فرهنگ و هنر


2 دقیقه پیش

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس | برگزاری مراسم عروسی | باغ عروسی تشریفات ۵ ستاره بهبود با مدیریت بهبود اصلانی صاحب سبک در اجرای دیزاین های ژورنالی و فانتزی ، اجرا ...
2 دقیقه پیش

خواندنی ها با برترین ها (81)

در این شماره از خواندنی ها با کتاب جدید دکتر صادق زیباکلام، اثری درباره طنز در آثار صادق هدایت، تاریخ فلسفه یونان و... آشنا شوید. برترین ها - محمودرضا حائری: در این شماره ...

فریاد بی حاصل/ رهی معیری



اشعار عاشقانه رهی معیری , دیوان اشعار رهی معیری

اشعار زیبا و خواندنی رهی معیری

 

محمدحسن «بیوک» معیری (زادهٔ ۱۰ اردیبهشت ۱۲۸۸ در تهران – درگذشتهٔ ۲۴ آبان ۱۳۴۷ در تهران) با تخلص رهی از غزل‌سرایان معاصر ایران و از ترانه‌سرایان تصنیف‌سرایان به‌نام است. از تصانیف ساخته او می‌توان «شد خزان»، «یاد ایام»، «شب جدایی»، «کاروان» و «مرغ حق» را نام برد. اشعار او تحت تأثیر سعدی (که بیشترین تأثیر را در او گذاشته است)، حافظ، نظامی، صائب و مولوی است.           

 

در پیش بی دردان چرا فریاد بی حاصل کنم

گر شکوه ای دارم ز دل با یار صاحبدل کنم

در پرده سوزم همچو گل در سینه جوشم همچو مل

من شمع رسوا نیستم تا گریه در محفل کنم

اول کنم اندیشه ای تا برگزینم پیشه ای

آخر به یک پیمانه می اندیشه را باطل کنم

زآن رو ستانم جام را آن مایه آرام را

تا خویشتن را لحظه ای از خویشتن غافل کنم

از گل شنیدم بوی او مستانه رفتم سوی او

تا چون غبار کوی او در کوی جان منزل کنم

روشنگری افلاکیم چون آفتاب از پاکیم

 خاکی نیم تا خویش را سرگرم آب و گل کنم

غرق تمنای توام موجی ز دریای تو ام

من نخل سرکش نیستم تا خانه در ساحل کنم

دانم که آن سرو سهی از دل ندارد آگهی

چند از غم دل چون رهی فریاد بی حاصل کنم

 

گردآوری:بخش فرهنگ و هنر صبح بخیر


ویدیو مرتبط :
استاد رهی معیری

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

شعر زیبای شد خزان اثر رهی معیری



اشعار رهی معیری, شعر عاشقانه, آهنگ شد خزان

شد خزان گلشن آشنایی      بازم آتش به جان زد جدایی


عمر من ای گل طی شد بهر تو      وز تو ندیدم جز بد عهدی و بی وفایی


با تو وفا کردم، تا به تنم جان بود       عشق و وفا داری، با تو چه دارد سود

 

آفت خرمن مهر و وفایی       نو گل گلشن جور و جفایی

 

از دل سنگت آه


دلم از غم خونین است    روش بختم این است


از جام غم مستم      دشمن می پرستم


تا هستم


تو مست از می به چمن   چون گل خندان     از مستی بر گریه من


با دگران در گلشن نوشی می       من ز فراغت ناله کنم تا کی؟


تو و می چون لاله کشیدن‌ها      من و چون گل جامه دریدن‌ها  

 

     به رقیبان خاری دیدن‌ها


دلم از غم خون کردی      چه بگویم چون کردی


دردم افزون کردی


برو ای از مهر و وفا عاری   برو ای عاری ز وفاداری

 

که شکستی چون زلفت عهد مرا


دریغ و درد از عمرم        که در وفایت شد طی


ستم به یاران تا چند        جفا به عاشق تا کی


نمی‌کنی ای گل یک دم یادم        که همچو اشک از چشمت افتادم


آه از دل تو


گر چه ز محنت خوارم کردی      با غم و حسرت یارم کردی

 

مهر تو دارم باز


بکن ای گل با من     هر چه توانی ناز


کز عشقت می‌سوزم باز

منبع:seemorgh.com