فرهنگ و هنر
2 دقیقه پیش | تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالستشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس | برگزاری مراسم عروسی | باغ عروسی تشریفات ۵ ستاره بهبود با مدیریت بهبود اصلانی صاحب سبک در اجرای دیزاین های ژورنالی و فانتزی ، اجرا ... |
2 دقیقه پیش | خواندنی ها با برترین ها (81)در این شماره از خواندنی ها با کتاب جدید دکتر صادق زیباکلام، اثری درباره طنز در آثار صادق هدایت، تاریخ فلسفه یونان و... آشنا شوید. برترین ها - محمودرضا حائری: در این شماره ... |
بهترین نقش های حامد بهداد
حامد بهداد خیلی زود محبوب شد؛ در «آخر بازی» حضوری قدرتمند داشت و نامش سر زبان علاقه مندان سینما افتاد و کمی بعد با «بوتیک» شهرتی فراگیر به دست آورد. بهداد در سال های حضور مقابل دوربین اندک اندک به پختگی رسیده و سعی کرده نقش هایی به کارنامه اش اضافه کند که هم امضای کارگردان های مطرح پایش باشد و هم رد پررنگی از قدرت خودش. در این میان بعضی انتخاب های او قابل دفاع نیستند اما برآیند کلی کارنامه اش می گوید مسیر بازیگری را درست پیموده. در این مطلب 10 نقش مهم حامد بهداد گزینش و آنالیز شده است.
آخر بازی/ 1379
«آخر بازی» شروعی طوفانی برای بازیگری جویای نام است. حامد بهداد در نقش پویا صادقی نگاه ها را به خود معطوف کرد و مزد چند سال انتظارش را از فیلم همایون اسعدیان گرفت. داوران هم به او روی خوش نشان دادند و برای این نقش نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد از نوزدهمین جشنواره فیلم فجر شد. اما حالا معلوم می شود بهداد برای «آخرین بازی» چه انرژی صرف کرده.
بوتیک/ 1381
بعد از «آخر بازی» حامد بهداد نقشی مثل مهرداد را لازم داشت تا توانایی بازیگری اش را به همه ثابت کند. او برای این حضور کوتاه انرژی زیادی صرف کرد و در نهایت «بوتیک» شد یکی از بهترین نقش های کارنامه او؛ البته کارگردانش حمید نعمت الله او یک نشئه باز حرفه ای است که به زنش شک دارد و همین خود عاملی است برای راه انداخت یک دعوای درست و حسابی. صحنه رو کردن دست زنش برای جهان و اینکه او به شکل رمزی قرار مدارهایش را می گذارد اوج این سکانس است.
سایه آفتاب/ 1381
حامد بهداد برای سینماروها نام و چهره ای آشنا بود اما مخاطبان انبوه او را نمی شناختند. برای همین وقتی محمدرضا آهنج پیشنهاد سریال «سایه آفتاب» را مطرح کرد بهداد پذیرفت و البته نقش هم جای کار داشت؛ کوتاه بود اما در همین 12 قسمت پتانسیل به چشم آمدن را داشت. بهداد هم از فرصت استفاده کرده و خود را به مخاطبان گسترده تلویزیون شناساند. ری اکشن و دیالوگ های او خطاب به رفیقش (پژمان بازغی) هنوز در ذهن مانده.
کافه ستاره/ 1383
نقش خسرو در «کافه ستاره» کوتاه بود اما دقیقا منطبق با ویژگی های بهداد بود. کاری نداریم که سامان مقدم از پیش نقش را برای بهداد نوشته بود یا نه؛ مهم این است که خسرو خیلی خوب به قامت او نشست. بامزگی های خسرو که زنی میانسال (فریبا با بازی رویا تیموریان) عاشقش شده، آن قدر بامزه از آب درآمد که بخشی از جذابیت فیلم را به دوش کشید. بهداد با این نقش بر محبوبیت خود افزود و توانست دل هوادارانش را به دست بیاورد.
روز سوم/ 1358
ویژگی بارز فواد تفاوتش با کلیشه هایی بود که از افسران عراقی دیده بودیم. این بار این افسر عراقی در بحبوحه محاصره خرمشهر از یک سو به حکم وظیفه باید شهر را ویران کند و از آن طرف دل در گرو عشق کسی دارد که حالا از نظر عقیدتی با او یک دنیا فاصله پیدا کرده. این حس نباید فقط در کلام که در بازی و میمیک چهره دربیاید. «روز سوم» در جشنواره بیست و پنجم فجر به خوبی دیده شد. بازی بهداد هم تحسین مخاطبان را به همراه داشت.
یک مشت پر عقاب/ 1386
بهداد می خواست در برابر مخاطب میلیونی تلویزیون یک بار دیگر خود را محک بزند. «یک مشت پر عقاب» اتفاقا این پتانسیل را داشت. او نقش پسری به نام امیرحسین دانشور را بازی می کرد که در حال گذراندن دوران سربازی در پادگان عجب شیر است. از آن سو در بحبوحه اتفاقات قبل از انقلاب برای خواهرش مشکلی پیش آمده و حالا مسیری تازه در برابر خود می بیند. ویژگی مهم نقش، آرام بودنش بود؛ یعنی دقیقا نقطه مقابل تصویری که از بهداد در ذهن مخاطب حک شده بود.
جرم/ 1389
مسعود کیمیایی در سال های اخیر به شکلی مشخص به نوستالژی هایش رجوع کرده. ناصر هم ترکیبی از شخصیت های ماندگار آثار این کارگردان است. بهداد سعی کرد به ذهنیت کیمیایی نزدیک شود و شمایی کلی از کاراکترهای محبوب این فیلمساز را یادآوری کند. هنرش بود که این یادآوری را به تقلید تنه نزد و شخصیت ناصر هویت مستقل پیدا کرد. همکاری با کیمیایی برای بهداد خوش یمن بود. او برنده سیمرغ بهترین بازیگر مکمل مرد جشنواره بیست و نهم فجر شد.
سعادت آباد/ 1389
بازی در نقش محسن «سعادت آباد» برای بهداد یک ریسک محسوب می شود. مازیار میری برای نقش یک آدم شلوغ و انرژیک می خواست و چه کسی بهتر از بهداد. یعنی کارگردان به جای آشنازدایی روی ور پرجنب و جوش بهداد دست گذاشت. همین است که بعضی با شروع فیلم، ذهن شان در پی مقایسه است. اما هر چه جلوتر می رویم بهداد صحنه را مال خود می کند و با بذله های کلامی و حرکات بدن نگاه ها را معطوف.
آرایش غلیظ/ 1392
مسعود در «آرایش غلیظ» بیش از همه برای پیگیران سینما یک فرامتن را به یاد می آورد و آن هم خاطره خوش همکاری حامد بهداد و حمید نعمت الله سال ها پس از «بوتیک» است. مسعود ظاهری زیبا دارد، بانمک است، به دختر مقابلش احترام می گذارد اما در خلوت آدمی معتاد و کلاش است که به همه کسی و همه چیز نگاهی ابزاری دارد. بهداد در انتقال این حس دوگانه و البته کنترل خشم آنی اش آن قدر کنترل شده عمل کرده که نقش را از ورطه تکرار نجات می دهد.
آسمان من/ 1393
سریال «آسمان من» نوروز روی آنتن شبکه افق رفت و فرصت قضاوت گسترده پیدا نکرد. یکی از ویژگی های بارز سریال محمدرضا آهنج حضور متفاوت حامد بهداد است. او نقش جوانی عقب مانده را بازی کرده که از روی جهل می رود که یک هواپیما را سرنگون کند! بازی او که شروع می شود این ظن به وجود می آید که بهداد یک بار دیگر سراغ نقشی روان پریش رفته اما خیلی زود بازی متفاوتش بیننده را متقاعد می کند که این نقش ربطی به سابقه ذهنی قبل ندارد.
اخبار فرهنگی و هنری - روزنامه هفت صبح، برترین ها
ویدیو مرتبط :
حامد بهداد در نقش روحانی
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
دلخوری حامد بهداد از رامبد جوان/نقش اول شدن شفیعیجم....
دلخوری حامد بهداد از رامبد جوان/نقش اول شدن شفیعیجم در کار بیضایی/خواربارفروشی عطاران پشت زامیاد!
رضا عطاران، شهاب حسینی و حامد بهداد که این روزها مشهورترین، پولسازترین و البته از پرکارترین ستارههای سینمای ایران هستند در گفتوگوهایی جداگانه با «زندگی ایدهآل» از مسیری که برای رسیدن به موفقیت طی کردهاند گفتهاند.
عکس من روی آینه اتاق رامبد بود
حامد بهداد: دوستی من و رامبد از آنجا شروع شد که من در آن ایام در شرکت تبلیغاتی رامبد «زیتون» کار میکردم و کمکم دستیارش شدم. رامبد من را به خانهاش میبرد، خانهای که او در آنجا کنار پدرومادرش زندگی میکرد، عکس من روی آینه اتاق رامبد بود و حتی آنجا جایی برای خوابیدن داشتم، غذا برای خوردن داشتم چون من آن زمان دانشجو بودم و رامبد در حق من برادری کرد، او مرا به سینما آورد و دست مرا گرفت.
به رامبد نقشی در فیلم «آخربازی» همایون اسعدیان پیشنهاد شده بود او من را به جای خودش معرفی کرد فیلمی که من به خاطرش کاندیدای دریافت سیمرغ بازیگری شدم. او مرا وارد سینما کرد یعنی دست مرا گرفت و گفت خانمها و آقایان اینک حامد بهداد.
همایون اسعدیان میگفت: «مفتخرم که حامد بهداد را ما به سینما معرفی کردیم.» بله این قشنگ است تو باید حق مطلب را ادا کنی، تو باید این فرصت را به دیگران بدهی که به تو افتخار کنند، به تو تکیه کنند اسم تو را بیاورند و خجالت نکشند.
به رامبد گفتم دیگر بهترین دوست تو نیستم
حامد بهداد: همیشه خیلی از رفتارهایم را با رامبد چک میکنم، حتی همین چندروز پیش در مورد یک کار با او مشورت کردم. یکبار احساس کردم، دیگر مثل قبل با هم دوست و رفیق نیستیم و به او اساماس دادم که من میدانم که دیگر بهترین دوست و رفیق تو نیستم و من میدانم که فلانی را از من بیشتر دوست داری.
پس از این به بعد رفتارم را بر این اساس تنظیم میکنم. در جواب این اساماس من او جواب داد که احمقی اگر فکر کنی که بین دوستهایم کسی را به اندازه تو دوست داشته باشم و باز من جواب دادم: پس من رفتارم را براساس آخرین اساماس تو تنظیم میکنم.
شما رامبد را نمیشناسید، شما نمیدانید پشت این همه طنز و آیتمهای هوشمندانه و شوخمندانه و طنازی یک آدم جدی وجود دارد، توفیق الکی به دست نمیآید بهخصوص در این مملکت، جدیت، پشتکار و همت میخواهد او اگر به اینجایی که هست رسیده زحمت کشیده توهین شنیده و هزاران مورد دیگر، من دیدهام که دیگران در برخورد با او چه احترامی میگذارند. او آدم عجیب و غریبی است، من اصلا مثل او نیستم من حوصله این را ندارم که وقتم و رفاقتم را با آدمی بگذارم که مندهنده باشم اما رامبد دهنده است؛صرفا گیرنده نیست.
تیم شهاب حسینی با نصرالله رادش، یوسف صیادی، یوسف تیموری و رضا شفیعیجم
شهاب حسینی: من کارم را از تلویزیون شروع کردم و اولین پلههای ترقی را در آنجا پیمودم و به نوعی به آن دوره از کارم مدیونم. دورهای که از تئاترهای دانشجویی شروع شد. مدتی بعد بازی در نمایشنامههای رادیویی و گویندگی به آن اضافه شد.
ما با اغلب بچههای بازیگری که کار طنز میکنند مثل نادر سلیمانی، نصرالله رادش، یوسف صیادی، یوسف تیموری، رضا شفیعیجم تیمی داشتیم که به شهرهای مختلف میرفتیم و برنامههای شاد اجرا میکردیم. من آیتم روی صحنه بازی کردهام و فهمیدم که کارم طنز نیست و در این زمینه بشدت بیاستعداد هستم. شاید در زندگی عادی خلاقیت خنداندن دیگران را داشته باشم ولی در بازی اینطور نیستم. زیبایی طنز این است که از یک عمق و ژرفا بیرون میآید. به این ترتیب بچهها کار طنز را ادامه دادند و من شومن بودم. سلام و عرض ادب و...
نادر سلیمانی من را به تلویزیون برد
شهاب حسینی: اینها همه پله بود. آن زمان من تئاتر دانشجویی کار میکردم، یکی از بچههایی که در آن تئاتر کار میکرد دستیار آقای فردرو شد، ایشان میخواستند مجموعهای به نام «جمعهها با شبکه 2» تهیه کنند. آن دوست ما موظف شد برای آیتم درطنز بازیگر انتخاب کند، بدیهی بود که اول سراغ ما آمد که یک سال بود با هم تئاتر کار میکردیم.
آنجا بود که من با 2 نفر آشنا شدم که یکی کامران ملکمطیعی و دیگری نادر سلیمانی بود. از طریق کامران برای گویندگی در رادیو دعوت شدم و از طریق نادر به آن تیم رفتم. در آن برنامهها بین مردم مسابقه اجرا میکردیم، مثل مسابقه خوانندگی و...و خلاصه جو شاد ایجاد میکردیم و هر چقدر انسان از کاری که میکند انرژی مثبت کسب کند اعتماد به نفساش برای ادامه کار بیشتر میشود.
در همین ایام یکی از دوستانم به من گفت: «آقای رسول یک برنامهای را برای شبکه دو تهیه و تولید میکند به اسم اکسیژن و برای مجری آن تست میگیرد». بین 150 نفر در تست شرکت کردم و لطف خدا که همواره همراهم بوده انتخاب شدم. به این ترتیب کار من در تلویزیون شروع شد. آن برنامه خیلی موفق بود. در آن زمان امیرحسین مدرس و کامیار اسماعیلی در برنامه نیمرخ این راه را هموار کرده بودند و ما در برنامه اکسیژن یکسری موزیکهای پاپ و رپ کار کردیم که خیلی باعث جذابیت برنامه شد.
قرار شد رضا شفیعیجم در فییلم بیضایی نقش اصلی باشد
رضا عطاران: اواخر کار «ساعت خوش» که بودیم، فیلمسازان بزرگی مثل آقای بیضایی، آقای مهرجویی، آقای افخمی و... که حالا همه را دقیق یادم نیست آمدند و با ما برای کارهای سینمایی صحبت کردند. هر کدام از ما قرار بود با یکی از این بزرگان کار کنیم. یعنی صحبتها شد و بازیگران هم انتخاب شدند.
مثلا رضا شفیعیجم قرار شد در فیلم آقای بیضایی به نام «چه کسی رئیس را کشت» نقش اصلی باشد. واقعا در اوج بودیم و احساس میکردیم حالا در قله موفقیت هستیم و دیگر همهچیز تمام شده و آینده ما برای همیشه تضمین است.
گفتند هیچوقت بیشتر از 2 یا 3 نفرمان در یک کار نباشیم
رضا عطاران: در آن شرایط رؤیایی یک دفعه به ما اطلاع دادند که ممنوعکار هستیم. آن فیلمها هم ساخته نشدند. علاوه بر آن خود ما هم که دیگر نمیتوانستیم کار کنیم. بعضیها مثل مهران مدیری و ارژنگ امیرفضلی ممنوعکاریشان تا 3 سال طول کشید. من تا یک سال و نیم ممنوعکار بودم و تمام شد. منتهی بعد قرار شد که دیگر هیچوقت بیشتر از 2 یا 3 نفرمان در یک کار نباشیم.
عقب زامیاد مواد غذایی میفروختم
رضا عطاران: تا ممنوعکار شدیم زمان برای ازدواج پیدا کردم و 3، 2هفته از ممنوعکاریام ازدواج کردم. بعد دیگر پیگیر ماجرای تامین نان و امرار معاش زندگی شدم. بالاخره باید یک جوری زندگی را میگذراندیم... خلاصه با آقایی دفتر پخش موادغذایی زدیم.
ما یک وانت داشتیم که با آن به سوپرمارکتها میرفتیم و میپرسیدیم که چه چیزهایی نیاز دارند و میگفتیم که ما مثلا میتوانیم مربا، چیپس، پفک و... را برایتان بیاوریم.یک زامیاد از این آبیها داشتیم. البته رضا عطاران بودنم خیلی کمک میکرد. آن آقا هم به همین دلیل با من شریک شده بود که استفاده کند.
کاری بود که اصلا حسی با آن ارتباط برقرار نمیکردم و برایم وحشتناک سخت بود. صبح که از خواب بیدار میشدم، دوست داشتم دوباره تا شب بخوابم ولی سر کار نروم. اصلا با آن ارتباط برقرار نکرده بودم تا اینکه خودشان یک دفعه زنگ زدند و گفتند دیگر میتوانید سر کارتان برگردید. من هم فوری وارد کار شدم. نخستین کارم هم فیلم «کلید ازدواج» بود..../inn.ir