یک هفته هفت چهره؛ از حوادث اهواز تا مجری زن من و تو


داستان کامنت پر حرف و حدیث کوچک زاده نماینده در حال اتمام مردم تهران، پای عکس عراقچی این هفته جنجالی شد و پایش را از مجاز به واقعیت رساند.

صبح بخیر - ایمان عبدلی:

سوسن پرور یا (بدن به مثابه کالا، هفته)

حمله به صفحه اینستاگرام « سوسن پرور» به خاطر چهره ی نامطلوب از نگاه استاندارد غالب جامعه، تجلی نگاهی است که بدن را کالایی شده می بیند، نگاهی که با ابزار رسانه بر بخش عظیمی از دنیا غلبه کرده و در جغرافیاهای گوناگون با اشکال مختلف سلطه دارد.

بدن کالایی شده به مثابه هر کالای دیگری باید یک سری استانداردهای تعریف شده و مورد قبول عامه ی مردم را داشته باشد تا پذیرفته شود، مردم همه برای خاص بودن و متفاوت جلوه کردن دست به تغییراتی می زنند که اتفاقا آن ها را شبیه هم می کند و این تناقض تکثر گرایی ظاهری به شکل مضحکی به یک همسان سازی ناخوداگاه می رسد.

یک هفته هفت چهره؛ از حوادث اهواز تا مجری زن من و تو

حال این فضایی که غلبه شده بر اجتماع در جامعه ی ایرانی یک مختصات ویژه ای دارد، زنان و دختران این جایی، چون فقط در چهره می توانند عرض اندام کنند، پس معیارهای محدود تری برای خاص جلوه کردن دارند؛ شمار زیاد آن هایی که دست به عمل بینی می زنند یا گونه می گذارند و لب پروتز می کنند، تب در استاندارد رفتن بالاست و افراد هزینه می کنند تا اندام و چهره ای را عرضه کنند که به مثابه کالا در ویترین بدن به خوبی و با قدرت عرضه شود و احتمالا مشتریان بیشتری داشته باشند.

«سوسن پرور» به بازار خرید و فروش زیبایی تن نداده و در استاندارد نانوشته مورد قبول عوامی که می خواهند خاص باشند نرفته، اتفاقا او خاص است که به تنوع و تکثر دامن زده و بکارت چهره اش را حفظ کرده، اما مردمانی که زیر شیروانی مد و رسانه و برند آغشته به رطوبت کالایی شدن شده اند، به چتر محکم شخصیتی امثال «پرور» به دیده ی  تحقیر و تمسخر می نگرند، گناه از ناآگاهی است، از غرق شدن در دریای روزمرگی است ...


کوچک زاده یا (اعمال قدرت، هفته)

فضای مجازی امکانی است برای اعمال قدرت؛ بدون شک افراد در عرصه های گوناگون به یمن شبکه های اجتماعی می توانند نیرومند جلوه کنند، داستان کامنت پر حرف و حدیث کوچک زاده نماینده در حال اتمام مردم تهران، پای عکس عراقچی این هفته جنجالی شد و پایش را از مجاز به واقعیت رساند.

مجاز پرده ای از واقعیت است، فرد آن چه را که در عالم واقع طلب می کند و نمی یابد را می تواند در پرده ای از واقعیت پیدا کند و بدون کمترین هزینه روح شهوت زده اش را ارضا کند، سیل کاربرانی که سکس مصرف می کنند، همان چیزی را می خواهند که در عالم واقعیت پیدا نمی کنند و یا به هزینه ی بالا می یابند و مصرف می کنند، پس نتیجتا به مجاز پناه می برند و ماکتی از همان کالا را بدون هیچ دردسری مصرف می کنند.

یک هفته هفت چهره؛ از حوادث اهواز تا مجری زن من و تو

لبخند و فرح دیگر کالای پر هزینه ی عالم واقع است که در عالم مجاز به راحتی و در چند و خط و یک کلیپ و چند لحظه صدای ضبط شده یافت می شود، مردم تفریح می کنند، بدون آن که متحمل هزینه ای گزاف شوند؛ یک خط تلفن و اینترنت و ...این دو نمونه پر کاربرد تا حد کافی فضا را روشن کرد.

اما خب افراد با موقعیت های گوناگون خواسته های شخصی تری هم دارند، مثلا نماینده ای که دیگر از قدرت و موقعیت خالی شده و راهی برای حفظ آن چه که از دست رفته نمی بیند، پس مجازا طلب قدرت می کند و تفاوتی نمی کند، چگونه و از چه راهی به آن دست پیدا می کند، مهم این است که کم هزینه و راحت الوصول است  ونشئه ای از آن قدرت از دست رفته با خودش دارد و رفع خماری می کند.


شیث رضایی یا (شایعات، هفته)

در فضایی که اطلاع رسانی شفاف حکفرما نباشد و میزان اعتماد میان ارکان مختلف جامعه کم باشد، قوت شایعات بیشتر از پیش است، پس از مرگ مهرداد اولادی شایعات بر رسانه ها سوار شدند و هر روز گمانه ی تازه ای زده میشد، به هر حال در چنین جوامعی اتفاق غیر منتظره دیرتر هضم می شود و  خیلی هم مهم نیست، یک تسهیل کننده ذهنی لازم است، لزوما نه چندان منطبق با منطق، همین که باشد و تکلیف را برای عوام روشن کند کافیست. برای این مردم باید پایان را بست، آن ها را پایان باز خوش نمی آید؛ سر در گم می شوند  و...

گفتند شیث در انحراف مسیر اولادی نقش داشته و مهرداد را به افول انداخته، عادل هم در برنامه اش بی توجهی کرد و شیث شاکی شد، اما همه ی این ها معلول حکایت دیگریست؛ مدیری که برای کسب یک موقعیت تبلیغاتی وارد باشگاه های پر طرفدار می شود و کسب نتیجه در کوتاه مدت را ترجیح می دهد، او از هر ابزاری برای نشست در ذهن های مردم استفاده می کند، وقت تنگ است؛ شاید دولت ها تصمیم به تغییر بگیرند و فرصت تبلیغاتی از دست برود.

یک هفته هفت چهره؛ از حوادث اهواز تا مجری زن من و تو

می دانید که در راس پرسپولیس و استقلال بودن برد تبلیغات وسیعی دارد و می تواند نام یک مدیر درجه سه را به گوش دورترین ساکنان ایران آشنا کند، پس شب قبل از دربی با یک تلفن فوتبالیست در کلانتری حبس شده به لابی هتل بر می گردد و به همین سادگی روی ناهنجاری سر پوش گذاشته می شود و این رویه به کرات تکرار می شود و ادامه می یابد، خیلی ها در این فوتبال عمر کوتاهی داشتند؛ امثال نیکبخت که می توانستند در سطح اول اروپا فوتبال بازی کنند.

اما مدیر نتیجه گرا همانطور که بدهی به بار می آورد، آینده ی فوتبالیست را به ضرر امروزش نابود می کند و سیستم لاپوشانی به کمک می آید و تنها  قطعی ترین  امر دنیا؛ «مرگ» می تواند فوتبال این چنینی را به تفکر بیاندازد؛ چه سود که شایعات هنگامه ی تفکر غالب می شوند و همین کورسو را هم  کور می کنند.


منصوره حسینی یا (مصیبت، هفته)

منصوره حسینی مجری شبکه «من و تو» در جشنواره جهانی فجر حضور پیدا کرد و این حضور به شدت حاشیه ساز شد تا حدی که مدیران برگزار کننده مجبور به پاسخگویی شدند و اعلام برائت کردند.

یک هفته هفت چهره؛ از حوادث اهواز تا مجری زن من و تو

چرا چنین فضایی پیش می آید؟ قطب سازی و پولاریزه کردن شاید در یک استادیوم ورزشی ایجاد رقابت و هیجان کند، اما در مسائل فرهنگی چند صدایی و گفت و گو کارسازتر است، در واقع  ما ناخواسته با خلط سیاست در فرهنگ، مسائل فرهنگی را قطب بندی کرده ایم و فضایی نا متناسب را در ظرف فرهنگ ریخته ایم، این چنین می شود که لباسی که تن فرهنگ می کنیم به تنش زار می زند، منصوره حسینی در هر صورت یک مجری  در یک شبکه تلویزیونی است، اما چون فرهنگ با سیاست آمیخته شده با  دیدگاهی سیاسی و قطب بندی شده، قضاوت می شود نمی گویند او صدای و بیان خوبی دارد و یا چهره اش مناسب اجرا است، می گویند او در «من و تو» بوده و برای انگلیسی ها کار می کرده ...

اما همه ی مساله قطب بندی نیست؛ تعریف نداشتن و کمبود تئوری آفت دیگریست، اپوزیسیون در جامعه ایرانی تعریف مشخصی ندارد و طیف وسیعی را در برمی گیرد، اصلا آن هایی که نشان مخالفت با ساختار حاکم هستند، دقیقا چه تعریفی از مخالفت دارند؛ دایره ای وسیع از رسانه های مختلف و آدم های رنگارنگ در زمره مخالفین جای گرفته اند؛ از همین رو این عدم تعریف باعث بی آبرویی هر آن چه مربوط به مخالفان است شده، این چوب دومی است که امثال منصوره حسینی می خورند، کارگران فرهنگی بی آبرو ظاهرا.


سهراب سپهری یا (شاعر، هفته)

زاد روز سهراب سپهری شاعر کاشان بهانه ی خوبی است برای برگشت به مباحثی که هنر را در خدمت ایدئولوژی می خواست، در روزگاری که دغدغه ی اجتماعی داشتن آبروی ادبیات و شاعری محسوب میشد، سهراب کاراکتر یگانه ای بود، نکوهش می شد که سانتی مانتالیسمی را رواج میدهد که از اوج  بی دردی می آید و با فاصله ی زیادی از مردم کوچه و بازار عرضه می و وچون دردمند نیست، پس ارزشی ندارد!

یک هفته هفت چهره؛ از حوادث اهواز تا مجری زن من و تو

اما امروز در گذر زمان بهتر می شود  دست به قضاوت هنرمند و آثارش زد، بی گمان اگر هنر سهراب بی ارزش و دور از مردم بود، این چنین ماندگار نمیشد، بهتر است از دسته بندی بپرهیزیم، انکار نمی کنم که سهراب در کتاب های درسی سهم عمده ای دارد، اما او جایی فراتر از آن کتاب های فرمایشی در دل مردم جای گرفته، سهراب نمونه ی بارزی است از هنرمندانی که لزوما روح دوران نیستند و از قضا به همین دلیل می توانند  به همه دوران تعلق داشته باشند.

 اگر در آن روزگار مهدی اخوان ثالث از سرهای در گریبان می گفت و اگر شاملو با زبان استعاره ای از کوچه های تاریک و سازهای شکسته می گفت، سهرابی هم لازم بود که از گل و درخت و جوی آب بگوید، سازهای شکسته با شعر شاملو سر هم نشد هنوز شکسته اند، اما  لذت وصف طبیعت همچنان عیش دارد، هنر گاهی سوپاپ عصیان اجتماع است و مثل مذهب آرام می کند و گاهی هم هنر است چون هنر است، همه ی این ها برای هنر لازم است، هنر عرصه تکثر است، غلبه ی تفکر چپ با بازی گرفتن واژه هایی چون تعهد راه هنرمندان را در این دیار پر دست انداز کرده است هنوز.


دانشجویان ماله ای یا (مخالفت، هفته)

کاری با مضمون مخالفت دانشجویانی که تندیس ماله دادند نداریم، نه مخالفان را تایید می کنیم و نه آن هایی را که تندیس ماله را گرفتند در حوصله و تخصص اینجا نیست، اما می شود در مورد فرم حرف هایی داشت؛ فرم ابراز مخالفت.

اصولا مخالفت مثل هر نوع دیگری از ابراز، فرم می طلبد و هویت هر کنشی در درجه ی اول به اصالت آن بر می گردد، اگر وزین ترین کنش را هم که داشته باشید و نتوانید آن را در شکل مناسبی نشان دهید، آن را از درجه ی اعتبار ساقط خواهید کرد.

یک هفته هفت چهره؛ از حوادث اهواز تا مجری زن من و تو

یکی از آفت های هویت ناتوانی در کسب  اصالت است، وای به روزی که گروهی بخواهند کنشی داشته باشند، اما با کپی برداری و تکرار مکررات  وارد عمل بشوند،حالا محتوا و مضمون کنش هر چه که باشد، حالتی تمسخر آمیز و بیهوده پیدا می کند، حالت دیگری هم هست گاهی کنشی هر چند خرد و سطحی را چنان در قالبی موجه می ریزند که معتبر جلوه می کند.

در این مورد خاص شکل ابراز مخالفت قابل پیش بینی است، پس تازه نشان نمی دهد و این قابل پیش بینی بودن موارد مشابه را به خاطر می آورد، که کنش را از اصالت می اندازد و بدتر این که زبان این کنش هم استهزا آمیز شده، یعنی عاملین به دست خود آن را از اعتبار انداخته اند و هیچ ماله ای نمی تواند برای این شکل کادر زیبایی ببندد.


تماشاچیان اهوازی یا (پیچیدگی، هفته)

فوتبال پدیده ی.وارداتی است، یعنی قبل از اینکه در اینجا باشد، با عمری طولانی تر و با الگوهایی قابل استفاده در دیگر نقاط جهان حیات داشته و می توانیم با نگاه به آن هایی که تجربه کرده اند، روز های  کم هزینه تر برای فوتبال ایرانی داشته باشیم،  رسیدن به روزهای انتهایی لیگ مشخصا پر از التهاب است، خصوصا وقتی دو تیم پر طرفدار در رقابتی تنگاتنگ باشند.

یک هفته هفت چهره؛ از حوادث اهواز تا مجری زن من و تو

تغییر ناگهانی ورزشگاه اهوازی ها و ایجاد فضایی پر التهاب که با توجه ظرفیت ورزشگاه غدیر کاملا قابل پیش بینی بوده، این همه آسمان و ریسمان ندارد، کاش گاهی ساده بیینیم و بیهوده به پیچیدگی و جدل هایی از جنس فرافکنی دامن نزنیم، در ماجرای اهواز جنس خطای مدیریتی کاملا مشخص واقعا دنبال چه می گردید؟ خوش اقبال بوده اید که فاجعه ای رخ نداد، وگرنه که کی بود؟ کی بود؟ من نبودم هایی...  بود که از کوچه های فوتبال شنیده میشد.


ویدیو مرتبط :
چهره جالب مجری زن بی بی سی

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

یک هفته، هفت چهره: از زن اروپایی تا یارِ احمدی‌نژاد


(یک هفته، هفت چهره) ی این هفته رنگ و بوی سیاسی دارد ؛ غالب اتفاقات جریان ساز یک هفته ی گذشته بیشتر در حوالی دنیای سیاست بود. مجله اینترنتی صبح بخیر



صبح بخیر - ایمان عبدلی: (یک هفته هفت چهره) ی این هفته رنگ و بوی سیاسی دارد ؛ غالب اتفاقات جریان ساز یک هفته ی گذشته بیشتر در حوالی دنیای سیاست بود؛ از بازداشت "حمید بقایی" معاون اجرایی دولت احمدی نژاد تا سرمقاله ی متفاوت "مسیح مهاجری" در روزنامه ی جمهوری اسلامی، این هفته چهره ی خارجی هم داریم و از این پس هم خواهیم داشت، امیدواریم که مورد پسند شما واقع شود .

اکبر عبدی یا (قبلا کجا بودی؟ ، هفته )

یک هفته هفت چهره

حضور اکبر عبدی در برنامه ی خندوانه بازتاب زیادی داشت، چه در دنیای مجازی و شبکه های اجتماعی و چه در نشریات ، شب نیمه شعبان، عبدی افسار گفت و گو را به دست گرفته بود و هر آنچه دل تنگش می خواست گفت، البته نباید از همراهی رامبد جوان غافل شد، عبدی در حرف هایش با کنایه و به زبان طعن از روحانی  انتقاد کرد او گفت «بنزین دو هزار تومان هم بشود اشکالی ندارد،فدای سرتان بنزین را تا هزار تومن هم داده ایم ،بقیه اش را هم می دهیم» اکبرعبدی اضافه کرد : «دم آقای روحانی گرم ،کلید را نشان داد ولی مثل اینکه کلیدش را گم کرده است» ستاره ی محبوب دهه ی شصت احتمالا حرف دل بسیاری از مردم را زد و وظیفه ی هنرمند است که به نفع مردمش موضع گیری کند، به شرط آنکه همیشه و "بدون جهت" حضور داشته باشد. طی سالیان گذشته خیلی از اتفاقات دامنه دارتری هم حادث شد که حیف از زبان گزنده ی عبدی که باز نشد، او که در سالهای گذشته از دوران اوج بازیگری اش فاصله گرفته در طی این چند سال با حاشیه هایی مثل: انتقاد از ده نمکی و اظهار پشیمانی از حضور در اخراجی های 2 و تغییر موضع و بستن قرارداد برای اخراجی های 3، همچنین اقامت در آلانیای ترکیه مطرح بوده است ،هر چند او دیگر در اوج نیست، اما  همچنان دوست داشتنی است .


جان کری یا (چقدر سیاست زده شده ایم ،هفته)

یک هفته هفت چهره

اینکه مردم با تمام وجود مذاکرات هسته ای  را دنبال می کنند و ریز ترین مسایل فنی هسته ای را از بر هستند، اتفاق خوبی نیست نزدیک به یک دهه است که مسایل هسته ای در صدر اخبار قرار دارند و این علاقه ی وافر مردم به دنبال کردن مذاکرات هسته ای خصوصا در ماه های گذشته خبر از نارضایتی بخش اعظمی از جامعه می دهد، همان ها که چشم به اخبار دوخته اند تا فرجی شود و چرخ زندگی راحت تر بچرخد، در همین فضا مصدومیت وزیر امورخارجه ی امریکا را بخش زیادی از مردم ایران متوجه می شوند و دنبال می کنند خبر در ذات خود اتفاقی نیست که برای ما مهم باشد، اما در دورانی که "زمان" در مذاکرات هسته ای و چگونگی توافق مهم است، مهم تر از خیلی اخبار دیگر می شود. دلواپسان جوری تعبیرش می کنند دنبال کنندگان توافق جور دیگر ، جان کری در مرز فرانسه و سوئیس در حین دوچرخه سواری مصدوم می شودو بعد آن به بیمارستان منتقل می شود ،کاش روزی برسد که اخباری که دنبال می کنیم انقدر «حداقلی و گاها مضحک» نباشد شاید این از خاصیت جغرافیای ماست و ما ناچاریم به سیاست زدگی.


مسیح مهاجری یا (ایستاده در باد،هفته)

یک هفته هفت چهره

در بیست وششمین سال رحلت امام (ره) از حرم جدید رونمایی شد ،مرقد امام با شکلی مدرن آماده سازی شده است و رونمایی از شمایل جدید مرقد صدای اعتراض عده ای را در فضای سیاست بلند کرد ؛ خصوصا از سمت اصولگرایان ،اما در میان معترضین چهره ای بود که نمی توان آن را اصولگرا دانست ؛ «مسیح مهاجری» مدیر مسئول قدیمی روزنامه جمهوری اسلامی که موضع گیری های گاه و بیگاهش اعتبار خاصی به این روزنامه داده است ، هنر او در «وسط بودن» است ،گاه با حرف هایش به صدا وسیما و کیهان تعریض می کند، گاه اینگونه از تجمل در ساخت مرقد امام انتقاد می کند « نتوانستم با حال عادی همیشگی مشغول زیارت شوم و بدون آنکه بفهمم چه کرده‌ام از همان مسیر برگشتم و غرق در این تفکر شدم که آیا امام خمینی با این هزینه کردن برای مقبره خود موافق است؟

وی ادامه داد: در مسیر رفت، به هتل، تالارها،‌ پاساژها، فروشگاه‌ها، گلدسته‌ها، گنبدهای کوچک و بزرگ و سایر ساخت و سازهای پرزرق و برق که درمجموعه‌ای با عنوان حرم امام خمینی ساخته شده‌اند خیره شده بودم و بدون آنکه ذره‌ای تردید کنم آنها را وصله‌های ناچسبی برای حرم امام خمینی یافته بودم، اما هنگامی که آن تونل و آن فضای وسیع و پرهزینه زیرزمین را دیدم، غربتی وصف‌ناشدنی برای امام خمینی احساس کردم»


نماینده ی اتحادیه اروپا یا( بادها خبر از تغییر فصل ها می دهند ،هفته)

یک هفته هفت چهره

حضور و پوشش (ماریچه اسخاکه) نماینده ی اتحادیه ی اروپا در دیدار با مقامات رسمی جمهوری اسلامی(علی لاریجانی) موجی از اظهار نظر ها را ایجاد کرد؛ ساپورت ،همان که قبلا هم جنجال کرده بود و پوشش موی سر او، لباس تنگ و چسبان ،همه و همه مولفه هایی است که بسیاری از نهاد های رسمی و ارزشی را خوش نمی آید، آنها این پوشش را خلاف عرف دیپلملتیک می دانند و این اقدام ماریچه اسخاکه را نوعی توهین به ارزش های مورد توافق مردم می دانند، اما مردم و حرف های رئال پای کیوسک روزنامه فروشی خبر از تغییرات ظریف اجتماع ایران می دهد ، روزی که تیپ اسخاکه تیتر روزنامه های صبح شده بود، بسیاری از این پوشش اظهار شگفتی می کردند و با لفظ هایی چون «دمش گرم» خلاف نهادهای رسمی جور دیگری به این اتفاق نگاه کردند.


همه ی مردم ایران یا( محیط زیست یعنی کشک ،هفته)

یک هفته هفت چهره

برای یک تصادف کوچک در خیابان قفل فرمان در می آوریم، در مترو اگر کسی کمی باب میلمان رفتار نکند ، مشت و لگد حواله می کنیم و فحاشی را به بهترین شکل اجرا می کنیم ،اما در حفظ حیاتی ترین الزامات زندگی نه تنها کوشش نمی کنیم، بلکه با بی محلی تمام از کنارش رد می شویم ،دریاچه ی ارومیه خشک شده است، کارون هم به همچنین، زاینده رود هم که اوضاع اسفباری دارد، اقلیم در حال تغییر است؛ از ایلام خبر جنگل سوزی می آید ازگرگان هم مشابه آن را می شنویم ،گرد و غبار خوزستان را بلعیده، تهران و کرج و خراسان شمالی هم به شدت درگیر این پدیده هستند، تکلیف مسئولان امر مشخص است به هر دلیلی به جز سخنرانی اقدام دیگری نمی کنند، اما ما مردم باید کمی فکر نسل های بعد هم باشیم ،اوضاع جالب نیست اگر می شود زباله نریزیم، آب را هدر ندهیم و همین حرف های ظاهرا کلیشه ای و بی اهمیت را عملی کنیم. باور کنید ! ایران جای بهتری می شود ،دود این سبک زندگی بیشتر از هر کس به چشم خودمان می رود.


حمید بقایی یا (بقایای یک دولت پاکدامن ،هفته)

یک هفته هفت چهره

رییس سازمان میراث فرهنگی و معاون اجرایی احمدی نژاد بازداشت شد ، هنوز دلیل این اقدام فاش نشده است ،هر چه که گفته شده حدس و گمان  بوده است. اگر در ماجرای محمدرضا رحیمی چند ماهی طول کشید (میم ر) مشخص شود، نام بقایی به سرعت و صراحت فاش شد. اتفاق بدی که به تبع چنین اخباری رخ می دهد گسترش بی اعتمادی میان مسئولین و مردم است ،بقایی سابقه ی کار در وزارت اطلاعات ،صدا وسیما ،شهرداری تهران  میراث فرهنگی را دارد به نوعی بالاترین سطوح مدیریتی را تجربه کرده و حالا بازداشت فردی با این تجارب ، محلی برای گرو کشی های سیاسی می شود ، برداشت غیر قانونی  در جهت منافع دانشگاه ایرانیان واگذاری غیرقانونی املاک تجاری در قشم و... اتهام هر چه که باشد وجود چنین اخباری برای مردم کوچه و خیابان حس خوبی ایجاد نمی کند، چون منافع آنها در گرو سیاست ورزی نیست .جمله ی احمدی نژاد در روزهای ترفیع بقایی را مرور می کنیم آنجایی که با چنین القابی بقایی را مزین کرد: «کار آمدی ، کاردانی ، شایستگی های فردی ،توان مدیریتی و قابل اعتماد»


خانم راپوپورت یا ( امید به زندگی ،هفته)

یک هفته هفت چهره

پیرزن 102 ساله ی آلمانی که در سال 1983 میلادی در دفاع از پایان نامه ی دکترای خود ناکام مانده بود ،این بار موفق شد پایان نامه اش را ارائه کند و مدرک دکترایش را اخذ کند ،متخصص بیماری های نوزادان و مادر چهار فرزند می گوید : «در این راه دو نفر دیگر به من کمک کردند آنها با مطالعه کتاب در اینترنت و انتقال اطلاعات به من کمک حال من بودند » فکر می کنم توضیح زیادی لازم ندارد ، مفهوم "امید به زندگی" ،تلاشگر بودن و واژه هایی در این سبک با شنیدن اخبار متفاوتی نظیر همین خبر ، به طور کلی دچار استحاله می شود ،هفتاد سالگی هم برای خیلی از ما به صرف استراحت و کسالت، شاید فقط یک رویا باشد.