فرهنگ و هنر


2 دقیقه پیش

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس | برگزاری مراسم عروسی | باغ عروسی تشریفات ۵ ستاره بهبود با مدیریت بهبود اصلانی صاحب سبک در اجرای دیزاین های ژورنالی و فانتزی ، اجرا ...
2 دقیقه پیش

خواندنی ها با برترین ها (81)

در این شماره از خواندنی ها با کتاب جدید دکتر صادق زیباکلام، اثری درباره طنز در آثار صادق هدایت، تاریخ فلسفه یونان و... آشنا شوید. برترین ها - محمودرضا حائری: در این شماره ...

حامد بهداد: من اونی نیستم که میشناسید



سینما کاراکتر از جنس او را نیاز داشت، مرد عاصی و برون‌گرا که تنها انگار با جنس کاراکتر سازی حامد بهداد در فضای نقش‌های مختلف درست شکل می‌گرفت. حال این که از جنس خود است و شبیه هیچ کسی نیست.

سینما کاراکتر از جنس او را نیاز داشت، مرد عاصی و برون‌گرا که تنها انگار با جنس کاراکتر سازی حامد بهداد در فضای نقش‌های مختلف درست شکل می‌گرفت. حال این که از جنس خود است و شبیه هیچ کسی نیست.

 

اخبارفرهنگی,اخبار بازیگران,حامدبهداد

 

تیپی از بازیگری را با ورود خود به سینمای ایران آورد. در پس آن شاهد بودیم که کسانی خواستند شبیه‌اش نقش آفرینی کنند ولی مانند او نشدند. سینما کاراکتر از جنس او را نیاز داشت، مرد عاصی و برون‌گرا که تنها انگار با جنس کاراکتر سازی حامد بهداد در فضای نقش‌های مختلف درست شکل می‌گرفت. حال این که از جنس خود است و شبیه هیچ کسی نیست، در این روزهای آخر اسفند ماه سال 94 به گفت‌وگو با ما نشسته است، از خود می‌گوید از دنیای بازیگری‌هایش و نظر خود را در مورد بعضی از هم‌نسلان بازیگری خود می‌گوید و در انتها از حواشی می‌گوید که حول و حوش او زیاد گفته می‌شود. قبل از شروع مصاحبه در دو جمله کوتاه می‌توان حامد بهداد را مردی ساده، صادق و بی‌تعارف معرفی کرد که به هنرمند بودن خود مطمئن است.

در جشنواره فیلم فجر امسال بازی حامد بهداد را در دو فیلم «نیمه شب اتفاق افتاد» و «هفت ماهگی » دیدیم. در فیلم اول که در نخستین روز جشنواره روی پرده رفت، حامد بهداد همانی بود که پیشتر دیده بودیم اما در فیلم «هفت ماهگی» حامد بهداد قصه کاملا متفاوت بود؛ درون‌گرا بود و دیگر عاصی نبود.
پس به نظر می‌آید شما از من فیلمی ندیده‌اید!

دیدم،تقریبا همه را دیدم.
چرا فیلم‌ها و نقش‌های درون‌گرا که فضیلت و تفاوت می‌دانید، یادتان نمانده است.

این تاکید بر اینکه در معدود آثاری که بازی کردید، کاراکتر،‌ مردی برون‌گراست و در بیشتر موارد فردی عاصی، به این معنا نیست که حامد بهداد توان بازیگری در نقش‌هایی جز این را ندارد، شاید این خواست اکثریت کارگردانان از بهداد بوده که اینگونه بازی کند، شاید هم در سینما، بازیگری نداریم که بتواند همچون حامد بهداد اینگونه کاراکترها را به تصویر بکشد. منظور از گفتن این که کمتر دیده شده از فضای مرد عاصی در فیلم‌ها خارج شوید این نبود که توانایی‌هایتان در نقش آفرینی زیر سوال برده شود.

توانایی‌های من که زیر سوال نمی‌رود. ماجرا اینجاست که بازیگران گاهی با تیپ خاص در جهان سینما ثبت‌نام می‌شوند. به عنوان مثال جیمز استوارت، در اغلب آثار بازیگریش، تصویر یک دهاتی ساده و صمیمی را از خود به جای می‌گذارد یا جیمز کاگنی که عموما او را یک گانگستر کت و شلواری می‌بینیم. یا مارلون براندو تصویر یک یاغی وحشی با شلوار جین و تی‌شرت (به قول هامفری بوگارت) را از او سراغ داریم. هر بازیگری با تصویر و تفسیرشخصی خودش به دنیای بازیگری اضافه و در جهان ثبت نام شده است.

حالا در همین راستا، ممکن است مرا با تفسیر نادیدنی خودم نسبت به جهان خویش، مردی عصیان زده و عصبی به‌خاطر بیاورید که البته «عصبی» واژه غلطی است برای تعبیر نقد بازیگری. این برداشت از بازی و کارم، ناشی از عدم شناخت صحیح درباره بازیگری است. شاید شما،دو، سه فیلم سینمایی در بدو ورودم به سینمای ایران دیده‌اید و مرا با آن شمایل به یاد می‌آورید.

 مثلا فیلم «این زن حرف نمی‌زند» را خودم خاطرم هست که، بازی بازیگران در آن زمان، شبیه ذهنیت صدا و سیما بود، مثل قالب سریال‌های شبیه «در پناه تو»، آن جوانی که مادرش صدایش می‌زد: «محمدم» و خیلی هم محبوب خانواده‌ها بود. اما من به شدت از ترسیم آن شخصیت‌های تلقینی تلویزیون فراری بودم و در همان فیلم «این زن حرف نمی‌زند» شیوه را در بازیگری مغایر با رفتار تلقینی جامعه و تفکر تلویزیونی گرفتم.

 آنها همه پسرهای خوب و موجهی بودند و اطوار آدم‌های مصنوعی را در می‌آوردند که البته تزریق جامعه سنتی است. می‌خواستند خوب باشند اما من با تغییری که احمد امینی در صحنه پایانی فیلم داد به عنوان بازیگر سعی کردم، متناسب با جهان واقعی خود حرکت کنم. آن صحنه پایانی «این زن حرف نمی‌زند» تمام زشتی‌ها و کثافتی که به نسل و زندگی من نسبت داده بودند، همگی را با شهامت عربده می‌کشیدم که: آری، آری من چنینم. من تمام آن صفات بدی هستم که می‌گویید و نعره می‌کشیدم: به بدترین معنیش فکر کن.

 دیالوگ‌هایی که خودم برای نقش خودم نوشته بودم و احمد امینی کارگردان می‌پرسید: مطمئنی اینها را می‌خواهی بگویی؟ آن نقش سروش در فیلم «این زن حرف نمی‌زند» آن کاراکتر پسر بد و گند نام و کثافت که هزار برچسب از همجنس‌باز، فاسد، معتاد و متجاوز به او می‌چسباندند در کنار رفتار اتو کشیده و دروغین، کاراکترهای سریال‌های تلویزیونی که بیشتر شبیه تصنع اجرای مجری‌های جوان آن سال‌های صدا و سیما بود، فریاد می‌کشید و اقرار به زشتی می‌کرد اما واقعیت داشت.

 برای همین، نقش و شخصیت مرا می‌پذیرفته‌ای، چون ما به ازای آن را در جامعه سراغ داشتی. دروغ نبود. مثال ژاندارک قزمیت گذشته از آتش و بی‌گناه و معصوم با لبخندی که ذهن غالب جامعه روی صورتت کشیده، نبود. گمان می‌کنم طرز شروع کارم را در بدو ورودم به سینماست که در فیلم‌هایی مثل «بوتیک»، «این زن حرف نمی‌زند» و شاید تا حدودی «کافه ستاره» بیشتر به‌یاد می‌آورید.

 

اخبارفرهنگی,اخبار بازیگران,حامدبهداد

 

بعضی از بازیگر‌ها وقتی در آثاری حضور دارند به مخاطب پیش زمینه‌ای از قصه می‌دهند، ‌اینگونه بگویم، ‌مثلا لیلا حاتمی اگر جزو بازیگران یک فیلم باشد بلافاصله به ما یادآوری می‌کند که این فیلم در فضای نقش آفرینی این بازیگر حتما به دنیای زنی می‌پردازد که یک مشکل و معضلی دارد یا غمزده است.

لطفا به من یک شخصیت زن در جهان نمایش معرفی کنید که در یک فیلم حضور دارد و هیچ مشکلی ندارد. زن این جامعه به محض ورود به جهان نمایش و سینما، با انبوهی معضل و گره دراماتیک وارد فیلم می‌شود. حالا سوال اینجاست که شما به عنوان مخاطب، چه تصویر و رازی را، همراه لیلا حاتمی در فیلم‌هایش سراغ داری. جوابش همان‌هایی است که الان شمردیم. من اما انبوهی تضاد در رفتار نقش‌هایش و بینابینی در بازی‌اش می‌بینم. معصومیتی آمیخته با رفتارهای انفجاری. پرخاشگری و غم و چه و چه. اصولا به خاطر شرایطی که بر حق و حقوق زنان رفته و آنها هم نافرجامی‌هایی را متحمل شده‌اند ما آنها را (بازیگران زن) روی پرده سینما، معترض می‌بینیم.

شاید هم سینمای ما به سمت سینمای اجتماعی گرایش پررنگ‌تری دارد و همین می‌شود که زنان سینمای ما در این کاراکتر‌ها دیده می‌شوند. زنان بازیگر ما می‌توانند و توان این را دارند تا در دنیای کاراکتر‌های زنانه دیگری نیز نقش‌آفرینی داشته باشند ولی چون سینمای ما، سینمای اجتماعی تلخ و تیره را پر تعداد‌تر در آثارخود دارد، کاراکتر پردازی‌های زنان بازیگر ما نیز در همین محورحرکت می‌کند و محدود به اینگونه پردازش‌هاست،گویا زن با معضلاتش برای سینما از این جنس جذاب‌تر است.

به کاراکتر زنان در سینمای تجاری هم نگاه کنید فضا همین است. معضلات دنیای زنانه نیز قابل‌برشماری است. افسرده است، مورد تعرض قرار گرفته، به شخصیت و هویت او احترام گذاشته نشده، نادیده گرفته شده، به حقوق انسانی‌اش بی‌حرمتی شده یا این‌که دچار سوء تفاهم در رابطه‌هایش شده، خیانت دیده، خیانت می‌کند و ... در سینمای تجاری هم، کاراکترهای زنان در همین حال و هوا می‌گذرد اما وقتی در مورد شمایل کلی یک بازیگر صحبت می‌کنیم ماجرا فرق می‌کند.
بله! مثلا من وقتی می‌شنوم ‌حامد بهداد بازیگر یک فیلم شده، تصور می‌کنم مرد پرخاشگر برون‌گرایی در این فیلم هست که حامد بهداد آن نقش را بازی می‌کند.

فیلم «زندگی جای دیگری است» را دیده‌اید؟
منظورم همین است، همین که خیلی کم پیش می‌آید این کاراکتر مرد عاصی را در فضای بازیگری حامد بهداد نبینم، مثلا وقتی به تماشای فیلم «هفت ماهگی» هاتف علیمردانی نشستم، باز این تصور را داشتم که حامد بهداد، مرد برون‌گرای این داستان است ولی اینگونه نبود، مثل بیشتر موارد حامد بهداد تند مزاج قصه نبود، عصبانی می‌شد ولی آستانه تحملش پایین نبود.

حالا چه فضیلتی دارد که بازیگر بر خلاف تصور تماشاگرش بازی کند؟ به نظرم وقتی یک بازیگری امتحان خود را در فضاسازی کاراکترهایی پس داده، بهتر است، گاهی اوقات کار اصلی خود را انجام دهد و تیپی را که تماشاگر از او انتظار دارد، گاهی شارژ کند.

 

اخبارفرهنگی,اخبار بازیگران,حامدبهداد

 

نکته‌ای که گفتید در مورد بعضی بازیگران صحیح است، شاید شما هم باید در همان فضای مرد عاصی و برون‌گرای خود، بازیگری را ادامه دهید، قصد منفی نگاه‌کردن به این نوع بازیگری کلیشه‌ای نداشتم.

من هم برداشت منفی از حرف‌های شما نکردم. به هر حال توانایی یک بازیگر، گاهی محدود است و گاهی نامحدود. باید دید من جزو کدام دسته محسوب می‌شوم.

این سوال هم وجود دارد و این‌که حامد بهداد جزو بازیگرانی است که کم فیلمنامه به او پیشنهاد نمی‌شود، خودتان چرا بازیگری در این فضای کاراکتر را از میان نقش‌ها انتخاب می‌کنید؟
از آموخته‌هایمان در دوران دانشجویی همین است که چه نقش‌هایی را براساس توانایی‌هایمان انتخاب کنیم و در ادامه چگونه به سمت آن کاراکتر برویم و آن را ایفا کنیم. این انتخاب‌ها می‌تواند گاهی درست یا غلط باشد.

پس خودتان احساس کردید با اینگونه کاراکتر‌ها می‌توانید جای مناسب‌تری در سینما داشته باشید.
بستگی به بافت ذهنی بازیگر دارد. مثلا بازیگرانی جوان مانند رضا عطاران و رامبد جوان را در نظر بگیرید. این دو از هر موقعیت ساده و معمولی می‌توانند درون‌مایه‌های طنز و شوخی‌های نهفته در دل هر موقعیتی را پیدا کنند. می‌توانند از تماشاگر خنده بگیرند. آن‌هم در موقعیت و وضعیت‌هایی که کمتر امکان آن به چشم دیگر بازیگران می‌آید.

گفتید که فارغ‌التحصیل رشته تئاتر هستید ولی ما کمترین حضور حامد بهداد را در تئاتر و روی صحنه نمایش داشته‌ایم، چرا؟
شاید حضور در سینما تبدیل به یک عادت بد شده و باید آن را احتمالا با حضور برصحنه تغییر دهم اما به غلط یا اشتباه خودم را دانشجو و علاقه‌مند به تئاتر می‌دانم. به‌خاطر می‌آورم، هم نسل‌های من که در سینما راه پیدا کرده بودند، یا مجری تلویزیون بودند یا از طریق پدرهایشان امکان حضور در برخی فیلم‌های سینما را پیدا کرده بودند یا حداکثر، مدرسه‌های خصوصی بازیگری رفته بودند.

به موازات این می‌دیدم که از همسالان و نسل من که تحصیلات تئاتری داشتند، کمتر به سینما راه پیدا می‌کنند و نمی‌توانستم بدانم چرا تجربیات و دانسته‌های بعضی‌هایشان بر عکس روی صحنه، در جلوی دوربین، خوب از آب در نمی‌آید و من همیشه مترصد آن بودم که آن رهایی و آزادی بازیگر روی صحنه را جلوی دوربین سینما بیازمایم. اتفاقی که در فیلم دوم (بوتیک) توانستم آن را تجربه و ظاهر کنم.

 

اخبارفرهنگی,اخبار بازیگران,حامدبهداد

 

پس برداشت ما از مرد عاصی به خاطر کاراکترهایی که شما مقابل دوربین می‌پردازید، نزدیک به واقعیت است. حامد بهداد مقابل دوربین یک مرد رها شده است.
مرد رها شده خیر! احساس و تعبیرم از بازیگری و زندگی‌ام را برون فکنی می‌کردم و نیروی حاصل از مدتی در قفس محبوس بودن را احساس می‌کردم که میل به ارائه آن در بازیگری سینما داشتم. رهایی به معنای زیبایی‌شناختی آن، رهایی به معنای خوانش شخصی من بازیگر از وقایع اطرافم در زندگی.

تاکید کردید که آنچه مقابل دوربین از حامد بهداد می‌بینیم رهایی است، حال توصیف شما از رهایی در بازیگری چیست؟
آن رهایی ویژگی و توانایی ذهنی است که بازیگر، پس از تمرین‌های بسیار آن را روی صحنه تئاتر یا جلوی دوربین بازیگری به دست می‌آورد که من آن را در هیچ بازیگر ایرانی سراغ ندارم. به ندرت آن را در برخی بازی‌های خسرو شکیبایی می‌دیدم. دستور عمل ذهن بازیگر، مبتنی بر شرایط حاضر و موجود روی صحنه و جلوی دوربین و ارتباط بازیگر با ذهن خود یا داشتن توانایی بدنی و نیروی جسمی برای بروز آن دستورالعمل ذهنی، بدون آن‌که چیزی کم یا زیاد باشد، چیزی که باعث شگفتی تماشاگر می‌شود. بازی مارلون براندو در آخرین تانگو در پاریس، بهترین مثال و بیانگر مقصودم است. هنوز پس از گذشت آن‌همه سال، نمونه‌ای از بازی هیچ بازیگری تا این اندازه در دنیای سینما و نمایش سراغ ندارم.

 دروازه مرلین استریپ هم همچنین. در فیلم «آگوست: اوزیج کانت» تا حدی دیدم، منظورم اینهاست. همین رهایی را شما ظاهرا در بعضی از بازی‌های بهروز وثوقی دیده‌اید اما محصول استعداد و تمرین بی‌شمار آن بازیگر است، شاید در فیلم‌های «کندو» و «سوته دلان» تا حدی شاهد پردازش‌های آنی آن بازیگر در حین ایفای نقش باشیم. منظورم از رهایی، پردازش‌های انفجاری ذهن بازیگر است که البته از مسیرها و کانال‌های زیبایی شناسانه باید عبور کند و آموزش بازیگری مقصودش همین است.

رهایی روی صحنه که در بدن و صورت و سلول‌های یک بازیگر می‌بینید گاهی در انواع قاب‌ها و چارچوب‌های دوربین به دست نمی‌آید، حالا چه باید کرد که این‌همه ارتعاش افکار را به عنوان بازیگر به دوربین سینما بچشانیم، چون اصولا سینما به راحتی این امکان را به بازیگر نمی‌دهد. شاید شناخت از عکس و عکاسی این اختیار را به بازیگر بدهد که تا حدی بتواند، امکانات نمایش روی صحنه را توسط دوربین، ترجمه به بازیگری در سینما کند. من اصلا نمی‌فهمم چرا بازیگرها عکاسی نمی‌کنند.

بازیگری که عکاسی می‌داند چه برتری بر بازیگری که عکاسی را حرفه‌ای نمی‌داند، دارد؟
عکاسی، ذهن بازیگر را آماده نگه می‌دارد که وقتی مقابل دوربین فیلمبردار قرار می‌گیرد بتواند خود را از زاویه دید فیلمبردار ببیند، کمترین دلیل این است که درکی از تصویر ذهنی و نور پردازی فیلمبردار داشته باشد.

 

اخبارفرهنگی,اخبار بازیگران,حامدبهداد

 

از عشق به بازیگری گفتید، این علاقه به دنیای بازیگری و این‌که بخواهید روزی خودتان بازیگر شوید از چه سنی با شما همراه شد؟
از 9 سالگی تئاتر بازی می‌کردم. معلم‌های تئاترم آن زمان در نیشابور ‌ابوالقاسم اثنی‌عشری، حمید کریمی و علی سیدانی بودند. همدوره‌ای‌هایم مهران احمدی، رضاکاهانی، امیرحسین صدیق و... بودند. در دوران دبیرستان هم اساتیدم؛ رضا صابری، داوود کیانیان، منصورهمایونی، رضاسید حسینی و زنده‌یاد رضا سعیدی بودند.

 از همدوره‌ای‌های آن وقت هم محمود رحیمی، محمد عاقبتی و پیام یزدانیان در خاطرم است. در دوران دانشگاه بیشتر در محضر استاد حمید سمندریان بودم. البته دیگر اساتیدی چون پرویز پورحسینی، اکبر زنجان‌پور، منیژه محامدی، امیر دژاکام، رکن‌الدین خسروی، قطب‌الدین صادقی، بهزاد فراهانی و محمود دولت‌آبادی و خیلی‌های دیگر یادم می‌آید.

میان این اساتید، نگاه‌تان بیشتر به دید هنری کدام‌شان بود؟
حمید سمندریان.

کاراکتری که سینما کم داشت و با ورود شما این کمبود از بین رفت، کاراکتر خود شماست یا طراحی شده است؟ البته الان که من مقابل شما نشسته‌ام خیلی از زاویه‌های این کاراکتر معروف حامد بهداد در فیلم‌ها را در رفتار معمولی شما هم می‌بینم.
گاهی شخصیت فیلم‌ها و خودم همزمان با هم زندگی می‌کنند ولی تشخیص آنها با من است. چرا؟ چون من کسی نیستم که شما توصیفش می‌کنید یا می‌بینید. آکنده از هزاران ماسک و نقاب هستم. نقاب‌هایی که لایه‌لایه همراه همگی ماست.

ما گاهی تبدیل به مادر و پدرمان، گاهی شبیه ناخودآگاه جمعی جامعه، زمانی شبیه دیگر بخش‌های روح و ذهن‌مان می‌شویم که هر کدام به شدت متفاوت از هم هستند اما تشخیص آن، مستلزم شناخت دقیق از بازیگری و روانشناسی است. ارزیابی این مرزهای روانشناختی در بازیگری به اندازه خود انسان اهمیت دارد. تفسیری درباره ایگو و سوپرایگو هر نقش. دانشی درباره ذهن هوشیار و نیمه هوشیار نقش و بازیگرش لازم است که البته گاهی نویسنده و کارگردان آن اطلاعات را در اختیار بازیگر می‌گذارند.

به کتاب‌های انسان‌شناسی و روان‌شناسی علاقه دارید؟
به روانشناسی هم ربط دارد اما بیشتر مربوط به خود بازیگری است. در دوران آموزش دانشگاهی، واحد‌های مختلف درسی را می‌خوانیم که طرز تلقی درست‌تری نسبت به انسان و اشیا و موقعیت پیدا کنیم. به هر نحوی باید، نقش و شخصیت کشف شود. تشخیص اینکه این خود بازیگر است یا نقش که در صحنه یا فیلم حرکت می‌کند، برعهده متخصص این مقوله است. با احتیاط باید به دنیای بازیگری نزدیک شد. بازیگری به اندازه وسعت انسان گسترده است.

 گاهی نویسنده و کارگردان که جهان نامعلوم خود را ترسیم کرده، می‌خواهد به شکلی محدود و مینی‌مال و گرافیکی به همراه اشاره‌هایی اندک جهان خود را نشان دهد. چرا؟ چون سینما تک بعدی است. تصور کنید نقاشی صورت شما را با دو خط بتواند طراحی کند یا سایه‌ای از صورت خود را بر دیوار خیال کنید، آیا این تصویر کاملی از شماست؟ خیر! آن مشخصاتی است که نقاش و سایه تنها با ارائه چند نشانه از شما، شما را به یاد ما می‌اندازد. درباره بازیگری و جهان نمایش هم، همین است. حال هر چقدر نویسنده و کارگردان نبوغ بیشتری داشته باشد، بیشتر به دنبال بازیگری است که درک وسیع‌تری از این نشانه پردازی‌ها داشته باشد.

از انتخاب بازیگر و ارتباط آن با کارگردان و اثر گفتید، بد نیست در همین بخش گفت‌وگو این سوال را بپرسیم که حرف‌ها می‌گوید با حامد بهداد کار کردن خیلی سخت است. بهداد در فضای پشت سر مدام با کارگردان و عوامل در چالش است. این سخنان درست است؟
من کسی نیستم که توصیف می‌کنید

این را شنیده‌اید یا تحقیق شما است؟
تحقیق که نه! ولی اغلب کسانی که با شما کار کرده‌اند این ادعا را دارند. واقعیت همین‌طور است؟

اگر هم چالشی بوده به نفع فیلم بوده است. اگر شما به عنوان بازیگری بیشتر بدانید و بخواهید مسئولانه برخورد کنید. باید چه کنید؟ راهش همین است. کاری که بازیگران تئاتر در دوره دو، سه ماهه تمرینشان به اتفاق کارگردان روی صحنه انجام می‌دهند را ما می‌خواهیم در دوره کوتاه مدت روخوانی یا جلوی دوربین انجام بدهیم. آن وقت چالش و دخالت نام می‌گیرد و چون عمدا حضور سرزنده بازیگر را توان دیدن نداریم، برایش جهانی از عیب و ایراد می‌تراشیم و البته دچار خشم و حسادت هم می‌شویم.

بازیگرانی که از جهان تئاتر آمده‌اند، شناخت آکادمیک‌تری، هم در حوزه عملی و هم در حوزه نظری در مورد انسان و نقش و نقابش دارند. منتقد و تماشاگر تئاتر با عوامل تئاتر هم‌نفس‌تر است. سینما، یک جایی مرده است. جهان بین تئاتر و سینما، جهان متفاوتی است. سینما در غیبت سوم شخص اتفاق می‌افتد. یعنی یک جایی بود و الان نیست، ما داریم یک تصویر دیگری به‌دست می‌دهیم.

پس تعصبی که نسبت به حرفه خود دارید باعث این چالش می‌شود؟
تعصب ندارم، دوست می‌دارم و صد البته چالش را مثبت می‌دانم. دراین میان بعضی کارگردان‌ها و دستیارهایشان که از نفس و خودخواهی بیشتری بهره می‌برند از هر پیشنهادی که از بیرون می‌آید خشمگین می‌شوند یا مقاومت‌های بازیگر را فقط پای نکات منفی به حساب می‌آورند و دیگر خبری از آن همه تمرین و تلاش و گفت‌وگو‌های دوستانه و کارگاهی ندارند و به آن مثبت نمی‌نگرند. قرار است فیلمی ساخته شود و همین، الباقی هم خاله زنک بازی و غیبت و قزمیت بازی چند آدم ترسو است که جرات همکاری ندارند و به حقارت خودشان در دیگران توسط بدگویی و دروغگویی می‌پردازند.

 

اخبار فرهنگی و هنری - روزنامه صبا،برترین ها


ویدیو مرتبط :
حضور حامد بهداد در اولین روز تئاتر عشق من حامد بهداد

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

حامد بهداد: دیگر منتظر هیچ چیز نیستم



اخبار فرهنگی,اخبار هنرمندان,حامد بهداد

حامد بهداد، تعارف ندارد. صادقانه حرف می‌زند و رفتار می‌کند حتی اگر حرف و رفتارش به مذاق خیلی‌ها خوش نیاید. او خودش است و از این خودبودن، حتی به قیمت تنهاماندن، ابایی ندارد.

در چهل‌سالگی، به تألیف فکر می‌کند؛ به اینکه جهان پشت دوربین را تجربه کند. این گفت‌وگو به بهانه نمایش «نیمه‌شب اتفاق افتاد» تینا پاکروان، در حاشیه جشنواره فجر رقم خورد و بحث علاوه بر بازیگری و سینما، به سیاست و اوضاع کنونی جامعه نیز کشیده شد.

چه شد که در «نیمه شب اتفاق افتاد» نقشی را بازی کردید که با خودتان خیلی فاصله دارد؟ خودتان برون‌گرا هستید و نقش‌هایی که تاکنون بازی کرده‌اید نیز اغلب با کشمکش‌های بیرونی همراه هستند. چه شد نقش یک عاشقی که از فرط خجالت موقع حرف‌زدن لکنت‌زبان ‌می‌گیرد و نمی‌تواند عشق‌اش را به زبان بیاورد، بازی کردید؟
برایم فرصت تازه‌ای بود. ما آرکی‌تایپ‌های مختلفی را زندگی می‌کنیم. گاهی هرمس یا گاهی زئوس، آفرودیت، هِرا، دیونیزوس و... . درواقع ما در جریان زندگی، نقاب و ماسک‌های مختلفی را به صورت خودمان می‌زنیم. ذهن ما ایگو و سوپرایگوی ما، اشکال مختلفی به خودشان می‌گیرند.

 

در بخش هشیار ذهن‌مان و همین‌طور در بخش ناهشیار وسیع ذهن‌مان تکانه‌هایی را احساس می‌کنیم که گاهی اوقات تبدیل به خود همان تکانه‌ها می‌شویم و در برابرشان واکنش نشان می‌دهیم. عشق، یا نیاز جنسی، یا احساسات خیلی غنی‌شده و لطیف و نحیف، یا سرخوردگی و افسردگی و... می‌تواند واکنش‌های متفاوتی را در انسان‌های مختلف رقم بزند.

 

یک بازیگر اگر فهمی درست از اوضاع و موقعیت‌های دراماتیک دارد، باید حتی در پروژه سینمایی‌ای که متفاوت از نقش‌های همیشگی‌اش است شرکت کند تا کارنامه‌‌اش پر باشد از رنگ‌آمیزی‌های مختلف با نقش‌های گوناگون. من هم با درنظرداشتن همه اینها، فکر کردم لازم است این نقش متفاوت را بازی کنم.

این تفاوت چشمگیر بین خودتان و کاراکتر حسین در این فیلم، کار را برایتان دشوار نکرد؟
موقعیت حسین در این فیلم، موقعیت قابل درکی است و راحت می‌توان با آن برخورد کرد. شاید ناکامی‌های همه ما در عشق‌های گذشته یا احتمالا آینده، می‌تواند این نیاز را در ما ایجاد کند که ما این فیلم را بسازیم، بازی کنیم یا حتی بخواهیم چنین فیلمی را تماشا کنیم و این، کاری را سخت نمی‌کند، بلکه ساده هم می‌کند؛ چون به‌هرحال عشق‌ورزیدن، دوست‌داشتن و انواع و اقسام سوءتفاهم‌های در پی‌شان که بین این مفاهیم ممکن است شکل بگیرد، ما را بارها در زندگی عادی به چالش کشانده و چندان دور از ذهن نیست.

مدت‌هاست که اوضاع سینما بحران‌زده توصیف می‌شود؛ بحران‌های مختلفی ازجمله قهر مخاطب، سیاست‌گذاری‌های نامقبول، ورشکستگی اقتصاد سینما و... در این سال‌ها تجربه شده‌اند. شما اصلی‌ترین بحران سینمای امروز را چه می‌دانید؟
شاید یک جور درهم‌ریختگی و سوءمدیریت. بودجه‌ای برای فیلم‌های مستقل و جریان‌های خصوصی سینما اختصاص داده نشده، ولی مسئولان هم، اغلب از افرادی تشکیل شده‌اند که چیزی درباره هنر نمی‌دانند. آنها سیاست را بلدند و می‌شناسند، آنها سیاست‌مدار هستند، ولی هنرمند نیستند! کارشناسان و دولتمردانی که در وزارت ارشاد هستند، کمتر درباره هنر می‌دانند.


در کارنامه‌شان اندکی تئاتر، موسیقی یا یکی، دو تا فیلم بد وجود دارد، اما آنها واقعا هنرمند نیستند. آنها دقیق و عمیق هنر و هنرمندان سرزمین خودشان را نشناخته‌اند و بی‌جهت از سوی آنها دچار ترس هستند و سانسورشان می‌کنند.

 

آنها کسانی هستند که ذهن خودشان درباره هنر محدود است و نمی‌توانند با وسعت ذهن آرتیست‌های دیگر روبه‌رو شوند و این وسعت را درک کنند و به همین دلیل چون با جهانی ناشناخته مواجه می‌شوند، دچار انقباض شده و با حس بی‌اعتمادی به هنرمند، دست به ممیزی او می‌زنند.

 

سینمای عالی‌جناب عباس کیارستمی، به کجای این جامعه می‌تواند ضرر برساند؟ ولی مسئولان هیچ توجه کرده‌اند که سینمای او می‌تواند سود برساند؟! می‌دانند سینمای او و گفت‌وگو درباره آثارش می‌تواند سطح شعور را بالا ببرد. اما ببینید امروز آقای کیارستمی کجاست؟ کجا مسئولان به پیشواز چنین شاعر مهمی رفته‌اند؟ آیا تاکنون بزرگداشتی درخور شأن کیارستمی برای او گرفته‌اند؟ مسئولان محترم هیچ متوجه هستند که هم‌عصر شما، در مملکتی که شما سیاست‌مدار فرهنگی‌اش هستید، چه کسی در این تاریخ دارد هم‌زمان زندگی می‌کند و اتفاقا تاریخ به نام او ثبت خواهد شد و نه به نام خیلی‌ها. چون از عباس کیارستمی فقط یکی هست، ولی پشت این میزها ‌هزاران آدم می‌آیند، مدتی می‌نشینند و بعد هم می‌روند.

 

هیچ به ذهن مسئولان خطور کرده که از عباس کیارستمی تجلیلی شایسته به عمل بیاورند؟ هیچ متوجه هستند که چه بر سر ناصر تقوایی آمده؟ رفتاری که با پیش‌کسوتان ما در این سال‌ها شده، به این معناست که انگار بستر جامعه دیگر ظرفیتی برای زایش چنین فرزندانی ندارد.

 

حداقل با توجه به وضعیت کنونی چنین فرزندانی نمی‌آیند و چون جامعه چنین فرزندانی نمی‌زاید، فرزندان بعدی، مشابه با همین جامعه درهم‌ریخته و منطبق با همین جامعه دنیا خواهند آمد و فکر می‌کنند که این محدودیت، همیشگی و همه‌جایی است؛ درصورتی‌که این‌طور نیست. جهان خیلی وسیع‌تر از این جغرافیاست و اندیشه خیلی وسیع‌تر از اوضاع امروز ماست. اوضاع سینمای امروز ضد جریان اجتماعی است.

به عقیده شما مشخصا کدام یک از مسئولان باید تغییر مشی دهند؟
وزیر ارشاد و نایب ایشان در سینما، باید جسورانه‌ و با شجاعت بیشتر فضایی گسترده را برای رشد و بالندگی سینما تدارک ببینند و در کنار سینماگرانشان باشند. اما وضعیتِ سال‌های گذشته کمتر باعث شده اهم فی‌الاهم در رأسِ توجه باشند.

علاوه بر انتقادی که شما به رفتار مسئولان رسمی دارید، عده‌ای هم به طور غیررسمی برای فرهنگ و هنر و به‌ویژه سینما خط و نشان می‌کشند. نمونه بارزش، اتفاقی است که برای خانم معتمدآریا در کاشان افتاد. با این عده چگونه باید حرف زد و چطور باید به آنها فهماند که این راه و رسم درست نیست؟
کاشان، یزد، اصفهان و دیگر شهرهای ما به‌هرحال پیشینه و دیرینه واضحی برای همه دارند. مردم با هر تفکری که باشند، مردم‌اند. بی‌احترامی پراکندن در فضا، مطلوب هیچ‌کس نیست. تک‌تک مردم، حتی اقشار سنتی باوجود مخالفت‌هایی که با برخی  و دیگر تفکرها دارند، احترام را جایگزین هر کار دیگری کرده‌اند. آنها مردم کاشان نبوده‌اند.

 

همه ما رشد می‌کنیم و روزی راجع به گذشته‌مان فکر خواهیم کرد. اما باز هم تأکید می‌کنم که این رفتار از «مردم» کاشان سر نزده. تنها می‌توانم بگویم که هنرمندان مملکتشان را هنوز نمی‌شناسند، اما هنرمندان آنها را می‌شناسند. شناخت ما از هم دو طرفه نیست. به محض شناخت واقعی از هم، متوجه می‌شوند که ما برادران و خواهران هستیم. نه اینکه نتوانند، می‌توانند هتک حرمت کنند، یعنی توانش هست! اما نباید این کار را بکنند.

 

اجازه ندارند فحاشی کنند. آنها می‌توانند و این قدرت را هم دارند، ولی اجازه‌اش در طبیعت موجود نیست. نمی‌توانند؛ چه به لحاظ قانون الهی و چه از نظر قانون مدنی. امروزه روز شاهد اوضاع بهتری در ایران هستیم و باید قانونمندتر باشیم. ورود آقای روحانی در عرصه سیاسی یعنی ورود منطق به عرصه سیاست.

 

باید احترام به منطق و قانون در رفتار و وجود ما، نهادینه شود. متأسفم به هنرمندی که هیچ صیانتی از او نمی‌شود، انبوهی از اضطراب و حقارت تحمیل شده و روحش آسیب دیده و متأسفم برای کسانی که هیچ خاطره‌ای از خودشان، به جا نمی‌گذارند جز ترس و ناامنی.

امسال هم مثل دو سال گذشته، فیلم آقای امیریوسفی حتی از سوی هیأت انتخاب دیده نمی‌شود و ندیده‌شده رد می‌شود؛ درحالی‌که تنها خواست‌ عوامل فیلم این بود که فیلمشان فقط از سوی هیأت انتخاب دیده شود، نه اینکه پذیرفته شود.

 

اتفاقی که باعث شد شهاب حسینی از مشاوری جشنواره انصراف دهد. لفظی که دبیر جشنواره راجع به فیلم «آشغال‌های دوست‌داشتنی» به کار برد و آن را معضل توصیف کرد، مسبب این انصراف بود. نظر شما راجع به همه این اتفاقات چیست؟ جشنواره نباید برای ما تبدیل به یک فرش قرمزی شود که فقط هنرمندان از روی آن عبور می‌کنند و جایزه گرفتنش خیلی لذت‌بخش است.

 

به نظرم باید یک دستاورد داشته باشد همان‌طور که شما راجع به نقشی که بازی کردید در نشست خبری گفتید فکر می‌کنم این نقش می‌تواند به معدل عشق در این جهان اضافه کند، به نظرم یک جشنواره‌ای با این وسعت می‌تواند دستاوردهای خیلی بزرگ‌تر و فراتر از این زمان و این مکان داشته باشد. موافقید؟
به هر حال باید پاسخ‌گو باشند. چه زمانی که هنوز در مصدر کار فرهنگی نشسته‌اند و هستند و چه در زمانی که رفته‌اند؛ چون بعدها از این اتفاقات به عنوان یک نقطه ضعف یاد می‌شود و منتقدان در برابرشان پر از سؤال خواهند نشست. برای مثال «عصبانی نیستم» یا عدم صدور پروانه نمایش برای «خانه دختر»... .

 

مجوز ساخت را خودشان صادر می‌کنند و خودشان پروانه نمایش به آن نمی‌دهند! یا سرنوشت بلاتکلیف فیلم آقای عیاری همین‌طور. به‌هرحال فجر، یک جشنواره دولتی است. باید با نظرهای دولت، همسو باشد، اما همین دولت پروانه ساخت را منطبق با نظرهای خودش صادر می‌کند و پای امضای خودش نمی‌ایستد. باید با شهامت و جسارت هرچه تمام‌تر از هنرمند دفاع شود.

 

مگر نه اینکه ما زیر پوشش نمایندگان جشنواره هستیم؟ مگر نه اینکه ما تحت حمایت وزیر ارشاد و نماینده سازمان سینمایی‌اش هستیم؟ چه کسی از حقوق ما صیانت و حمایت می‌کند؟ محافظت از حقوق ما و منافع فرهنگی ما و اقتصادی ما برعهده دبیر جشنواره، رئیس سازمان سینمایی و وزیر فرهنگ و هنر و امثالهم است و نه کسی دیگر.

 

در غیر این‌صورت چرا محملی فراهم نمی‌شود تا خودِ ما مستقیم با نمایندگان مجلس‌مان به گفت‌وگو بنشینیم و خودمان را به آنها توضیح دهیم؟ شما واسطه بین ما و آنها هستید تا اعتماد دو طرف را جلب کنید. شما که وزیر معادن و نفت نیستید! ما که ثروتی در این میان جز این نداریم. شما باید به خاطر منافع فرهنگی و اندیشه ما بجنگید.

 

پول ما از اندیشه و از زیبایی‌شناسی و هنر فراهم می‌شود. مسلما همه موضوع و داستانی قابل دفاع است آنهم در وضعیتی که کاملا اوضاع امن و متعادل توصیف می‌شود. اقشار مختلف جامعه، سال‌های سال است که به گفت‌وگو می‌نشینند و رسم گفت‌وگو را یادگرفته‌اند. چطور در چنین وضعیتی، این‌قدر ساده هنرمندی مثل محسن امیریوسفی نادیده گرفته می‌شود؟

بخشی از مسائلی که در یکی، دو سال اخیر شاهدش بودیم و واقعا در جاهایی به طور جدی دست و پای فرهنگ را بسته، برخی از نمایندگانی هستند که به قول آقای جنتی در مسائل فرهنگی دولت سنگ‌اندازی می‌کند. با توجه به اینکه کمتر از یک‌ ماه دیگر انتخابات مجلس است، شما به عنوان یک بازیگر که تأثیر اجتماعی هم دارید، چقدر توجه مردم به شرکت آگاهانه در انتخابات مجلس را ضروری می‌دانید تا لااقل در عرصه فرهنگ کمتر با مشکلات این سال‌ها مواجه شویم؟
آنها هیچ شناختی درباره هنرمند ندارند. آنها فقط می‌توانند ما را محدود و محروم کنند. هیچ‌وقت مستقیما پای حرف‌های ما ننشستند. هیچ‌وقت فضای دوستانه خصوصی برای ما تدارک ندیدند.

 

هیچ‌وقت نخواستند با چهره واقعی ما روبه‌رو شوند، چون از نرم‌شدن و منعطف‌شدن می‌پرهیزند و هنر و هنرمند آدم‌ها را منعطف می‌کند. اینها همیشه به هنرمندان مشکوک‌اند و نمی‌دانند ما اصلا داریم درباره یک چیز حرف می‌زنیم. فکر می‌کنند هنرمندان شرورند و در پی اختلال و براندازی‌اند، اما نمی‌دانند ما داریم درباره همین جامعه و درباره لابیرنت‌ها و دالان‌های یک خانه و یک واحد مسکونی حرف می‌زنیم.

و بعد می‌بینیم که هنرمندی مثل بهرام بیضایی به خاطر  همین نوع نگاه از ایران می‌رود.
چه پاسخی در آینده درباره بهرام بیضایی خواهند داد؟ مهاجرت او و محرومیت نسل جوان از حضور و وجود استادی مانند ایشان، به گردن تک‌تک ما است. پیام من به آقای جنتی این است که با قدرت و یاری بیشتر می‌توانید درباره ما و با خودمان به گفت‌وگو بنشینید! با شهامت هرچه بیشتر باید درباره وضعیت فرهنگ و هنر مملکت حرف زده شود. شما باید برای گفت‌وگو، دیالکتیکی اتخاذ کنید که کارآمد باشد.

 

شما الان حرف نمی‌زنید! شما به‌شدت با نسل جوان و تاره نیرو و نفس ناآشنا هستید. شما باید بروید و به نمایندگان درباره هنر و هنرمند توضیح دهید و اعتماد آنها را بیشتر از پیش جلب کنید. درباره انتخابات هم که پرسیدید مسلما مردم باید در آن شرکت کنند، چون بالاخره افرادی که به پارلمان می‌روند، نمایندگان ما در همین کشور هستند.

 

ما به هر روی باید رأی دهیم. باید همه با هم یکی شویم و حذف‌کردن خودمان از این انتخابات، کار غلطی است. ما نباید حضور فیزیکی‌مان را حذف کنیم، ما باید باشیم. همه ما قدِ یک رأی باید حضور داشته باشیم.

خودتان تصمیم گرفته‌اید که به چه کسی رأی خواهید داد؟
به علی مطهری حتما رأی می‌دهم؛ چون او به نظرم مرد آرمان‌گرایی است و ردصلاحیتش باعث دلخوری جامعه فرهنگی شد. ایشان پای آرمانش ایستاده. دلم می‌خواهد ایشان به عنوان نماینده مردم، یکبار دیگر وارد صحن مجلس شوند.

 

فکر می‌کنم نمایندگان دیگرمان هم همین‌قدر باید آرمان‌گرا باشند و باید پای عقایدشان بایستند و باید به خاطر مردم و آینده این سرزمین تلاش كنند. باید تصویر بهتری از ایران در ذهن داشته باشند و به‌خاطر آن تصویر بهتر، به‌خاطر مردم و ملت‌شان فعالیت کنند و سطح نشاط، شادی و زندگی بشری را در این کشور بالا ببرند.

برگردیم به خودِ شما؛ شما بعد از این همه سال، حضور در تئاتر و سینما و درخشش در جشنواره‌های مختلف، آیا هنوز چیزی مانده که حسرت یا آرزویش در دلتان مانده باشد و بخواهید که آن را تجربه کنید و هنوز فرصت آن دست نداده باشد، مثل کارکردن با یک کارگردان خاص؟
بله، هست. هنوز می‌خواهم نقش‌های بهتری را کار کنم و در جریان‌های بهتر اندیشه و هنر قرار بگیرم.

چقدر از خودتان راضی هستید؟
دنبال یک انگیزه و بهانه جدیدی می‌گردم که نمی‌دانم باید از کجا پیدایش کنم و اگر پیدایش نکردم چطور در خودم ایجادش کنم.

از حسرت‌هایتان بگویید... .
به‌هرحال دلم می‌خواهد که جهانم وسعت بیشتری داشته باشد و در سینما بیشتر فعالیت کنم و به شهرت جدی‌تر و بیشتری دست پیدا کنم. این شهرت نباید صرفا فقط از یک توفیق اقتصادی یا از صرفا بازیگربودن به دست بیاید. این باید از اندیشه به دست‌ آید. این باید از طرز تفکر و مطالعه و سواد بیشتر سر بزند.

فکر می‌کنید به‌زودی فیلم‌سازی را تجربه می‌کنید؟
بله، اگر این مصاحبه باعث دلخوری نشود و به ما پروانه ساخت بدهند. (با خنده) اینکه شوخی است. اگر واقعا همت بیشتری شامل حالم شود، حتما فیلم می‌سازم.

امسال سیمرغ می‌گیرید؟
فکر نمی‌کنم.

شما که کارتان را لااقل در فیلم خانم پاکروان تمام و کمال انجام داده‌اید، چه چیز مرددتان می‌کند؟!
سیمرغ‌گرفتن اصولا ربطی به بازی خوب یا بد بازیگر ندارد. این بازی بد نیست که باعث می‌شود تو سیمرغ نگیری و این بازی خوب نیست که باعث می‌شود تو سیمرغ بگیری. من در 16سالی که کار کردم شاهد ناداوری‌های بسیاری بوده‌ام که خب چیزی حداقل برای من همراه نداشته جز کشته‌شدن ذوق و زحمتم در زمینه بازیگری، ولی گریزی هم نیست. بهتر است که جشنواره برگزار شود.

 

بهتر می‌دانم که این جشنواره هر سال بهتر و بهتر برگزار شود. من باوجود انتقادهایی که از کمیسیون فرهنگی مجلس دارم، باوجود انتقادی که از وزیر یا آقای ایوبی یا دبیر جشنواره، دارم باید این را هم اضافه کنم؛ که ما به هر حال متشکریم بابت اینکه این جشنواره سرپاست.

 

بیایید فکر کنیم این جشنواره سینمایی و فرهنگی در کشور ما نبود! بیایید فرض کنیم این 10 روز جشنواره تئاتر، این 10 روز جشنواره موسیقی و این 10 روز جشنواره فیلم نبود. مملکت ما چه اتفاق بزرگی را از دست می‌داد؟ به‌هرحال ممنون‌دار هستیم که این بستر فرهنگی مهیاست.

خودتان منتظر سیمرغ هستید؟ هنوز جایزه برایتان مهم است بعد از 16 سال کار و همه موفقیت‌هایی که تجربه کرده‌اید؟
نه.

برایتان مهم نیست و منتظرش هم نیستید؟!
واقعا منتظرش نیستم. بعد از این مصاحبه که دیگر اصلا!

چرا؟
کلا قلبم برایش نمی‌تپد.

این حسی است که از قدیم داشتید یا تازه در شما به وجود آمده؟
این حسی است که باید از قدیم می‌داشتم، اما نداشتم. من بابت جایزه‌ای هم که سر فیلم «جرم» گرفتم، به‌شدت متأسفم و فکر می‌کنم بیخود هیجان زده شدم و ‌ای کاش آن یک سیمرغ را نمی‌داشتم.

چرا؟
دلم نمی‌خواست سال 89 جایزه بگیرم.

یعنی قانعید؟
خیر.

پس چه دلتان می‌خواهد؟
هیچی، فقط دلم می‌خواهد که هنرمند بزرگی باشم. دلم همیشه می‌خواسته بازیگر بزرگی باشم. دلم می‌خواسته تأثیری را که یک بازیگر بزرگ بر جهان می‌گذارد من هم بگذارم.

خب مگر تا الان با نقش‌هایی که ایفا کرده‌اید، نگذاشته‌اید؟
فکر می‌کنم خیر.

چه باعث می‌شود این‌طور فکر کنید در شرایطی که محبوبید؟
محبوب، امام رضاست. همان‌طور که بارها گفته‌ام هرکسی می‌تواند توفیق خودش را ماحصل تلاش، کسب دانش، کسب عقل و سواد بداند. من توفیقم را از مسائل دلی‌ام در رابطه با ایشان دارم و این توفیق و محبوبیت به مراتب اولا به ایشان برمی‌گردد و من هیچ‌چیزی را به پای خودم نمی‌نویسم. من بیشتر دلم می‌خواست هنرمند بزرگی باشم.

 

من فقط دلم می‌خواهد خوب کتاب بخوانم، خوب فیلم بسازم و بازیگر خوبی باشم. دلم می‌خواهد توفیق بیشتری نصیبم شود، دلم می‌خواهد بیشتر رشد کنم و بیشتر وسعت پیدا کنم.

می‌گویید دلتان نمی‌خواسته آن سال برای «جرم» جایزه بگیرید. پس برای کدام فیلم دلتان سیمرغ خواسته؟
هیچ‌کدام.

و الان هم منتظر هیچ جایزه‌ای نیستید؟
اصلا، اصلا.

منظورم در این مقطع است؟
دیگر هیچ‌وقت منتظر هیچ‌چیز نیستم. فقط دلم می‌خواهد تلاش کنم هنرمند و بازیگر بهتری شوم.

پس تنها سودایتان این است که هنرمند بهتری باشید!
به نظر شما این زیاد نیست؟ این عالی نیست؟ این سودای خالصی نیست؟ این دیگر اصلا سودا نیست. این یک خواهش غنی‌شده است. من دلم می‌خواست مثل داریوش مهرجویی، عباس کیارستمی و ناصر تقوایی بودم. دلم می‌خواست مثل یکی از این بزرگان بودم.

 

دلم می‌خواست مثل خسرو شکیبایی بودم. یا مثل بازیگران بزرگ جهان؛ مثلا آل‌پاچینو بودم. دلم می‌خواست خیلی شکسپیر و ادبیات را می‌شناختم. دلم می‌خواست بر جهان بازیگری و بر زیبایی‌شناسی عالم تأثیر زیادی می‌گذاشتم. دلم می‌خواست به‌جای کوروساوا، من کارگردان فیلم «آشوب» بودم.

 

یا «هفت سامورایی» را من می‌ساختم. دلم می‌خواست مثل چارلی چاپلین بودم، ولی گویی شهامت رنجی را که آنها برده‌اند نداشته‌ام و خب قاعدتا گنجی را که آنها بردند، هم من نمی‌برم. به همان میزان گنج به نصیب می‌بری که شهامت رنج‌بردن داری. به همان میزان توفیق نصیبت می‌شود که خطر کنی و در دلش بروی. چون تمام توفیق‌ها در پسِ ترس و آن سوی ترس است.

و خودِ شما در بازیگری ریسک نکردید؟
چرا ولی تعابیر غلطی از آن شد. از سوی کسانی که هیچ دانش و سوادی درباره بازیگری نداشتند و برخی از منتقدهای دروغین نشستند و بدگویی کردند. خودم اما می‌دانم چه کرده‌ام.

ولی به آینده عمر هنری خودتان امیدوارید؟
راستش را بخواهید دیگر به این شک دارم!

پس درحال‌حاضر به چی اطمینان دارید؟
به خداوند متعال، به زندگی. به محبت، به امام رضا (ع)، به مادرم، به روح پدرم، به عشق اعتماد دارم. به درختانی که هنوز قطع نشده‌اند و ممکن است قطع شوند، اعتماد دارم. به دو، سه پرنده باقی‌مانده در این شهر کثیف که دارند دود گازوئیل و بنزین می‌خورند- و هنوز زنده‌اند- ایمان دارم. به عشق ایمان دارم. به مهربانی ایمان دارم. به اشعار حافظ ایمان دارم و به اشعار مولانا... به دست‌های زحمت‌کشیده یک کارگر حلال‌خور باشرف اعتماد و اطمینان دارم.

اخبار فرهنگی - شرق