فرهنگ و هنر


2 دقیقه پیش

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس | برگزاری مراسم عروسی | باغ عروسی تشریفات ۵ ستاره بهبود با مدیریت بهبود اصلانی صاحب سبک در اجرای دیزاین های ژورنالی و فانتزی ، اجرا ...
2 دقیقه پیش

خواندنی ها با برترین ها (81)

در این شماره از خواندنی ها با کتاب جدید دکتر صادق زیباکلام، اثری درباره طنز در آثار صادق هدایت، تاریخ فلسفه یونان و... آشنا شوید. برترین ها - محمودرضا حائری: در این شماره ...

دلبری دارم که در دل بیقراری میکند (مسعود آذر)



شعرهای مسعود آذر, اشعار عاشقانه

دلبری دارم که در دل بیقراری میکند

میکُشد هر روز جان و راز داری میکند

نیست بیجا کانکه خورشید ازپیِ دیداراوست

گرکه با شمعی چو من ناسازگاری میکند

تا نگارم را کند دور از گزند ِ روزگار

ماه شبها روی بامش پاسداری میکند

گرنهد گامی به صحرا ، تا ببوسد پای یار

چشمه از خاک ِبیابان خویش جاری میکند

ابر باران نیست آنچه میچکانَد کاین رغیب

در هوای لمس ِ یارم گریه زاری میکند

در نسیمی تا گُلم دستی به گیسو میبرَد

چشم ِ جان خاکِ جهانرا آبیاری میکند

چلچراغی مینماید زآتش ِ دل چهره ام

شب چو در باغ ِ خیال ِ من گذاری میکند

بس کنید ای عاشقان خواب ِ گُل و گلخانه را

دل به بیداری به یادش لاله کاری میکند

یار ِ ما را ماه و خورشید و فلک دارند بس

خاک بر سر آذر از درد ِ نداری میکند

منبع:massoudazar.com


ویدیو مرتبط :
هلالی و سیب سرخی:آدمی که این بختشه بزار بگه که وقتشه / یک دلبری دارم عجیب این دل من پایتختشه

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

نسیم دوش به دل بوی آشنا آورد (مسعود آذر)



نسیم دوش به دل بوی آشنا آورد, شعر و ترانه

نسیم دوش   به دل  بوی  آشنا  آورد
چه آشنا  تب و لرزی  به غمسرا  آورد

 

بقای  عمرِ  گرانم  فدای   خاطرِ دوست
که خود  نیامد و جانی  به جانِ ما آورد

 

چه خوش که خاکِ رهش برتنِ نسیم افتاد
که دوش بر سرِ جان تاجی از طلا آورد

 

نیازِ  دل   چه به دنیا و   آخرت ، زاهد
چو هر دو را به نسیمی درین سرا آورد

 

ببوس پنجه ِعشق و نه دست ِ زُهد که من
در آتش  افکنم   این تن   اگر  شفا آورد

 

ز تلخی   می ِ خامت   سخن مگو ساقی
به لب نگر  که نگارم شکر  مرا  آورد

 

مگر  به جای  خدا   دلبرم نشست آنشب
که جان ِ تازه  برین   عمر ِ بینوا  آورد

 

خوراک ِروز و شبِ دل شد اشک و خون جگر
بنازم  آن غم ِ عشقی   که  اشتها   آورد

 

چو سوخت شمع ِشب هنگام جان سپردن گفت
که آذر  اینهمه  سوز ِ  دل  از کجا  آورد

 

منبع:massoudazar.com