فرهنگ و هنر


2 دقیقه پیش

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس | برگزاری مراسم عروسی | باغ عروسی تشریفات ۵ ستاره بهبود با مدیریت بهبود اصلانی صاحب سبک در اجرای دیزاین های ژورنالی و فانتزی ، اجرا ...
2 دقیقه پیش

خواندنی ها با برترین ها (81)

در این شماره از خواندنی ها با کتاب جدید دکتر صادق زیباکلام، اثری درباره طنز در آثار صادق هدایت، تاریخ فلسفه یونان و... آشنا شوید. برترین ها - محمودرضا حائری: در این شماره ...

شعر تابستان 1




شعر تابستان,شعرتابستان,تابستان شعر

 

«شعر تابستان»

 

فصل تابستان است

سایه ای می جویم

سایه ای پر الفت

کوچه ها گرم کلام

خانه ها گرم سخن

 

***شعر تابستان***

 

کودکی با شادی

روی خاک نمناک

کلبه ای می سازد

کلبه ای بی سرما

 

***شعر تابستان***

 

ان طرف تر

دخترک می دوزد

لباس از جنس خیال

و عروسک پشت ویترین مغازه

چشمکی می زند به دنبال لباس

 

***شعر تابستان***

 

این طرف تر

در خیابان گنجشکی افتاده بی غذا

فصل تابستان است

می نویسم شعری

از زبان سهراب

و خدایی که در این نزدیکی است ...

شاعر: هستی شمس

 


شعر تابستان,شعرتابستان,تابستان شعر

 

 

شعر تابستان,شعرتابستان,تابستان شعر


«شعر تابستان»

تابستان اوز

حیات دور از اوز دشـوار بـاشـد             گلی که در اوز نیست خار باشد
بهارش را که نیست لازم به گفتن          از آن خهر و حکار و دل  شکفتن

 

***شعر تابستان***


به تابـستـان  کـه گرما رو نـمـایـد           ره ســـــر پــلـه را در پیش بـایــد
بزن جــارو بــپـاش آبی بر آن کم           هــوا را پـر کن از بوی خوش نم


***شعر تابستان***


اگر بر خاک لحاف از دستت افتاد            بــدان حتـما گلیمت برده است باد
بـا آن دسـت قـشـنگ و مـهربانـت         بــیـاور کــوزه را با کــوزه دانت

 

***شعر تابستان***

 

تـو قـبل از که شـوی  آماده خواب            کــمـی از کــوزه بشـنـو قـلقل آب
هــوای پــشــت بـام شب پر سـتاره          بــه آدم مـیــدهـد عـمـــر دوبــــــار


***شعر تابستان***

 

اوز زیـبـاتـراز هر سرزمـیـن است       بهشـت دنـیـوی گویـنـد هـمین است

شعر از : میرزینل امیری نژاد



ویدیو مرتبط :
شعر تابستان!...

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

شعر تابستان 2



 

شعر تابستان

 

«شوم تابستان»

 

خدایا من چرا سردم؟

در سکوت غمگینم

در شلوغی پر از دردم

 

***شعر تابستان***

 

آه خدایا , خدایا آه

چرا من باز مانده ام, باز از راه

تابستان است و چنین سردم ؟

آخر آسان نبود من دردم

 

***شعر تابستان***

 

تا خزان

وقت بسیار است

اما از همینک من زردم

آه خدایا , خدایا آه

 

***شعر تابستان***

 

من تابستان نمی خواهم

روز های بی پایان نمی خواهم

زندگی در جریان نمی خواهم

 

***شعر تابستان***

 

مریضم لیک

درمان نمی خواهم

نیز جان نمی خواهم

آه خدایا , خدایا آه

چرا از چاله افتادم در چاه

من این تابستان بی شب را نمی خواهم

شاعر: تاها

 

شعر تابستان

 

 

شعر تابستان

 


«در هیاهوی جانسوز تابستان »

در هیاهوی جانسوز تابستان
مردی بیدار نشسته است
زیر شعله های تنور مانند زمان
مردی که بسیار خسته است

 

***شعر تابستان***

 

عرق چین وچروک صورتش را،
گونه های بی مهابای کودکش را
با لبخند های همسرش
می شوید
و با لبخندی به کودکش می بخشد

 

***شعر تابستان***

 

در هیاهوی جانسوز تابستان
زنی که میان حوض
نشسته است
و دارد الباس مشوش شده
احساس همسرش را
یکجا در تشت تفکر
می شوید

 

***شعر تابستان***


در هیاهوی جانسوز تابستان
وقتی کلمات آهسته، آهسته
می سوزند
و واژهها به کولرها
چشم می دوزند
...

شاعر: بهرام قربانپور