فرهنگ و هنر
2 دقیقه پیش | تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالستشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس | برگزاری مراسم عروسی | باغ عروسی تشریفات ۵ ستاره بهبود با مدیریت بهبود اصلانی صاحب سبک در اجرای دیزاین های ژورنالی و فانتزی ، اجرا ... |
2 دقیقه پیش | خواندنی ها با برترین ها (81)در این شماره از خواندنی ها با کتاب جدید دکتر صادق زیباکلام، اثری درباره طنز در آثار صادق هدایت، تاریخ فلسفه یونان و... آشنا شوید. برترین ها - محمودرضا حائری: در این شماره ... |
سامان ارسطو، بازیگری كه بعد از ۴۲ سال تغییر جنسیت داد + تصویر
همه فكر می كنند فقط دیوانه ها باید بروند روانپزشك اما بچه های ما بعد از جراحی قطعا باید تحت نظر باشند اما این امكان برای خیلی ها فراهم نیست. ببینید، ما فكر می كنیم اگر عمل جراحی تغییر جنسیت را انجام بدهیم دنیا برایمان بهشت می شود اما خبری از این جور چیزها نیست. وقتی در جمع بچه ها بودم و می گفتم باور كنید بعد از عمل هم زندگی همین است باورشان نمی شد. زندگی همین است اما بعضی ها كه به خودشناسی نرسیده اند،كارهای عجیبی می كنند، زن ها زیادی زنانه رفتار می كنند و مردها غیرت های كاذب و افراطی از خودشان نشان می دهند.
چهره اش برای خیلی ها آشناست؛ خیلی ها هنوز نقش آفرینی اش را در فیلم های «سربازهای جمعه»، «تیغ زن»، «تسویه حساب» و «استشهادی برای خدا» به خاطر دارند. خیلی ها هم او را با « آناهیتا» و «سرزمین كهن» به یاد می آورند. چهره ارسطو نقطه مشترك این فیلم ها و سریال هاست؛ چه در روزهایی كه فرزانه بود و با هویتی زنانه نقش بازی می كرد و چه حالا كه سامان است و در قالب یك مرد در فیلم ها و سریال های مختلف بازی می كند.
به نوشته سرنخ؛ او یكی از قدیمی ترین بازیگران حیطه بازیگری و یكی از مشهورترین ترنسكشوال های كشورمان است كه بعد از ۴۲ سال تغییر جنسیت داده؛ خودش كه می گوید:« نه چیزی برای پنهان كردن دارم و نه ترسی از حرف زدن درباره گذشته ام» شاهد این ادعا عكس های دوران فرزانگی اش است كه در گوشه و كنار خانه اش دیده می شوند؛ عكس هایی كه سامان آنها را دور نینداخته است.
بیشتر از ۴۰ سال از عمرتان را در یك قالب دیگر گذراندید، شما كه می دانستید به این جنسیت تعلق ندارید چرا این قدر دیر اقدام كردید؟
جایگاهم را پیدا نكرده بودم. نمی دانستم كجا ایستاده ام. شك داشتم كه تی اس هستم یا نه؟می دانستم یك مشكل اساسی وجود دارد اما باید اطمینان پیدا می كردم. از عواقب تغییر جنسیت و تنهایی بعد از آن هم خیلی می ترسیدم؛ در اصل، مهم ترین مشكلم همین تنهایی بود. من عاشق معاشرت كردن با دیگران هستم و دوست دارم همیشه در خانه ام مهمان داشته باشم. می ترسیدم بعد از جراحی دیگر كسی من را نپذیرد.
ترس از تنها شدن باعث شد ۲۰ سال طول بكشد تا من تصمیم بگیرم جنسیتم را تغییر بدهم اما سال ۸۵ دیگر مطمئن شدم كه می خواهم این كار را انجام بدهم و اقدام كردم. همان موقع خیلی ها گفتند باید بازیگری را ببوسی و كنار بگذاری ؛ گفتند كار و زندگی ات رو جمع كن و برو خارج اما می بینید كه هنوز هم اینجا هستم و به كارم ادامه می دهم.
در تئاتر و سینما جزو قدیمی ها به حساب می آیید، نقطه آغاز بازیگری تان كجا بود؟
از سال ۶۷ به شكل حرفه ای كارم را شروع كردم، آن روزها ساكن شاهرود بودم و همان جا هم كار می كردم. یك سال بعد گفتند خانم ها نمی توانند روی صحنه بیایند و كار كنند، ما هم برای اینكه بگوییم هنر زن و مرد ندارد، یك تئاتر به اسم «خرابه شام» كار كردیم و همه خانم ها با پوشیه روی صحنه رفتند.
همین جسارتی كه ما بهخرج دادیم باعث شد سد روی صحنه نرفتن خانم ها شكسته شود و ما بتوانیم كارمان را ادامه دهیم. اواخر سال ۶۸ برای مدتی به تهران آمدم و بعد دوباره به شاهرود برگشتم اما از سال ۷۴ به بعد برای همیشه تهران را برای زندگی انتخاب كردم چون اینجا راحت تر می توانستم كار كنم.
اولین سریالی كه خارج از قالب زنانه و در واقع با قالب اصلی تان بازی كردید، كدام سریال بود؟
سال ۸۷ در یكی از برنامه های ویژه عید نوروز به كارگردانی سعید آقاخانی نقش یك سمسار را بازی كردم. البته آن زمان درباره بازی در سریال كمال تبریزی هم صحبت هایی كرده بودم، اما اولین حضورم جلوی دوربین با همان نقش سمسار بود.
بعد برای صحبت با كمال تبریزی به پشت صحنه سریالش یعنی «سرزمین كهن» رفتم و با او به گفت وگو نشستم. اضطراب زیادی داشتم، مدام منتظر بودم ایشان یك دنیا سوال درباره كاری كه انجام داده ام بپرسند، اما آقای تبریزی طوری رفتار كرد كه انگار نه انگار اتفاقی افتاده، خیلی راحت فقط درباره بازی در فیلمشان با هم حرف زدیم.
مسعود كیمیایی هم همین طور بود. من سال هاست ایشان را می شناسم؛ ایشان یكی از افرادی بود كه از قبل می دانست قرار است تغییر جنسیت بدهم و چه مشكلی دارم. یكی از خوشبختی های من حضور این آدم ها بود كه كنارم بودند و توانستم روی كمك و اطمینان قلبی ای كه به من می دادند حساب كنم و برای تغییر جنسیت اقدام كنم.
ارتباطاتی كه قبل از تغییر جنسیت داشتید بعد از آن هم ادامه پیدا كرد یا تغییر كردند؟
بیشتر رابطه هایم را بعد از جراحی هم حفظ كردم اما چند تا دوست خوب داشتم كه متاسفانه آنها را دست دادم و الان فقط گاهی تلفنی با آنها در ارتباط هستم.
با چه چیزی مشكل داشتند؟ اینكه راه اصلی زندگی تان را انتخاب كردید و تغییر جنسیت داده بودید یا مشكل، چیز دیگری بود؟
نپذیرفتند، اصلا موقعیتی را كه داشتم نپذیرفتند. می گفتند این فكری كه درمورد خودت می كنی با چند جلسه روانكاوی حل می شود و خیلی جدی نیست. می گفتند تو بی دلیل یك مشكل كم اهمیت را بزرگ كرده ای. این گروه رابطه شان را كاملا با من قطع كردند و همین موضوع خیلی اذیتم كرد.
حتی در یك دوره، افسردگی گرفتم اما چون اعتقاد داشتم زمان، مشكلات را حل می كند، همه چیز را به گذشت زمان سپردم و در حال حاضر بیشتر آنهایی كه دیدشان نسبت به این كارم منفی بود من را پذیرفته اند. حالا خیلی ها فهمیده اند كه ما باید آدم ها را به خاطر چیزی كه هستند دوست داشته باشیم، نه چیزی كه دوست داریم باشند.
همكارانتان چطور؟ آنها با سامان ارسطو مشكلی ندارند؟
حالا دیگر همه سامان را بیشتر از فرزانه می شناسند و می پذیرند و این همان اتفاقی است كه باید بیفتد. قبل از جراحی مدام باید دلیل رفتارهایم را به دیگران توضیح می دادم و می گفتم این زنی كه شما می بینید واقعیت دنیای من نیست؛ من فقط جسم زنانه دارم. همین باعث می شد آنها را آزار بدهم و روزهای پرتنشی را بگذرانم و حتی یك زن قلدرمآب به نظر برسم .اما حالا دیگر نیازی نیست بخواهم چیزی را ثابت كنم برای همین خیلی آرام تر از قبل هستم. آن وقت ها توی چشم هایم فقط و فقط ترس و افسردگی بود.انگار مدام درحال پنهان كردن خودم بودم...
با كدام یك از دوستان بازیگرتان رابطه بهتری داشتید؟
مائده طهماسبی و همسرشان فرهاد آئیش، مستانه مهاجر، مهتاب كرامتی، مسعود كیمیایی، رابعه اسكویی، مجید جعفری و خیلی های دیگر. دوستان هنرمندم راحت پذیرفتند.
عزت الله انتظامی، محمدعلی كشاورز و خیلی از كسانی كه سن وسال بیشتری از آنها گذشته و فكر می كردم این اتفاق را خیلی راحت نپذیرند اما باز هم به من خیلی كمك كردند و شرایطم را همانطور كه بود پذیرفتند.
رابطهتان با خانواده تان چطور است؟
راستش الان خیلی بهتر از قبل شده؛ فقط بعضی وقت ها نمی دانم از روی قصد و غرض است یا ناخودآگاه، آنها من را به اسم قبلی ام صدا می زنند و این كمی آزاردهنده است.
در این مدت هیچ وقت این رابطه قطع نشد؟
نه خوشبختانه؛ البته فاصله سنی من و خواهرهایم كمی زیاد است. مثلا بزرگ ترینشان ۵۸ساله است؛ بالطبع كنارآمدن با شرایطی كه من داشتم برایشان كار راحتی نبود با این حال هیچ وقت رابطه مان را با هم قطع نكردیم. شاید این رابطه مدتی كمرنگ شد اما من هیچ وقت نخواستم خودم را پنهان كنم چون اعتقاد داشتم كار درستی انجام داده ام و همین باعث می شد میلی به پنهان كردن خودم نداشته باشم.
با بچه ها چطور؟ بچه های اقوام و آشنایان؟
خیلی خوب است، چون یك كودك درون دارم كه اسمش سیناست؛ سینا سال هاست كه همراه من است.نه بزرگ می شود و نه دست از شیطنت برمی دارد؛ من۵۰ تا خواهرزاده دارم كه عاشقم هستند، من هم عاشق آنها هستم.
هزینه جراحی ها زیاد بود؟ برای تهیه اش مشكل نداشتید؟
دو تا جراحی اولم نزدیك به ۹ میلیون تومان هزینه داشت كه با كمك مهتاب كرامتی و پادرمیانی هایش به ۴۰۰ هزار تومان رسید و این واقعا كمك بزرگی بود كه هیچ وقت فراموش نمی كنم. جراحی دوم كه مهم ترین و اصلی ترین جراحی بود پول زیادی می خواست؛ چیزی حدود ۲۰ میلیون تومان كه با كمك ۳۰ نفر از همكارانم این مبلغ تهیه شد و بالاخره خرداد ماه سال گذشته آخرین عمل تغییر جنسیت را انجام دادم. اگر كمك آنها نبود با مشكل روبه رو می شدم.
بهزیستی هم كمك كرد؟
متاسفانه آسیب دیدگان خیلی از آسیب های اجتماعی زیر نظر بهزیستی هستند اما من و امثال من زیر شاخه ای از وزارت بهداشت هستیم و فقط می توانیم با بهزیستی در تعامل باشیم. هزینه ای كه دولت برای كمك به جراحی ما در نظر گرفته ۱۰ میلیون تومان است اما در عمل بهزیستی در مرحله اول ۴ میلیون می دهد و در قسط بعدی یك میلیون تومان البته ممكن است این مبلغ قسط ها به صورت دیگری هم باشد،مثلا اول ۳ میلیون بعد ۲ میلیون. حالا بماند كه چقدر برای همین پول باید برو بیا داشته باشیم و از این اتاق به آن اتاق برویم و از هر جایی نامه بگیریم و تمام اینها ما راخسته تر می كند...
مشكلات دیگری هم داشتید؟
خیلی زیاد؛ مثلا بهزیستی برای ما پزشك تعیین می كند. آنها خودشان راضی نمی شوند كه گربه شان را زیر تیغ جراحی بیندازند كه شناختی از او ندارند اما بچه های ما با همه مشكلات روحی، روانی و خانوادگی ای كه دارند و بحرانی كه قرار است پشت سر بگذارند باید زیر نظر پزشكی كه به آنها معرفی می شود، عمل كنند. ما نه كلینیك مخصوص داریم، نه پزشك، نه مشاور و نه حتی انجمنی كه بتوانیم با آن در ارتباط باشیم. جمعیت ۴ هزار نفری تی اس ما درواقع انگار وجود ندارند.
بعد از جراحی چطور؟ مشكلات باز هم ادامه دارد؟
همه فكر می كنند فقط دیوانه ها باید بروند روانپزشك اما بچه های ما بعد از جراحی قطعا باید تحت نظر باشند اما این امكان برای خیلی ها فراهم نیست. ببینید، ما فكر می كنیم اگر عمل جراحی تغییر جنسیت را انجام بدهیم دنیا برایمان بهشت می شود اما خبری از این جور چیزها نیست. وقتی در جمع بچه ها بودم و می گفتم باور كنید بعد از عمل هم زندگی همین است باورشان نمی شد. زندگی همین است اما بعضی ها كه به خودشناسی نرسیده اند،كارهای عجیبی می كنند، زن ها زیادی زنانه رفتار می كنند و مردها غیرت های كاذب و افراطی از خودشان نشان می دهند.
گذشته را فراموش كرده اید؟
نه، نباید فراموش كنم، فقط دیگر كاری با آن ندارم. نمی دانم چرا بعضی ها عكس های آن روزهایشان را می سوزانند و همه خاطراتشان را كتمان می كنند. من معتقدم كه جسمم تغییر كرده و با روحم همسو شده است. پس چرا باید عكس هایم را پاره كنم؟ باور كنید الان دیگر حتی به دیروز هم فكر نمی كنم چه برسد به گذشته.
چطور از فرزانه به سامان رسیدید؟
وقتی تغییر جنسیت دادم، با همسرم اسم هایی مثل فرزین، بردیا و سامان را انتخاب كردیم، هركدام را چند روز صدا زدیم؛ سامان بیشتر از همه اینها به من می آمد و دوستش داشتم.
ازدواجتان به كجا رسید؟
سال ۸۷ با همسرم نامزد كردیم، ۹ تیر ۸۸ تاریخ عقدمان بود و اردیبهشت ۹۰ از هم جدا شدیم.قسمت این بود كه اینطوری زندگی كنم .
ارسطو تمام مدت مصاحبه به همسرش هدی فكر می كرد و دلش می خواست آنجا بود.... / مصاحبه : آینده نیوز
ویدیو مرتبط :
بازیگری که تغییر جنسیت داد
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
سامان ارسطو، بازیگر زنی که تغییر جنسیت داد
او این روزها مشغول اجرای نمایش «همه دزدها كه دزد نیستند» است كه البته بازگشت او بعد از هشت سال به عرصه كارگردانی در تئاتر است؛ هشت سالی كه به گفته خودش ممنوعالكار نبوده ولی غیرمستقیم اجازه كاركردن پیدا نكرده است! نكتهای كه در زندگی او حواشی زیادی ایجاد كرده بود، تغییر جنسیت وی بود كه او را وارد فاز جدیدی از زندگی و حتی حواشی كرد.
سامان ارسطو چهرهای شناختهشده در عرصه بازیگری تئاتر، سینما و تلویزیون است. او سالهاست كه به تلاش و فعالیت مستمر در این زمینه مشغول است و علاوه بر بازیگری، كارگردانی را نیز بارها تجربه كرده است. او این روزها مشغول اجرای نمایش «همه دزدها كه دزد نیستند» است كه البته بازگشت او بعد از هشت سال به عرصه كارگردانی در تئاتر است؛ هشت سالی كه به گفته خودش ممنوعالكار نبوده ولی غیرمستقیم اجازه كاركردن پیدا نكرده است! نكتهای كه در زندگی او حواشی زیادی ایجاد كرده بود، تغییر جنسیت وی بود كه او را وارد فاز جدیدی از زندگی و حتی حواشی كرد.
همه دزدها كه دزد نیستند!
این روزها مشغول اجرای نمایشی به نام «همه دزدها كه دزد نیستند» اثری از داریوفو هستم كه توسط جمشید كاویانی ترجمه شده و بعد از سالها دوندگی توانستم برای اجرای آن سالن بگیرم؛ آن هم سالن مشایخی چون به افرادی مثل من سالن تئاتر شهر را نمیدهند. اجرای ما از سوم دی شروع شده و تا 21 دی ادامه دارد. این نمایش ماجرای دزدی است كه برای دزدی وارد خانه شهردار میشود ولی در آنجا با اتفاقات عجیب دیگری روبهرو میشود.
بازگشت من به صحنه تئاتر
من بعد از هشت سال مجدد با این كار به صحنه تئاتر بازگشتم و برای این كار بسیار دوندگی كردم. زمانی به من گفتند مجوز كار دارم كه كارگاه نمایش را خراب كردند و به زمان جشنواره خوردیم. من هم مجبور شدم این كار را به رغم میل باطنیام در سالن مشایخی روی صحنه ببرم. به هر حال بودجه كه همیشه متعلق به از ما بهتران است. ما گفتیم بودجه نمیخواهیم، فقط سالنی برای كار بدهید كه مردم بیشتری آن را بشناسند و بیایند. بعد از 28 سال كار و سختی، سالن کوچک استاد مشایخی در مجموعه ایرانشهرشاید برای كارگردانی كه یكیدو سال آمده باشد خوب باشد اما برای من نه.
نمیدانم چرا ؟
هیچوقت نفهمیدم چرا در طول سالهایی كه كار نكردم، اجازه كار نداشتم. نامهای به من دادند كه شما ممنوعالكار نیستید! اما عملا قضیه طوری بود كه با آزارهای مختلف جلوی كار مرا میگرفتند. من در این هشت سال كاری نداشتم. قرار بود در نمایشی نقش اول را داشته باشم اما وقتی سر كار رفتیم به آنها گفته بودند اگر سامان ارسطو در كار شما باشد، اجازه كار نخواهید داشت. آنها نیز كار را با بازیگر دیگری ادامه دادند و اگرچه اولین كار كارگردان بود اما نمایش را در تئاتر شهر به اجرا برد. بعد آقایان حیدری و موسوی زیر حرف خود زدند كه ما این حرف را نزدیم.
حتی از آنها رسما شكایت كردم اما ترتیب اثری داده نشد. علنا از آنها در مصاحبههایم نام میبرم تا بیایند جلو و سكوت نكنند كه بدانم علت این بدگوییها چه بوده است. حتی كاری را برای اجرا انتخاب كردم كه گفتند نمیشود چون متن مناسبی ندارد و... اما بعد دیدم همان كار در بهترین سالن با كارگردان و گروه دیگری اجرا شد. حتی كار را بازبینی نكردند كه من بپذیرم كارگردانی من ضعیف بوده و كارگردانی آن شخص قویتر. این مشخص است كه فقط نمیخواستند من آن را كار كنم.
بایکوت شدهبودم
هرگز جایی به شكل مستقیم یا غیرمستقیم اسمی از ممنوعالكار بودن من نبود اما به شكل عجیبی بایكوت شده بودم. من در تمام این سالها نهلابی كردهام، نه پول دادهام، نه پارتی داشتم، نه آدمی را واسطه كردم و نه جز خدا جلوی كسی تعظیم كردهام. آنها یك فرد كرنشگر میخواستند كه من این كار را نمیكنم. بعد از جراحیهایم فقط یك نمایش كارگردانی كردم آن هم با واسطه كه برای اجرا سالن محراب را دادند؛ سالنی كه تماشاچی را باید به زور به آنجا برد و به هر حال اجرای من و زحماتم در آن كار سوخت.
حتی پوستر مرا هم نزدند. برای همین كار «همه دزدها كه دزد نیستند» نیز به قدری دیر مجوز دادند كه من فرصت مناسبی برای تهیه پوستر نداشتم.
شوهای فشن برگزار كنید!
روزی در فرهنگسرای ارسباران به من گفتند اگر چهره دارید، اینجا اجرا بگذارید. من نمیدانم یعنی چه؟ خب چرا یك شو فشن نمیگذارید كه تمام چهرههای سینما بیایند، روی صحنه قدم بزنند و مردم هم پول بدهند. دلیل آنها این است كه وجود چهره فروش را بالا میبرد اما نمیدانند در این صورت آن آقا و خانمی كه میآید تئاتر، برای تماشای آن بازیگرها میآید و نه برای دیدن نمایش. این دلیل فروش بالا نیست. البته خودشان این مسئله را خوب میدانند.
آنهایی كه دنبال بهانه میگشتند!
اصلا اینطور نبوده كه جراحی من باعث این بایكوت یا ممنوعالكاری عجیب من شود چون قبل از جراحی نیز همین مشكلات را داشتم. البته آن موقع كمتر بود. همیشه در نوعی بلاتكلیفی بودم. اگر ماجرای شخصی در بین است به من بگویند كه آن را برطرف كنم كما اینكه مشكل و شكایت شخصی را میتوان در دادگاه حل و فصل كرد و نباید جلوی كار و فعالیت من گرفته شود. آنها جواب مرا هم نمیدهند. چرا؛ چون پست دارند و من ندارم، چون میز دارند و من ندارم.
من اگر نان و پنیر خوردم حاصل تلاش خودم بود اگر جوجهكباب هم خوردم بازهم حاصل تلاش خودم بود. هرگز از حق كسی استفاده نكردهام. این ماجراها ربطی به جراحی من نداشت. وقتی كارهایم را انجام دادهام و نامهام را از قوه قضائیه گرفتم در آن تبصرهای آمده بود كه این شخص از این تاریخ با این جنسیت هستند و میتوانند ادامه كار بدهند. من حقوقبگیر وزارت ارشاد هستم و حقوقم را هم گرفتهام. در سر كار مشكلی برایم پیش نیامد و این مسائل اصلا به این موضوع مربوط نیست. برای همین هرگز فكر نكردم كه چرا جراحی كردم. هرگز پشیمان نشدم و خیلی هم خوشحالم. البته مشكل من آنقدرها حاد نبود. به نظر میآید حالا بهانهیی پیدا كردهاند و مدام با توسل به آن به این جریان دامن میزنند.
ای آقا. . . چرا دروغ میگویید؟
بعضیها با درآمد تئاتر خانه و ماشین میخرند اما واقعا مگر میشود؛ پس چرا ما نتوانستیم؟ من در تمام كارهایم نقش اصلی بودم اما چیزی ندارم. در سینما هم با كارگردانهای خوبی مثل كیمیایی، فرهادی، تبریزی و. . . كار كردم. طرف لباس 500 هزار تومانی میپوشد و میگوید فقط تئاتر كار میكند. مگر میشود.
آن وقت بازیگر من با 10 سال تجربه تئاتر پول ندارد تا سر تمرین بیاید. پول اجاره خانهاش را ندارد. من در اداره تئاتر كار میكنم آن وقت سالن تمرین ندارم. باید بیایم پلاتو را ساعتی هشت هزار تومان اجاره كنم. آن هم با این اسم كه مدرس، كارگردان و بازیگر باسابقه تئاتر هستم كه آن هم بدون هیچ دلیلی نمیخواهند اجازه بدهند كار كنم. چرا اینقدر دروغ میگویید؟
قصه زندگی خودم را نوشتهام
در حالحاضر قصهای نوشتهام كه زندگی خودم است و اگر روزی سالن تئاتر شهر را به من بدهند، آن را كار خواهم كرد چون آنجا خیلی بیشتر دیده خواهد شد و اثرگذارتر خواهد بود. متاسفانه در حالحاضر دو سالن بیشتر نداریم كه مردم آنها را بشناسند؛ فقط تئاتر شهر و ایرانشهر؛ باقی سالنها را مخاطب به راحتی نمیآید.
من دلم میخواهد تئاتر مرا همه مردم ببینند. تئاتر مختص قشر خاصی نیست. یك اصطلاح بدی باب شده به اسم تئاتر روشنفكری! در حالیكه اول باید روشنفكر را پیدا كنیم. دلم میخواهد تئاتر مرا حتی آن كسی كه خیابان را جارو میكند، ببیند چون یك مشكل اجتماعی است و اجتماع را همه آدمها تشكیل میدهند.
تغییر جنسیت دادم، نه تغییر فکر
مسئله مهم این است كه در جراحی كه چه من و چه هر شخص دیگری انجام دادهایم، تغییر جسم و جنسیت برای ما ایجاد شده است. یعنی من قالب فیزیكیام تغییر كرده و ربطی به افكارم ندارد. من اگر آدم مثلا بدذاتی هستم یا برعكس آدم خوبی هستم، بعد از جراحی كه تغییر نمیكنم. این ویژگیها مربوط به ذات من است. به همین علت هویت من همان است كه بود. من هنوز هم همان آدم سابق هستم چه در لباس قبلی و چه در لباس فعلی. نگاه من و ذهنیت ارسطو تغییر نكرده است.
حس خوبی از جراحیام دارم
وقتی جراحی روی من انجام شد، خیلی حس خوبی داشتم، احساسی مانند حس رهایی. من فیلم «آینههای روبهرو» را دیدم و به نوعی در تمام مدت كار كنارشان بودم. از من مشاوره گرفتند و حتی خانم طائرپور لطف كرد اسم مرا در تیتراژ آورد. من پلان به پلان فیلم گریه كردم و تمام آن را لمس و درك میكردم.
هرچند فیلم كاستیهایی هم داشت و ماجرا را آنچنان دردناك نشان نداد و خیلی سریع از كنار برخی مسائل عبور كرد. به نوعی كارگردان نمیخواست مخاطب را نیشگون محكمی بگیرد و حرفش را به آرامی زد. متاسفانه آن اتفاقی كه باید برای فیلم میافتاد، رخ نداد. اكران و تبلیغات خوبی نداشت و ماهیت كار خیلی در زمان اكران مشخص نبود. چه بسا اگر اینطور میشد، انعكاس بیشتری داشت.
برای تصمیمم بهای سنگینی پرداختم
من زمانی تصمیم به جراحی گرفتم كه در اوج كارم بودم. راستش باید زمانی میرسید كه من به خودم بگویم دیگر نباید به این شكل ادامه بدهم. باید حتما به آن خودشناسی و باور خودم میرسیدم. اینكه باور كنم من مهم هستم. حس كردم باید از این قالب رها شوم و در جسم واقعی خودم قرار بگیرم. من در مصاحبه قبلیام با ایدهآل هم گفتهام كه انسان باید به آن مرحله از باور برسد كه تصمیم بگیرد. باید این پروسه طی میشد تا به آن برسم.
معتقدم آدم برای رسیدن به برخی چیزها، باید بهایش را نیز بپردازد. من باید به آن مرحله میرسیدم كه بتوانم بهای كارم را بپردازم و از آن مشكلات احتمالی نترسم. شاید در این بها دادن شما تنها شوید، چیزهایی را از دست بدهید و... که برای من هم بهای سنگینی بود. چیزهای زیادی را از دست دادم. بعد از آن جراحی، دیگر نتوانستم در سینما خیلی كار كنم. بعد از «چشم» ساخته جمیل رستمی كاری نداشتم؛ بیش از 10 سال میشود. سریال «سرزمین كهن» كمال تبریزی هم كه توقیف شد. برخی دوستان قدیمیام كنار كشیدند و حتی دیگر جواب مرا هم ندادند. اما جناب تبریزی همیشه باز از من استقبال كردند.
با عشق به تئاتر ادامه میدهم
با این همه آزار، ادامه دادن كار برای من واقعا از روی عشق است. سال 75 پدرم فوت شد. از تهران به شاهرود رفتم. پدرم بیمارستان بود. فردای آن روز به كما رفت و فوت شد. بدون معطلی بعد از تشییع جنازه برگشتم تئاتر و كارم را ادامه دادم. این فقط عشق است و نمیشود آن را تعریف كرد. یاد گرفتهایم كه تئاتر ورای هر چیز و هر احساسی است.
تئاتر برای بچه پولدارهاست!
خیلی از افراد جدیدی كه بهراحتی در ایرانشهر و تئاتر شهر اجرا میروند، بچه پولدار و میلیونر هستند. تئاتر ما شده تئاتر سرمایهداری. خب شفاف بگویید كسانی كه پول ندارند، نیایند. حرف من این است، اگر قرار است بودجهای در كار باشد به همه بدهند؛ حالا اگر به یك نفر بیشتر بدهند، با اینكه انصاف نیست اما باز اشكالی ندارد. اینطور نباشد كه حق چند نفر را هم بگیرند و به گروههای دیگر بدهند و بعضیها اصلا چیزی نگیرند. مثل پدری كه چند فرزند دارد، قرار نیست به یكی از آنها یك میلیون بدهد، به یكی 500هزار و به دیگری اصلا پولی ندهد.
این ظلم است. حق من این نیست كه بعد از سالها تدریس تئاتر در روستاها، شهرها، محلهای دورافتاده و. . . اینطور با من رفتار شود. حتی از تمام آدمهایی كه من به عنوان بازیگر با آنها قرار داشتم، بپرسید كه من حق خودم را به عنوان بازیگر نگرفتهام چون برای من مهم نبوده است. همیشه گفتم پول بچههای گروه مرا بدهند، خود من مهم نیستم. من در جمعه بازار بساط كردهام كه هر تئاتر و هر فیلمی كار نكنم!
خسته شدهام اما هنوز ایستادهام!
این روزها بعد از این همه اتفاقات خیلی خستهام اما هنوز ایستادهام. محكم هم ایستادهام. دوست ندارم كسی از آنها كه این روزها هوای مرا نداشتند، سر مزارم بیایند یا بعد از مرگ از من یاد كنند. مُرده كه مُرده است، جسمی است كه به خاك سپرده شده. بهتر است تا زنده هستیم هوای هم را داشته باشیم. چرا تا زندهایم به هم لبخند نزنیم و دستان هم را محكم نگیریم. . . ؟ در حالحاضر بیمار و مشكوك به اماس هستم و حتی دارو مصرف میكنم. پزشك گفته نباید دچار استرس شوم اما واقعا مگر میشود؟ زندگی من پُر شده از استرس. از طرفی دوست ندارم از ایران بروم. میخواهم اینجا بمانم و آن چیزی كه حق من است را بگیرم. میخواهم كار كنم. من حتی فرش زیر پایم را فروختم و كار كردم ولی كنار نكشیدم!
اخبار فرهنگی - مجله زندگی ایده آل