سنگ تمام هواداران برای یگانه!

 نخستین کنسرت محسن یگانه پس از انتشار آلبوم جدیدش «حباب» پنجشنبه شب در سالن همایش‌های برج میلاد روی صحنه رفت.

این برنامه که به همت شرکت «آوای فروهر» و با استقبال پرشور هواداران محسن یگانه برگزار شد برای اولین بار شاهد اجرای زنده آلبوم جدید این خواننده بود که با استقبال دوستدارانش توام شد.

«دوست دارم» و «باور کنم» از جمله قطعاتی بود که در این اجرا از سوی دوستدران یگانه با استقبال فراوانی رو به رو شد و باعث شد این خواننده به خوبی بتواند بازتاب‌های آلبومش را در این اجرای زنده از دوستدارانش بگیرد.

یگانه بار‌ها از سوی حاضرین در سالن غافلگیر شد و در چند مرحله با هدایای عجیب و غریب طرفدرانش شگفت زده شد. اوج این ماجرا هم فرش نفیسی بود که از طرف یکی از دوستداران این خواننده به او اعطا شد. فرش نفیسی که این طرفدار یکی از عکس‌های این خواننده را روی آن ترسیم کرده بود و خودش هم در مدت دو ماه آنرا بافته بود.

از دیگر نکات جالب توجه این برنامه حضور متحد الشکل بسیاری از دوستداران یگانه با تی شرت‌های سفیدی بود که عکس این خواننده روی آن نقش بسته بود.

گزارش مفصل برنامه این خواننده در روز آخر و سانس آخر را که با حضور جمع کثیری از هنرمندان خواهد بود فردای این اجرا در «موسیقی ما» بخوانید.

منبع : musicema.com

ویدیو مرتبط :
سنگ پرت کردن هواداران استقلال بعد از بازی

---

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

سرش پلو و زیرش سنگ قربانت شوم یگانه پسر

زنی که پیش پسر و عروسش بسر می برد زندگانی را به سختی می گذراند، زیرا عروسش غذای کافی به او نمی داد، همیشه در وقت بردن غذا برای پیرزن سنگی را توی دوری می نهاد و مقداری پلو رویش می ریخت و آن را طوری می برد که شوهرش می دید و در دل از اینکه زنش آن چنان صادقانه به مادرش خدمت می کرد خوشحال می شد،

 

بیچاره پیرزن هم از ترس جرات نمی کرد موضوع را به پسرش بگوید لابد با همان غذای ناچیز می ساخت، روز به روز در اثر گرسنگی لاغرتر می شد. یک روز که جمعه بود با خود گفت : «امروز جمعه است. به خانه دامادم بروم هم از دخترم دیدن کنم و هم یک شکم سیر غذای مناسبی بخورم.»

 

با این خیال به خانه دخترش رفت. دختر از دیدن مادرش که مدت زیادی بود او را ندیده بود خوشحال شد و غذای خوب و چربی برایش پخت ولی از بی اقبالی پیرزن هنگامی که می خواست سفره را با غذا پیش مادرش ببرد شوهرش پیدا شد، با دیدن سفره و غذا فهمید که این غذا به خاطر مادرزنش پخته شده، شروع کرد به داد و فریاد و کتک زدن زنش. پیرزن بدبخت غذا نخورده بیرون رفت و به سوی خانه پسرش راه افتاد و در راه زیر لب زمزمه می کرد: «سرش پلو، زیرش سنگ، قربونت بشم یه دونه پسر»
منبع:amordad.net