فرهنگ و هنر


2 دقیقه پیش

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس | برگزاری مراسم عروسی | باغ عروسی تشریفات ۵ ستاره بهبود با مدیریت بهبود اصلانی صاحب سبک در اجرای دیزاین های ژورنالی و فانتزی ، اجرا ...
2 دقیقه پیش

خواندنی ها با برترین ها (81)

در این شماره از خواندنی ها با کتاب جدید دکتر صادق زیباکلام، اثری درباره طنز در آثار صادق هدایت، تاریخ فلسفه یونان و... آشنا شوید. برترین ها - محمودرضا حائری: در این شماره ...

ستاره کور شعری زیبا از فریدون مشیری



اشعار فریدون مشیری, شاعران ایرانی

اشعار زیبا و عاشقانه فریدون مشیری

 

فریدون مشیری، سال 1305 ه.ش در تهران متولد و در سال 1379 در تهران درگذشت . مشیری از كودكی به شعر ، دلبستگی تمام پیدا كرد و با بزرگان ادب فارسی ، انس گرفت . آشنایی مشیری با شعر نو و قالب های آزاد ، او را از ادامه شیوه كهن بازداشت ، اما مشیری ، راهی میانه را برگزید.راهی كه او انتخاب كرد ، همان اسلوب برگزیده بنیانگذاران شعر نو بود ، یعنی ، شكستن قالب های عروضی و كوتاه و بلند كردن مصراع ها و استفاده بجا از قافیه. او با نگاهی تازه به طبیعت و انسان به شعرش ، رنگ و بوی خاصی داد .


ناتوان گذشته ام ز کوچه ها
نیمه جان رسیده ام به نیمه راه


چون کلاغ خسته ای در این غروب
می برم به آِیان خود پناه


در گریز ازین زمان بی گذشت
در فغان از این ملال بی زوال


رانده از بهشت عشق و آرزو
مانده ام همه غم و همه خیال


سر نهاده چون اسیر خسته جان
در کمند روزگار بدسرشت


رو نهفته چون ستارگان کور
در غبار کهکشان سرنوشت


می روم ز دیده ها نهان شوم
می روم که گریه در نهان کنم


 یا مرا جدایی تو می کشد
یا ترا دوباره مهربان کنم


این زمان نشسته بی تو با خدا
آنکه با تو بود و با خدا نبود


می کند هوای گریه های تلخ
آن که خنده از لبش جدا نبود


بی تو من کجا روم کجا روم
هستی من از تو مانده یادگار


من به پای خود به دامت آمدم
من مگر ز دست خود کنم فرار


تا لبم دگر نفس نمی رسد
ناله ام به گوش کس نمی رسد


می رسی به کام دل که بشنوی
ناله ای از ین قفس نمی رسد

 

گردآوری:بخش فرهنگ و هنر صبح بخیر


ویدیو مرتبط :
شعری بسیار زیبا از فریدون مشیری

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

اس ام اس عاشقانه از فریدون مشیری



 

 

اس ام اس عاشقانه از فریدون مشیری

 

تنها
غمگین
نشسته با ماه
در خلوت ساکت شبانگاه
اشکی به رخم دوید ناگاه

روی تو شکفت در سرشکم

دیدم که هنوز عاشقم آه


* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

یک لحظه نشد خیالم آزاد از تو

یک روز نگشت خاطرم شاد از تو
دانی که ز عشق تو چه شد حاصل من
یک جان و هزار گونه فریاد از تو


* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

در پی آن نگاه های بلند ،
حسرتی ماند و
آه های بلند!

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

از بس که غصه تو قصه در گوشم کرد
غمهای زمانه را فراموشم کرد
یک سیـــنه سخن به درگهت آوردم
چشمان سخنگوی تو خاموشم کرد

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

عشق تو به تار و پود جانم بسته است
بی روی تو درهای جهانم بسته است
از دست تو خواهم که برآرم فریاد
در پیش نگاه تو زبانم بسته است

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

گفتم دل را به پند درمان کنمش
جان را به کمند سر به فرمان کنمش
این شعله چگونه از دلم سر نکشد
وین شوق چگونه از تو پنهان کنمش

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

ای چشم ز گریه سرخ خواب از تو گریخت
ای جان به لب آمده از تو گریخت
با غم سر کن که شادی از کوی تو رفت
با شب بنشین که آفتاب از تو گریخت

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

کجایی ای رفیق نیمه راهم
که من در چاه شبهای سیاهم
نمی بخشد کسی جز غم پناهم
نه تنها از تو نالم کز خدا هم


* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

هزار بوسه به سوی خدا فرستادم
از آنکه دیدن تو قسمت خدایی بود
شب از کرانه دنیای من جدا شده بود
که هر چه بود تو بودی و روشنایی بود

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

امروز را به باد سپردم
امشب کنار پنجره بیدار مانده ام
دانم که بامداد
امروز دیگری را با خود می آورد
تا من دوباره آن را
بسپارمش به باد

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

دیدی آن را که تو خواندی به جهان یارترین
سینه را ساختی از عشقش سرشارترین
آنکه می گفت منم بهر تو غمخوارترین
چه دلآزارترین شد چه دلآزارترین

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

دلم به ناله در آمد که
ای صبور ملول
درون سینه اینان نه دل
که گِل بوده ست


* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

هیچ و باد است جهان
گفتی و باور کردی
کاش یک روز به اندازه هیچ
غم بیهوده نمی خوردی
کاش یک لحظه به سرمستی باد
شاد و آزاد به سر می بردی

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

عشق پیروزت کند بر خویشتن
عشق آتش می زند در ما و من
عشق را دریاب و خود را واگذار
تا بیابی جانِ نو، خورشیدوار

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

روزهایی که بی تو می گذرد
گرچه با یاد توست ثانیه هاش
آرزو باز میکشد فریاد
در کنار تو می گذشت ایکاش

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

تو را دارم ای گل جهان با من است
تو تا با منی جان جان با من است
چو می تابد از دور پیشانی ات
کران تا کران آسمان با من است

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

نرسد دست تمنا چون به دامان شما
می توان چشم دلی دوخت به ایوان شما
از دلم تا لب ایوان شما راهی نیست
نیمه جانی است درین فاصله قربان شما