فرهنگ و هنر


2 دقیقه پیش

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس | برگزاری مراسم عروسی | باغ عروسی تشریفات ۵ ستاره بهبود با مدیریت بهبود اصلانی صاحب سبک در اجرای دیزاین های ژورنالی و فانتزی ، اجرا ...
2 دقیقه پیش

خواندنی ها با برترین ها (81)

در این شماره از خواندنی ها با کتاب جدید دکتر صادق زیباکلام، اثری درباره طنز در آثار صادق هدایت، تاریخ فلسفه یونان و... آشنا شوید. برترین ها - محمودرضا حائری: در این شماره ...

الا،ای رهگذر ! ( کارو دردریان )



شعار کارو دردریان, شعرهای کارو دردریان

اشعار زیبا و خواندنی کارو دردریان

 

کاراپت دِردِریان با نام ادبی کارو (۱۶ آبان ۱۳۰۴ در همدان - درگذشته ۲۷ تیر ۱۳۸۶ در کالیفرنیا) نویسنده و شاعر ایرانی ارمنی‌تبار بود.


الا ، ای رهگذر ! منگر ! چنین بیگانه بر گورم
 چه می خواهی ؟ چه می جویی ، در این كاشانه ی عورم ؟

چه سان گویم ؟ چه سان گریم؟ حدیث قلب رنجورم ؟


 از این خوابیدن در زیر سنگ و خاك و خون خوردن

نمی دانی ! چه می دانی ، كه آخر چیست منظورم 
تن من لاشه ی فقر است و من زندانی زورم


كجا می خواستم مردن !؟ حقیقت كرد مجبورم
چه شبها تا سحر عریان ، بسوز فقر لرزیدم

چه ساعتها كه سرگردان ، به ساز مرگ رقصیدم


 از این دوران آفت زا ، چه آفتها كه من دیدم

 سكوت زجر بود و مرگ بود و ماتم و زندان
هر آن باری كه من از شاخسار زندگی چیدم


 فتادم در شب ظلمت ، به قعر خاك ، پوسیدم
 ز بسكه با لب مخنت ،‌زمین فقر بوسیدم
 كنون كز خاك فم پر گشته این صد پاره دامانم


 چه می پرسی كه چون مردم ؟ چه سان پاشیده شد جانم ؟

 چرا بیهوده این افسانه های كهنه بر خوانم ؟
 ببین پایان كارم را و بستان دادم از دهرم


 كه خون دیده ، آبم كرد و خاك مرده ها ، نانم
 همان دهری كه بایستی بسندان كوفت دندانم

 به جرم اینكه انسان بودم و می گفتم : انسانم


 ستم خونم بنوشید و بكوبیدم به بد مستی

 وجودم حرف بیجایی شد اندر مكتب هستی
 شكست و خرد شد ، افسانه شد ، روز به صد پستی


 كنون … ای رهگذر ! در قلب این سرمای سر گردان
 به جای گریه : بر قبرم ، بكش با خون دل دستی

 كه تنها قسمتش زنجیر بود ، از عالم هستی


 نه غمخواری ، نه دلداری ، نه كس بودم در این دنیا

 در عمق سینه ی زحمت ، نفس بودم در این دنیا
 همه بازیچه ی پول و هوس بودم در این دنیا


 پر و پا بسته مرغی در قفس بودم در این دنیا
 به شب های سكوت كاروان تیره بختیها

 سرا پا نغمه ی عصیان ، جرس بودم در این دنیا


 به فرمان حقیقت رفتم اندر قبر ، با شادی
 كه تا بیرون كشم از قعر ظلمت نعش آزادی

 

گردآوری:بخش فرهنگ و هنر صبح بخیر


ویدیو مرتبط :
مختاری-لافتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

از بس کف دست بر جبین کوبیدم (کارو دردریان)



شعر و ترانه, اشعار عاشقانه

از بس کف دست بر جبین کوبیدم
تا بگذرد از سرم، پریشانی من

 

نقش کف دست! محو شد، ریخت به هم
شد چین و شکن، به روی پیشانی من

 

***

 

او مظهر عشق بود و من مظهر ننگ
وقتی که فشردمش به آغوشم تنگ

 

لرزید دلش، شکست و نالید که: آخ...
ای شیشه چه می‌کنی تو در بستر سنگ؟

 

***

 

ببار ای نم نم باران زمین خشک را تر کن
سرود زندگی سر کن دلم تنگه... دلم تنگه

 

بخواب، ای دختر نازم به روی سینهٔ بازم
که همچون سینهٔ سازم همه‌اش سنگه... همه‌اش سنگه

 

***

 

تا روح بشر به چنگ زر، زندانی ست
شاگردی مرگ پیشه‌ای انسانی است

 

جان از ته دل،‌ طالب مرگ است... دریغ
در هیچ کجا ‌برای مردن جا نیست؟

 

***

 

گفتم: که چیست فرق میان شراب و آب؟
کاین یک کند خنک دل و آن یک کند کباب

 

گفتا: که آب خندهٔ عشق است در سرشک
لیکن شراب نقش سرشک است در سراب

 

منبع:lat.blogfa.com