فرهنگ و هنر


2 دقیقه پیش

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس | برگزاری مراسم عروسی | باغ عروسی تشریفات ۵ ستاره بهبود با مدیریت بهبود اصلانی صاحب سبک در اجرای دیزاین های ژورنالی و فانتزی ، اجرا ...
2 دقیقه پیش

خواندنی ها با برترین ها (81)

در این شماره از خواندنی ها با کتاب جدید دکتر صادق زیباکلام، اثری درباره طنز در آثار صادق هدایت، تاریخ فلسفه یونان و... آشنا شوید. برترین ها - محمودرضا حائری: در این شماره ...

ترانه علیدوستی را خاص تر ببینیم (2)



فیلم نامه را می خوانم، اگر نظرم نسبی هم جلب شود با فیلمساز قرار می گذارم و خیلی سوال می پرسم چون می خواهم خود کارگردان فیلمی را که در ذهن دارد به من معرفی کند.

 قرار گفت و گو با ترانه علیدوستی را یکی دو روز بعد از آن که «استراحت مطلق» اکران شد گذاشتیم؛ آخرین روزهای سال بود و معلوم نبود بشود فرصتی برای گفت و گو پیدا کرد. گفت و گو ماند برای روزهای بعد از تعطیلات که تازه معلوم شده بود تلویزیون آگهی «استراحت مطلق» را نپذیرفته ولی ظاهرا شیوه ی تبلیغات تازه ای که کاهانی و گروهش برای این فیلم پیدا کرده بودند تماشاگرانی را که مخاطبان پی گیر سینمای کاهانی اند به سینما کشاند.

وقتی به این فکر کردیم که با ترانه علیدوستی گفت و گو کنیم می دانستیم که فقط قرار نیست درباره ی این فیلم حرف بزنیم؛ می خواستیم درباره ی بخش های دیگری از کارنامه اش هم حرف بزنیم؛ به خصوص به عنوان مترجمی که ترجمه اش از داستان های آلیس مونرو خوب دیده شد و قدر دید و لا به لای حرف ها خواستیم به سریال های محبوبش هم اشاره کند؛ سریال هایی که ظاهرا آن ها را به خیلی از فیلم ها ترجیح می دهد و وقتی درباره شان حرف می زند واقعا هیجان زده است. چند کلمه ای هم درباره ی «شهرزاد» حرف زدیم؛ سریالی که حسن فتحی دارد برای نمایش درشبکه ی خانگی می سازد و بقیه ی حرف ها را گذاشتیم برای وقتی که آن سریال آماده ی پخش شود.

 

اخبار,اخبار فرهنگی ,ترانه علیدوستی

 
سینمای خالی خالی
و این سندروم وحشتناک دقیقا چیست؟
ببینید؛ رعایت مرز جدی گرفتن و جدی نگرفتن «خود» کار ظریفی است. و همین است که اکثرا در فیلم ها اذیتم می کند؛ به خصوص در فیلم هایی که ادعای سنگین بودن و برچسب هنری بودن دارند. می بینی قاب درست است، فیلم برداری زیبا است، بازیگر دارد زور می زند، دیالوگ ها سنگین است اما فیلم خالی است چون خودش را بی خود جدی گرفته. فیلم خالیست چون به جای اینکه سرشار از سینما باشد، سرشار از جذابیت قصه و تصویر و  محتوی باشد، سرشار از «منیّت» فیلمساز است. این «خود»ی که فقط برای او موضوعی جدی است.

گاهی باید به آن ها گفت این چیزهایی که در ذهن تو مفاهیم متعالی شده اند به خاطر مطالعه ی اندکت است و بخش عمده ای از مخاطب تو این درس ها را پاس کرده. فیلم ها خوشگل و بی محتوا هستند. یا از آن بدتر، سر و شکل فیلم زیباست اما فیلم تقلبی است. شابلون گذاشته اند با رعایت چهار فرمول تکراری جواب های تکراری بگیرند. من پارسال یکی از شصت داور فیلم کوتاه مستقل خانه ی سینما بودم. هفتاد و هفت فیلم کوتاه دیدم. شما فکر می کنید فیلتر چند تا از این ها خاکستری بود؟ چند فیلم در گورستان اتفاق می افتاد؟ چند فیلم در برف؟ چند فیلم در ختم؟ اینسرت دود سیگار؟ خانه به هم ریخته ی روشنفکر الکلی؟ غیرقابل باور است آمار این تکرار. وضع فیلم های بلند هم همین است.

این نگاه انتقادی کار را برای تان سخت نمی کند؟
کار که هیچ، زندگی را برایم سخت می کند. برای همین عوض شده رویکردم به سینما. هر فیلمی را به دلیلی می پذیرم. با رعایت استاندادها البته. بیشتر اوقات می روم که بحث کنم و سروکله بزنم و بسازم و لذت ببرم. سعی می کنم تا جایی که می توانم نقشی ایفا کنم در کمک کردن به فیلم ها. نه اینکه من چیز خاصی بلد باشم، اما پر از پیشنهادم. همین.

رفتن و همکاری کردن بهتر از عقب نشستن و نق زدن است. گاهی. گاهی هم دلایل دیگری دارم و فیلمی را بازی می کنم؛ مثلا «زندگی مشترک آقای محمودی و بانو» فیلمی نیست که به خاطر ارزش های سینمایی قبولش کرده باشم. با خودم فکر کرده ام چه بهتر که من این نقش را بازی کنم بلکه بتوانم بخشی از عقایدم درخصوص مسایل زنان را با خودم به این فیلم بیاورم یا باعث شوم بین قشر دیگری از مردم بحثی این چنینی هم راه بیفتد.

 

اخبار,اخبار فرهنگی ,ترانه علیدوستی

 زندگی مشترک آقای محمودی و بانو


اما حتما می دانید که برخورد عمومی با فیلم این بود که کپی ای از سینمای فرهادی ارائه کرده و چرا وقتی بهترش را دیده ایم باید تماشایش کنیم؟
به نظرم مقایسه ی درستی نیست. این هم شابلون جدید و تکراری نقدنویسان است! هرکی هرکار می ند می گویند ادای فرهادی را درآورد. آن ها هم زحمت بکشند نقد بنویسند جای این حرف ها. دلیلش هم این است که فرهادی عالی است. فکر می کنم منظورشان این است که می خواسته اید به استاندارد بالای نزدیک شوید و نتوانسته اید. این نه تقصیر فرهادی است و نه تقصیر این ها. این سینما گامی به جلو برداشته و باعثش فرهادی بوده. مسلما جریان کلی سینما تاثیر مستقیم می گیرد از این رشد. به این نمی گوییم کپی؛ فیلم های دیگری را دیده ام که یک مقدار کپی کاری در آن ها هست ولی اینها نه.

مثلا «ملبورن»؟
خیر. «ملبورن» را ندیده ام، فیلم نامه اش را خوانده ام.

چی شد که بازی نکردید؟
باردار بودم و نرسیدند کار را شروع کنند. آن قدر طول کشید که بارداری ام مشهود بود و دیگر نشد.

یعنی اولش پذیرفته بودید که بازی بکنید؟
بله؛ بدم نیامد از فیلم نامه؛ یعنی فیلم نامه ی اولیه را که خواندم گفتم اگر تا دو، سه ماه دیگر فیلم برداری را شروع کنید می آیم که نشد.

فیلم نامه اگر تاحدی قابل قبول باشد با کارگردان درباره اش حرف می زنید؟ درباره ی فیلم نامه پیشنهاد می دهید یا می خواهید نظر کارگردان را بدانید؟
فیلم نامه را می خوانم، اگر نظرم نسبی هم جلب شود با فیلمساز قرار می گذارم و خیلی سوال می پرسم چون می خواهم خود کارگردان فیلمی را که در ذهن دارد به من معرفی کند. از حرف هایش چیزهای بیشتری دستگیرم می شود و مسلما شناختی هم از خودش پیدا می کنم و آن وقت راحت تر تصمیم می گیرم.

یعنی درباره ی فیلم می پرسید؟ یا درباره ی چیزهای دیگری هم حرف می نزید؟ مثلا درباره ی حوزه ی اجتماعی.
از دریچه ی همان فیلم وارد می شویم اما قطعا درباره ی خیلی چیزها حرف می زنیم. بیشتر مساله ام این است که بدانم از فیلتر فیلمی که قرار است در آن باشم جامعه چه شکل است. این چیزی است که برایم مهم است. خیلی وقت ها نشانه هایی حتی روی کاغذ همن پیدا می شود، حتی در جمله بندی ای که آدم ها با آن تایپ می کنند. لحظه های خیلی کوچکی که شاید خود فیلم نامه نویس ها هم فکر نکنند دقیقا لحظه ی خوب فیلم شان همین است، اما وقتی خیلی فیلم نامه بخوانید دست تان می آید که چه طوری این لحظه ی خوب را پیدا کنید.

حالا اکر فیلم نامه در فاصله ای که آن را خوانده اید تغییر کند و سر  و شکلش کاملا عوض بشود و کارگردان به شما نگفته باشد چه طور؟
معمولا نسخه ی جدید را می فرستد اگر اینطور باشد.

 

اخبار,اخبار فرهنگی ,ترانه علیدوستی

 فیلم آسمان زردِ کم عمق


می خواهم «آسمان زرد کم عمق» را مثال بزنم که ظاهرا دوستش ندارید؛ دست کم شکل فعلی فیلم را و این طور که از قول شما گفته بودند فیلم نامه طور دیگری بوده؟
نه؛ اینطور نیست. ما فیلمنامه ی مشخصی نداشتیم. یک خط کلی داشتیم و گاهی شرح سکانس. اینها را به مرور و روز به روز با هم در می آوردیم. این که من دوستش نداشتم هم تعبیر غلطی است. من در درک داستان و شخصیت کمی مشکل داشتم. و محصول نهایی با احترام به تمام طرفداران بی شمار فیلم، سلیقه ی سینمایی من نیست. اما وقتی کار می کردیم با کمال میل این همکاری را پذیرفته بودم و از ته دل کار می کردم. همانطور که گفتم من پای کارهایم می ایستم و همه را فیلم های خودم می دانم.

عجیب است؛ چون این طور شنیده بودیم که فیلم نامه ای خطی داشته و بعد در تدوین عوض شده.
نه؛ این که می گویم سلیقه ام نیست، به دلیل مونتاژش نیست؛ بیشتر سر صحنه این مساله را پیدا کرده بودم، احساس می کردم بیش تر از همیشه دارم می گردم دنبال این که باید چه باید بکنم که به نتیجه برسم، و کمی کلافه بودم. دلم نمی خواست کسی این را متوجه شود و متاسفم اگر اینطور شده.

خب، به نتیجه هم رسیدید چون یکی از بهترین بازی های تان است.
خوشحالم که این را می گویید. من فقط چون نمی فهمیدم این فیلم چه شکل فیلمی خواهد سردرگم بودم. من که سر مونتاژ نیستم، ولی به نظرم سر صحنه همه با هم داریم فیلم را می سازیم. فیلم کار من هم هست؛ درنتیجه حق دارم بدانم روند قصه چیست. ممکن است بهتر بازی کنم اگر بهتر بفهمم. آقای توکلی خیلی با من صحبت می کردند؛ اما بیشتر درباره حال و هوای قصه تا خط و ربط داستان. یعنی هر دو حسن نیست داشتیم فقط زبان مان کمی متفاوت بود. اعتراضی هم نکردم چون فهمیدم شیوه شان این است و بعضی چیزها را در اتاق مونتاژ تصمیم می گیرند. این یک اختلاف نظر ساده است و من واقعا تلاشم را برای فیلم کرده ام و برای آقای توکلی خیلی احترام قائلم.

اخبار,اخبار فرهنگی ,ترانه علیدوستی

 مادر قلب اتمی و خلاقیت


فارغ از این که این اتفاق بالاخره افتاده یا نیفتاده بازی تان طوری است که تماشاگر قبول می کند بازی شما خوب است. از این بگذریم و برسیم به این که در این فاصله با کارگردان های جوان تری هم کار کردید که معلوم نبود قرار است برای فیلم های شان بچه اتفاقی بیفتد؛ مثلا «مادر قلب اتمی» که در جشنواره ی فجر هم پذیرفته نشد.
یکی از فیلم های مورد علاقه ام است. اگر بخواهم تعریف درستی از آن ارائه بدهم باید بگویم حتی اگر از فیلم خوشتان نیاید خواهید گفت فیلم خاصی است و دیدنش جالب. دست کم برایتان جالب است که چنین فیلمی ساخته شده. از آن فیلم هایی است که وقتی فیلم نامه اش به دست تان می رسد می فهمید. طرح یک خطی اش و دیالوگ نویسی اش خیل عالی بود. همان طرح یک خطی اش می گوید حاصل یک ذهن خلاق است.

ولی همه ی فیلم نامه ها که این طور نیست؟
من هم در مرحله ای هستم که ترجیح می دهم ده فیلم به قول معروف «آبرومند» را که متوسط و بی اثرند و هیچکس نمی گوید چرا بازی کردی نروم، به جایش انتخاب هایی بکنم که حتی اگر ریسک بالاتری دارند، ممکن است باعث اتفاقی شوند، ممکن است رنگ و لعاب تازه ای باشند.

حتی به قیمت پول کمتر؟
آره بابا؛ اصلا ملاکم مالی نیست. وقتی بخواهم بروم فیلمی را بازی کنم مطمئن باشید چانه اش را می زنم چون کارم است، اما ملاک اول و دوم و سومم اصلا مالی نیست.

درواقع نوبودن آن چیزی است که قرار است ساخته شود.
بله، کاری را می روم که کمی سرزنده ترم کند.

 

اخبار,اخبار فرهنگی ,ترانه علیدوستی

 
و خود کار کردن چی؟ این که آدم نباید فقط یک گوشه ای بنشیند.
بله؛ ولی خب این برای آدمی مثل من اتفاق نمی افتد. تازه الان کمی منعطف تر شده ام. مثلا بیست سالم که بود فکر می کردم هدفم از بازیگر شدن سینمای متعالی است. این است که برسم به جشنواره ی کن. امروز این هدف برایم خنده آور و پوچ است. کدام سینمای متعالی؟

الان چی برای تان مهم است؟
دوست دارم در قالب کاری که دوست دارم کنش اجتماعی داشته باشم. تاثیر فرهنگی داشته باشم. سازندگی برایم مهم است. اصلا می خواهم به هیچ فستیوالی نروم. برایم مهم نیست. احساس می کنم سنم بالاتر رفته و چیزهای دیگری برایم مهم شده.

داستان نویسی و ترجمه ی داستان

شاید بخشی اش به خاطر این باشد که علاوه بر بازیگری کارهای دیگری هم می کنید. به خصوص نوشتن و ترجمه. با این که بعضی از داستان های تان هم چاپ شد از دوره ای به بعد خبری از داستان ها نبود. دیگر نمی نویسید؟
تقریبا می توانم بگویم که نمی نویسم. آخرین فعالیتی که در این زمینه داشتم رمان کوتاهی است که نیمه کاره ماند. می دانم چه طور باید تمام شود. اما نمی نویسمش. فصل های زیادی را نوشته ام اما سه، چهار سال است که اصلا بهش دست نزده ام. همیشه هم تو فکرم هست اما بعد می گویم ولش کن. راستش متنفرم از این که بگویم رمان نوشته ام،من اصلا اندازه ی رمان نوشتن نیستم.

داستان کوتاه های خوبی می نوشتید؛ چه آن ها که تو وبلاگ می گذاشتید و چه آن ها که تو «هتف» چاپ می شدند.
ممنون؛ اما الان از آن ها هم خوشم نمی آید. مساله ی خود را جدی گرفتن دارد مقداری به خودم هم فشار می آورد. یعنی برای فاصله گرفت از چیزی که به آن نقد دارم، به لحنی در نوشتن نیاز دارم که احساس می کنم از من پذیرفته نیست؛ آن هم به عنوان رمانی از ترانه علیدوستی، پیدا نمی کنم زبانم را.

فقط لحن است یا فرصتی برای نوشتن؟ به هر حال رمان نویسی زمانی طولانی لازم دارد.
نه؛ من فکر می کنم دارم خیلی هم وقت در زندگی ام تلف می کنم. وقتی ترجمه می کنم سیصد صفحه را در مدت کمی می نشینم و تمام می کنم و خیلی هم لذت می برم. حالا اگر نصف آن زمان را بنشینم پای کامپیوتر و نصفش را بنویسم بالاخره یک چیزی نوشته ام دیگر. اما نمی کنم.

 

اخبار,اخبار فرهنگی ,ترانه علیدوستی

 
راضی نبودن از نوشتن است که می کشاندتان طرف ترجمه یا شریک شدنش با بقیه؟
من ادبیات را دوست دارم. ترجمه را هم دوست دارم؛ اصلا کلمه را دوست دارم و عشق می کنم با ادبیات و فکر می کنم که وقتی ترجمه می کنم انگار عطش جمله سازی و خیالپردازی ام فروکش می کند و ارضا می شوم و نیاز به نوشتن پیدا نمی کنم. راستش تازگی ها کمی مشکل پیداکرده ام؛ نه فقط در سینما؛ اصلا کتاب فارسی خواندن هم برایم سخت شده. گالری نقاشی و عکاسی رفتن هم برایم سخت شده. اوضاعم خراب است. هرکی بخواند می گوید خودت چه گلی به سر بقیه زدی، که کاملا حق دارد.

چرا واقعا؟ هیچ چی راضی تان نمی کند؟
نه، مگر من کی هستم که قرار باشد چیزی راضی ام کند؟ بیشتر اذیت می شوم از سوءتفاهی که از هنر هست.

فکر می کنید هنر از جامعه خالی شده؟ یعنی دیگر واقعا ربطی به جامعه ندارد؟ یا نشانی از دوره ی خودش در آن نیست؟
فکر می کنم همه تنبل شده اند. حتما آدم های خیلی باذوق و بااستعدادی وجود دارند که تنبلند و نمی دانند باید چه کار بکنند و منفعلند و در عین حال یک گروه هم راه آرتیست بودن را پیداکرده اند. می گویند ما آرتیستیم بقیه هم می گویند چشم. کسی نمی پرسد چرا.

 

 ترانه علیدوستی را خاص تر ببینیم (1)


اخبار فرهنگی - ماهنامه تجربه

 


ویدیو مرتبط :


خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

ترانه علیدوستی را خاص تر ببینیم



بعد از «پذیرایی ساده»ی مانی حقیقی که با دعواهای حوزه ی هنری و تحریم فیلم ها اکرانش محدود شد، فیلم «آسمان زرد کم عمق» را برای بهرام توکلی بازی کردم و «زندگی مشترک آقای محمودی و بانو» را برای روح الله حجازی که مدتی توقیف بود.

قرار گفت و گو با ترانه علیدوستی را یکی دو روز بعد از آن که «استراحت مطلق» اکران شد گذاشتیم؛ آخرین روزهای سال بود و معلوم نبود بشود فرصتی برای گفت و گو پیدا کرد. گفت و گو ماند برای روزهای بعد از تعطیلات که تازه معلوم شده بود تلویزیون آگهی «استراحت مطلق» را نپذیرفته ولی ظاهرا شیوه ی تبلیغات تازه ای که کاهانی و گروهش برای این فیلم پیدا کرده بودند تماشاگرانی را که مخاطبان پی گیر سینمای کاهانی اند به سینما کشاند.

وقتی به این فکر کردیم که با ترانه علیدوستی گفت و گو کنیم می دانستیم که فقط قرار نیست درباره ی این فیلم حرف بزنیم؛ می خواستیم درباره ی بخش های دیگری از کارنامه اش هم حرف بزنیم؛ به خصوص به عنوان مترجمی که ترجمه اش از داستان های آلیس مونرو خوب دیده شد و قدر دید و لا به لای حرف ها خواستیم به سریال های محبوبش هم اشاره کند؛ سریال هایی که ظاهرا آن ها را به خیلی از فیلم ها ترجیح می دهد و وقتی درباره شان حرف می زند واقعا هیجان زده است. چند کلمه ای هم درباره ی «شهرزاد» حرف زدیم؛ سریالی که حسن فتحی دارد برای نمایش درشبکه ی خانگی می سازد و بقیه ی حرف ها را گذاشتیم برای وقتی که آن سریال آماده ی پخش شود.

اخبار , اخبار فرهنگی,مصاحبه با ترانه علیدوستی,تصاویر ترانه علیدوستی


ظاهرا این چند سال کم کار تر از همیشه بوده اید؛ آن قدر که به نظر می رسد مدتی ناپدید شده بودید. واقعا کم تر بازی کرده اید؟
 
نه! ناپدید نشده بودم. تقریبا هر سال کار کرده ام اما اتفاقاتی افتاد که این کارها سروقت دیده نشدند. بعد از «پذیرایی ساده»ی مانی حقیقی که با دعواهای حوزه ی هنری و تحریم فیلم ها اکرانش محدود شد، فیلم «آسمان زرد کم عمق» را برای بهرام توکلی بازی کردم و «زندگی مشترک آقای محمودی و بانو» را برای روح الله حجازی که مدتی توقیف بود. سال بعدش هم بچه دار شدم. یعنی به نظر می آید دو، سه سال نبوده ام، اما درواقع دائم کار کرده ام.

پس در این چند سال کم کار هم نبوده اید.

نه واقعا؛ حتی بعد از تولد دخترم هم وقتی نُه ماهه بود برگشتم سر کار؛ یعنی خیلی هم توی خانه ننشستم، اما چون مدت زیادی فیلم روی پرده نداشته ام یا فیلم ها توی جشنواره نبوده این طور به نظر رسیده.

اخبار , اخبار فرهنگی,مصاحبه با ترانه علیدوستی,تصاویر ترانه علیدوستی

فیلم پذیرایی ساده


اتفاقا تماشاگرانی که کارتان را از اول جدی تر دنبال کرده بودند از این حرف می زدند که انگار رضایتی از سبک و سیاق فیلم سازی این روزهای ایران ندارید. چند باری هم ظاهرا گفته بودید آن قدر فیلم ها شبیه به هم هستند و آن قدر فیلم نامه ها از روی دست هم کپی شده اند که آدم رغبت نمی کند در آن ها بازی کند.

هنوز هم این نظر را دارم؛ خیلی فیلم نامه می خوانم و خیلی کم پیش می آید که فیلم نامه ای به نظرم خوب برسد.

برای تان ملاک این که بازی در فیلمی را قبول کنید فیلم نامه است یا کارگردان؟

اول فیلم نامه، برای این که خودِ فیلم نامه بلد است درباره ی کارگردان با شما حرف بزند.

کاهانی و استراحت مطلق

یعنی اگر کارگردان مشهوری با سابقه ی روشن پیشنهاد کار بدهد ولی فیلم نامه ای معمولی داشته باشد حاضر هستید خطر کنید و نقش را بپذیرید؟

به ندرت. مگر اینکه او عبدالرضا کاهانی باشد؛ کاهانی برای پیشنهاد «استراحت مطلق» تنها یک سیناپس نیمه آماده به من داد، اما فیلمسازی بود که خیلی منتظرم بودم باهاش کار کنم. چون با این که خودش را نمی شناختم به عنوان مخاطب به او عقیده داشتم. و همین که نمی شناختمش کار را برایم جذاب تر می کرد. وقتی با اصغر فرهادی و مانی حقیقی کار می کردم فرق داشت؛ چون دوستان خوب من بودند و می شناختم شان و می دانستم چه طوری کار می کنند. به جز آنها می توانم بگویم تنها کسی که به خاطر خودش دلم می خواست با او کار کنم کاهانی بود.

خب چه چیزی در فیلم های قبلی کاهانی بود که این قدر مشتاق تان می کرد؟ درواقع کدام فیلم هایش؟

همه ی فیلم هایش را به یک اندازه دوست ندارم. بعضی ها را خیلی دوست دارم و بعضی ها را کمتر، و در موردشان با خود او هم حرف زده ام. اما مساله این ها نیست؛ این است که همیشه حتی وقتی نقدی هم به فیلم هایش داشته ایم زاویه ی دیدش را تحسین کرده ام. لحن و پرداختش همیشه هیجان زده ام کرده. هیجان زده شدن چیز نادری است در سینمای ایران. کاهانی به دلایلی، و به شکلی فیلمساز است که فقط منحصر به اوست و این ارزش دارد.

اخبار , اخبار فرهنگی,مصاحبه با ترانه علیدوستی,تصاویر ترانه علیدوستی

فیلم استراحت مطلق


با «استراحت مطلق» انگار کاهانی یک جورهایی برگشته به دنیای «بیست» ولی با شخصیت هایش خیلی مهربان نیست؛ به نظر می آید خشن است و پایش بیفتد به آنها می خندد و مسخره شان می کند؛ آن هم آدم های پایین شهری را که هیچ چی ندارند.

من این را احساس نکرده ام در این فیلم اخیرا؛ یعنی فکر نمی کنم نگاهش زاویه پیدا کرده به این آدم ها؛ اما حتما نگاهش با روزهایی که «بیست» و «هیچ» را ساخته فرق دارد که باید هم داشته باشد. من اگر فیلمساز بودم یک روز دلم می خواست بروم سمت ابزورد و یک روز کار دیگری انجام بدهم. خب، هر هنرمندی حق دارد هزار بار در عمرش تغییر لحن بدهد و تجربه کند. این وسط آدم هایی که به چیزهایی در سینمایش دل بسته اند سرخورده می شوند.

این اتفاق ها همیشه می افتد. مساله این است که در هر حال موظفیم به صدای فیلمی مانند «استراحت مطلق» هم گوش بدهیم. شاید نگاه فیلمساز تلخ تر شده اما من اسمش را تمسخر نمی گذارم، فکر می کنم کاهانی رشد قابل اعتنایی کرده و با این که هنوز دارد با آیرونی و هجو حرف می زند بی پرواتر رفته سراغ نقد اجتماعی. این که خیلی خوب است. این که مثلا فیلم ابزورد کاهانی را بشود فمینیستی قلمداد کرد یک پیشرفت مسلم است.

احتمالا این جنبه ی فمینیستی را بیش تر می شود به این فیلم یست داد: وضعیت زنی تنها در جامعه ی مردانه ی تهران که ظاهرا به تنهایی می تواند همه ی کارهایش را انجام بدهد و مردهایی به واسطه ی کمک او دارند کاری می کنند.

فکر می کنم کاهانی اگر این قصه را می خواست پنج، شش سال پیش بساز شاید رودربایستی می کرد، شاید کمتر رویش می شد جدی بگیردش. الان به خاطر پخته شدن سینمایش است که جرات می کند بگوید نیازی نیست به فیلمم بخندید تا راضی بیرون بروید، این بار شوخی ندارم و همین است که هست. همه ی اینها با حفظ همان زاویه ی آیرونیک یا کتابی. این چیزی است که من خیلی می پسندمش.

قاعدتا کاهانی با همه ی شخصیت هایش این کار را نمی کند. به هر حال زن اصلی داستان کمی جدی تر گرفته می شود اما مردهای خیلی مضحک از کار درآمده اند. تقریبا هیچ کدام آدمی نیست که بشود بهش اتکا کرد.

چرا مضحک؟ شخصیت رضا عطاران این طور نیست. مجید صالحی هم نیست. اگر سمیرا نمی تواند به آنها تکیه کند معنی اش غیرقابل اتکا بودن آنها نیست. این همان پیچی است که قصه رویش سوار است. به جای این دسته بندی باید ببینیم وضعیت شخصیت در قصه کاهانی چه شکلی است. ظاهرا بی عمل ترین آدم در درام فیلم سمیرا است که کم ترین حرف را می زند و کم ترین کار را با آدم ها دارد. اما در واقعیت او تنها آدمی است بین آن ها که می خواهد از جایش تکان بخورد و  کنشگر باشد و برای همین نظم دیگران را به هم می زند.

این نقشی است که قبلا در فیلم های دیگر هم بازی کرده اید.

نقش بی کنش که بازی نکرده ام هیچوقت، اما آن ها جور دیگری هستند.

اخبار , اخبار فرهنگی,مصاحبه با ترانه علیدوستی,تصاویر ترانه علیدوستی

فیلم درباره الی


الی «درباره ی الی...» چی؟

شاید جایگاه الی در قصه با جایگاه سمیرا قابل قیاس باشد، نه نقش. منتها داستان «استراحت مطلق» از این قرار است که همه اصرار دارند به وضعیت غم انگیز رکورد وحشتناکشان بچسبند. از کرم دانی و توالت سازی و شب به شب سریال ترکی دیدنشان راضی اند و نمی خواهند کسی مزاحمشان باشد. سمیرا می گوید من این ریسیورها را که بفروشم خانه می گیرم و این در جهان او پیشرفت است. بی خود و بی جهت دردسر است برای بقیه فقط به همین علت.

و آن تصادف کمکی است به آن ها که از دستش خلاص شوند.

یک بحث کلی وجود دارد که اصلا بنا به قواعد سینما اخلاقی هست کار شخصیت اصلی داستان را با تصادف تمام کنیم یا نه؟ تعهد به تماشاگر و این داستان ها... ما هم در این مورد زیاد بحث کردیم. منتها فیلم که پیش رفت دیدیم از خود این ایده یک کانسپت در می آید. برای کاهانی خیلی زود مسجل شد پایان داستان این است. که ما با سمیرا داریم این شهر را دور می زنیم و بدهی هایمان را صاف می کنیم و موفقیت کوچکمان را به دست می آوریم، اما مگر نه این که این خیابان ها همان ها هستند که سمیرا فکر می کند در آنها گم می شود، از یکی به دیگری فرار می کند، یا با خیال راحت آنجا می میرد؟ این مگر عین سفری که او برای خودش متصور بود نیست؟ اسم فیلم از کجا می آید؟ می توانید بگویید که این ایده نمادین و درشت است ولی خب این پایان این داستان است و انتخاب ماست.

بعد از تصادف هم همه سرگرم کار خودشان هستند.

راحت می شوند دیگر؛ تعادل کامل برقرار می شود.

تو بی خبری هستند و فکر می کنند همه چی عادی است. خبر ندارند چه اتفاق افتاده و راحت دارند زندگی می کنند.

و مشکلات به نظرم واقعا حل می شود. یعنی هر طور که فکر کنی راحت شده اند.

اخبار , اخبار فرهنگی,مصاحبه با ترانه علیدوستی,تصاویر ترانه علیدوستی


خب، خیلی تلخ نیست؟

خیلی تلخ است، چه عیبی دارد؟ داستان تلخ هم می تواند دیدنی باشد.

حتی به قیمت این که تماشاگر کم تری برود ببیندش؟

فروشش که خیلی خوب است.

خوب است ولی خیلی هم زیاد نیست.

اتفاقا خیلی خوب است؛ بدون تبلیغات تلویزیونی، با حداقل تبلیغات شهری در این لحظه یک و نیم میلیارد را رد کرده. به نظرم خیلی عالی است؛ عوامل واقعا خیلی راضی اند. کاهانی هم می داند برای چه کسانی دارد فیلم می سازد، مخاطب «ایران برگر» را که هدف قرار نمی دهد.

«ایران برگر» که نه؛ چون فیلم سطحی بی کیفیتی است که اصلا معلوم نیست چرا ساخته شده، اما «اسب حیوان نجیبی است» انگار طیف گسترده تری داشت و بخشی از همان گروه دارند این فیلم را می سازند؛ هرچند این یکی خیلی تلخ تر است.

مخاطب که نمی تواند فیلم ساز را عقب نگه دارد. نمی شود. باید بشود به کسی که آمده و «اسب حیوان نجیبی است» را دیده گفت بیا «استراحت مطلق» را ببین و یک قدم جلو برو.

این که خیلی خوب است اگر بشود تماشاگر را جلو برد.

غیر از این نباید باشد. مخاطب باید با فیلمساز بیاید، حتی اگر فیلم را ببیند و بد بگوید اما نمی شود با سلیقه ی مردم درجا زد.

این چیزی است که در فیلم نامه هایی که می خوانید برای تان اهمیت دارد؟

خیلی زیاد.

اخبار , اخبار فرهنگی,مصاحبه با ترانه علیدوستی,تصاویر ترانه علیدوستی

پشت صحنه فیلم شهرزاد


فیلم نامه که به دست تان می رسد چی کار می کنید؟ کار با فیلم نامه از کجا شروع می شود؟ مثلا در مورد «استراحت مطلق».

زمان خیلی زیادی برای من فقط به فکر کردن به نقش می گذرد. هر فیلمنامه کدهایی به شما می دهد که هرقدر هم کوچک باشند نقطه شروع خوبی اند. بعد لباس ها می آید و بعد بازیگرهای دیگر. همه ی اینها دریچه های تازه ای برای پیداکردن نقشند. پای گریم که می نشینند خود رنگ پوست سمیرا و لک و پیس های صورتش گویای خیلی چیزهاست. بعد فکر می کنم کسی که این کیف را دستش می گیرد سلیقه اش چه شکلی است، کسی که حامد (بابک حمیدیان با آن گریم و آن رفتار و آن لباس ها) پدر بچه اش است. کسی که طلاق در زندگی اش جسارت بزرگی بوده. بعد حرف های نویسنده، حرف های کارگردان به این فکر و خیال ها اضافه می شوند. بعد که به قول آقای کاهانی قرار است از پشت میز بلند شویم و فیزیک باید اضافه شود دیگر تمرین می کنیم.

با کاهانی راه رفتنم را خیلی تمرین کردیم. کلا هم همیشه یک مرورگری توی مغزم دارم از رفتار آدم هایی که در روز همه جا می بینم، اسکن می کنم ببینم چیز به درد بخوری میان حرکت هایشان پیدامی شود یا نه. هیچوقت برای نقش نمونه پیدا نمی کنم چون بازیگری برایم ادای کسی را درآوردن نیست. این هم توهین به آن نمونه است و هم توهین به نقش. نقش ها برای خودشان آدم هستند توی دل من. دوست دارم مستقل و زنده باشند. خلاصه بعد دو روز که می آیم سر فیلم برداری امتحان می کنم و این طرفی یا آن طرفی می نشینم و حرکت می کنم جلوی دوربین و دستم می آید.

و همه ی این ها برای این است که هر کار از کارهای قبلی یک پله جلوتر باشد.

لااقل قصدم این است. دربیاید یا نیاد نمی دانم. درباره ی محصول نهایی صحبت می کنم؛ بیش تر درباره ی این حرف می زنم که قصدم از این انتخاب چی بوده؛ غیر از این که دوست داشته ام نقشی را بازی کنم که دلم می خواسته و برایم متفاوت بوده. این چیزها انگیزه می دهد به من. جز این که بازیگری حرفه ی من است و منبع درآمدم، من بی نهایت عاشق این کارم. من فقط به عشق همان لحظه ای که قصه دارد خلق می شود و پلانی یا صحنه ای دارد متولد می شود در این حرفه هستم. باقی- حواشی اش هیچ فرقی به حالم ندارد. آن هم در فضایی که آلوده به سندروم وحشتناک سهل انگاری است. تازه دارم فیلم های هنری مان را می گویم؛ بقیه را نمی گویم؛ یعنی راجع به کسانی دارم صحبت می کنم که فیلم هایشان ارزش نقد دارند.

 

اخبار فرهنگی - ماهنامه تجربه / برترین ها