فرهنگ و هنر


2 دقیقه پیش

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس | برگزاری مراسم عروسی | باغ عروسی تشریفات ۵ ستاره بهبود با مدیریت بهبود اصلانی صاحب سبک در اجرای دیزاین های ژورنالی و فانتزی ، اجرا ...
2 دقیقه پیش

خواندنی ها با برترین ها (81)

در این شماره از خواندنی ها با کتاب جدید دکتر صادق زیباکلام، اثری درباره طنز در آثار صادق هدایت، تاریخ فلسفه یونان و... آشنا شوید. برترین ها - محمودرضا حائری: در این شماره ...

معرفی رمان میرا، سراسر از حال


لیلی گلستان کتاب میرا را در پشت ویترین یکی از کتاب فروشی های پاریس پیدا می کند و چون خواندنش را لذت بخش می یابد، دست به ترجمه اش می زند، منتها از بخت این کتاب، آن چنان که در اروپا گل کرد در ایران محقق نمی شود.

کتاب هفته خبر - سعید برآبادی: چگونه می توان از اجتماعی که فرمان به یکسان سازی ما می دهد گریخت یا لااقل با همان فردیتی زندگی کرد که ماحصل روزهای زندگی ماست؟ وقتی که بروکراسی، آداب و سنن اجتماعی، قواعد سخت و دست و پاگیر ایدئولوژیک و... ما را در منگنه قرار می دهند، وقتی که باید و نبایدهایی که معلوم نیست از کجا آمده اند، ما را وادار می کنند به قاعده و براساس سانتیمترهای اندازه گیری شده، قدم برداریم، ببینیم، حس کنیم و درک داشته باشیم، به کجا و چگونه می توان گریخت؟

سرزمین آزادی کجاست؟ در تمام ادبیات برای این سوال و سوال هایی مشابه با این، پاسخ روشنی وجود ندارد؛ اما کتابی باریک و کم حجم هست که به مدد بیان یک قصه سیاسی، به این سوالات تا حدودی پاسخ داده. کریستوفر فرانک در رمان «میرا»، عشق را تنها نجات دهنده ما در گور قواعد و دهشت های استبداد زندگی می داند.

معرفی رمان میرا، سراسر از حال

بدی در تنهایی نهفته است

برای ورود به یکی از سمبلیک ترین رمان های عملی- خیالی دنیا باید دو قاعده را بشناسید. در «میرا» دنیای آخرالزمانی این چنین تعبیر شده است: «ما در مربع 837 شرقی زندگی می کنیم، مربع هایی با مرزهایی از خطوط زرد که زمین سیاه رنگ را تقسیم می کنند. یک خانه معمولی داریم با دیوارهای شفاف تا چهار نفر ساکنان آن هیچ گاه نتوانند خود را از چشم دیگری پنهان کنند.

به این ترتیب تنهایی مغلوب می شود، زیرا چنان که همه می دانند بدی در تنهایی نهفته است.» جهانی که راوی توصیف می کند، شفافیت درنده خوبی دارد، هیچ کس در این فضا حق تنها ماندن، غمگین بودن، عشق ورزیدن به دیگری و زندگی فردی را ندارد؛ همه باید با هم در دشت راه بروند، سرود بخوانند و بخندند و اگر کسی از این فرامین سرپیچی کرد، اصلاحش می کنند؛ نقابی از پلاستیک روی صورتش می گذارند که طرح یک لبخند روی آن جراحی شده و ایننقاب کم کم در صورت آن شهروند جذب می شود. در چنین دنیایی چطور می توان تنها زیست؟ آیا باید مثل آن مرد سوراخی در ته اتاق شیشه ای کند و شب ها در تاریکی خاک فرو رفت یا مثل دئیردر و همسرش در پیری و ناباروری انتظار مرگ را کشید؟

عشق، رهایی ست

از رمان مشهور کریستوفر فرانک تعبیرهای فراوانی شده، اما عموم این تعبیرها اشارات دقیق و متقنی دارند بر این که این کتاب قصد مقابله با رژیم های کمونیستی را دارد؛ یعنی جایی که آزادی ها و فردیت ها فدای منافع گروهی می شوند، اجتماع برتر از فرد قرار می گیرد و تولید مثل تنها دلیل پذیرفتن انسان هاست. این اما به نظر می رسد که یک روی سکه این کتاب باشد، آخر مگر می شود بعد از 1984 جورج اورول که برعلیه استبداد کمونیستی شمشیر را از رو بسته، کتاب دیگری در همین مسیر نوشت و موفق شد؟

اصلا شاید بهتر است بپرسیم که چرا بعد از انتشار این کتاب، سیل توجه جوانان به سمت آن بیش از دیگر علاقه مندان آثار ادبی بود. به نظر می رسد که «میرا» رمانی است که در آن عشق، قهرمان اصلی میدان است، آن طور که «ژان لویی کورتیس» در مقدمه ای که بر آن نوشته، گفته است: «جز در عشق نمی توان وجودداشت و نمی توان عاشق بود مگر این که وجود داشت. در جهانی که شباهت به زندان دارد، نجات و رهایی، چهره عشق را دارد اما این چهره هم ترسناک است؛ مانند چهره هلنِ تراوا چرا که عشق مکان همه خطرهاست؛ عشق هم نطفه زندگی است و هم نطفه مرگ.»

معرفی رمان میرا، سراسر از حال

از میرا تا آزادی

و این چنین می شود که راوی شخصیت دیگر داستان را دوباره پیدا می کند: «میرا»، دختری که موهای بلندش از شعر مالارمه آمده و با تن جوانش، تاوان نوشتن های شبانه راوی را می دهد تا برایش آزادی بخرد: «حالا که دارم این ها را می نویسم، میرا کنارم دراز کشیده است، میرا بود که شلاق خورده بود و میرا بود که ورقه رفقایم را پر کرده بود.» این چنین است که عشق میدان داری می کند، میرا انگیزه و بهانه ای می شود برای فرار راوی چرا که حضورش به او کمک کرده است تا فردیت خود را بشناسد و به آن باور داشته باشد آن هم در جامعه ای که فردیت یعنی گناه: «بشر، در خدمتب شر.

مالی که قابل تقسیم نباشد، مال بدی است، هرچه کمتر باشیم، کمتر می خندیم. احتیاج یک فرد، وظیفه یک فرد دیگر است. شادیِ تقسیم نشده، اندوهی است بزک شده و...» در چنین دنیایی است که عشق می تواند نجاب بخش باشد، عشقی که می شورد، باور می یابد و از انسان، انسانی بزرگ تر و عصیان گر می سازد. آن چه که رمان «میرا» را متفاوت می کند، نه آن جهان تلخ و ترسناکی است که فرانک خلق کرده، بلکه بزرگی عشقی است که او میان راوی و میرا قرار می دهد، به طوری که یکدیگر را ورای زمان، مکان و تن می شناسند. در حقیقت آزادی که شاید ناگزیر توامان با مرگ است.

با مترجم

لیلی گلستان؛ از ویترین های پاریس تا بساطی های انقلاب

لیلی گلستان کتاب میرا را در پشت ویترین یکی از کتاب فروشی های پاریس پیدا می کند و چون خواندنش را لذت بخش می یابد، دست به ترجمه اش می زند، منتها از بخت این کتاب، آن چنان که در اروپا گل کرد در ایران محقق نمی شود.  کتاب اگرچه برای اولین بار توسط انتشارات امیرکبیر به چاپ می رسد اما بعد از انقلاب تنها یک بار اجازه رسمی انتشار آن صادر می شود که قرعه اش به نام نشر بازتاب نگار می خورد.

معرفی رمان میرا، سراسر از حال

حالا اما «میرا» پای ثابت بساطی های کتاب است؛ هر جا از خیابان انقلاب تهران گرفته تا چهارراه دکترای مشهد، این کتاب را با جلد قرمز رنگش می توان به صورت افست خرید و خواند. نکته ای که نباید فراموش شود این است که در هنگام خواندن کتاب «...» را به معنای حذف یا سانسور تلقی نکنید، آن طور که لیلی گلستان به «کتاب هفته خبر» گفته است، این سه نقطه در متن اصلی هم بوده اند و سبک نویسنده به شمار می روند که می خواهد دربیان طنزآمیز اما تلخش، وقفه های هولناک ایجاد کند.


ویدیو مرتبط :
معرفی رمان کلت ۴۵

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

شرح حمله به علی مطهری در شیراز از زبان خودش / روحانی فکری به حال استان فارس بکند، این نتیجه بده و بستان با مجلس در معرفی وزیر کشور است



اخبار,اخبار سیاسی ,علی مطهری

به مسئولان استانی و انتظامی شیراز گفتم اگر قرار بر زورآزمایی اجتماعی است بفرمایید تا من هم هوادارانم را به خیابانها فرا بخوانم، در آن صورت این اراذل یک لقمه آنها خواهند بود. به رئیس جمهور محترم عرض می‌کنم فکری به حال استان فارس بکنند و البته نتیجه بده و بستان در معرفی وزیر کشور به مجلس بهتر از این نمی‌شود و این حوادث نتیجه آن تصمیم غلط است.

علی مطهری که روز دوشنبه برای سخنرانی در یک همایش دانشجویی به شیراز رفته بود، هدف حمله مهاجمین قرار گرفت و در روندی که مسئولان استانی را در آن مقصر می‌داند به تهران باز گردانده شد. بر خلاف سکوت الهه کولایی نماینده سابق مجلس که ترجیح داد در مقابل حادثه‌ای مشابه سکوت کند، علی مطهری ترجیح داده است، شرح کامل این حادثه را منتشر کند.

به گزارش تابناک، در متنی که مطهری در اختیار تابناک قرار داده است، آمده: حدود بیست روز بود که انجمن فرهنگ و سیاست دانشگاه شیراز با ارسال دعوتنامه اصرار بر ایراد سخنرانی بنده در آن دانشگاه داشت. با وجود مشغله زیاد و کارهای عقب‌مانده سرانجام دعوت آنها را برای هفته‌ای که مجلس جلسه علنی نداشت پذیرفتم. آنها مجوز این سخنرانی را هم برای من فکس کردند.  موضوع سخنرانی «اسلام و آزادی» بود و بنا داشتم وضعیت افتخارآمیز آزادی تفکر و آزادی بیان در طول تاریخ اسلام و نیز تفاوت نگاه اسلامی و نگاه غربی به مسئله آزادی را تشریح کنم.

ساعت 5/4 بعدازظهر روز دوشنبه 18 اسفند وارد فرودگاه شیراز شدم. طبق معمول چند تن از دانشجویان دعوت‌کننده به استقبال آمدند و از سالن فرودگاه خارج شدیم. دیدم آنها اصرار دارند که با یک تاکسی زردرنگ برویم. ظاهراً متوجه شده بودند که عده‌ای می‌خواهند آسیب برسانند، می‌خواستند خودروی ما شناسایی نشود. من متوجه ماجرا نبودم و در فکر مطالب سخنرانی بودم.

 

حدود صد متر که جلو آمدیم دیدم عده‌ای بین سی تا چهل نفر روبروی ما هستند و یک نفر خود را روی کاپوت خودرو انداخت. راننده به هر زحمتی بود او را رد کرد ولی کمی جلوتر سنگ و آجر و گوجه‌فرنگی بود که به سمت ما می‌‌آمد. شیشه عقب و شیشه‌های دو طرف خودرو کاملا خرد و پودر شد و ذرات آن به سر و صورت و دست ما پاشید و برخی فرو رفت. گاز فلفل هم سلاح دیگر آنها بود که از نزدیک استفاده کردند و حدود یک دقیقه نفسم بند آمده بود.

اگر یکی از آن ضربات آجر و سنگ به من اصابت کرده بود معلوم نبود که اکنون زنده بودم. ظاهرا به قصد کشتن یا ناقص کردن آمده بودند. راننده به هر ترتیب بود از میان آنها گریخت اما آنها با موتورهای سنگین و یک وانت ما را تعقیب می‌کردند و باز سنگ و اشیاء دیگر و دشنامهای ناموسی و کلماتی مانند «حرامزاده» بود که به سمت ما می‌آمد. راننده ناچار وارد کلانتری 20 گل‌سرخ  شیراز شد.

 

ما خیال می‌کردیم الان نیروهای کلانتری این افراد را بازداشت می‌کنند ولی دیدیم هیچ عکس‌العملی نشان ندادند و فقط از ورود آنها به کلانتری جلوگیری کردند. ظاهراً یک اصل پذیرفته شده بود که این افراد که از تجهیزاتشان مانند موتورهای سنگین و گاز فلفل معلوم بود در این گونه کارها آزادند و کسی حق مزاحمت برای آنها ندارد مگر این که فرد مورد تهاجم از شدت ضربات از دنیا برود. جالب است که یکی از مقامات ارشد آن کلانتری می‌گفت با وجود فناوری جدید که از داخل خانه هم می‌شود به صورت ویدئو کنفرانس برای دانشجویان صحبت کرد چه اصراری به برگزاری این گونه جلسات است. گفتم من که عشق سخنرانی ندارم، آنها به اصرار دعوت کردند من هم پذیرفتم و اکنون باید به وعده خود وفا کنم.

به رئیس کلانتری گفتم شما به جای تلاش برای لغو سخنرانی، الان که اینها در دسترس شما هستند بازداشتشان کنید تا مجازات شوند. اگر یک بار این کار را بکنید دیگر این رذالتها تکرار نمی‌شود. گفت ما اطلاعات و عکس همه آنها را داریم، ‌بعدا همه‌شان را بازداشت می‌کنیم؛ و من منتظر بازداشت آنها هستم!

این در حالی بود که می‌گفتند حدود هزار دانشجوی انجمن فرهنگ و سیاست و بسیج دانشجویی و غیره در سالن سخنرانی منتظر ورود من هستند. یکی از مسئولان امنیتی گفت ما احتمال این وضع را می‌دادیم. گفتم پس چرا تمهیدات لازم را برای حفظ امنیت فراهم نکردید یا لااقل زمانی که در تهران بودم به من اطلاع ندادید. امیدم از نیروی انتظامی ناامید شد. به امید مسئولان اجرایی استان بودم که آنها با دستور مناسب، آن اراذل را بازداشت و راه برگزاری مراسم را هموار و اینجانب را تحت‌الحفظ به دانشگاه ببرند. اما از تماسهایی که گرفته می‌شد فهمیدم که آنها درست برعکس عمل می‌کنند یعنی اولا همت و تصمیم اصلی آنها این است که به هر ترتیب شده آن جلسه سخنرانی دارای مجوز برگزار نشود و ثانیا هیچ کاری به کار مهاجمان نداشتند و آنها برای هر اقدامی آزاد بودند. اینجا بود که شمه‌ای از تدبیر دولت یازدهم را درک کردم.

خلاصه مقامات دولتی و انتظامی همه تلاش می‌کردند که سخنرانی انجام  نشود و از آن سو غبار ناراحتی و کدورتی بر دل مهاجمانی که برخی از آنها در اطراف کلانتری بودند ننشیند. سرانجام از طرف استانداری در سالن سخنرانی به دروغ اعلام شد که آقای مطهری به تهران بازگشتند تا جمعیت متفرق شود.

به هرحال بعد از حدود 3 ساعت چون لباسم پر از خاک و گل و غیره شده بود یک دست کت و شلوار آوردند تا لباسم را عوض کنم - و البته آن کت و شلوار را پس خواهم فرستاد - و آنگاه راهی فرودگاه برای بازگشت به تهران شدیم.
 
در راه بازگشت بی‌اختیار به یاد سخن امام(ره) بودم که فرمود در جمهوری اسلامی حتی کمونیست‌ها آزادند که حرف خود را بزنند، و سخن شهید مطهری که فرمود در جمهوری اسلامی حتی احزاب غیراسلامی می‌توانند فعالیت داشته باشند مشروط به این که با تابلوی خودشان فعالیت کنند، و یاد تأکید دلسوزانه رهبر انقلاب بر کرسی‌های آزاداندیشی در دانشگاه‌ها افتادم و از جهالت آن افراد و منافقان زیرکی که این جاهلان را ابزار نیل به اهداف خود قرار می‌دهند تأسف خوردم.

به مسئولان استانی و انتظامی شیراز گفتم اگر قرار بر زورآزمایی اجتماعی است بفرمایید تا من هم هوادارانم را به خیابانها فرا بخوانم، در آن صورت این اراذل یک لقمه آنها خواهند بود. به رئیس جمهور محترم عرض می‌کنم فکری به حال استان فارس بکنند و البته نتیجه بده و بستان در معرفی وزیر کشور به مجلس بهتر از این نمی‌شود و این حوادث نتیجه آن تصمیم غلط است. از دانشجویان محترم دانشگاه شیراز نیز به جای استانداری و نیروی انتظامی فارس عذرخواهی می‌کنم و بدانند که آفتاب پشت ابر نخواهد ماند.
والسلام
علی مطهری
19/12/93
 اخبار سیاسی - تابناک