فرهنگ و هنر


2 دقیقه پیش

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس | برگزاری مراسم عروسی | باغ عروسی تشریفات ۵ ستاره بهبود با مدیریت بهبود اصلانی صاحب سبک در اجرای دیزاین های ژورنالی و فانتزی ، اجرا ...
2 دقیقه پیش

خواندنی ها با برترین ها (81)

در این شماره از خواندنی ها با کتاب جدید دکتر صادق زیباکلام، اثری درباره طنز در آثار صادق هدایت، تاریخ فلسفه یونان و... آشنا شوید. برترین ها - محمودرضا حائری: در این شماره ...

ماجرای دیدار ناتمام احمد شاملو و همسرش آیدا با ناصر تقوایی+عکس



احمد شاملو,ناصر تقوایی

ماجرای دیدار ناتمام احمد شاملو و همسرش آیدا با ناصر تقوایی+عکس

در این اوضاع حساس، از پایین پاسگاه که در یکی از ارتفاعات روستای ماسوله ساخته شده است، خبر می‌آورند که «احمد شاملو» و «آیدا» به دیدن «ناصر تقوایی» آمده‌اند و پایین پاسگاه منتظرند و من که شاهد تکرار چند باره این پیام بودم، می‌دانستم چه رابطه دوستانه‌ای بین «شاملو» و «تقوایی» است و او چه علاقه خاصی به «شاملو» دارد!

سیف ا.. صمدیان عکاس پیشکسوت ایرانی به بهانه 22 تیرماه سالروز تولد ناصر تقوایی با نگارش یادداشتی که آن را در اختیار «شرق» قرار داده به خاطره نگاری از ساخت «ای ایران» و ماجرای دیدار ناتمام احمد شاملو و همسرش آیدا با تقوایی پرداخته است. متن کامل این یادداشت را در ادامه می خوانید:


فیلمسازی که فیلم بازی نمی کند
اخیرا در مصاحبه‌ای با یکی از مجله‌های وطنی، جمله‌ای را گفتم که شاید مناسب‌ترین ورودیه به یادداشت کوتاهم برای هفتادودوسالگی «ناصر تقوایی» باشد:  «در جامعه‌ای که «خود»بودن، هنر است، طبیعتا خیلی‌ها بی‌هنرند! »


این مثال، وقتی به نزدیکی‌های جامعه هنری ایران و به ویژه سینما که می‌رسد، رنگ و بوی دیگری می‌گیرد و نتیجه، هولناک‌تر هم می‌شود! از قدیم‌الایام شنیده بودیم که «هنر» تزکیه‌کننده نفس و به آرامش‌رساننده روح و روان هنرمند است، ولی در فضای به‌هم‌ریخته هنر و سینمای کشورمان – به هر دلیلی– از کوتاهی‌های فرهنگی و نبود خلوص هنری درهنرمند گرفته تا سیاست‌زدگی‌های فرهنگ‌سوز برخی متولیان فرهنگی، اوضاع آنچنان است که گاه و بیگاه در کابوس‌های شبانه و حتی روزانه‌ام – که امیدوارم هیچ‌گاه به واقعیت نپیوندند– می‌بینم که، دیگر امیدی هم به امید نیست! ... و درست در این آشفته‌بازار هویت انسانی است که هنرمندانی همچون «تقوایی» قد علم می‌کنند بی‌آنکه حتی قصدی بر علم‌کردن قدشان داشته باشند.

 

و در این میان «ناصر تقوایی» از قدبلندترین علم‌داران هویت انسانی و هنری در این دیار است. فیلمسازی که باد و طوفان‌های برخاسته از مناسبت‌ها و بهانه‌های حضور و کارکردن به هرقیمت – چه در داخل و چه در خارج - فرمان عقیده و شخصیت هنری‌اش را به جهت‌های مخالف ‌شأن انسان نچرخانده است.

 

«ناصر تقوایی» در آستانه 72سالگی که بیش از نیم قرن آن را به آفرینش دستاوردهای فاخر هنری در سینما، نویسندگی و عکاسی سپری کرده است، هم‌اکنون و در این سال‌های بی‌عنایتی به تجربه و جایگاه هنری او و امثال او، تنها به تدریس فیلمنامه‌نویسی برای جمعی محدود در یکی از فضاهای محدود غیردولتی مشغول است و شاید «عکاسی» تنها گریزگاه ناگزیر برای حفظ ارتباط او با هزاران تصویر ثابت و متحرک نشسته بر ذهن و جان اوست. هدیه تصویری‌ام به خوانندگان «روزنامه شرق»، عکس 24ساله من است از پشت صحنه فیلم «ای ایران» در روستای ماسوله، با ذکر خاطره‌ای که شاید نمایان‌گر گوشه‌هایی از دقت، حساسیت و جان‌سپردگی خاص و عمیق او به هنر و سینما باشد:

احمد شاملو,ناصر تقوایی


شاملو و آیدا بازگشتند
«اکبر عبدی» رییس پاسگاه با لباس نظامی روبه‌روی او و دوربین «محمود کلاری» نشسته است و «غلامحسین نقشینه» هم در سمت راست عکس دیده می‌شود.

 

این سکانس از فیلم «ای ایران» مربوط به زندانی‌شدن «نقشینه» در یکی از اتاق‌های پاسگاه است و «ناصر تقوایی» با دقت و ظرافتی غیرمعمول در سینمای ایران، مشغول بررسی جزییات صحنه است: از چند میلیمتر اختلاف سطح قرارگرفتن ویولن «حسین سرشار» روی میز پاسگاه گرفته تا لحن «اکبر عبدی» در دیالوگ‌هایش! ... در این اوضاع حساس، از پایین پاسگاه که در یکی از ارتفاعات روستای ماسوله ساخته شده است، خبر می‌آورند که «احمد شاملو» و «آیدا» به دیدن «ناصر تقوایی» آمده‌اند و پایین پاسگاه منتظرند و من که شاهد تکرار چند باره این پیام بودم، می‌دانستم چه رابطه دوستانه‌ای بین «شاملو» و «تقوایی» است و او چه علاقه خاصی به «شاملو» دارد.

 

... «تقوایی» آنقدر غرق در تنظیم جزییات ذهنی و اجرای دقیق آنها در کارگردانی صحنه بود که به کلی پیام‌ها و آن انتظار خاص پایین پاسگاه از توجه و تمرکزش دور ماند و درنهایت، «شاملو» و «آیدا» که در سر راه خود به آنجا رسیده بودند، برگشتند. ... و ما ماندیم و حیرت تلخ و شیرینی که می‌دانم نه برای «شاملو» و «آیدا» تلخ بود و نه برای «تقوایی» شیرین!...../inn.ir


ویدیو مرتبط :
احمد شاملو و همسرش ..

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

نامه احمد شاملو به همسرش آیدا



نامه احمد شاملو به همسرش, خوش بختی, مطالب خواندنی

آیدا نازین خوب خودم.
ساعت چهار یا چهارو نیم است . هوا دارد شیری رنگ می شود. خوابم گرفته است اما به علت گرفتاریهای فوق العاده ای که دارم نمی توانم بخوابم. باید (کار) کنم. کاری که متاسفانه برای خوش بختی من و تو نیست: برای رسالت خودم هم نیست: برای انجام وظیفه هم نیست: برای هیچ چیز نیست، برای تمام کردن احمد تو است. برای آن است دیگر–به قول خودت–چیزی از احمد برای تو باقی نگذارند.


اما...بگذار باشد.اینها هم تمام می شود. بالاخره (فردا) مال ما است.
مال من و تو با هم. مال آیدا و احمد با هم...
بالاخره خواهد آمد، آن شبهایی که تا صبح در کنار تو بیدار بمانم، سرت را روی سینه ام بگذارم و به تو بگویم که در کنارت چه قدر خوشبخت هستم.


چه قدر تو را دوست دارم! چه قدر به نفس تو در کنارم خودم احتیاج دارم! چه قدر حرف دارم که با تو بگویم ! اما افسوس ! همه حرفهای ما این شده است که تو به من بگویی (امروز خسته هستی ) یا (چه عجب که امروز شادی ؟) و من به تو بگویم که : (دیگر کی می توانم ببینمت ؟ ) و یا:

تو بگویی : (می خواهم بروم . من که هستم به کارت نمی رسی . ) من بگویم : (دیوانه زنجیری حالا چند دقیقه دیگر هم بنشین !) و همین ! – همین و تمام آن حرفهای ، شعرها و سرودهایی که در روح من زبانه می کشد تبدیل به همین حرفها و دیدارهای مضحکی شده که مرا به وحشت می اندازد:
وحشت از اینکه ، رفته رفته ، تو از این دیدارها و حرفها و سرانجام از عشقی که محیط خودش را پیدا نمی کند تا پرو بالی بزند گرفتار نفرت و کسالت و اندوه بشوی.


این موقع شب (یا بهتر بگویم : سحر) ز تصور این چنین فاجعه ای به خود لزریدم . کارم را گذاشتم که این چند سطر را برایت بنویسم:
آیدای من : این پرنده، در این قفس تنگ نمی خواند. اگر می بینی خفه و لال و خاموش است، به این جهت است ... بگذار فضا و محیط خودش را پیدا کند تا ببینی که چه گونه در تاریک ترین شبها آفتابی ترین روزها را خواهد سرود.


به من بنویس تا هر دم و هر لحظه بتوانم آن را بشنوم:
به من بنویس تا یقین داشته باشم که تو هم مثل من در انتظار آن شبهای سفیدی. به من بنویس که می دانی این سکوت و ابتذال زاییده ی زندگی در این زندانی است که مال ما نیست ، که خانه ی ما نیست ، که شایسته ی ما نیست . به من بنویس که تو هم در انتظار سحری هستی که پرونده ی عشق ما را در آن آواز خواهد خواند...
29 شهریور 1342
احمد تو

منبع:jomalatziba.blogfa.com