با خط‌كشی آشكار آدم‌های خوب و بد، اكشن كامپیوترزده و یك به‌ظاهر قهرمان عضلانی كه می‌خواهد دختری زیبارو را، همراه با تكه‌پرانی‌های گاه و بی‌گاه، از مهلكه نجات بدهد. (امتیاز: ۱ از ۱۰)

 فیلم های سینمایی ,سینما

خواهر خواهرت Your Sister's Sister
نویسنده و كارگردان:‌ لین شلتُن، بازیگران: امیلی بلانت (آیریس)،‌ مارك دوپلاس (جك)، رزماری دوویت (هانا). محصول ۲۰۱۱، ‌۹۰ دقیقه.

یك سال از فوت تام برادر جك می‌گذرد اما او هنوز نتوانسته با قضیه كنار بیاید. نامزد سابق تام،‌ آیریس، به جك پیشنهاد می‌كند كه برای عوض كردن حال‌وهوایش به خانه قدیمی خانوادگی آیریس در یك جزیره دورافتاده برود و مدتی را با خودش خلوت كند. جك قبول می‌كند اما وقتی به خانه می‌رسد متوجه می‌شود كه خواهر بزرگ‌تر آیریس،‌ هانا، هم بی‌خبر به آن‌جا آمده. فردا سروكله آیریس هم پیدا می‌شود كه می‌خواسته با حضورش جك را سورپرایز كند...

فرصت ازدست‌رفته
خواهر خواهرت چهارمین فیلم بلند لین شلتن كه چند اپیزود از سریال‌های تلویزیونی مختلف را هم كارگردانی كرده، چیزی بیش‌تر از یك فیلم معمولی و متوسط نیست. پیرنگ فیلم تا حدودی قابل‌قبول است اما این پیرنگ به‌خوبی شاخ‌وبرگ نمی‌گیرد و میان نقاط عطف یا لحظه‌های خوب فیلم خلأ‌های متعددی ایجاد می‌شود كه حوصله را سر می‌برد و حتی او را دفع می‌كند.

از این جهت خواهر خواهرت را می‌شود با كمدی‌رمانتیك موفق نامزدی پنج‌ساله مقایسه كرد كه علاوه بر یك پیرنگ قابل‌قبول مملو از ایده‌های كوچك ‌و بزرگ است و دائم تماشاگرش (حرفه‌ای یا غیرحرفه‌ای) را غافل‌گیر می‌كند و برای او برگ برنده‌ای رو می‌كند.

از این رو ابتدایی‌ترین وجه تمایز نامزدی پنج‌ساله با خواهر خواهرت فیلم‌نامه‌ای است كه به‌خوبی شاخ‌وبرگ گرفته و موقعیت‌ها و دیالوگ‌های خوبش با دقت خلق و نوشته شده‌اند. بداهه‌پردازی كه ظاهراً قرار بوده به عنوان تمهیدی برای جبران كمبود مصالح داستانی به كمك خواهر خواهرت بیاید، در نهایت به ضرر فیلم تمام شده و بیش‌تر لحظه‌های خسته‌كننده‌ی فیلم در نیمه‌ی اول آن را رقم زده است.

فیلم با یك مهمانی به مناسبت سالگرد مرگ برادر جك (شخصیت اصلی داستان) آغاز می‌شود و ما از بدگویی‌های جك درباره‌ی برادرش كه همه را آزرده می‌كند، متوجه می‌شویم كه او هنوز نتوانسته با مرگ برادرش كنار بیاید. اما این‌كه رابطۀ عمیق جك با برادرش چه‌گونه بوده كه هنوز نتوانسته آن را هضم كند، در ادامه بی‌پاسخ باقی می‌ماند و ظاهراً تنها كاركرد فصل افتتاحیۀ فیلم در مهیا شدن بهانۀ سفر جك به یك كلبه‌ی جنگلی خلاصه می‌شود تا شاید او بتواند در خلوتش با این موضوع كنار بیاید و زندگی نویی را شروع كند.

تا همین‌جا اگر برای آشفتگی و استیصال جك و بهانه‌ی سفرش، دلیل و منشأ بهتری در نظر گرفته می‌شد، هم یك رابطۀ كنجكاوی‌برانگیزِ تعریف‌نشده در فیلم باقی نمی‌ماند و هم فیلم كلیت منسجم‌تری پیدا می‌كرد؛ به عنوان مثال اگر منشأ درماندگی جك و سفرش به نوعی به زندگی اجتماعی انسان مدرن پیوند می‌خورد (مرگ استعاری كه به‌مراتب بامعنی‌تر از مرگ منفعل فعلی است)، آن ‌وقت سفر جك به دل طبیعت و كشف دوباره‌ی زندگی و عشق، معنا و مفهومی پیچیده‌تر پیدا می‌كرد و اصلاً بار معنایی فصل پایانی فیلم (انتظار برای تولد) را دوچندان می‌كرد. صحنۀ پایانی فیلم در كلیت فعلی قابل‌قبول و خوب است اما اگر به پتانسیل دراماتیك آن در حالت‌های مختلف (مثلاً منفی بودن جواب آزمایش) فكر كنید، بیش‌تر دل‌تان برای از دست رفتن چنین موقعیتی می‌سوزد. (امتیاز: ۵ از ۱۰)

 فیلم های سینمایی ,سینما

عملیات وَلُر Act of Valor
كارگردان‌ها: مایك مك‌كوی، اسكات وا، بازیگران: ستوان رورك (خودش)، كاپیتان دِیو (خودش)، سرباز سانی (خودش)، سرباز ویمی (خودش). محصول ۲۰۱۲، ۱۱۰ دقیقه.
یك تیم زیده از نظامیان نیروی دریایی آمریكا به دنبال نجات دادن یك مأمور سیا هستند كه گروگان گرفته شده است. آن‌ها در خلال این ماجرا متوجه می‌شوند كه یك عملیات تروریستی گسترده كه بسی هولناك‌تر از حادثه‌ی یازده سپتامبر است در شرف وقوع است...

جنگ كسب‌وكار من است
عملیات وَلُر یكی دیگر از بازتاب‌های اجتناب‌ناپذیر یازده سپتامبر است. فیلم نشان‌دهنده‌ی عملیاتی واقعی است كه طی آن گروهی از نظامیان زبده جلوی حادثه‌ی مشابهی را كه قرار است به طور هم‌زمان در چند شهر اتفاق بیفتد می‌گیرند. رویكرد فیلم‌سازان به تصویر كشیدن هرچه واقعی‌تر كل این عملیات است. فیلم تا جایی به جزییات نظامی اجرای این عملیات توجه كرده كه می‌تواند به عنوان یك كلاس آموزشی برای آن‌ها كه به این نوع مسائل علاقه دارند مورد استفاده قرار بگیرد. استفاده از نماهای نقطه‌نظر، پرهیز از نورپردازی مصنوعی و استفاده از بازیگرانی كه در واقع نظامیانی هستند كه در عملیات مورد نظر حضور داشته‌اند، باعث شده عملیات وَلُر به آثار مستند جنگی پهلو بزند. اما مشكل این‌جاست كه در پس این صحنه‌های پر از گلوله و انفجار تقریباً چیزی به اسم داستان یا درام وجود ندارد.

آن قدر این موضوع در فیلم پررنگ است و آن قدر پایان‌بندی فیلم شعارگونه است كه انگار كل فیلم برای شجاعت بخشیدن و به دست آوردن دل نظامی‌های آمریكایی ساخته شده تا انگیزه‌ای مضاعف برای جنگیدن در راه كشور به آن‌ها بدهد؛ كه اگر هدف این بوده، فیلم تا حد زیادی به آن دست پیدا می‌كند. اما تماشاگری كه در پس این سكانس‌های اكشن خوش‌ساخت و جذاب به دنبال یك جهان‌بینی قابل‌بحث و یك درام قدرتمند می‌گردد (مانند نمونه‌ی خوبی چون سقوط بلك هاوك)، دست‌خالی خواهد ماند. اتفاقاً جایی از فیلم و پیش از یك عملیات مهم، فرمانده عملیات تأكید می‌كند كه: «نمی‌خواهیم مثل موگادیشو سقوط بلك هاوك داشته باشیم.» (امتیاز: ۴ از ۱۰)

 فیلم های سینمایی ,سینما

كافه فلوره Café de flore
نویسنده و كارگردان: ژان‌مارك وَلِه. مدیر فیلم‌برداری: پیر كاتِرو. موسیقی: انتخابی. بازیگران: وَنِسا پارادی (ژاكلین)، كوین پَرِنت (آنتونی گودین)، اِولین بروشو (رز)،‌ هلن فلوران (كارول).  محصول ۲۰۱۱ كانادا و فرانسه. ۱۲۰ دقیقه.
دو داستان موازی با هم در فیلم روایت می‌شوند و كم‌كم به هم ارتباط پیدا می‌كنند. داستان اول كه در زمان حال و در مونترال می‌گذرد درباره‌ی یك دی جی به نام آنتوان است كه با عشق دوران نوجوانی‌اش ازدواج كرده اما در حال حاضر در حال طلاق گرفتن از اوست. آنتوان به‌تازگی با دختری به نام رز آشنا شده و رابطه‌ی صمیمانه‌ای با او برقرار كرده است.

داستان دیگر كه در پاریس و سال ۱۹۶۹ می‌گذرد درباره‌ی زنی به نام ژاكلین است كه كودكی به دنیا می‌آورد كه معلول ذهنی است. او به توصیه‌ی پدر بچه كه معتقد است باید او را به مكان‌های مخصوص این نوع كودكان بسپرند مخالفت می‌كند و به همین دلیل شوهرش تركش می‌كند. ژاكلین مجبور می‌شود به‌تنهایی فرزندش را بزرگ كند و این ارتباط نزدیك باعث می‌شود رابطه‌ی محكمی بین مادر و فرزند به وجود بیاید. وقتی یك عامل بیرونی وارد زندگی آن‌ها می‌شود و می‌خواهد بین این دو فاصله بیندازد، شرایط سختی برای آن‌ها به وجود می‌آید...

ساختار روایی كافه فلوره پر از شكست‌های زمانی است؛ به‌علاوه‌ی كات‌هایی كه با تغییر مكان و زمان رخدادها همراه است. حتی راوی هم بسته به موقعیت تغییر می‌كند. این بنیان پیچیده برای روایت چند قصه‌ی هم‌زمان، نه از سر پیچیده‌نمایی یا گنده‌گویی، كه برآمده از محتوای اثر و دنیای درهم‌تنیده‌ی شخصیت‌هاست. در دل این نماها و فصل‌های منفك كه جا به‌ جا و گاهی بی‌مقدمه به هم كات می‌خورند و گاهی با فلاش‌بك و فلاش‌فوروارد پیش می‌روند، آن‌چه اصلی‌ترین سرنخ ماجراست و تماشاگر را به تعقیب فیلم ترغیب می‌كند، «موسیقی» آن است كه كاركردی فراتر از یك موسیقی متن معمولی دارد و در واقع كلیدی برای كنار هم قرار دادن پازل‌های متعدد فیلم و درك دنیای شخصیت‌ها و حتی كلیت پیچیده و دور از ذهن فیلم است.

نام فیلم كه نام قطعه‌ای معروف به همین نام است و سازنده‌اش آن را به خاطر به یاد آوردن معشوقش ساخته است، نقشی پررنگ در شكل گرفتن ارتباط بین شخصیت‌هایی دارد كه در زمان و مكان متفاوتی زیسته‌اند، عاشقی كرده‌اند و در پایان فیلم به هم مربوط می‌شوند. به همین شكل، ترانه‌ی عاشقانه‌ی «It's You» در اواسط فیلم، بین عاشقی‌های همان آدم‌ها پل می‌زند و فضای حاكم بر ذهنیت و روحیه آن‌ها را به هم نزدیك می‌كند. در هر دو قصه‌ای كه به طور موازی در فیلم پیش می‌رود، شخصیت‌های اصلی مجبورند یك عشق واقعی را به خاطر یك عشق واقعی دیگر ترك كنند. اصولاً همین موقعیت دشوار و ویران‌كننده‌ی چنین ادیسه‌ی عاشقانه‌ای است كه به ساختار كلی فیلم هم سرایت كرده است.

البته جهان‌بینی فیلم و فلسفه‌ای كه برای ارتباط شخصیت‌هایش با هم به تصویر می‌كشد و مبتنی بر «تناسخ» است جای چون‌وچرا دارد؛ مكافات كشیدن بی‌دلیل آدم‌ها و حتی خیانت، با نوع مطرح شدن «تناسخ» در فیلم به امری تقدیری و اجتناب‌ناپذیر تبدیل می‌شود، اما مسأله این‌جاست كه فیلم با به تصویر كشیدن شخصیت‌هایی هم‌دلی‌برانگیز، آن قدر قدرت پیدا می‌كند تا جهان‌بینی‌اش را به كرسی بنشاند؛ هرچند با پایان‌بندی بیش حد خوش‌بینانه‌اش كوبندگی و تأثیرگذاری‌اش را زیر سؤال می‌برد.
منبع:bartarinha.ir