فرهنگ و هنر
2 دقیقه پیش | تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالستشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس | برگزاری مراسم عروسی | باغ عروسی تشریفات ۵ ستاره بهبود با مدیریت بهبود اصلانی صاحب سبک در اجرای دیزاین های ژورنالی و فانتزی ، اجرا ... |
2 دقیقه پیش | خواندنی ها با برترین ها (81)در این شماره از خواندنی ها با کتاب جدید دکتر صادق زیباکلام، اثری درباره طنز در آثار صادق هدایت، تاریخ فلسفه یونان و... آشنا شوید. برترین ها - محمودرضا حائری: در این شماره ... |
سیاهی لشکر ایرانی «جنگ ستارگان»!
مجتبی کمیلی متولد و بزرگ شده ایران است اما چند سالی است که در دوبی سکونت دارد. او عکاس، فیلمبردار و کارگردان فیلم های مستند یا کلیپ است.
کتاب هفته خبر - ترجمه امیر صدری: مجتبی کمیلی متولد و بزرگ شده ایران است اما چند سالی است که در دوبی سکونت دارد. او عکاس، فیلمبردار و کارگردان فیلم های مستند یا کلیپ است. کمیلی به عنوان یکی از سیاهی لشکرها در آخرین قسمت ساخته شده از «جنگ های ستاره ای» یعنی «بیداری نیرو» که هفتمین جنگ ستاره محسوب می شود، حضور داشته است و حرف های جالبی در مورد این فیلم دارد: «زمانی که شنیدم عوامل یک فیلم بزرگ و عظیم هالیوودی به ابوظبی آمده اند تا مقدمات فیلمبرداری فیلم در این منطقه را انجام دهند، حس کردم که این فیلم فیلمی نیست جز «بیداری نیرو»، برای همین خیلی ذوق کردم و سعی کردم تا با این گروه همکار شوم.»
البته شاید حضور در نقش سیاهی لشکر اتفاق مهمی به نظر نیاید اما حضور در زمان ساخت فیلمی که شاید پرهزینه ترین فیلم تاریخ سینما باشد و پیش بینی ها حاکی از این است که شاید پرفروش ترین فیلم تاریخ سینما هم بشود، به خصوص همراه پدر- علی کمیلی، پدر او هم به عنوان سیاهی لشکر انتخاب شده بود- تجربه ای ناب و تکرار نشدنی است. این پدر و پسر نقش پناهندگانی در کمپ جاککو، سیاره ای دورافتاده و بیابانی در منطقه ای دورافتاده در امپراتوری رم است. با این عکاس و فیلمساز در مورد حضورش در این فیلم صحبت کردیم.
چطور درگیر پروژه «جنگ ستارگان» شدید؟
زمانی که متوجه شدم برای یک فیلم بزرگ به دنبال بازیگر نقش های فرعی می گردند، نام پدرم را برای بازی در این نقش ثبت کردم. پدرم بازیگر تئاتر است و سابقه زیادی در حیطه نمایش دارد. من برای ثبت نام حضوری او رفتم و آن جا به من گفتند: «این یک پروژه خیلی بزرگ است و به دنبال افراد خاص برای بازی در نقش های فرعی می گردند. دلت نمی خواهد خودت هم در این پروژه باشی؟»
شنیده بودم که قرار است قسمت هفتم «جنگ ستارگان» در این جا ساخته شود، برای همین حدس زدم که شاید این پروژه همان «جنگ ستارگان» باشد. من همیشه طرفدار پر و پا قرص فیلم های «جنگ ستارگان» و جرج لوکاس بودم و البته فیلم های جی جی آبراهامز را هم خیلی دوست داشتم. فکر کردم همکاری با آن ها می تواند خیلی جذاب باشد.
کل حضورتان در فیلم چقدر بود و چقدر کار کردید؟
من و پدرم دو نوبت فیلمبرداری در ابوظبی داشتیم؛ نوبت اول پنج یا شش روز کاری طول کشید و بعد از یک وقفه چند روزه نوبت فیلمبرداری شروع شد که این بار هم چهار روز طول کشید. کلا حضور در این فیلم حتی در یک نقش فرعی خیلی لذتبخش بود. اول به این دلیل که با پدرم سر کار حاضر بودم و این تجربه خیلی خوبی بود. دومین موضوع هم این بود که برای حضور در این فیلم از افرادی خاص ثبت نام شده بود، مخصوصا افرادی که پیشینه هنری داشتند؛ یعنی افرادی که سر صحنه بودند، همگی یا بازیگر بودند یا خواننده یا دی جی یا رقصنده یا مثلا پزشک بودند یا وکیل دادگستری. برای همین با کلی افراد جالب آشنا شدیم.
اما در مجموع مهم ترین نکته این بود که من به عنوان کارگردان بسیار از دیدن نحوه کار کارگردانی مثل جی جی آبراهامز لذت بردم. کار کردن از نزدیک با این گروه حرفه ای و دیدن نحوه کار دقیق و حرفه ای و زمانبندی شده آن ها خیلی لذتبخش بود. این مثل بودن فشرده در بهترین کلاس سینما در جهان با بهترین استادان است.
با جی جی آبراهامز هم صحبت کردی؟
بله، در اولین روز کاری ام او را دیدم. به او گفتم «صبح به خیر» و او هم جواب داد. گفتم که تنها دلیلی که این جا هستم، شمایید. او هم خندید و گفتم «خوشحالم». او خیلی خاکی و فروتن است. با من دست داد و رفت اما دفعه دوم که مرا دید ایستاد و چند کلمه با من حرف زد. از من پرسید که این جا چه می کنم و کارم چیست و من هم گفتم که کی هستم و چه کارهایی انجام داده ام.
چه نقشی در این فیلم بازی کردی؟
ما نقش پناهنده هایی در یک اردوگاه دورافتاده را بازی می کردیم که در داستان بارها به آن ها اشاره می شود. صحنه های متعددی هم از این اردوگاه فیلمبرداری شد. در کل ابوظبی محل فیلمبرداری دو لوکیشن بود. لوکیشن اول همین اردوگاه بود و لوکیشن بعدی هم یک سیاره متفاوت بود. در لوکیشن دوم کلا 10 نفر به عنوان سیاهی لشکر و بازیگر نقش های فرعی حضور داشتند.
پدرم حضور بیشتری نسبت به من داشت و در یک صحنه فروشگاهی هم حضور داشت.
اما اکثر صحنه های ما با هم بود، چون لباس پوشیدنمان هم جوری بود که انگار در فیلم هم پدر و پسر هستیم. شاید شانسی هم که آوردیم این بود که در بین همه سیاهی لشکرها فقط ما و یکی دو نفر دیگر بودیم که چهره هایمان همان چهره های خودمان بود. بقیه یا ماسک به صورت داشتند یا گریم های خیلی سنگین داشتند. لباس من هم تقریبا لباس معمولی و شبیه لباس های همین امروز ما بود.
یکی از خوش شانسی های من در این فیلم آشنایی با مایکل کاپلان بود که رد این فیلم طراح لباس بود. روزی که ما برای تست لباس رفتیم، کاپلان تصمیم گرفت که من و پدرم نیازی به ماسک نداریم و بهتر است با چهره های خودمان باشیم. من هم به او گفتم: «چه خوب، خوشحالم...» چون همه ماسک یا گریم داشتند و کلا هیچ کس خودش نبود اما ما خودمان بودیم. او هم خندید و متوجه شد که چرا من راضی هستم. اما در کل این به ضرر من شد. در سکانس اولی که ما بازی داشتیم، قرار شد من اولین نفر باشم. رو به دوربین در فاصله یک متری دوربین، اما بعد دستیار فیلمبردار آمد و به من گفت لطفا جایت را با یکی از افراد ردیف عقب عوض کن. آن ها می خواستند کل صحنه طبیعی به نظر برسد و برای همین افراد دارای ماسک و با لباس های ویژه را جلو آوردند. این بدشانسی من بود، چون امکان حضور مشخص برای لحظاتی طولانی را از دست دادم.
در طی فیلمبرداری چه کارهایی می کردید؟
خب ما صحنه های معمول داشتیم که در آن ها می ایستادیم یا راه می رفتیم. در بعضی صحنه ها هم مشغول کارهای روزمره زندگی بودیم اما در یکی از صحنه ها ما در فروشگاهی بودیم که به آن حمله شد. در این صحنه یک انفجار بزرگ طراحی شده بود و به همه ما می گفتند که با آخرین سرعتی که می توانیم بدویم.
جدا از صحنه های فیلمبرداری ما برخی کارهای پشت صحنه را هم انجام می دادیم. مثلا باید برخی اسباب صحنه را می ساختیم. ما با مقوا و رنگ چیزهایی می ساختیم که شبیه چیزهای فلزی و آهنی بود و جالب بود که خیلی اوقات افراد فکر می کردند که این ها واقعی هستند و می شود رویشان نشست و بعد به زمین می خوردند و این باعث خنده بود. آخر سر مجبور شدند تابلو بزنند که روی هیچ چیزی ننشینید.
با چه سختی هایی رو به رو بودید؟
خب گرمای هوا واقعا آزاردهنده بود. حشرات مختلف و عجیب و غریب هم خیلی همه را اذیت می کردند. اکثر این حشرات و خزندگانی که در صحرا می دیدم را هیچ کداممان ندیده بودیم و باورمان نمی شد که چنین موجوداتی هم وجود دارند! همه دچار مشکل شده بودند، از گزش ها و حساسیت ها. باورتان نمی شود که یک بار یکی از عوامل تولید بلندگویی برداشت پشت آن داد زد: «کسی نمی تواند کاری در مورد این موجودات لعنتی بکند؟...»
گرما هم خیلی خیلی سخت بود. دمای هوا بسیار بالا بود و فکر کنید که با یک لباس بسیار سنگین یا گریم خیلی زیاد در این هوای بسیار گرم ساعت ها مجبور به کار شوید. گروه تولید چند دستگاه هواساز و دستگاه های خنک کننده تعبیه کرده بود که در پشت صحنه بود و هوای تازه و نسبتا خنک را به داخل صحنه پمپ می کرد، اما این دستگاه ها نمی توانستند همه صحنه را پوشش دهند و در ضمن بسیاری از افراد در پشت صحنه یا خارج از محل تولید بودند و گرمازده می شدند. خیلی از مواقع افراد برای فرار از گرما سطل آب روی خودشان خالی می کردند.
بهترین جنبه حضورتان در این فیلم از نگاه خودتان چیست؟
خب برای من بودن سر صحنه فیلمی که یک کار فوق حرفه ای از لحاظ ساخت محسوب می شود، واقعا یک کلاس درس بود. ساخت جلوه های ویژه این فیلم فوق العاده بود. من کارهایی در زمینه تولیدات ویدیویی داشتم و برخی جلوه های ویژه را خودم انجام داده بودم، اما کاری که آن ها با پرده های سبز انجام می دادند و شکل کارشان و نحوه اجرای هر جلوه ویژه واقعا متفاوت و حتی عجیب بود. کار آن ها در صحنه انفجار به هیچ کدام از چیزهایی که من انجام داده بودم شبیه نبود.
از نظر شما جو سر صحنه چطور بود؟
این فیلم برای کمپانی دیزنی و برای خود جی جی آبرامز خیلی خیلی مهم بود. «جنگ ستارگان» گروهی از طرفداران سفت و سخت دارد که برای خودشان گروه و تشکیلات جدی دارند و در سرتاسر جهان با هم ارتباط دارند. آن ها به شدت در مورد ساخته شدن فیلم توسط فردی غیر از جرج کارلوس حساس بودند، اما جالب بود که جی جی و گروه سازنده هیچ استرسی نداشتند و خیلی خونسرد کار می کردند.
برایم جالب بود که جی جی در زمان کار سوت می زد و آواز می خواند. او خودش به جای روبوت 8-BB حرف می زد و جالب بود که با مهارت این کار را انجام می داد. او کاملا مشخص بود که به کاری که می کند اعتقاد دارد و از کاری که انجام می داد ترسی ندارد. او از بچگی از عاشقان «جنگ ستارگان» بوده و خودش می گوید هر قسمت فیلم را حداقل 20 بار تماشا کرده است. از نظر من کاری که او انجام داده است اصلا از دیگر قسمت های «جنگ ستارگان» کمتر نیست. حتی شاید بتوانم بگویم که از برخی جهات جنگ ستارگانی که او ساخته بهترین جنگ ستارگان است؛ دقیقا مثل اتفاقی که در مورد سفرهای ستاره ای (Star Trek) افتاد و بهترین سفر ستاره ای را او ساخت.
البته شاید حضور در نقش سیاهی لشکر اتفاق مهمی به نظر نیاید اما حضور در زمان ساخت فیلمی که شاید پرهزینه ترین فیلم تاریخ سینما باشد و پیش بینی ها حاکی از این است که شاید پرفروش ترین فیلم تاریخ سینما هم بشود، به خصوص همراه پدر- علی کمیلی، پدر او هم به عنوان سیاهی لشکر انتخاب شده بود- تجربه ای ناب و تکرار نشدنی است. این پدر و پسر نقش پناهندگانی در کمپ جاککو، سیاره ای دورافتاده و بیابانی در منطقه ای دورافتاده در امپراتوری رم است. با این عکاس و فیلمساز در مورد حضورش در این فیلم صحبت کردیم.
چطور درگیر پروژه «جنگ ستارگان» شدید؟
زمانی که متوجه شدم برای یک فیلم بزرگ به دنبال بازیگر نقش های فرعی می گردند، نام پدرم را برای بازی در این نقش ثبت کردم. پدرم بازیگر تئاتر است و سابقه زیادی در حیطه نمایش دارد. من برای ثبت نام حضوری او رفتم و آن جا به من گفتند: «این یک پروژه خیلی بزرگ است و به دنبال افراد خاص برای بازی در نقش های فرعی می گردند. دلت نمی خواهد خودت هم در این پروژه باشی؟»
شنیده بودم که قرار است قسمت هفتم «جنگ ستارگان» در این جا ساخته شود، برای همین حدس زدم که شاید این پروژه همان «جنگ ستارگان» باشد. من همیشه طرفدار پر و پا قرص فیلم های «جنگ ستارگان» و جرج لوکاس بودم و البته فیلم های جی جی آبراهامز را هم خیلی دوست داشتم. فکر کردم همکاری با آن ها می تواند خیلی جذاب باشد.
کل حضورتان در فیلم چقدر بود و چقدر کار کردید؟
من و پدرم دو نوبت فیلمبرداری در ابوظبی داشتیم؛ نوبت اول پنج یا شش روز کاری طول کشید و بعد از یک وقفه چند روزه نوبت فیلمبرداری شروع شد که این بار هم چهار روز طول کشید. کلا حضور در این فیلم حتی در یک نقش فرعی خیلی لذتبخش بود. اول به این دلیل که با پدرم سر کار حاضر بودم و این تجربه خیلی خوبی بود. دومین موضوع هم این بود که برای حضور در این فیلم از افرادی خاص ثبت نام شده بود، مخصوصا افرادی که پیشینه هنری داشتند؛ یعنی افرادی که سر صحنه بودند، همگی یا بازیگر بودند یا خواننده یا دی جی یا رقصنده یا مثلا پزشک بودند یا وکیل دادگستری. برای همین با کلی افراد جالب آشنا شدیم.
اما در مجموع مهم ترین نکته این بود که من به عنوان کارگردان بسیار از دیدن نحوه کار کارگردانی مثل جی جی آبراهامز لذت بردم. کار کردن از نزدیک با این گروه حرفه ای و دیدن نحوه کار دقیق و حرفه ای و زمانبندی شده آن ها خیلی لذتبخش بود. این مثل بودن فشرده در بهترین کلاس سینما در جهان با بهترین استادان است.
با جی جی آبراهامز هم صحبت کردی؟
بله، در اولین روز کاری ام او را دیدم. به او گفتم «صبح به خیر» و او هم جواب داد. گفتم که تنها دلیلی که این جا هستم، شمایید. او هم خندید و گفتم «خوشحالم». او خیلی خاکی و فروتن است. با من دست داد و رفت اما دفعه دوم که مرا دید ایستاد و چند کلمه با من حرف زد. از من پرسید که این جا چه می کنم و کارم چیست و من هم گفتم که کی هستم و چه کارهایی انجام داده ام.
چه نقشی در این فیلم بازی کردی؟
ما نقش پناهنده هایی در یک اردوگاه دورافتاده را بازی می کردیم که در داستان بارها به آن ها اشاره می شود. صحنه های متعددی هم از این اردوگاه فیلمبرداری شد. در کل ابوظبی محل فیلمبرداری دو لوکیشن بود. لوکیشن اول همین اردوگاه بود و لوکیشن بعدی هم یک سیاره متفاوت بود. در لوکیشن دوم کلا 10 نفر به عنوان سیاهی لشکر و بازیگر نقش های فرعی حضور داشتند.
پدرم حضور بیشتری نسبت به من داشت و در یک صحنه فروشگاهی هم حضور داشت.
اما اکثر صحنه های ما با هم بود، چون لباس پوشیدنمان هم جوری بود که انگار در فیلم هم پدر و پسر هستیم. شاید شانسی هم که آوردیم این بود که در بین همه سیاهی لشکرها فقط ما و یکی دو نفر دیگر بودیم که چهره هایمان همان چهره های خودمان بود. بقیه یا ماسک به صورت داشتند یا گریم های خیلی سنگین داشتند. لباس من هم تقریبا لباس معمولی و شبیه لباس های همین امروز ما بود.
یکی از خوش شانسی های من در این فیلم آشنایی با مایکل کاپلان بود که رد این فیلم طراح لباس بود. روزی که ما برای تست لباس رفتیم، کاپلان تصمیم گرفت که من و پدرم نیازی به ماسک نداریم و بهتر است با چهره های خودمان باشیم. من هم به او گفتم: «چه خوب، خوشحالم...» چون همه ماسک یا گریم داشتند و کلا هیچ کس خودش نبود اما ما خودمان بودیم. او هم خندید و متوجه شد که چرا من راضی هستم. اما در کل این به ضرر من شد. در سکانس اولی که ما بازی داشتیم، قرار شد من اولین نفر باشم. رو به دوربین در فاصله یک متری دوربین، اما بعد دستیار فیلمبردار آمد و به من گفت لطفا جایت را با یکی از افراد ردیف عقب عوض کن. آن ها می خواستند کل صحنه طبیعی به نظر برسد و برای همین افراد دارای ماسک و با لباس های ویژه را جلو آوردند. این بدشانسی من بود، چون امکان حضور مشخص برای لحظاتی طولانی را از دست دادم.
در طی فیلمبرداری چه کارهایی می کردید؟
خب ما صحنه های معمول داشتیم که در آن ها می ایستادیم یا راه می رفتیم. در بعضی صحنه ها هم مشغول کارهای روزمره زندگی بودیم اما در یکی از صحنه ها ما در فروشگاهی بودیم که به آن حمله شد. در این صحنه یک انفجار بزرگ طراحی شده بود و به همه ما می گفتند که با آخرین سرعتی که می توانیم بدویم.
جدا از صحنه های فیلمبرداری ما برخی کارهای پشت صحنه را هم انجام می دادیم. مثلا باید برخی اسباب صحنه را می ساختیم. ما با مقوا و رنگ چیزهایی می ساختیم که شبیه چیزهای فلزی و آهنی بود و جالب بود که خیلی اوقات افراد فکر می کردند که این ها واقعی هستند و می شود رویشان نشست و بعد به زمین می خوردند و این باعث خنده بود. آخر سر مجبور شدند تابلو بزنند که روی هیچ چیزی ننشینید.
با چه سختی هایی رو به رو بودید؟
خب گرمای هوا واقعا آزاردهنده بود. حشرات مختلف و عجیب و غریب هم خیلی همه را اذیت می کردند. اکثر این حشرات و خزندگانی که در صحرا می دیدم را هیچ کداممان ندیده بودیم و باورمان نمی شد که چنین موجوداتی هم وجود دارند! همه دچار مشکل شده بودند، از گزش ها و حساسیت ها. باورتان نمی شود که یک بار یکی از عوامل تولید بلندگویی برداشت پشت آن داد زد: «کسی نمی تواند کاری در مورد این موجودات لعنتی بکند؟...»
گرما هم خیلی خیلی سخت بود. دمای هوا بسیار بالا بود و فکر کنید که با یک لباس بسیار سنگین یا گریم خیلی زیاد در این هوای بسیار گرم ساعت ها مجبور به کار شوید. گروه تولید چند دستگاه هواساز و دستگاه های خنک کننده تعبیه کرده بود که در پشت صحنه بود و هوای تازه و نسبتا خنک را به داخل صحنه پمپ می کرد، اما این دستگاه ها نمی توانستند همه صحنه را پوشش دهند و در ضمن بسیاری از افراد در پشت صحنه یا خارج از محل تولید بودند و گرمازده می شدند. خیلی از مواقع افراد برای فرار از گرما سطل آب روی خودشان خالی می کردند.
بهترین جنبه حضورتان در این فیلم از نگاه خودتان چیست؟
خب برای من بودن سر صحنه فیلمی که یک کار فوق حرفه ای از لحاظ ساخت محسوب می شود، واقعا یک کلاس درس بود. ساخت جلوه های ویژه این فیلم فوق العاده بود. من کارهایی در زمینه تولیدات ویدیویی داشتم و برخی جلوه های ویژه را خودم انجام داده بودم، اما کاری که آن ها با پرده های سبز انجام می دادند و شکل کارشان و نحوه اجرای هر جلوه ویژه واقعا متفاوت و حتی عجیب بود. کار آن ها در صحنه انفجار به هیچ کدام از چیزهایی که من انجام داده بودم شبیه نبود.
از نظر شما جو سر صحنه چطور بود؟
این فیلم برای کمپانی دیزنی و برای خود جی جی آبرامز خیلی خیلی مهم بود. «جنگ ستارگان» گروهی از طرفداران سفت و سخت دارد که برای خودشان گروه و تشکیلات جدی دارند و در سرتاسر جهان با هم ارتباط دارند. آن ها به شدت در مورد ساخته شدن فیلم توسط فردی غیر از جرج کارلوس حساس بودند، اما جالب بود که جی جی و گروه سازنده هیچ استرسی نداشتند و خیلی خونسرد کار می کردند.
برایم جالب بود که جی جی در زمان کار سوت می زد و آواز می خواند. او خودش به جای روبوت 8-BB حرف می زد و جالب بود که با مهارت این کار را انجام می داد. او کاملا مشخص بود که به کاری که می کند اعتقاد دارد و از کاری که انجام می داد ترسی ندارد. او از بچگی از عاشقان «جنگ ستارگان» بوده و خودش می گوید هر قسمت فیلم را حداقل 20 بار تماشا کرده است. از نظر من کاری که او انجام داده است اصلا از دیگر قسمت های «جنگ ستارگان» کمتر نیست. حتی شاید بتوانم بگویم که از برخی جهات جنگ ستارگانی که او ساخته بهترین جنگ ستارگان است؛ دقیقا مثل اتفاقی که در مورد سفرهای ستاره ای (Star Trek) افتاد و بهترین سفر ستاره ای را او ساخت.
ویدیو مرتبط :
جنگ ستارگان ایرانی در ایستگاه را آهن مشهد پارت 2
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
جنگ ستارگان ایرانی!
سینمای ایران دیگر عادت كرده كه خیلی زود دست به ستارهسازی بزند و آن ستاره را تا سالیان سال، مورد ساپورت خود قرار دهد حال اگر آن ستاره در تمام این سالها، فیلم شاخصی هم بازی نكند، باز ستاره است و ستاره میماند.
روزنامه ایران: سینمای ایران فرایندی بسیار پیچیده با روندی معمول دارد؛ یكی از این موارد غیر معمول، اصرار بر ستاره پروری است.
سینمای ایران دیگر عادت كرده كه خیلی زود دست به ستارهسازی بزند و آن ستاره را تا سالیان سال، مورد ساپورت خود قرار دهد حال اگر آن ستاره در تمام این سالها، فیلم شاخصی هم بازی نكند، باز ستاره است و ستاره میماند.
در سینمای اروپا و امریكا، یك بازیگر، تعهدی بسیار سنگین نسبت به نقشی كه ایفا میكند و كمپانی پخش دارد؛ یك بازی بد از سوی یك ستاره كافی است تا تهیه كنندگان و كمپانیها، او را برای مدتها بایكوت كرده و به سراغ او نروند.به عنوان مثال بازیگر شاخصی چون «آل پاچینو» به واسطه بازی ضعیفش در فیلم «جك و جیل»، زرشك طلایی بدترین بازیگر سال 2012 را از آن خود كرد.
نمونهای دیگر: «هال بری» را كه میشناسید؛ بازیگری كه در سال 2001 به دلیل بازی در فیلم «توپ اژدها» برنده جایزه اسكار شد اما به دلیل ارائه بازیهایی ضعیف، به زرشك طلایی رسید اما آیا سینمای ایران میتواند چنین جوایزی را برای ستارگان خود در نظر بگیرد؟متأسفانه به دلیل ناآشنایی بسیاری از صاحبنظران عرصه سینما و حتی بسیاری از اعضای جامعه منتقدان با سبكها و متدهای فن و بازی، بسیاری از ستارگان سینمای ایران كه نتوانستهاند با كنه مفهوم بازی و حركت در سینما آشنایی پیدا كنند، خیلی راحت به فعالیتهای خود ادامه داده و متأسفانه نه تنها اندوختهای برای خود جمع نمیكنند بلكه زمینههای ارتقای بازی در سینمای ملی را نیز فراهم نمیآورند.
هیچ سینمایی در جهان به مانند سینمای ایران به ستارگانش وفادار نیست؛ سینمای ایران بشدت با معضلی به نام كمبود بازیگر مواجه است؛سینمای گلخانهای ایران مجبور است برای بازگشت سرمایه خود، همواره از مهرههای محدودی استفاده نماید كه بارها امتحان خود را پس دادهاند و شرایط را به سمت عادیسازی پیش بردهاند.
سینمای ایران با اینكه در شش ماهه نخست خود، چهرههای گیشه پسند چندانی را رو نكرده بود اما در حال حاضر، 5 ستاره پولساز را به خود میبیند كه فیلمهایی به روی پرده دارند؛ فیلمهایی كه میتوانند بار دیگر، محكی در جهت سنجش محبوبیت این ستارهها در بین مخاطبان خود به حساب آیند.
گرچه طبق یك قانون نانوشته، تمام فروش ستارهها در یك فیلم، در دو، سه هفته ابتدایی اكران رقم میخورد و این موضوع فیلم است كه میتواند در فروش یا عدم فروش فیلمی، تعیین كننده باشد، با این حال، ستارههای سینمایی ایران، در هر برههای، توانستهاند، تعیین كننده زمان اكران و تا حدودی فروش كلی آن باشند و این برای سینمای ما كه ستاره پرور است، نه تنها موضوع عجیبی نیست بلكه میتواند با مصداقهای فراوان، حداقل در دهه اخیر، بر روی همان قانون نانوشته نیز خط بطلان بكشد. در حال حاضر، شرایط گیشه كه 5 ستاره، فیلمهایی در ژانرهای مختلف، به روی پرده دارند، شدت و ضعفی عجیب دارد.
این تحلیل در پی واكاوی بازی این 5 ستاره و ارتباط بازی این بازیگران در فروش یا عدم فروش فیلمهای در حال اكران آنها است.
1. محمدرضا گلزار (تو و من)
گلزار از سینمایی میآید كه تقارن چندانی با وجه هنری ندارد.در سینمای غرب، ستارگان بسیار زیادی بودند و هستند كه به واسطه چهره خود، وارد گود بازیگری شده اما در اثر ممارست و خواست درونی، به بازیگرانی تكنیكی تبدیل شدهاند؛ در سینمای ایران، «هدیه تهرانی»، بارزترین این بازیگران است كه در ابتدا، بازیهای چندان قابل قبولی ارائه نمیداد اما به واسطه تمرین و انتخابهای صحیح خود، به بازیگری حرفهای در دو بعد احساس و تكنیك تبدیل شد.
منحنی بازی گلزار در این سیزده سال بازی او، اگرچه با رشد كیفی محسوسی همراه بوده است اما این رشد حداقلی، تنها در بعد احساس، آن هم به شكلی بسیار خفیف خلاصه شده است.گلزار، بشدت فیلمهای ضعیفی برای خود انتخاب میكند كه همین انتخابهای ناصحیح، مسیر هدایت وی به سمت جریان تكنیك را دور و دورتر میكند؛«تام كروز» نمونه بسیار پررنگی برای بازیگرانی است كه به واسطه انتخابهای صحیح خود، توانسته خیلی زودتر از روند معمولی، پروسه شهرت و تكنیك را بپیماید.
گلزار این روزها در «تو و من» حضور دارد، فیلمی كه همان فضاهای فیلم «دو خواهر» در سال 87 را تداعی میكند؛ همان اكتها و همان دیالوگ ها.یعنی گلزار در این 4 ساله، در حد همان انتخابهای قبلی خود باقی مانده است و همگام با تغییر سلیقه سینمایی كه از قضا، خیلی زود رنگ عوض میكند، تغییر نكرده است.همه میدانیم كه فیلمنامههای بسیاری به دست گلزار میرسد اما مطمئناً غایت كیفی آن فیلمنامهها، نمیتواند فیلمنامه «تو و من» باشد.
گلزار، خیلی پیشتر از تمرین، باید انتخابهای درستی انجام دهد و بعد بر سر آن كاراكتر خاص، تمرینات خاص را انجام دهد.آیا بازیگر پرطرفداری چون «كریستین بیل»، موقعیت والای بازیگری خود را بیشتر مرهون تمرین منحصر به فرد خود در نقشهای خاصی چون بتمن یا رزنیك «ماشینیست» میداند یا انتخابهای خاصی كه وی را به این نقشهای خاص رسانده است؟!
2.نیكی كریمی (من همسرش هستم)
نیكی كریمی بازیگری است كه سالها در سایه بازی میكند. بازیگر تقریباً شش دانگی كه وجه تكنیكی بازی اش، بسیار قویتر از وجه احساسی بازی اوست، درست مانند بازی «جمشید هاشم پور». نیكی كریمی در «من همسرش هستم»، كمی جزئیتر به مقوله بازی احساسی نگاه میكند و از قضا، نتیجه بسیار خوبی هم میگیرد. آیا بازی كریمی در این فیلم را میتوانیم حداقل با 10 بازی اخیر وی یكی بدانیم؟10 فیلمی كه مطمئناً اسامی دو تا چهار فیلم خوب نیز در آن وجود دارد.
تمایز كریمی با گلزار در انتخابهای فیلمهایی كه در آن بازی میكند، در این است كه كریمی، انتخابهای خیلی فاحشی ندارد اما چون بازی كردن را دوست دارد و از پركاری خسته نمیشود، در بسیاری اوقات، فیلمهای ضعیف هم بازی میكند. تكرار این نقش آفرینیها در فیلمهایی كه بازی خاصی را از كریمی طلب نمیكند با توجه به میمیك صورت او كه تغییر چندانی را برنمی تابد، سبب شده تا ما سالها وی را در هیبت نقشهایی تكراری مشاهده كنیم.
«من همسرش هستم» این فرصت را به كریمی میدهد تا در عین اینكه نیمنگاهی به روزهای اوج خود داشته باشد، ما را نیز به یاد بازیهای خوبش بیندازد.هیچگاه نباید در این موضوع تردید كنیم كه كریمی، با نقش آفرینی در فیلمهای ضعیف نیز همواره بازیگری ماندگار در تاریخ سینمای ایران باقی خواهد ماند.
3. باران كوثری (بغض)
مطمئناً تكنیكیترین بازیگر این طبقه سنی (حدود 30 سال) در سینمای ایران، «باران كوثری» است.شاید به قول خیلیها، وقتی مادر، «رخشان بنی اعتماد» باشد، تعجبی ندارد كه دخترش باران كوثری است.كوثری بازیگر بسیار زیركی است كه برخلاف بازیگران سرشناس همین سینما، مشكلی در فن بیان ندارد.استیل نقش را خوب میشناسد و شدیداً بر ریزه كاریهای اكتهای خود واقف است؛ نمونه مصداقی این مدعا، فیلم «خون بازی» است.كوثری در «بغض»، چرخشی درونی را در خود متجلی میكند و میتواند همزمان، دو نقش متفاوت را بازی كند بدون آنكه این نقشها برای مخاطب قابل لمس باشد.
نگاهی به پرونده كاری این بازیگر جوان نشان میدهد كه وی حداقل در نقش آفرینیهای یك دهه گذشته اش، از بازی در هر فیلم، ری اكشنهای خاصی را به خود دیده است.در هر بازی، ارمغانی برای بازیگری آورده كه «بغض»، جدیدترین این بازیها در تمایل و گرایش از یك بازی حسی به یك بازی تكنیكی است. باید بپذیریم كه «بغض»، قبل از آنكه بخواهد تابع ریتم بسیار سریع و نماهای فوق العاده خود باشد، تابع یك بازی زیرپوستی سریع و غیركلاسیك است؛ یك بازی زیرپوستی كه به مانند بازیهای كاركردگرایانه قدیمی دیگر، مكثی نداشته باشد و نتواند از آن مكث، ذهن مخاطب را به سمت حقیقت داستان لو دهد. «بغض»، ادامهای بر خوب بازی كردنها و ابداعات یك بازی هیجانی، از سوی باران كوثری در سینمای ایران است.
4. مصطفی زمانی (من همسرش هستم)
بزرگترین وجه بازی زمانی، درگیری حقیقت انگارانه او با نقش هایش است.زمانی، چنان با نقش هایش درگیر میشود كه نه حالتی مالیخولیایی به خود بگیرد و نه چندان كم درگیر میشود كه حالت بازیاش خنثی و خشك به نظر بیاید.درگیری زمانی با نقشش، بشدت قابل باور است و همین درجه از باور، سبب میشود تا او با اینكه عمر بازیگری چندانی ندارد اما به عنوان یكی از ستارههای پرطرفدار این سینما تلقی شود.
زمانی با بازی در نقشهای همین چند ساله نشان داده كه انتخابهای درستی داشته است و جزو معدود بازیگرانی است كه تقریباً تمام انتخابهای او، فیلمهایی متوسط به بالا بوده است. ضمن اینكه تمرین مداوم او نیز قابل ستایش است؛ شاید كمتر بازیگری در سن او (آن هم مرد و آن هم در سینمای ایران) پیدا شود كه حاضر باشد برای ایفای نقشی، 10 كیلو به وزن خود اضافه كند.
همان گونه كه وی این كار را برای بازی در «من همسرش هستم» انجام داد تا هارمونی بیشتری میان میمیك صورت و اندام او با نیكی كریمی به عنوان زن و شوهر برقرار شود.یكی از امتیازات بازی «من همسرش هستم»، تقطیع صحیح دیالوگها و به بارنشستن احساسات مختلف این دیالوگها در سكانسهای مختلف فیلم از سوی زمانی است.زمانی با بازیهای درخور تعریفی كه در این سالها از خود نشان داده، ثابت كرده كه فرمهای بازی را میشناسد و میتواند متناسب با نقشهای متفاوت خود، بازیهای رئالیزه و تكنیكی خاص خود را به نمایش بگذارد.
5. الناز شاكردوست (تو و من)
كارگردان « تو و من» در مصاحبهای از زبان شاكردوست گفته بود كه: «من تا حالا، چنین نقشی را بازی نكرده بودم» كه البته اگر خانم شاكردوست چنین حرفی زده باشد باید از آن طرف، به این حرف نگاه كرد كه شاید منظورش این بوده كه تا حالا، نقشی به این ضعیفی بازی نكرده است.
شاكردوست هم از جمله بازیگران سینمای تجاری است كه با یكنواخت شدن بازیهای غیر سینمایی از او، وی در حال تبدیل به بازیگری صرفاً بصری است كه با توجه به تكراری بودن، این مورد هم دیگر به مانند سابق جلوهگری نمیكند.
شاكردوست در چند بازی خود نشان داده كه بازیگری احساسی نیست و مشكل فن بیان دارد اما میتواند به شكلی جدی روی جنبه تكنیكی بازیاش تمرین كند چون برخلاف انتظارات، شاكردوست میتواند بازیگر تكنیكالی باشد كه به خوبی میتواند فرمت جنبههای تكنیكی را روی بازیاش پیاده كند.
شاكردوست هم به مانند گلزار، تاكنون نتوانسته به جز چند فیلم خوب، انتخابهای درخور توجهی داشته باشد.بازی شاكردوست در «تو و من» در ادامه حضورهایی است كه متأسفانه آنها را از بازیگری میبینیم كه میتواند بازیهای قابل توجهی از خود بروز دهد اما تا وضعیت انتخابهای او به همین منوال باشد، نمیتوانیم جهش قابل توجهی در بروز وجهههای بالقوه بازی او شاهد باشیم.
سینمای ایران دیگر عادت كرده كه خیلی زود دست به ستارهسازی بزند و آن ستاره را تا سالیان سال، مورد ساپورت خود قرار دهد حال اگر آن ستاره در تمام این سالها، فیلم شاخصی هم بازی نكند، باز ستاره است و ستاره میماند.
در سینمای اروپا و امریكا، یك بازیگر، تعهدی بسیار سنگین نسبت به نقشی كه ایفا میكند و كمپانی پخش دارد؛ یك بازی بد از سوی یك ستاره كافی است تا تهیه كنندگان و كمپانیها، او را برای مدتها بایكوت كرده و به سراغ او نروند.به عنوان مثال بازیگر شاخصی چون «آل پاچینو» به واسطه بازی ضعیفش در فیلم «جك و جیل»، زرشك طلایی بدترین بازیگر سال 2012 را از آن خود كرد.
نمونهای دیگر: «هال بری» را كه میشناسید؛ بازیگری كه در سال 2001 به دلیل بازی در فیلم «توپ اژدها» برنده جایزه اسكار شد اما به دلیل ارائه بازیهایی ضعیف، به زرشك طلایی رسید اما آیا سینمای ایران میتواند چنین جوایزی را برای ستارگان خود در نظر بگیرد؟متأسفانه به دلیل ناآشنایی بسیاری از صاحبنظران عرصه سینما و حتی بسیاری از اعضای جامعه منتقدان با سبكها و متدهای فن و بازی، بسیاری از ستارگان سینمای ایران كه نتوانستهاند با كنه مفهوم بازی و حركت در سینما آشنایی پیدا كنند، خیلی راحت به فعالیتهای خود ادامه داده و متأسفانه نه تنها اندوختهای برای خود جمع نمیكنند بلكه زمینههای ارتقای بازی در سینمای ملی را نیز فراهم نمیآورند.
هیچ سینمایی در جهان به مانند سینمای ایران به ستارگانش وفادار نیست؛ سینمای ایران بشدت با معضلی به نام كمبود بازیگر مواجه است؛سینمای گلخانهای ایران مجبور است برای بازگشت سرمایه خود، همواره از مهرههای محدودی استفاده نماید كه بارها امتحان خود را پس دادهاند و شرایط را به سمت عادیسازی پیش بردهاند.
سینمای ایران با اینكه در شش ماهه نخست خود، چهرههای گیشه پسند چندانی را رو نكرده بود اما در حال حاضر، 5 ستاره پولساز را به خود میبیند كه فیلمهایی به روی پرده دارند؛ فیلمهایی كه میتوانند بار دیگر، محكی در جهت سنجش محبوبیت این ستارهها در بین مخاطبان خود به حساب آیند.
گرچه طبق یك قانون نانوشته، تمام فروش ستارهها در یك فیلم، در دو، سه هفته ابتدایی اكران رقم میخورد و این موضوع فیلم است كه میتواند در فروش یا عدم فروش فیلمی، تعیین كننده باشد، با این حال، ستارههای سینمایی ایران، در هر برههای، توانستهاند، تعیین كننده زمان اكران و تا حدودی فروش كلی آن باشند و این برای سینمای ما كه ستاره پرور است، نه تنها موضوع عجیبی نیست بلكه میتواند با مصداقهای فراوان، حداقل در دهه اخیر، بر روی همان قانون نانوشته نیز خط بطلان بكشد. در حال حاضر، شرایط گیشه كه 5 ستاره، فیلمهایی در ژانرهای مختلف، به روی پرده دارند، شدت و ضعفی عجیب دارد.
این تحلیل در پی واكاوی بازی این 5 ستاره و ارتباط بازی این بازیگران در فروش یا عدم فروش فیلمهای در حال اكران آنها است.
1. محمدرضا گلزار (تو و من)
گلزار از سینمایی میآید كه تقارن چندانی با وجه هنری ندارد.در سینمای غرب، ستارگان بسیار زیادی بودند و هستند كه به واسطه چهره خود، وارد گود بازیگری شده اما در اثر ممارست و خواست درونی، به بازیگرانی تكنیكی تبدیل شدهاند؛ در سینمای ایران، «هدیه تهرانی»، بارزترین این بازیگران است كه در ابتدا، بازیهای چندان قابل قبولی ارائه نمیداد اما به واسطه تمرین و انتخابهای صحیح خود، به بازیگری حرفهای در دو بعد احساس و تكنیك تبدیل شد.
منحنی بازی گلزار در این سیزده سال بازی او، اگرچه با رشد كیفی محسوسی همراه بوده است اما این رشد حداقلی، تنها در بعد احساس، آن هم به شكلی بسیار خفیف خلاصه شده است.گلزار، بشدت فیلمهای ضعیفی برای خود انتخاب میكند كه همین انتخابهای ناصحیح، مسیر هدایت وی به سمت جریان تكنیك را دور و دورتر میكند؛«تام كروز» نمونه بسیار پررنگی برای بازیگرانی است كه به واسطه انتخابهای صحیح خود، توانسته خیلی زودتر از روند معمولی، پروسه شهرت و تكنیك را بپیماید.
گلزار این روزها در «تو و من» حضور دارد، فیلمی كه همان فضاهای فیلم «دو خواهر» در سال 87 را تداعی میكند؛ همان اكتها و همان دیالوگ ها.یعنی گلزار در این 4 ساله، در حد همان انتخابهای قبلی خود باقی مانده است و همگام با تغییر سلیقه سینمایی كه از قضا، خیلی زود رنگ عوض میكند، تغییر نكرده است.همه میدانیم كه فیلمنامههای بسیاری به دست گلزار میرسد اما مطمئناً غایت كیفی آن فیلمنامهها، نمیتواند فیلمنامه «تو و من» باشد.
گلزار، خیلی پیشتر از تمرین، باید انتخابهای درستی انجام دهد و بعد بر سر آن كاراكتر خاص، تمرینات خاص را انجام دهد.آیا بازیگر پرطرفداری چون «كریستین بیل»، موقعیت والای بازیگری خود را بیشتر مرهون تمرین منحصر به فرد خود در نقشهای خاصی چون بتمن یا رزنیك «ماشینیست» میداند یا انتخابهای خاصی كه وی را به این نقشهای خاص رسانده است؟!
2.نیكی كریمی (من همسرش هستم)
نیكی كریمی بازیگری است كه سالها در سایه بازی میكند. بازیگر تقریباً شش دانگی كه وجه تكنیكی بازی اش، بسیار قویتر از وجه احساسی بازی اوست، درست مانند بازی «جمشید هاشم پور». نیكی كریمی در «من همسرش هستم»، كمی جزئیتر به مقوله بازی احساسی نگاه میكند و از قضا، نتیجه بسیار خوبی هم میگیرد. آیا بازی كریمی در این فیلم را میتوانیم حداقل با 10 بازی اخیر وی یكی بدانیم؟10 فیلمی كه مطمئناً اسامی دو تا چهار فیلم خوب نیز در آن وجود دارد.
تمایز كریمی با گلزار در انتخابهای فیلمهایی كه در آن بازی میكند، در این است كه كریمی، انتخابهای خیلی فاحشی ندارد اما چون بازی كردن را دوست دارد و از پركاری خسته نمیشود، در بسیاری اوقات، فیلمهای ضعیف هم بازی میكند. تكرار این نقش آفرینیها در فیلمهایی كه بازی خاصی را از كریمی طلب نمیكند با توجه به میمیك صورت او كه تغییر چندانی را برنمی تابد، سبب شده تا ما سالها وی را در هیبت نقشهایی تكراری مشاهده كنیم.
«من همسرش هستم» این فرصت را به كریمی میدهد تا در عین اینكه نیمنگاهی به روزهای اوج خود داشته باشد، ما را نیز به یاد بازیهای خوبش بیندازد.هیچگاه نباید در این موضوع تردید كنیم كه كریمی، با نقش آفرینی در فیلمهای ضعیف نیز همواره بازیگری ماندگار در تاریخ سینمای ایران باقی خواهد ماند.
3. باران كوثری (بغض)
مطمئناً تكنیكیترین بازیگر این طبقه سنی (حدود 30 سال) در سینمای ایران، «باران كوثری» است.شاید به قول خیلیها، وقتی مادر، «رخشان بنی اعتماد» باشد، تعجبی ندارد كه دخترش باران كوثری است.كوثری بازیگر بسیار زیركی است كه برخلاف بازیگران سرشناس همین سینما، مشكلی در فن بیان ندارد.استیل نقش را خوب میشناسد و شدیداً بر ریزه كاریهای اكتهای خود واقف است؛ نمونه مصداقی این مدعا، فیلم «خون بازی» است.كوثری در «بغض»، چرخشی درونی را در خود متجلی میكند و میتواند همزمان، دو نقش متفاوت را بازی كند بدون آنكه این نقشها برای مخاطب قابل لمس باشد.
نگاهی به پرونده كاری این بازیگر جوان نشان میدهد كه وی حداقل در نقش آفرینیهای یك دهه گذشته اش، از بازی در هر فیلم، ری اكشنهای خاصی را به خود دیده است.در هر بازی، ارمغانی برای بازیگری آورده كه «بغض»، جدیدترین این بازیها در تمایل و گرایش از یك بازی حسی به یك بازی تكنیكی است. باید بپذیریم كه «بغض»، قبل از آنكه بخواهد تابع ریتم بسیار سریع و نماهای فوق العاده خود باشد، تابع یك بازی زیرپوستی سریع و غیركلاسیك است؛ یك بازی زیرپوستی كه به مانند بازیهای كاركردگرایانه قدیمی دیگر، مكثی نداشته باشد و نتواند از آن مكث، ذهن مخاطب را به سمت حقیقت داستان لو دهد. «بغض»، ادامهای بر خوب بازی كردنها و ابداعات یك بازی هیجانی، از سوی باران كوثری در سینمای ایران است.
4. مصطفی زمانی (من همسرش هستم)
بزرگترین وجه بازی زمانی، درگیری حقیقت انگارانه او با نقش هایش است.زمانی، چنان با نقش هایش درگیر میشود كه نه حالتی مالیخولیایی به خود بگیرد و نه چندان كم درگیر میشود كه حالت بازیاش خنثی و خشك به نظر بیاید.درگیری زمانی با نقشش، بشدت قابل باور است و همین درجه از باور، سبب میشود تا او با اینكه عمر بازیگری چندانی ندارد اما به عنوان یكی از ستارههای پرطرفدار این سینما تلقی شود.
زمانی با بازی در نقشهای همین چند ساله نشان داده كه انتخابهای درستی داشته است و جزو معدود بازیگرانی است كه تقریباً تمام انتخابهای او، فیلمهایی متوسط به بالا بوده است. ضمن اینكه تمرین مداوم او نیز قابل ستایش است؛ شاید كمتر بازیگری در سن او (آن هم مرد و آن هم در سینمای ایران) پیدا شود كه حاضر باشد برای ایفای نقشی، 10 كیلو به وزن خود اضافه كند.
همان گونه كه وی این كار را برای بازی در «من همسرش هستم» انجام داد تا هارمونی بیشتری میان میمیك صورت و اندام او با نیكی كریمی به عنوان زن و شوهر برقرار شود.یكی از امتیازات بازی «من همسرش هستم»، تقطیع صحیح دیالوگها و به بارنشستن احساسات مختلف این دیالوگها در سكانسهای مختلف فیلم از سوی زمانی است.زمانی با بازیهای درخور تعریفی كه در این سالها از خود نشان داده، ثابت كرده كه فرمهای بازی را میشناسد و میتواند متناسب با نقشهای متفاوت خود، بازیهای رئالیزه و تكنیكی خاص خود را به نمایش بگذارد.
5. الناز شاكردوست (تو و من)
كارگردان « تو و من» در مصاحبهای از زبان شاكردوست گفته بود كه: «من تا حالا، چنین نقشی را بازی نكرده بودم» كه البته اگر خانم شاكردوست چنین حرفی زده باشد باید از آن طرف، به این حرف نگاه كرد كه شاید منظورش این بوده كه تا حالا، نقشی به این ضعیفی بازی نكرده است.
شاكردوست هم از جمله بازیگران سینمای تجاری است كه با یكنواخت شدن بازیهای غیر سینمایی از او، وی در حال تبدیل به بازیگری صرفاً بصری است كه با توجه به تكراری بودن، این مورد هم دیگر به مانند سابق جلوهگری نمیكند.
شاكردوست در چند بازی خود نشان داده كه بازیگری احساسی نیست و مشكل فن بیان دارد اما میتواند به شكلی جدی روی جنبه تكنیكی بازیاش تمرین كند چون برخلاف انتظارات، شاكردوست میتواند بازیگر تكنیكالی باشد كه به خوبی میتواند فرمت جنبههای تكنیكی را روی بازیاش پیاده كند.
شاكردوست هم به مانند گلزار، تاكنون نتوانسته به جز چند فیلم خوب، انتخابهای درخور توجهی داشته باشد.بازی شاكردوست در «تو و من» در ادامه حضورهایی است كه متأسفانه آنها را از بازیگری میبینیم كه میتواند بازیهای قابل توجهی از خود بروز دهد اما تا وضعیت انتخابهای او به همین منوال باشد، نمیتوانیم جهش قابل توجهی در بروز وجهههای بالقوه بازی او شاهد باشیم.