فرهنگ و هنر


2 دقیقه پیش

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس | برگزاری مراسم عروسی | باغ عروسی تشریفات ۵ ستاره بهبود با مدیریت بهبود اصلانی صاحب سبک در اجرای دیزاین های ژورنالی و فانتزی ، اجرا ...
2 دقیقه پیش

خواندنی ها با برترین ها (81)

در این شماره از خواندنی ها با کتاب جدید دکتر صادق زیباکلام، اثری درباره طنز در آثار صادق هدایت، تاریخ فلسفه یونان و... آشنا شوید. برترین ها - محمودرضا حائری: در این شماره ...

احمد شاملو و راز عشق ماندگارش به آیدا



شاملو شاعری دردآشنا با ذهنی جست‌وجوگر و ناآرام، روحیه‌ای نقادانه و انقلابی با اشعاری سرشار از احساس و اندیشه به گونه‌ای که از پیروی بی‌چون و چرایی فرهنگ و ادبی جامعه خود سرباز زده است.

در یکی از جلسات سخنرانی سیدسهیل رضایی روان تحلیل‌گر یونگی داستانی را تعریف کرد که دستمایه نگارش این مقاله شد و به پرسشی که درباره شاملو سال‌ها در ذهنم جوانه زده بود پاسخی قابل قبول داد. داستان این‌گونه شروع می‌شود که پادشاهی به همراه سربازانش عازم شکار می‌شوند. در میان جنگل پادشاه به دنبال گوزنی با اسبش می‌تاخت که خود را در میان جنگل تنها دید و متوجه شد که سربازانش را گم کرده و به هر راهی می‌رفت نتیجه‌ای برای او نداشت.

اخبار,اخبار فرهنگی,احمد شاملو و راز عشق ماندگارش به آیدا

 نمی‌توانست به درستی راه را پیدا کند، آنقدر در جنگل گشت تا به کلبه‌ای برخورد. پیرمردی با دخترش در کلبه بودند. پادشاه داستان گم شدن خودش را برای آنها تعریف کرد. پیرمرد گفت من راه را به تو نشان می‌دهم به شرطی که دختر من ملکه تو شود؛ پادشاه قبول کرد. پیرمرد گفت شرط دیگری نیز با تو دارم. پادشاه گفت هر چه باشد قبول می‌کنم. پیرمرد گفت دخترم نباید هرگز آب بنوشد یا آب ببیند وگرنه ملکه تو از نظر غایب خواهد شد. پادشاه قبول کرد و با دختر پیرمرد به سمت قصر پادشاهی حرکت کردند؛ در وسط راه سربازانش را یافت، پیکی را به سرعت به قصر فرستاد و دستور داد آب روانی که از وسط قصر او می‌گذرد را بپوشانند. تمام ذکر و فکر پادشاه این بود که نگذارد دختر آب را ببیند یا بنوشد.

تمام دربار از کارهای پادشاه خسته شده بودند، چندان به کارهای دولت رسیدگی نمی‌کرد، تا اینکه پادشاه دچار افسردگی شد. در این بین وزیر او به پادشاه گفت بهتر است آب روان را در وسط قصر جاری کنیم و اطراف آن را با شاخه‌ها و گیاهان بلند می‌پوشانیم تا ملکه آن را نبیند و شما هر روز به کنار رود بیایید تا حال‌تان خوب شود. پادشاه گفته وزیر را پذیرفت. از این طرف ملکه متوجه شد که روحیه پادشاه تغییر کرده و شاداب‌تر از همیشه به نظر می‌رسد؛ پس تصمیم گرفت پادشاه را تعقیب کند. به دنبال پادشاه روان شد و او را دید که از میان گیاهان وارد جایی شد. به دنبال پادشاه وارد آنجا شد تا پادشاه آمد جلوی او را بگیرد دیر شده بود؛ ملکه ناپدید شد، هر چه گشت از ملکه خبری نشد.

یکی از سربازانش گفت من ملکه را دیدم كه تبدیل به قورباغه شده است. پادشاه دستور داد تا تمام قورباغه‌های شهر را بکشند. کشتار قورباغه‌ها آغاز شد، تا اینکه پادشاه قورباغه‌ها به سراغ پادشاه آمد و به او گفت چرا می‌خواهی نسل ما را ریشه‌کن کنی. پادشاه تمام ماجرا را برای او تعریف کرد. پادشاه قورباغه‌ها گفت من پدر ملکه هستم وقتی که تبدیل به قورباغه شد تمام نسل ما هم به قورباغه تبدیل شدند.پادشاه قورباغه‌ها می‌گوید من او را به تو برمی‌گردانم؛ تو هم از این کشتار دست بردار. پادشاه قبول می‌کند و ملکه دوباره بازمی‌گردد. داستانی اسطوره که با تولد دوباره ملکه (زن) آغاز می‌شود.دیگر، نقابی بر چهره ندارد، نقش بازی نمی‌کند، فرآیند آگاه‌سازی از داستان آغاز می‌شود که با سفری درونی همراه است. 

اخبار,اخبار فرهنگی,احمد شاملو و راز عشق ماندگارش به آیدا

 اما چرا این داستان به احمد شاملو ربط پیدا می‌کند؟ شاید به روایتی می‌‌توان گفت این داستان زندگی احمد شاملو است. کمی‌عجیب به نظر می‌رسد ولی داستان نمادین سفری است که احمد شاملو آغاز می‌کند؛ در ابتدا این سفر ناآگاهانه قدم برمی‌دارد، روان زنانه ناپخته و زودرنج شاملو در 22 سالگی زنی را برای او فرا می‌خواند که از جنس روان زنانه اوست، یعنی در اینجا آنیما بیمار احمد شاملو ناآگاهانه بر روی کس دیگر فرافکنی می‌شود. شاملو باز هم در روند ناآگاهانه است و به درکی از عقده‌ها و انگیزه‌هایش هنوز نرسیده، ازدواج یک رابطه آگاهانه است ولی برای شاملو چنین انتخابی نیست؛ سفر زندگی او ناشیانه و ناآگاهانه آغاز می‌شود.

 شعر خود زندگی است
احمد شاملو درباره خودش می‌گوید: «آثار من خود، بیوگرافی کامل است. من به این حقیقت معتقدم که شعر، برداشت‌هایی از زندگی نیست، بلکه یک سره خود زندگی است.»

همیشه این پرسش در ذهن من بود که چرا احمد شاملو سه بار ازدواج کرده است. چرا چهار فرزند خود را از زن اولش رها می‌کند؟ آیا شاملو شهوت‌پرستی بوده که مدام زن عوض می‌کرده است؟ اما اشعارش این را نمی‌گوید، نمی‌توان از لابه‌لای اشعارش به دنبال هرزگی گشت یا حتی سر نخی از آن به دست آورد.

چگونه است که شاملو در اشعارش بیش از اندازه انسان را ارج می‌نهد. او انسان را آزاد می‌خواهد فارغ از هر رنگ و نژاد و مذهب عصر انسان در منظر شاملو عصر پایان خدایان است «و انسان که کهنه رند خدایی است بی‌گمان».

و معتقد بود:«که هر ویرانه نشانی از غیاب انسانی است/که حضور انسان آبادانی است.»

شاملو شاعری دردآشنا با ذهنی جست‌وجوگر و ناآرام، روحیه‌ای نقادانه و انقلابی با اشعاری سرشار از احساس و اندیشه به گونه‌ای که از پیروی بی‌چون و چرایی فرهنگ و ادبی جامعه خود سرباز زده است.احمد شاملو برای اولین بار در سن 22 سالگی با اشرف ملوک‌اسلامی‌ازدواج می‌کند. ماحصل این ازدواج سیاوش، سامان، سیروس و ساقی است که چند سال بعد از او طلاق می‌گیرد و در همان سال با طوسی حائری ازدواج می‌کند. این ازدواج هم در سال 1340 منجر به طلاق می‌شود و در نهایت در سال 1343 با آیدا ازدواج می‌کند و این  ازدواج تا پایان عمرش دوام می‌آورد.  

اخبار,اخبار فرهنگی,احمد شاملو و راز عشق ماندگارش به آیدا

شاملو در آیدا چه چیزی را دید یا چه چیزی در شاملو متحول شده بود که این چنین عاشقانه با آیدا ازدواج می‌کند و تا پایان عمرش در کنار او می‌ماند. اینجا می‌توانیم ربط درستی از داستانی که ابتدا آوردم بیابیم، تولد مجدد در آنیما شاملو، شناختی آگاهانه و ازدواجی موفق. اما سیر این تحول چگونه روی داد؟برای یافتن جواب این سوالات همان‌گونه که خودش گفته فقط باید به سراغ اشعارش برویم تا از لایه‌های تودرتوی اشعارش به اعماق روحش دسترسی پیدا کنیم و راز ماندگاری او و آیدا را کشف کنیم.

شاملو نخستین دفتر شعر خود را به نام «آهنگ‌های فراموش شده» در سال 1326 منتشر می‌کند؛ دفتری با عناصری مثبت اما بدون محتوی، سست و حتی تهی از اندیشه و شاید بتوان گفت شاعر جوانی که هنوز پا به عرصه کارکشتگی ذهنی و سخنورانه نرسیده است.چاپ اولین آثارش درست مصادف می‌شود با اولین ازدواجش، ازدواجی ناآگاهانه همراه با فرافکنی درونش بر روی این زن و سپس نتیجه این ازدواج علی‌رغم داشتن چهار فرزند به جدایی ختم می‌شود. شاملو فکر می‌کند با عوض کردن زنش همه چیز روبه‌راه خواهد شد و به سراغ رابطه جدیدی می‌رود و ازدواج دیگری می‌کند. باز هم انتخابی ناآگاهانه است، روان شاملو به پختگی نرسیده است، اگرچه نمی‌توان جلوی فرافکنی هر زن و مردی را بر روی یکدیگر گرفت، ولی می‌شود آن را بررسی کرد.

چه می‌شود که شاملو به ناگهان متوجه این فرافکنی ناآگاهانه می‌شود و سعی می‌کند تولد جدیدی را برای خودش و سفری آگاهانه را آغاز کند.چه می‌شود که در ازدواج سوم به آگاهی می‌رسد، چگونه از آنیمای منفی خود (روان زنانه در ضمیر ناخودآگاه مرد) رها می‌شود.شاملو در دفتر هوای تازه گرفتار آنیمای منفی خود است و از تاثیر کج‌خلقی و لجام‌گسیختگی روانش در این شعر فریاد می‌زند:

دیرگاهیست که من سراینده خورشیدم

و شعرم را بر مدار مغموم شهاب‌های سرگردانی

نوشته‌ام که از عطش نور شدن خاکستر شده‌اند

من برای روسپیان و برهنگان می‌نویسم

  فكر می‌كرد با ازدواج مجدد زندگی تغییر می كند 

اخبار,اخبار فرهنگی,احمد شاملو و راز عشق ماندگارش به آیدا

  جان‌اسنفورد روان تحلیل‌گر یونگی درخصوص روان مرد و زن می‌نویسد: زن حامل تصویر زنده‌ شریک یا روح زنانه مرد برای مردان است و مرد نیز حامل تصویر زنده روح زن است. این موضوع به پیامدهای نامتعارف و ناخوشایندی منتهی می‌‌شود، زیرا این واقعیت‌های زنده درون ما، اغلب تاثیرات قوی و آزاردهنده‌ای دارند... بر اثر فرافکنی آنیما و آنیموس (روان مردانه در ضمیر ناخودآگاه زن) به دلیل وجود این تلقی که در خارج از ما قرار دارند، معمولا تشخیص نمی‌دهیم که متعلق به ما هستند.

اما شاملو برای رسیدن به ازدواج آگاهانه رنجی عمیق را متحمل می‌شود و سفر پرپیچ و خمی‌را در روان خود دنبال می‌کند.این رنج و این ناآگاهی از روان می‌خواهد به دنیای آرام و بی‌تلاطم جنین بازگردد. چه می‌شود که شاملو تا این حد سرگشته و در بوته‌ آزمایش واقعیت‌های روابط انسانی تاب تحمل نمی‌آورد و می‌خواهد آرامش جنینی را پس بگیرد و ناتوانی حالت عاشقی را در تحمل فشارهای زندگی روزمره یادآوری می‌کند و از آن به فغان می‌آید.

عشق واقعی زمانی شکل می‌گیرد که انسان آگاهانه قدم در راه شناسایی فرد دیگری برآید و این زبان است که عشق به او را تجربه می‌کند.بیان این مطلب بدین معنی نیست زنان و مردان به سراغ کسانی دیگر بروند تا این آگاهی شکل بگیرد. شاملو ندانسته و ناخواسته در مسیر ناآگاهی و فرافکنی قرار گرفت و هرگز سعی نکرد برای حل مشکلاتش راه‌حلی بیابد و به همین دلیل فکر می‌کرد با ازدواج‌های متعدد زندگی خوبی خواهد داشت همان طور که دنبال مکان امن جنینی می‌گشت تا از بار تلخ مسئولیت‌های خود فرار کند. اما شاملو بعد از طلاق از زن دومش چند سالی را ازدواج نمی‌کند و به تحلیل و بررسی خود می‌پردازد و این بار با آیدا آگاهانه ازدواج می‌کند و این رابطه حمل‌کننده‌ آنیمای شاملو نیست. 

اخبار,اخبار فرهنگی,احمد شاملو و راز عشق ماندگارش به آیدا

 به همین دلیل شاملو تا پایان عمرش با آیدا می‌ماند و پرمفهوم‌ترین، عاشقانه‌ترین و... شعرهایش را بعد از آشنایی با آیدا می‌سراید. می‌توان با صراحت گفت آیدا تبلور آنیما شاملو بود که آگاهانه آن را شناخت و او را به بانوی روحش تبدیل کرد. رابرت جانسون درخصوص زن درون مرد که برگرفته از اندیشه‌های روان تحلیلی یونگ است، می‌گوید: «آنیما حمل‌کننده‌ روح مرد و معشوقه‌ دنیای درونی اوست. دکتر یونگ از آنیما با نام میانجی یا واسط بین شخصیت آگاهانه‌ مرد و اعماق طبیعت او، یعنی ناخودآگاه جمعی یاد می‌کند. آنیما قلمرو شکوهمند روان است؛ آن واسطه‌ای است که ما را با اسرار و اعماق طبیعت مان در تماس نگه می‌دارد. آنیما الهام‌بخش است، حمل‌کننده‌ روح شاعرانه است، راهنمای دنیای زیرین است... آنیماست که با جادوی خود و با پیوند درونی خود، به زندگی مرد ارزش و معنا می‌بخشد.»

شاملو با آیدا به یک تجربه روحانی زنانگی که مردانگی او را کامل کرد دست یافت.شاملو جست‌وجوگری بود که ناخودآگاهانه دریافت که برای رسیدن به کمال باید در قلمرو زنانگی خود دست به کاوش بزند. درون  او به احساس شهودی دست پیدا کرده و فقط تلنگری باید می‌خورد که آن هم توسط آیدا به صدا آمد و اشعار شاملو بعد از آشنایی با آیدا و شناخت زنانگی درون خود به اوج شکوفایی رسید؛ اشعاری که با سال‌های قبل از آیدا قابل مقایسه نیستند.

اخبار فرهنگی - روزنامه قانون/برترین ها


ویدیو مرتبط :
انیمیشن زیبای هفت شهر اثر علی اکبر صادقی و با گفتار و صدای احمد شاملو برگرفته از وبسایت احمد شاملو

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

ماجرای دیدار ناتمام احمد شاملو و همسرش آیدا با ناصر تقوایی+عکس



احمد شاملو,ناصر تقوایی

ماجرای دیدار ناتمام احمد شاملو و همسرش آیدا با ناصر تقوایی+عکس

در این اوضاع حساس، از پایین پاسگاه که در یکی از ارتفاعات روستای ماسوله ساخته شده است، خبر می‌آورند که «احمد شاملو» و «آیدا» به دیدن «ناصر تقوایی» آمده‌اند و پایین پاسگاه منتظرند و من که شاهد تکرار چند باره این پیام بودم، می‌دانستم چه رابطه دوستانه‌ای بین «شاملو» و «تقوایی» است و او چه علاقه خاصی به «شاملو» دارد!

سیف ا.. صمدیان عکاس پیشکسوت ایرانی به بهانه 22 تیرماه سالروز تولد ناصر تقوایی با نگارش یادداشتی که آن را در اختیار «شرق» قرار داده به خاطره نگاری از ساخت «ای ایران» و ماجرای دیدار ناتمام احمد شاملو و همسرش آیدا با تقوایی پرداخته است. متن کامل این یادداشت را در ادامه می خوانید:


فیلمسازی که فیلم بازی نمی کند
اخیرا در مصاحبه‌ای با یکی از مجله‌های وطنی، جمله‌ای را گفتم که شاید مناسب‌ترین ورودیه به یادداشت کوتاهم برای هفتادودوسالگی «ناصر تقوایی» باشد:  «در جامعه‌ای که «خود»بودن، هنر است، طبیعتا خیلی‌ها بی‌هنرند! »


این مثال، وقتی به نزدیکی‌های جامعه هنری ایران و به ویژه سینما که می‌رسد، رنگ و بوی دیگری می‌گیرد و نتیجه، هولناک‌تر هم می‌شود! از قدیم‌الایام شنیده بودیم که «هنر» تزکیه‌کننده نفس و به آرامش‌رساننده روح و روان هنرمند است، ولی در فضای به‌هم‌ریخته هنر و سینمای کشورمان – به هر دلیلی– از کوتاهی‌های فرهنگی و نبود خلوص هنری درهنرمند گرفته تا سیاست‌زدگی‌های فرهنگ‌سوز برخی متولیان فرهنگی، اوضاع آنچنان است که گاه و بیگاه در کابوس‌های شبانه و حتی روزانه‌ام – که امیدوارم هیچ‌گاه به واقعیت نپیوندند– می‌بینم که، دیگر امیدی هم به امید نیست! ... و درست در این آشفته‌بازار هویت انسانی است که هنرمندانی همچون «تقوایی» قد علم می‌کنند بی‌آنکه حتی قصدی بر علم‌کردن قدشان داشته باشند.

 

و در این میان «ناصر تقوایی» از قدبلندترین علم‌داران هویت انسانی و هنری در این دیار است. فیلمسازی که باد و طوفان‌های برخاسته از مناسبت‌ها و بهانه‌های حضور و کارکردن به هرقیمت – چه در داخل و چه در خارج - فرمان عقیده و شخصیت هنری‌اش را به جهت‌های مخالف ‌شأن انسان نچرخانده است.

 

«ناصر تقوایی» در آستانه 72سالگی که بیش از نیم قرن آن را به آفرینش دستاوردهای فاخر هنری در سینما، نویسندگی و عکاسی سپری کرده است، هم‌اکنون و در این سال‌های بی‌عنایتی به تجربه و جایگاه هنری او و امثال او، تنها به تدریس فیلمنامه‌نویسی برای جمعی محدود در یکی از فضاهای محدود غیردولتی مشغول است و شاید «عکاسی» تنها گریزگاه ناگزیر برای حفظ ارتباط او با هزاران تصویر ثابت و متحرک نشسته بر ذهن و جان اوست. هدیه تصویری‌ام به خوانندگان «روزنامه شرق»، عکس 24ساله من است از پشت صحنه فیلم «ای ایران» در روستای ماسوله، با ذکر خاطره‌ای که شاید نمایان‌گر گوشه‌هایی از دقت، حساسیت و جان‌سپردگی خاص و عمیق او به هنر و سینما باشد:

احمد شاملو,ناصر تقوایی


شاملو و آیدا بازگشتند
«اکبر عبدی» رییس پاسگاه با لباس نظامی روبه‌روی او و دوربین «محمود کلاری» نشسته است و «غلامحسین نقشینه» هم در سمت راست عکس دیده می‌شود.

 

این سکانس از فیلم «ای ایران» مربوط به زندانی‌شدن «نقشینه» در یکی از اتاق‌های پاسگاه است و «ناصر تقوایی» با دقت و ظرافتی غیرمعمول در سینمای ایران، مشغول بررسی جزییات صحنه است: از چند میلیمتر اختلاف سطح قرارگرفتن ویولن «حسین سرشار» روی میز پاسگاه گرفته تا لحن «اکبر عبدی» در دیالوگ‌هایش! ... در این اوضاع حساس، از پایین پاسگاه که در یکی از ارتفاعات روستای ماسوله ساخته شده است، خبر می‌آورند که «احمد شاملو» و «آیدا» به دیدن «ناصر تقوایی» آمده‌اند و پایین پاسگاه منتظرند و من که شاهد تکرار چند باره این پیام بودم، می‌دانستم چه رابطه دوستانه‌ای بین «شاملو» و «تقوایی» است و او چه علاقه خاصی به «شاملو» دارد.

 

... «تقوایی» آنقدر غرق در تنظیم جزییات ذهنی و اجرای دقیق آنها در کارگردانی صحنه بود که به کلی پیام‌ها و آن انتظار خاص پایین پاسگاه از توجه و تمرکزش دور ماند و درنهایت، «شاملو» و «آیدا» که در سر راه خود به آنجا رسیده بودند، برگشتند. ... و ما ماندیم و حیرت تلخ و شیرینی که می‌دانم نه برای «شاملو» و «آیدا» تلخ بود و نه برای «تقوایی» شیرین!...../inn.ir