فرهنگ و هنر
2 دقیقه پیش | تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالستشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس | برگزاری مراسم عروسی | باغ عروسی تشریفات ۵ ستاره بهبود با مدیریت بهبود اصلانی صاحب سبک در اجرای دیزاین های ژورنالی و فانتزی ، اجرا ... |
2 دقیقه پیش | خواندنی ها با برترین ها (81)در این شماره از خواندنی ها با کتاب جدید دکتر صادق زیباکلام، اثری درباره طنز در آثار صادق هدایت، تاریخ فلسفه یونان و... آشنا شوید. برترین ها - محمودرضا حائری: در این شماره ... |
بهترین فیلمهای فیلسوفانهی تاریخ سینما (1)
چه هنر را از فیلمسازی نمایان کنیم و چه نکنیم، کارگردانها و نویسندهها اغلب مدیومهای بصری خودشان را برای بیان داستان استفاده میکنند.
سایت گیم نیوز: چه هنر را از فیلمسازی نمایان کنیم و چه نکنیم، کارگردانها و نویسندهها اغلب مدیومهای بصری خودشان را برای بیان داستان استفاده میکنند. ایدئولوژیها، تئوریها و یا هرچیز دیگر به عنوان پیام و مفهومی است همیشه در حال رمزگشاییِ این مدیوم بصری و دیداری، به امید اینکه تماشاگران پیام را دریافت کنند. راز ساختن یک فیلم موفق، مخصوصا وقتی که دارد داستان میگوید، دوری از سخنرانی و نصیحت کردن است.
از مل گیبسون تا ست مکفارلن، از فدریکو فلینی تا ریدلی اسکات و صد البته آلفرد هیچکاک، فیلمهای آنها پیام دارند، از بیان داستان به صورت سمبولیتی گرفته تا دیالوگهای زیرمتنی و هوشمندانه. لیست زیر شامل فیلمهایی است که حرفها و پیامهای فیلسوفانهای دارند و آنها را برای تماشاگران به صورت رمزگونه در آوردهاند. توجه داشته باشد که فیلمهای زیر بر اساس زمان انتشار و اکرانشان مرتب شدهاند.
1. طناب 1948 / آلفرد هیچکاک
هیچکاک، ارباب تعلیق سینما، با تماشاگرانش بازی میکند، دفع میکند و آنها را فریب میدهد به همراه دنیایی از شوک و غافلگیری، "طناب” یکی از بی باک ترین فیلمهای است که او تابحال ساخته. این فیلم عمدا با یک نما ساخته شده: یک تجربه در گذر واقعی زمان.
در این فیلم که به اندازهی لیاقتش تحویل گرفته نشده است، جیمز استوارت ، جان دال و فارلی گرانگر بازی میکنند. این فیلم شامل هوشمندانه ترین فیلمسازیِ زمان خودش است و دربارهی انسان برتر و پست صحبت میکند. این فیلم براساس سرگذشت لئوپلد لوئب بنا شده و داستان دو همکلاسیِ همجنسگرای حقوق در شیکاگو است که پسری 14 ساله را کشتند برای اینکه هوششان را ثابت و این قضیه را توجیحش کنند.
این یک فیلم ضد اگزیستانسیالیستی است، و جیمز استوارت آنچیزی را که از آن میترسد کشف میکند و آن هم پیروی از اصول و قواعد اگزیستانسیالست است، همین که دو تا از دانش آموزهایش همکلاسیشان را کشتهاند. جیمز استیوارت در آخر متوجه میشود که تکیه کردن بر این فلسفه فقط برای پیروانشان و افراد دور و بر آنها رنج تولید میکند. این فیلم به فلسفهی نیچه ارجاع میدهد، "اوبرمنش”، که خیلی به نظریهی گریزِ فروید شبیه است.
مردم معمولا این ایراد را از فیلم هیچکاک میگیرند که نتوانسته است دلیلی برای عمل قتلی که در فیلم اتفاق میافتد، مطرح کند، اما "طناب” این را میخواهد بگوید که دو شخصیت اولش یک برداشتِ اگزیستانسیالیستیِ اشتباه را در ذهن خود پروراندهاند. اگز در فیلم دقت کنیم میبینیم که هیچکاک دو بار از شخصیتهایش دلیل برتر بودنشان را میپرسد، برتر بودنی که باعث ارتکاب قتل شده، ولی آنها هیچ جوابِ قانع کنندهای ندارند.
2. سرچشمه 1949 / کینگ ویدور
این فیلم یک اقتباس از رمان آین راند است، یک ملودرام دربارهی فرد گرائی، که در قالبی جذاب از اکسپرسیونیست آلمان فیلمبرداری شده است. با بازی گری کوپر در نقش یک معمار مستقل که برای بقای کمالش میجنگد، این فیلم یک اصل متافیزیکال، یک بیانیهای زیبایی شناسانه، گزارشی از معماری آمریکایی و اصول اخلاقی و سیاسی را به تصویر میکشد.
زیباییهایی فراوانی از کاراکترهایی میآیند که سعی در نشان دادن بهترینِ خود را به همراه دیالوگی چرند را دارند و گهگاهی بهترین نقش آفرینی را ارائه میدهند. جیل واینارد، در نقش ریموند میسی، به سبب تغییر شکلهایش در طی فیلم شخصیتی اضافی است. در ضمن، گری کوپر در نقش رائورک یک آلت دست در فیلم است، انسانی خودخواه که در وفق دادن خود با استانداردهای معمول مردم مشکل دارد.
3. مهر هفتم 1957 / اینگمار برگمان
اینگمار برگمانِ کارگردان که برای فیلمهای "پرسونا”، "توت فرنگیهای وحشی” و "فانی و الکساندر” شناخته شده است، مهر هفتم را ساخت، مدلی سینمایی از اگزیستانسیالیسم، داستان جستجوی آپوکالیپتیکِ یک مرد برای معنای این داستان غیرعادی که دربارهی یک شوالیه است، که با مرگ در یک بازی شوم شطرنج رقابت میکند.
اگرچه این فیلم دربارهی شناخت خود بر اساس سوالهایی متافیزیکی و فیلسوفانه است ، کارگردانِ سوئدی همچنین خواسته که تماشاگران، این فیلم را به همراه بحث دربارهی مساله و مشکل شیطان و فلسفهی مذهب و اگزیستانسیالیم تجربه کنند. برگمان مشکلی که بلاچ (کاراکتر فیلم) با این باور دارد را برای تماشاگرانش به طرزی عالی شرح میدهد، وجود خدای قادر مطلق و وجود شیطان در دنیا، تا ببینند و خودشان قضاوت کنند.
این فیلم سوالات بسیاری را مطرح میکند؛ نه موعظه میکند و نه هر نفس و دموگرافیکیِ خاصی را کوچک و تحقیر میکند. در عوض، این فیلم فقط عقاید مختلف را شرح میدهد و میگذارد که تماشاگران دربارهاش بحث کنند.
از مل گیبسون تا ست مکفارلن، از فدریکو فلینی تا ریدلی اسکات و صد البته آلفرد هیچکاک، فیلمهای آنها پیام دارند، از بیان داستان به صورت سمبولیتی گرفته تا دیالوگهای زیرمتنی و هوشمندانه. لیست زیر شامل فیلمهایی است که حرفها و پیامهای فیلسوفانهای دارند و آنها را برای تماشاگران به صورت رمزگونه در آوردهاند. توجه داشته باشد که فیلمهای زیر بر اساس زمان انتشار و اکرانشان مرتب شدهاند.
1. طناب 1948 / آلفرد هیچکاک
هیچکاک، ارباب تعلیق سینما، با تماشاگرانش بازی میکند، دفع میکند و آنها را فریب میدهد به همراه دنیایی از شوک و غافلگیری، "طناب” یکی از بی باک ترین فیلمهای است که او تابحال ساخته. این فیلم عمدا با یک نما ساخته شده: یک تجربه در گذر واقعی زمان.
در این فیلم که به اندازهی لیاقتش تحویل گرفته نشده است، جیمز استوارت ، جان دال و فارلی گرانگر بازی میکنند. این فیلم شامل هوشمندانه ترین فیلمسازیِ زمان خودش است و دربارهی انسان برتر و پست صحبت میکند. این فیلم براساس سرگذشت لئوپلد لوئب بنا شده و داستان دو همکلاسیِ همجنسگرای حقوق در شیکاگو است که پسری 14 ساله را کشتند برای اینکه هوششان را ثابت و این قضیه را توجیحش کنند.
این یک فیلم ضد اگزیستانسیالیستی است، و جیمز استوارت آنچیزی را که از آن میترسد کشف میکند و آن هم پیروی از اصول و قواعد اگزیستانسیالست است، همین که دو تا از دانش آموزهایش همکلاسیشان را کشتهاند. جیمز استیوارت در آخر متوجه میشود که تکیه کردن بر این فلسفه فقط برای پیروانشان و افراد دور و بر آنها رنج تولید میکند. این فیلم به فلسفهی نیچه ارجاع میدهد، "اوبرمنش”، که خیلی به نظریهی گریزِ فروید شبیه است.
مردم معمولا این ایراد را از فیلم هیچکاک میگیرند که نتوانسته است دلیلی برای عمل قتلی که در فیلم اتفاق میافتد، مطرح کند، اما "طناب” این را میخواهد بگوید که دو شخصیت اولش یک برداشتِ اگزیستانسیالیستیِ اشتباه را در ذهن خود پروراندهاند. اگز در فیلم دقت کنیم میبینیم که هیچکاک دو بار از شخصیتهایش دلیل برتر بودنشان را میپرسد، برتر بودنی که باعث ارتکاب قتل شده، ولی آنها هیچ جوابِ قانع کنندهای ندارند.
2. سرچشمه 1949 / کینگ ویدور
این فیلم یک اقتباس از رمان آین راند است، یک ملودرام دربارهی فرد گرائی، که در قالبی جذاب از اکسپرسیونیست آلمان فیلمبرداری شده است. با بازی گری کوپر در نقش یک معمار مستقل که برای بقای کمالش میجنگد، این فیلم یک اصل متافیزیکال، یک بیانیهای زیبایی شناسانه، گزارشی از معماری آمریکایی و اصول اخلاقی و سیاسی را به تصویر میکشد.
زیباییهایی فراوانی از کاراکترهایی میآیند که سعی در نشان دادن بهترینِ خود را به همراه دیالوگی چرند را دارند و گهگاهی بهترین نقش آفرینی را ارائه میدهند. جیل واینارد، در نقش ریموند میسی، به سبب تغییر شکلهایش در طی فیلم شخصیتی اضافی است. در ضمن، گری کوپر در نقش رائورک یک آلت دست در فیلم است، انسانی خودخواه که در وفق دادن خود با استانداردهای معمول مردم مشکل دارد.
3. مهر هفتم 1957 / اینگمار برگمان
اینگمار برگمانِ کارگردان که برای فیلمهای "پرسونا”، "توت فرنگیهای وحشی” و "فانی و الکساندر” شناخته شده است، مهر هفتم را ساخت، مدلی سینمایی از اگزیستانسیالیسم، داستان جستجوی آپوکالیپتیکِ یک مرد برای معنای این داستان غیرعادی که دربارهی یک شوالیه است، که با مرگ در یک بازی شوم شطرنج رقابت میکند.
اگرچه این فیلم دربارهی شناخت خود بر اساس سوالهایی متافیزیکی و فیلسوفانه است ، کارگردانِ سوئدی همچنین خواسته که تماشاگران، این فیلم را به همراه بحث دربارهی مساله و مشکل شیطان و فلسفهی مذهب و اگزیستانسیالیم تجربه کنند. برگمان مشکلی که بلاچ (کاراکتر فیلم) با این باور دارد را برای تماشاگرانش به طرزی عالی شرح میدهد، وجود خدای قادر مطلق و وجود شیطان در دنیا، تا ببینند و خودشان قضاوت کنند.
این فیلم سوالات بسیاری را مطرح میکند؛ نه موعظه میکند و نه هر نفس و دموگرافیکیِ خاصی را کوچک و تحقیر میکند. در عوض، این فیلم فقط عقاید مختلف را شرح میدهد و میگذارد که تماشاگران دربارهاش بحث کنند.
ویدیو مرتبط :
برترین فیلم ورزشی تاریخ سینما
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
بهترین فیلمهای فیلسوفانهی تاریخ سینما (3)
کارگردانی و نوشته شده توسط اتان و جوئل کوهن، برادرانی که آثاری قابل ستایش همچون “فارگو”، “لبوفسکی بزرگ” و “جایی بری پیرمردها نیست” را ساختهاند، آنها از فیلم به عنوان یک مدیوم بصری استفده میکنند تا داستان بارتون فینک را بیان کنند. لاپلاس:
10: بارتون فینک 1991 / برادران کوئن
کارگردانی و نوشته شده توسط اتان و جوئل کوهن، برادرانی که آثاری قابل ستایش همچون "فارگو”، "لبوفسکی بزرگ” و "جایی بری پیرمردها نیست” را ساختهاند، آنها از فیلم به عنوان یک مدیوم بصری استفده میکنند تا داستان بارتون فینک را بیان کنند، داستانی که بسیار قوی زندگی شخصیت بارتون فینک را که به خاطر غرور هنریاش به تحلیل رفته، به نمایش میکشد.
آنها فینک را به عنوان مردی ناتوان اما روشنفکر به تصویر میکشند که به خودش تا وقتی که بگویند دارد راه درست را میرود، خیانت میکند. بعضی اوقات ما نمیدانیم که وسط یک اغواگری از زندگی روزمره که توسط فاشیم به وجود آمده قرار داریم. این فیلم عمیقا خودش را به عنوان استعارهای برای بهشت و جهنم معرفی میکند. فیلم داستان آشفگیهای ذهن نویسندهای در بند کمپانیهای هالیوود است.
11: اعتیاد 1995 / آبل فرارا
کاتلین، فارغ التحصیل فلسفه از دانشگاه، حول و حوش شهر نیویورک سرگردان است. یک شب او توسط خونآشامی مونث مورد حمله قرار میگیرد، کسی که همچنین کاتلین را مورد چالش قرار داد تا با گفتن جملهای برای حفظ جانش خواهش کند: "بهم بگو که گم بشم. ازم خواهش نکن، فقط بگو که گم بشم، همانطور که منظورت است.”
بهرحال، کاتلین میخواهد که گاز گرفته شده و آلوده شود، او میخواهد که یک خونآشام باشد. اکنون با شکل زندگی جدیدش، هم بیمار بودن و هم معذب بودن، او اکنون اشتیاق به خون انسانها دارد و در شهر سرگردان است. او اکنون از روی قصد مجبور است سوالهایی را دربارهی اهمیت انسانیت بپرسد.
او فکر میکرده که فلسفه هدفی ندارد، که تاریخ بشریت هیچ چیز نیست جز ماسکی برای پنهان کردن ضعفها و آشفتگیهای انسانها. تمدنی که ما میشناسیم هیچ چیز جز یک مقدار زیادی از مردههای دفن نشده، انسانهای مرحومی که حاصل جنگ هستند را تشکیل میدهد، نیست. آبل فرارا یکی از سرگرم کننده ترین، نیشدار ترین و جالبترین فیلمهای معنوی را ساخته، که فیلمی خونآشامی هم به حساب میآید.
12: نمایش ترومن 1998 / پیتر ویر
فیلمی با بازی جیم کری در نقش اصلی. همه چیز دربارهی ترومن اشتباه است. رابطههایش، کارش و تمام زندگیاش برای میلیونها تماشاگر تلویزیون نمایش داده میشود. چه چیزی واقعیست؟ این فیلم ارجاع میدهد به اندیشههای فیلسوفهای بزرگ از دسکارتز تا سارتر، شوپنهایمر تا پلاتو.
نمایش ترومن یک فیلم عمیقا ناراحت کننده است، زندگی ترومن توسط 5000 دوربین به تصویر کشیده شده، که مستقیم برای تماشاگران پخش میشود و هر روز هفته به صورت 24 ساعته در حال کارند. این کار ما را تا حدودی در جایگاه خدایی قرار میدهد که ترومن را خلق کرده، ما همیشه هر کار که او انجام بدهد را میبینیم، و متاسفانه او حتی نمیداند که چرخ دندهی دنیای خودش است. این به ما موضوع را میرساند، آیا خدا اجازه دارد که بی نهایت باشد یا آیا او با اخلاق و آئین هنری هم مرز است؟
این یک تجربهی روانشناسی برای تماشاگران است تا تصمیم بگیرند و مباحثه کنند. این همچنین راهنمایی میکند تماشاگران را به درون دنیایی از سوالها، آیا ما مجبوریم اطاعت کنیم دستورهایش را بدن هیچ پروایی یا اینکه رد کنیم و به کار بیندازیم عدالت خودمان را؟ سپس اگر ما خودمان قوانین خودمان را برپا کنیم، آیا کارمان غلط بوده؟ آیا برای این کارها نتیجه و منطقی وجود خواهد داشت؟ این یک فیلم درسطح بالا است، اما به تماشاگران وارد میکند به بودن قاضیای وابسته به اجتماع در این ماجراجویی.
13: ماتریکس 1999 / واچوفسکیها
کیانو ریوز برای بازی در نقش نئو شناخته شد، فردی که در روز یک برنامه ریز کامپیوتر و شبها یک هکر است. زندگی نئو تغییر میکند وقتی یک پیام مبهم را دریافت میکند، زمانی که دارد در کامپیوترش اسم فردی به نام مورفیوس را جستجو میکند،این مرد مبهم را ملاقات میکند، او متوجه می شود که واقعیت بسیار با آن چیزی که او و خیلی از انسانهای دیگر فکر میکردند است، تفاوت دارد.
این فیلم مقدار زیادی از تئوریهای مذهبی و فلسفی را شامل میشود که توسط فیلسوفهای بسیاری مطرح شدهاند، "ماتریکس” هنوز هم دیده و به صورتی آکادمیک برای آموزش دادن استفاده میشود. ایدهی پلاتو مبنی بر اینکه هر چیزی ما در این دنیا میبینیم، سایهای از آن چیزی است که واقعا وجود دارد، و آن چیزی که ما از طریق چشمهایمان میبینیم دنیای واقعی نیست. عقیدهی دبلیو.ای.بی. اوبیوس از آگاهی دوگانه نیز در فیلم مطرح میشود، همزمان با توانایی دیکارتز دربارهی فکر کردن حول نفس خود.
پس واقعیت چیست؟ در تحمل ذهن هیچ نیروی بد اندیشی وجود ندارد که ما را دربارهی ذات واقعیت فریب بدهد. این حواس و افکار ماست که ما را فریب میدهند. با فراهم کردن مقدار محدودی از پیامها دربارهی اینکه ما چه داریم، این فیلم میتواند اصلاح کند یا تغییر بدهد درک ما از واقعیت را که بنا شده بر روی مغایرت آن چه که داده میشود. مغز کاملا گیج کننده است، نیست؟
کارگردانی و نوشته شده توسط اتان و جوئل کوهن، برادرانی که آثاری قابل ستایش همچون "فارگو”، "لبوفسکی بزرگ” و "جایی بری پیرمردها نیست” را ساختهاند، آنها از فیلم به عنوان یک مدیوم بصری استفده میکنند تا داستان بارتون فینک را بیان کنند، داستانی که بسیار قوی زندگی شخصیت بارتون فینک را که به خاطر غرور هنریاش به تحلیل رفته، به نمایش میکشد.
آنها فینک را به عنوان مردی ناتوان اما روشنفکر به تصویر میکشند که به خودش تا وقتی که بگویند دارد راه درست را میرود، خیانت میکند. بعضی اوقات ما نمیدانیم که وسط یک اغواگری از زندگی روزمره که توسط فاشیم به وجود آمده قرار داریم. این فیلم عمیقا خودش را به عنوان استعارهای برای بهشت و جهنم معرفی میکند. فیلم داستان آشفگیهای ذهن نویسندهای در بند کمپانیهای هالیوود است.
11: اعتیاد 1995 / آبل فرارا
کاتلین، فارغ التحصیل فلسفه از دانشگاه، حول و حوش شهر نیویورک سرگردان است. یک شب او توسط خونآشامی مونث مورد حمله قرار میگیرد، کسی که همچنین کاتلین را مورد چالش قرار داد تا با گفتن جملهای برای حفظ جانش خواهش کند: "بهم بگو که گم بشم. ازم خواهش نکن، فقط بگو که گم بشم، همانطور که منظورت است.”
بهرحال، کاتلین میخواهد که گاز گرفته شده و آلوده شود، او میخواهد که یک خونآشام باشد. اکنون با شکل زندگی جدیدش، هم بیمار بودن و هم معذب بودن، او اکنون اشتیاق به خون انسانها دارد و در شهر سرگردان است. او اکنون از روی قصد مجبور است سوالهایی را دربارهی اهمیت انسانیت بپرسد.
او فکر میکرده که فلسفه هدفی ندارد، که تاریخ بشریت هیچ چیز نیست جز ماسکی برای پنهان کردن ضعفها و آشفتگیهای انسانها. تمدنی که ما میشناسیم هیچ چیز جز یک مقدار زیادی از مردههای دفن نشده، انسانهای مرحومی که حاصل جنگ هستند را تشکیل میدهد، نیست. آبل فرارا یکی از سرگرم کننده ترین، نیشدار ترین و جالبترین فیلمهای معنوی را ساخته، که فیلمی خونآشامی هم به حساب میآید.
12: نمایش ترومن 1998 / پیتر ویر
فیلمی با بازی جیم کری در نقش اصلی. همه چیز دربارهی ترومن اشتباه است. رابطههایش، کارش و تمام زندگیاش برای میلیونها تماشاگر تلویزیون نمایش داده میشود. چه چیزی واقعیست؟ این فیلم ارجاع میدهد به اندیشههای فیلسوفهای بزرگ از دسکارتز تا سارتر، شوپنهایمر تا پلاتو.
نمایش ترومن یک فیلم عمیقا ناراحت کننده است، زندگی ترومن توسط 5000 دوربین به تصویر کشیده شده، که مستقیم برای تماشاگران پخش میشود و هر روز هفته به صورت 24 ساعته در حال کارند. این کار ما را تا حدودی در جایگاه خدایی قرار میدهد که ترومن را خلق کرده، ما همیشه هر کار که او انجام بدهد را میبینیم، و متاسفانه او حتی نمیداند که چرخ دندهی دنیای خودش است. این به ما موضوع را میرساند، آیا خدا اجازه دارد که بی نهایت باشد یا آیا او با اخلاق و آئین هنری هم مرز است؟
این یک تجربهی روانشناسی برای تماشاگران است تا تصمیم بگیرند و مباحثه کنند. این همچنین راهنمایی میکند تماشاگران را به درون دنیایی از سوالها، آیا ما مجبوریم اطاعت کنیم دستورهایش را بدن هیچ پروایی یا اینکه رد کنیم و به کار بیندازیم عدالت خودمان را؟ سپس اگر ما خودمان قوانین خودمان را برپا کنیم، آیا کارمان غلط بوده؟ آیا برای این کارها نتیجه و منطقی وجود خواهد داشت؟ این یک فیلم درسطح بالا است، اما به تماشاگران وارد میکند به بودن قاضیای وابسته به اجتماع در این ماجراجویی.
13: ماتریکس 1999 / واچوفسکیها
کیانو ریوز برای بازی در نقش نئو شناخته شد، فردی که در روز یک برنامه ریز کامپیوتر و شبها یک هکر است. زندگی نئو تغییر میکند وقتی یک پیام مبهم را دریافت میکند، زمانی که دارد در کامپیوترش اسم فردی به نام مورفیوس را جستجو میکند،این مرد مبهم را ملاقات میکند، او متوجه می شود که واقعیت بسیار با آن چیزی که او و خیلی از انسانهای دیگر فکر میکردند است، تفاوت دارد.
این فیلم مقدار زیادی از تئوریهای مذهبی و فلسفی را شامل میشود که توسط فیلسوفهای بسیاری مطرح شدهاند، "ماتریکس” هنوز هم دیده و به صورتی آکادمیک برای آموزش دادن استفاده میشود. ایدهی پلاتو مبنی بر اینکه هر چیزی ما در این دنیا میبینیم، سایهای از آن چیزی است که واقعا وجود دارد، و آن چیزی که ما از طریق چشمهایمان میبینیم دنیای واقعی نیست. عقیدهی دبلیو.ای.بی. اوبیوس از آگاهی دوگانه نیز در فیلم مطرح میشود، همزمان با توانایی دیکارتز دربارهی فکر کردن حول نفس خود.
پس واقعیت چیست؟ در تحمل ذهن هیچ نیروی بد اندیشی وجود ندارد که ما را دربارهی ذات واقعیت فریب بدهد. این حواس و افکار ماست که ما را فریب میدهند. با فراهم کردن مقدار محدودی از پیامها دربارهی اینکه ما چه داریم، این فیلم میتواند اصلاح کند یا تغییر بدهد درک ما از واقعیت را که بنا شده بر روی مغایرت آن چه که داده میشود. مغز کاملا گیج کننده است، نیست؟