فرهنگ و هنر
2 دقیقه پیش | تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالستشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس | برگزاری مراسم عروسی | باغ عروسی تشریفات ۵ ستاره بهبود با مدیریت بهبود اصلانی صاحب سبک در اجرای دیزاین های ژورنالی و فانتزی ، اجرا ... |
2 دقیقه پیش | خواندنی ها با برترین ها (81)در این شماره از خواندنی ها با کتاب جدید دکتر صادق زیباکلام، اثری درباره طنز در آثار صادق هدایت، تاریخ فلسفه یونان و... آشنا شوید. برترین ها - محمودرضا حائری: در این شماره ... |
فیلم های جنگی که هرگز فراموش نخواهید کرد
ژانر جنگ یکی از شاخصترین ژانرهای سینمای جهان است. جالب اینکه این ژانر در کشورهای صاحب سینما خیلی زود به بومیترین شکل ممکن رسید بهخصوص اگر کشور صاحب سینما تجربه جنگ را از سر گذرانده باشد.
غلاف تمام فلزی
استنلی کوبریک
با این همه او در «غلاف تمام فلزی»، به جنبههای مدرن موضوع نگاهی در لانگشات و به جنبههای کلاسیک داستانش نگاهی از نزدیک و موجز دارد. کوبریک پیشتر به جنگ و روانشناسی انسان در معرض جنگ با «دکتر استرنج لاو» نزدیک شده بود اما در «غلاف تمام فلزی» شعری بهغایت انسانی میسراید.
شعری که از درونیترین ابعاد روح آدمی آغاز میشود، به هلاک شدن فردیت در مقدمات جنگ میپردازد و وقتی دوباره به جنگ باز میگردد، دیگر مخاطب را به معرکه کشانده است.
مخاطب در «غلاف تمام فلزی» با مجموعهای از باریکترین خصوصیات روان انسان روبهرو میشود. خصوصیاتی که به آسانی هرچه تمامتر میتوانند به ضد خود تبدیل شوند. از این رو کوبریک از همان ابتدایی که وارد صحنه جنگ میشود، برکلاه خبرنگارش دو روی این سکه بدشگون را کنار هم میگذارد.
قاطعیت جنگ همواره مردان جنگ را به سختی آهن کرده است. در میان مردان آهن شده، تیز شده و پرداخته برای نبرد، قلم و دوربین چه میتواند کرد؟ کوبریک در «غلاف تمام فلزی» نشان میدهد که در جنگ انسانها شبیه هم میشوند و در این میدان مرگ فردیت معنا ندارد و در آماده سازی سربازها برای جنگ، تنها افزایش قدرت بدنی و آشنا شدن با سلاح مهم نیست، کار اصلی تلاش برای شبیه شدن سربازها به هم است. چنین است که در امتداد قوی شدن سربازها –حتی سرباز پای- فیلم به گونهای مثال زدنی با انتخاب بهترین زاویه برای دوربین، بر این یکسان سازی تاکید میکند.
کوبریک این یکسان سازی را در دو نقطه از فیلم نشان میدهد و جالب اینکه در هر دو نقطه شخصیت خبرنگار که شاخص تفاوت انسانی میتواند انگاشته شود، زیر ذرهبین روایتگر قرار میگیرد.
بار اول لحظهای است که سربازها نیمشب، سرباز پای را مهار میکنند و بهتلافی جریمه شدن گروه، او را کتک میزنند؛ خبرنگار با دیگر سربازها همراه میشود، هر چند که صدای گریستن سرباز پای در گوش او میپیچد و بار دوم همان لحظهای است که سربازها به دشواری از زیر ضرب تکتیرانداز ویتکنگ بیرون آمدهاند.
وقتی بالای سر ویتکنگ زخمی میایستند، خبرنگار است که ویتکنگ زخمی را میکشد... کوبریک قبلا روی کلاه خبرنگار نوشته بود قاتل بالفطره.
اینک آخرالزمان
فرانسیس فرود کاپولا
چه چیزی جز رفتن به دل مهلکه او را سر شوق خواهد آورد؟ مهلکه کجاست جز میدان جنگ؟ و اصلا چه چیزی جز جنگ؟ و چنین است که شعر بلند کاپولا در وصف تاریکی و تیرگی سروده میشود؛ از تاریکی و تیرگی روان آدمی تا تیرگی جهان باورها و خرافهها و تاریکی جنگ.
کاپولا در «اینک آخرالزمان» توانسته تصویر زیبایی از زشتی جنگ را جاودانه کند. داستان فیلم، روایت سربازی است که سوار بر قایق در حاشیه جنگ به ماموریتی مهم میرود. او و سربازانی که همراه او هستند از حاشیه به متن جنگی دشوارتر کشیده میشوند.
جنگ سخت، جنگ دشوار، جنگ ناممکن آن جنگی نیست که در میدان میگذرد، جنگ سختتر آن است که ریشهای در ذهن آدمی دارد.
جنگ با باورها و خرافهها همراستا و همجهت است با جنگی که در آن باید به دل جمعیتی زد که باور به آن خرافه دارند و آیا جنگ با خرافه و باورهای عجیب دشوارتر از نبرد با آدمهای فریب خورده است؟ آیا میتوان از حلقه اطرافیان باورمند به سرسلسله فریب گذشت و به سرحلقه رسید؟ و در این آشفته بازار شلوغ و ناآرام خرافه کدام سو است؟
کدام یک از دو طرف نبرد تکیه به خرافه دارند؟ آیا آن فرماندهای که در دل جنگ به فکر موج سواری است با آن جمعیتی که برای قایق سرباز راه باز میکنند با این اعتقاد که بهزودی کسی از رودخانه موگا و برخلاف جریان رود میآید تا آنها را از بدبختی رها کند، تفاوت دارد؟ خرافه کدام سوست؟ حقیقت کجاست؟
«اینک آخر الزمان» نه هجویهای بر گمراهی که مرثیهای است بر انسان. انسانی که چه آسان برای خود و همنوعش از ساختهها و دستاوردهای خود جهنم میسازد. در این جهنم زیباترین پدیدهها هم در خدمت عذاب قرار میگیرند. مثل آن لحظهای که سربازهای آمریکایی با سمفونی واگنر به روستاییهای بیدفاع حملهور میشوند.
کاپولا نشان میدهد که همهچیز برای قربانی شدن انسان مهیاست. از نظر او، شخصیت سرهنگ هم که در مقابل سیستم میایستد، با گاو مقدسی که برای قربانی شدن پرورش مییابد، تفاوت ندارد.
شکارچی گوزن
مایکل چیمینو
«شکارچی گوزن» محصول دوران ضدیت اجتماع آمریکا با جنگ ویتنام است. جنگ ویتنام هنوز به پایان نرسیده بود، هنوز سربازان آمریکایی از روی بام سفارت با هلیکوپتر از هجوم ویتکنگها نگریخته بودند که در سیاست جهان به یکی از جنگهای کلاسیک تبدیل شده بود.
اما هنرمند حتی اگر در خدمت بینشی بیرون از هنر باشد باز هم کار خود را میکند. مگر کسی میتواند شاهکار لنی ریفنشتال را فراموش کند؟ یا کسی میتواند بهصرف اینکه فیلم درخدمت اهداف حزب نازی بوده، زیبایی و کمال فیلم را انکار کند؟
«شکارچی گوزن» هم چنین فیلمی میتواند فرض شود. گو اینکه مایکل چیمینو از نظر نزدیکی به قدرت سیاسی مثل ریفنشتال نبود و اصلا نمیتوان این دو را با هم مقایسه کرد.
با این حال منتقدانی بودند که فیلم را بهخاطر زشت نشان دادن مبارزان ویتکنگ سرزنش کردند و البته حق با آنها بود.
در دورهای که ایدئولوژی دیگری در برابر نظام سرمایهسالار ایستادگی میکرد، در دورهای که مبارزه با امپریالیسم آمریکا از کوبا تا جنگلهای ویتناک کشیده شده بود نشان دادن چنان چهرهای از ویتکنگها که به مردم خود رحم نمیکنند، مقرون به واقع نبود.
چیمینو سکوت کرد و پاسخی به اینگونه انتقادات نداد. شاید بهخاطر فضای ایجاد شده در اطراف مایکل چیمینو و «شکارچی گوزن» بود که فیلم بعدی او با نام «دروازه بهشت» در گیشه به سختی شکست خورد.
چیمینو و دیگر نویسندگان فیلمنامه «شکارچی گوزن» برای عمیق کردن شخصیتهای فیلم تلاشی وافر دارند و از این رو در دهان شخصیتهای معمولی جامعه آمریکایی چنان حرفها و جملههایی مینشانند که کارگرهای کارخانه را به فیلسوفهای خیابانی تبدیل میکند.
با این حال فیلم در نشان دادن غلبه جنگ بر انسان و تغییر ماهیت انسان به گونهای مثال زدنی موفق است.
جنگ میتواند شخصیت آرام یک کارگر کارخانه را، بیخبر از جنگ و سیاست جهانی به موجودی تبدیل کند که بیهیچ عاطفه و احساسی دوش به دوش مرگ مینشیند تا مرگ به هیات گلوله در شقیقه دیگری و یا خود انسان فرو نشیند.
چیمینو آگاهانه یا ناخودآگاه توانسته نشان دهد که مرگ تا چه اندازه میتواند بر زندگی مسلط شود و اگر چنین شود، هیچ انسانی با هیچ انسان دیگری آشنا نیست و دشمنی از سطحی چنان وسیع چون نبردگاه ویتنام و کامبوج، روی یک میز استحاله میشود اما خشونت، همان است و جز خشونت چیزی در دست مرگ نیست؛ مرگ همان خشونت است.
نجات سرباز رایان
استیون اسپیلبرگ
فیلم با حمله نیروهای متفق به نرماندی و با سربازانی شروع میشود که در مقابل آتشبارهای آلمانی بیدفاع بهنظر میرسند. فیلم شروعی بهغایت غافلگیرانه دارد و جنگ را به عریانترین شکل ممکن نشان میدهد.
سربازهای حملهور تا به جانپناههای کوتاه برسند از پرده آتش میگذرند و پیداست که گروهگروه بر خاک خواهند افتاد. «نجات سرباز رایان» در سکانسهای ابتدایی با زیرکی از مهمترین نقطه ضعف خود عبور میکند.
در همان سکانسها جنگ در ساحل، هر بار که دوربین نماهای متوسط و کوتاه میگیرد، موثر است اما هربار که میدان جنگ را در لانگشات نشان میدهد، آن کشتار و خونریزی مهیب به شکلی کاریکاتوری تغییر وضعیت میدهد.
اینکه آیا این موضوع انتخاب آگاهانه فیلمساز است یا به جبر امکانات چنین در آمده مساله دیگری است. هر چه باشد در آن سالها هنوز کامپیوترها بهتمامی رام نشده بودند و تازه اولین نسخههای نرمافزارهای گرافیکی عرضه شده بود.
صرف نظر از نقطه ضعف سکانسهای ابتدایی فیلم، خیلی زود داستان متمرکز میشود. گروه کوچک سربازها برای پیدا کردن یکی از همقطارهای خود که با چتر نجات، جایی در بین خطوط دشمن فرود آمده به راه میافتند.
با حرکت گروه سربازها برای رسیدن به سرباز گمشده، سفر آغاز میشود. سفری ادیسهوار که در آن نه یک نفر که یک گروه در متن ماجرا قرار دارد.
رابرت رودات برای نوشتن فیلمنامه از فرم دایرههای تو در توی متحدالمرکز استفاده کرده است. میتوان در فیلم دایرههای کوچک داستانی را با استقلال تمام مشاهده کرد. رودات تلاشش را کرده که این دایرهها در نهایت همسو با فضای کلی فیلم باشد.
برای مثال میتوان به درگیری سرباز آمریکایی و آلمانی اشاره کرد که در اتاق کوچکی به هم پیچیدهاند. در حالی که سرباز آلمانی بر سرباز آمریکایی غلبه میکند یکی از دیگر سربازهای آمریکایی پشت در ایستاده و به صدای درگیری گوش میدهد. او خود را باخته و زمینگیر شده است.
نبرد تن به تنی که با برتری سرباز آمریکایی شروع شده بود، با غلبه کامل سرباز آلمانی تمام میشود و وقتی سرباز آلمانی از اتاق بیرون میآید، توی پلهها سرباز دیگر را میبیند که خودباخته و منفعل به دیوار تکیه داده است. سرباز آلمانی با وقار و پیروز از مقابل سرباز آمریکایی عبور میکند.
این که اتفاقهایی از این دست میتواند در میدان نبرد اتفاق بیفتد یا نه موضوع دیگری است اما هر چه باشد چنین دایرههای داستانی در نجات سرباز رایان برای نشان دادن فضای کلی فیلم کارکرد درخشانی دارند.
دیدهبان
ابراهیم حاتمیکیا
وقتی ارتش عراق با تمام نیرو به مرزهای ایران حمله کرد، کمتر استراتژیستی در ارتش بعث میتوانست به اهمیت و قدرت نیروی انقلاب توجه کند. جنگ تحمیلی از زاویهای دیگر با دیگر جنگهای شناخته شده تفاوت داشت. سهم بزرگی از جنگ بر دوش نیروهای مردمی زرمنده بود و این چیزی نبود که از چشم فیلمسازهای ژانر دفاع مقدس پنهان بماند.
ابراهیم حاتمیکیا از مهمترین کارگردانهای ژانر دفاع مقدس، فیلمهای درخشانی در این ژانر ساخته است و «دیدهبان» یکی از نخستین فیلمهای سینمای بعد از انقلاب است که به تشخص قابل قبولی رسیده است.
فیلمهایی که در سینمای جهان در ژانر جنگ ساخته شدهاند، تنها بر جنبههای انسانی جنگ تاکید کرده و اگر خشونتی در آن میبینند، خشونت برساخته از جنبههای اینجهانی زندگی انسان است و از این زاویه داستان خود را روایت کردهاند.
تفاوت ژانر و مشخصههای ژانری در سینمای جهان با ژانر دفاع مقدس در سینمای ایران، همان تفاوت نگاه به انسان و چرایی زندگی است.
معنویت در سینمای جنگ در نهایت به تیرگی و تاریکی آخرالزمانی پیچیده در خرافه منتهی میشود و از این نظر معنویت در فیلمهای دفاع مقدس فرسنگها با آن حال و هوا فاصله دارد.
چنین است که «دیدهبان» در فیلم حاتمیکیا به چنان مرتبهای از شناخت خود و درک جهان میرسد که مختصات خود را به توپخانه میدهد تا به این وسیله راه دشمن را برای قیچی کردن نیروهای خودی سد کند.
در سینمای جهان میتوان سکانسهایی را دید که سربازی خود را فدای جمع میکند و اگر «دیدهبان» به ظاهر همین کار را میکند اما تفاوت در نگاه به چرایی همان گلوله آرپیجی است که در دیوار کنارش فرو میرود.
از نظر «دیدهبان» این اتفاق نگهداری او توسط نیروی الهی برای رسیدن به مرتبه شناخت است. فیلم «دیدهبان» برآمده از آموزههای عرفان اسلامی است.
دوئل
احمدرضا درویش
«دوئل» فیلمی پیچیده در شولایی از هراس جنگ، وحشت از بمباران، خیانت مردان قدرتمند در غارت سرمایههای وطن و دلاوری است، دلاوری جوانان خرمشهر که با دست خالی در برابر ارتش عراق ایستاده بودند و اگر تانکی میراندند، از صفوف دشمن آورده بودند.
وقتی مردم خرمشهر ناغافل در مقابل ارتش عراق قرار گرفتند، جز دلی سودایی هیچ سلاحی نداشتند اما با همان دل سودازده توانستند دشمن را ابتدا در دروازههای شهر و سپس در کوچه پس کوچههای ساحل شط زمینگیر کنند.
مردم خرمشهر با دست خالی اما با سری پرشور بیشتر از یک ماه در مقابل ارتش عراق ایستادند و «دوئل» شرح غریب این ایستادگی است. ارتش عراق از سویی و مردان ناشناسی که از مرکز آمده بودند تا چیزی را از توی واگن قطار بردارند از سوی دیگر و قطاری که در محاصره دشمن قرار گرفته بود... درویش در «دوئل» جوانان خرمشهری را به شکلی دوستداشتنی و صمیمی ترکیبی از شور جوانی، ذهن خلاق، سر نترس و دلی پاک نشان میدهد و جوانان خرمشهر در آن روزهای پر هول چنین بودند که در بیسیم برای هم جوک تعریف میکرنند و تانک از صفوف دشمن میربایند.
درویش با بضاعت سینمای ایران در آن سالهای ابتدایی جلوههای کامپیوتری، سکانسهایی چشمنواز و صدالبته مرگبار نشان میدهد.
اگرچه بهنظر میرسد که فیلم در نیمه دوم، جایی که شخصیت اصلی به روستای جنوبی برمیگردد، از حال و هوای جنگ خارج میشود اما به نگاهی دقیقتر دیده خواهد شد که جنگ اصلی هنوز برقرار است؛ جنگ بین دو آشنا، جنگ بر سر چیزهایی آشناتر و در این مهلکه، یکی هنوز در اعماق خاطراتش و در دل آبهای اروند دنبال استخوانهای همرزم میگردد.
«دوئل» نه بهخاطر سکانسهای ابتدایی که بهخاطر ماندگاری مقاومت مردم در خرمشهر، در تاریخ سینمای ما خواهد ماند.
آژانس شیشهای
ابراهیم حاتمیکیا
دفاع مقدس با همه فراز و فرودها تمام شده و رزمندگان به شهرها برگشتند اما از زمانی که به جبهه رفته بودند تا بازگردند، هشت سال گذشته بود. هشت سالی که زندگی در آن شتاب گرفته بود و جامعه تحت تاثیر اقتصاد بازسازی قرار داشت.
در این حال رزمندگانی که از جبهه بازگشته بودند، به چند دسته تقسیم شدند. گروهی از بدیهیات گذر کردند و به راس نزدیک شدند.
گروهی در برابر حل شدن و همراه شدن با سرسام زندگی جدید مقاومت کردند و گروهی در سکوت، خویشتندارانه ترکش را کنار رگ گردن، نزدیک ستون فقرات و بر دل تاب آوردند و انتظار خود را به درگاه خدا بردند.
گروه اول بهکنار اما دو گروه دیگر برای مردم غریبه بودند. هر دو گروه برای مردم غریبه بودند اما مردم گروه سوم را نمیشناخت، نمیدید و از درد او خبر نداشت. هیچکس نمیدانست که ترکش رگ گردن عباس را خواهد زد جز همسرش.
اگر چه سینمای ایران به زندگی این گروه اندکی نزدیک شده اما هنوز از اندوه این شخصیتها، یکی از هزار هم گفته نشده است.
شخصیتهایی مانند عباس در «آژانس شیشهای» و محمود در فیلم «نغمه» شایسته توجه هستند. نه از این بابت که آنها چنین انتظاری دارند که بهقول عباس آنها با خدا معامله کردهاند و از هیچکس انتظار ندارند اما مگر میتوان رگ گردن عباس یا نای تنگ شده محمود را فراموش کرد؟
به همین دلیل حاج کاظم، یکی از دسته دوم به کمک عباس میآید و یکتنه در برابر اجتماع و تغییر تند و پرشتابش میایستد تا مگر به اجتماع بقبولاند که عباس نباید فراموش شود اما غلغله زندگی صدای حاج کاظم را هرز میبرد.
حاج کاظم بهمثابه سرداری تنها به سقف شلیک میکند اما بازتاب شلیک صدای زنگدار فلز است، صدای پوکه روی موزاییک.
«آژانس شیشهای» از دفاع مقدس و بچههای بیغل و غش نیزارها و هورها تا بچههای صخرهها و برف مرزهای غرب محملی میسازند تا به سیاست هم اشاره کند.
فیلم در دورهای ساخته شد که کمتر کسی صمیمیت حاتمیکیا را باور کرد و فیلم را تعرضی به شرایط سیاسی دانستند اما هرچه بود، زمان گذشت و معلوم شد آنچه شایسته دقت و توجه است، رگ گردن عباس است و نای تنگ شده محمود در نغمه.
هور در آتش
عزیزاله حمیدنژاد
حمیدنژاد همه آرامش روستایی دوردست را در دستهای بافنده پیرمرد گذاشته و به معرکه آورده تا پیرمرد پسرش را ببیند.
جبهه و میدان نبرد در دفاع مقدس رزمندهها را به شکل خاص خود هدایت میکند. نیرویی که بر این میدان بیحفاظ حکم میراند برتر از نیروی انسانی است. چنین است که پیرمرد لحظه به لحظه به حادثه نزدیک و نزدیکتر میشود و بیآنکه خود بداند به دل ماجرا میرود.
همین نگاه از زاویهای دیگر در فیلم «لیلی با من است» هم دیده میشود. فیلمبرداری که میخواهد هرچه زودتر از میدان و مهلکه نبرد بگریزد، آرام آرام به دل جنگ، به خط مقدم میرود و نه خود و نه هیچکس دیگر خواهد توانست جلو او را بگیرد. فیلمبردار ترسو باید این راه را بیاراده خود برود تا چنان ساخته شود که بتواند تانک دشمن را بزند.
پیرمرد برای دیدن پسرش بیآنکه خود بخواهد تا اعماق هور تا کمین پنهان شده نیروهای خودی میرود با این گمان که به سوی پشت جبهه حرکت میکند اما نیروی برتر او را آرامآرام میسازد و جلو میبرد.
سفر پیرمرد بهانهای است تا دوربین حمیدنژاد به ایستگاهها و موقعیتهای ساخته شده در آبراهههای هور سر بزند و رزمندههای عارف را نشان دهد.
رزمندههایی که بین دو حالت رفت و آمد میکنند، دمی آرام و سربه زیر و دمی در آتشی که از همه سو میآید. «هور در آتش» فیلم شعلهور شدن هور، داستان آتش گرفتن آب است.
و پیرمرد در قایق سوراخ شده، با رزمنده مجروح بر این آب آتش گرفته منزل به منزل میرود و تنها حافظ را به خود دارد و حافظ نماد همه آرامشی است که پیرمرد را در اوج آتشباری میدان نبرد همراهی و هدایت میکند که: میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست/تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز.
ویدیو مرتبط :
هدفون خود را در منزل فراموش نخواهید کرد
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
فیلمهای صامت و فراموش شده آلفرد هیچكاك
فیلمهای صامت و فراموش شده آلفرد هیچكاك، كه عموما سیاه و سفید هستند بازیابی خواهند شد.
در بازیابی آثار هیچكاك از آخرین تكنولوژیهای مختص ترمیم فیلمهای نگاتیوی ۳۵ میلی متری بهره گرفته خواهد شد.
بنابر اعلام مووی وب، «باغ تفرج»، فیلمی كه هیچكاك در سال ۱۹۲۵ میلادی با ساخت آن وارد عرصه سینما و كارگردانی شد از جمله این آثار است.
این فیلم پس از بازیابی و ترمیم در سال ۲۰۱۲ به نمایش عمومی در می آید.
عموم فیلمهای داستانی و صامت هیچكاك در سال های جوانی این كارگردان بریتانیایی مقابل دوربین رفتهاند و عموما در دهههای اخیر كمتر كسی موفق به تماشای آنها شده است.
فیلمهای صامت هیچكاك كه مورد بازیابی قرار می گیرند در یك المپیاد فرهنگی همزمان با برپایی بازی های المپیك سال ۲۰۱۲ به اكران در می آیند.
انستیتو فیلم بریتانیا از اصلیترین بانیان این اقدام فرهنگی است.
چندی پیش در خبرها آمده بود فیلم «شماره ۱۳» اولین فیلم كارگردانی شده توسط «آلفرد هیچكاك» با حضور بازیگرانی چون «بن كینگزلی» و «اوان مك گرگور» بازسازی میشود.
البته این فیلم توسط هیچكاك هیچگاه پایان نیافت. ساخت نسخه اول این فیلم در سال ۱۹۲۲ میلادی، توسط هیچكاك شروع شد، اما بعد از چند هفته ناتمام ماند و هرگز رنگ پرده به خود ندید.
«دن فوگلر» در این پروژه سینمایی در نقش «هیچكاك» سینماگر بریتانیایی الاصل و استاد تعلیق در هنر هفتم، بازی خواهد كرد.
«چیسی پالمر» براساس فیلمنامهای از خودش كارگردانی «شماره ۱۳» را پذیرفته است.
نسخه جدید «شماره ۱۳»، قصه اصلی این فیلم را با ماجراهایی را كه برای هیچكاك جوان حین ساخت آن رخ داد، از جمله گم شدن نگاتیوها را در هم آمیخته است.
شركت فیلمسازی «برادران وارنر» پیش تولید شماره ۱۳ را از مدتی پیش آغاز كرده و سعی دارد این پروژه را مانند آثار ماندگار استاد سینمای دلهره، به عنوان فیلمی پرتعلیق برای اكران آماده كند.
از دیگر آثار هیچكاك كه مورد بازیابی قرار می گیرند می توان به « مستاجر» محصول ۱۹۲۶ و « همسر مزرعه دار » ۱۹۲۷ اشاره كرد.
● زندگینامه استاد تعلیق در سینما
«سر آلفرد جوزف هیچكاك»، فیلمساز افسانهای و تاثیرگذار انگلیسی و پیشگام تكنیكهای بدیع در ژانرهای تریلر روانی و تعلیق، ۱۰۹ سال قبل در روز سیزدهم اوت ۱۸۹۹ در لندن چشم به جهان گشود.
وی كوچكترین فرزند یك خانواده پنج نفره بود كه از پدری میوهفروش با اعتقادات كاتولیك متولد شد. او اغلب دوران كودكیاش را در تنهایی و انزوا می گذراند.
هیچكاك پس از یك دورهی موفق فیلمسازی در زادگاهش انگلستان كه هم فیلمهای صامت و هم فیلمهای صدادار را شامل میشد، به هالیوود پیوست و در سال ۱۹۵۶ با حفظ ملیت انگلیسی، شهروندی آمریكا را پذیرفت.
او طی شش دهه فعالیت سینمایی، كه از عصر فیلمهای صامت تا فیلمهای همراه با دیالوگ و فیلمهای رنگی را شامل میشد، بیش از ۵۰ فیلم بلند را كارگردانی كرد. از او هنوز بهعنوان یكی از برترین كارگردانان تاریخ سینما یاد میشود.
هیچكاك شهرت خود را بهواسطه تبحر مثالزدنیاش در بهكارگیری عناصر دلهر، ترس و تعلیق بهدست آورد؛ چنانكه از او بهعنوان «استاد تعلیق» نام برده میشود.
● سالهای آغازین
این كارگردان برجسته، اولین فیلم خود را در سال ۱۹۲۲ در انگلیس با نام «شماره ۱۳» آغاز كرد كه البته نیمهتمام ماند. وی از سال ۱۹۳۹ عمدتا در آمریكا آثار خود را تولید و عرضه میكرد. در سال ۱۹۲۵ «مایكل بالكون» از شركت فیلمسازی «گینزبورو پیكچرز» این فرصت را به «هیچكاك» جوان داد تا اولین فیلم بلند خود را باعنوان «باغ تفرج» در آلمان بسازد. عدم موفقیت این فیلم در گیشه بهنظر تهدیدی برای آیندهی كاری او بود.
هیچكاك اولین تجربه ساخت فیلمهای دلهرهآور را با فیلم «مستاجر» بهدست آورد. اكران این فیلم در انگلستان در سال ۱۹۲۷ با موفقیت چشمگیر و استقبال بینظیری از سوی مردم و منتقدین همراه شد. همچون دیگر فیلمهای نخستین وی، این فیلم نیز از تكنیكهای اكسپرسیونیست تاثیر پذیرفته بود كه او آنها را مستقیما در آلمان فراگرفته بود.
در سال ۱۹۲۹ هیچكاك تصمیم گرفت دهمین فیلم خود را با نام «حقالسكوت» بسازد و درحالی كه هنوز در مرحله تولید بود، استودیوی سازنده آن تصمیم گرفت تا آن را به اولین فیلم همراه با دیالوگ سینمای انگلیس بدل سازد.
پس از ساخت فیلمهایی چون «مردی كه زیاد میدانست» (۱۹۳۴) و «۳۹ پله» (۱۹۳۵)، «هیچكاك» روند موفقیتهای خود را با ساخت فیلم «خانم ناپدید میشود» ادامه داد. «عقاب كوهستان» (۱۹۲۶)، «حلقه» (۱۹۲۷)، «همسر مزرعه دار» (۱۹۲۸)، «قتل» (۱۹۳۰)، «ماری» (۱۹۳۱)، «غریب و غنی» (۱۹۳۱) و «مامور مخفی» (۱۹۳۶) دیگر ساختههای هیچكاك در این سالها بودند.
هیچكاك در اوج موفقیت و شهرت به هالیوود پیوست و اولین فیلم آمریكاییاش را در سال ۱۹۴۰ با نام «ربكا» ساخت؛ هرچند داستان این فیلم در انگلیس و اقتباس از رمانی نوشته نویسنده انگلیسی «دافنه دو موریر» اتفاق میافتد.
«خبرنگار خارجی» دومین فیلم آمریكایی «هیچكاك» بود كه در قالب ژانر تریلر، داستان آن در اروپا اتفاق میافتاد كه البته توانست در سال ۱۹۴۰ نامزد جایزه اسكار بهترین فیلم شود. این فیلم در اولین سال وقوع جنگ اول جهانی ساخته شد و الهام گرفته از رویدادهای در حال تغییر در اروپا بود.
● دهه ۴۰
فیلمهای هیچكاك در دههی ۴۰ بسیار متنوع بودند؛ از اثر كمدی رمانتیك «آقا و خانم اسمیت»(۱۹۴۱) تا درام دادگاهی «پرونده بهشت» (۱۹۴۷) و اثر تاریك «سایه یك شك» (۱۹۴۳). در سال ۱۹۴۱ «هیچكاك» برای اولینبار در سمت تهیهكننده و كارگردان فیلم، «سوءظن» را ساخت. این فیلم جایزه اسكار بهترین بازیگر زن و جایزه انجمن منتقدان فیلم نیویورك را برای «خوان فونتاین»، بازیگر آن بههمراه آورد.
هیچكاك یك سال بعد فیلم «خرابكار» را برای كمپانی «یونیورسال» ساخت و در سال ۱۹۴۴ فیلم «قایق نجات» را براساس رمانی از «جان اشتاین بك» برای كمپانی «روباه قرن بیستم» ساخت. این فیلم از آنجاییكه سكانسهایش تنها در یك قایق گرفته شدهاند، محدودترین فیلم این كارگردان محسوب میشود.
هیچكاك پس از آن برای دیدار از زادگاهش به انگلستان بازگشت و در این حین دو فیلم كوتاه فرانسویزبان برای وزارت اطلاعات انگلیس ساخت. پس از بازگشت به آمریكا، وی دو فیلم «طلسمشده» (۱۹۴۵) و «بدنام» (۱۹۴۶) را ساخت كه در این فیلم «اینگمار برگمن»، فیلمساز افسانهای سینمای جهان نقشآفرینی داشت.
«بدنام» به فروش چشمگیری دست یافت و یكی از موفقترین آثار سینمایی «هیچكاك» نام گرفت.
اولین فیلم رنگی «هیچكاك» در سال ۱۹۴۸ بانام «طناب» بهروی پرده سینماها رفت كه با نقشآفرینی «جیمز استوارت» همراه بود.
● دهه۵۰؛ سالهای اوج
در سال ۱۹۵۰، هیچكاك فیلم «وحشت در صحنه» را برای كمپانی «برادران وارنر» ساخت. پس از آن بود كه فیلم پرفروش «غریبهها در قطار» (۱۹۵۱) را با استفاده از تركیبی از عناصر فیلمهایش در آمریكا و انگلیس ساخت. سپس در فیلم «ام را نشانه قتل بگیر» (۱۹۵۴) از تكنیك فیلمبرداری سهبعدی برای اولینبار استفاده كرد.
فیلمهای «پنجره عقبی» (۱۹۵۴) و «برای گرفتن دزد» (۱۹۵۵) از دیگر فیلمهای موفق «هیچكاك» در دهه ۵۰ بودند. «مرد عوضی» (۱۹۵۷) آخرین فیلم «هیچكاك» برای كمپانی «برادران وارنر» بود. این فیلم سیاه و سفید، تنها نقشآفرینی «هنری فوندا» را بههمراه داشت.
فیلم «سرگیجه» محصول سال ۱۹۵۸ با نقشآفرینی دوباره «جیمز استوارت» اگرچه در گیشه چندان موفقیتی بهدست نیاورد، اما بسیاری آن را یكی از شاهكارهای «هیچكاك» میدانند كه در جشنواره فیلم سنسباستین اسپانیا، جایزه صدف نقرهای را بهدست آورد.
پس از «سرگیجه»، هیچكاك سه فیلم موفق دیگر ساخت كه هریك اعتباری كلان به كارنامه سینمایی این كارگردان صاحبسبك افزودند. «شمال از شمالغربی» (۱۹۵۹، «روانی» (۱۹۶۰) و «پرندگان» (۱۹۶۳) سه اثر ماندگار سالهای پایانی فیلمسازی او بودند.
با آغاز دوران پیری و نشانههای بیماری در «هیچكاك»، جدیت او در ساخت فیلم كمرنگ شد و در دو دهه پایانی عمر، او تنها چندفیلم تریلر جاسوسی از جمله «پرده پاره» (۱۹۶۶) با نقشآفرینی «پل نیومن» و فیلم «توپاز» (۱۹۶۹) را ساخت.
پس از بازگشت به انگلیس، او آخرین فیلم موفق خود با نام «جنون» را در سال (۱۹۷۲) به نمایش درآورد. «توطئه خانوادگی» نیز آخرین فیلم ساخته «هیچكاك» بود كه در سال (۱۹۷۶) ساخته شد.
● لقب شوالیه
«آلفرد هیچكاك» در سال ۱۹۸۰ از سوی ملكه الیزابت دوم به دریافت لقب «سر» نائل آمد؛ هرچند مرگ فرصت آن را به او نداد تا رسما آن را دریافت كند و چهارماه پس از اعلام آن، در روز ۲۹ آوریل ۱۹۸۰ در سن ۸۰ سالگی براثر نارسایی كلیوی در لسآنجلس درگذشت.
● جوایز
«هیچكاك» طی ۶۰ سال فعالیت سینمایی، بهواسطه ساخت آثار برجسته موفق به كسب جوایز متعددی شد كه شاید مهمترین آنها جایزهی یادبود آكادمی اسكار در سال ۱۹۶۷ باشد. او پنجبار در سالهای ۱۹۶۰ برای فیلم «روانی»، سال ۱۹۴۰ برای «ربكا»، سال ۱۹۴۴ برای «قایق نجات»، سال ۱۹۴۵ برای «طلسمشده» و سال ۱۹۵۴ برای «پنجره عقبی» نامزد جایزه اسكار بهترین كارگردانی شد.
هیچكاك همچنین نامزد اسكار بهترین تهیهكننده برای فیلم «سوءظن» در سال ۱۹۴۱ شده بود. فیلمهای «ربكا»، «خبرنگار خارجی» و «طلسمشده» نامزد اسكار بهترین فیلم نیز بودند. شانزده فیلم ساخته او نامزدی اسكار را بهدست آوردند كه هیچكاك خودش برای شش فیلم نامزد اسكار شد. .../ گزارش : خبرگزارى ايسنا
در سال ۲۰۰۸، چهار فیلم «سرگیجه»، «پنجره عقبی»، «شمال از شمالغربی» و «ام را نشانه قتل بگیر» از سوی انجمن فیلم آمریكا در فهرست ۱۰ اثر برتر سینمای جنایی جهان قرار گرفتند.