یک هفته هفت چهره؛ از امیر ژوله تا سوشا مکانی


شاید اباذری بیراه نمی گفت ما سربازان سیاست زدایی هستیم؛ نسل لوث کنندگان تمام حوزه های اجتماعی و فرهنگی، استندآپ را فقط باید در ظرف خودش سنجید، هنری که ترکیبی همگون از ایده و زبان بدن و موقعیت شناسی است که باید لحن انتقادی داشته باشد.





صبح بخیر - ایمان عبدلی:


ژوله و حیایی یا (همیشه در صحنه ی، هفته)

یک هفته هفت چهره

دو قطبی نامبرده محصول سرکوب انرژی هایی است که از فرط محافظه کاری و عافیت طلبی در جایی رها می شود که به نظر کم خطرتر می آید، یک تاک شوی شبانه فرصت خوبی برای تهییج احساسات است، احساساتی که اگر به همین شکل و در بزنگاه ها ذره ذره رها شوند، کم آسیب تر است تا اینکه جمع شوند و به مرز انفجار برسند،اکسیر «قطب بندی» معجونی است که چندین بار به موقع تجویز شده و به خوبی موفق شده انرژی های بعدتر خطرناک را رها کند، با گوشی های مدل روز و با موهبتی به نام «هفت هشتاد» روز به روز سیاست زدایی نیروی تازه ای می گیرد.

شاید اباذری بیراه نمی گفت ما سربازان سیاست زدایی هستیم؛ نسل لوث کنندگان تمام حوزه های اجتماعی و فرهنگی، استندآپ را فقط باید در ظرف خودش سنجید، هنری که ترکیبی همگون از ایده و زبان بدن و موقعیت شناسی است که باید لحن انتقادی داشته باشد، با علم به این موضوع به هر کسی که به استاندارد ها نزدیک تر بود رای میدهیم، دوقطبی «محمد رسول الله – قندون جهیزیه»، قبلترش اخراجی ها و جدایی و نمونه های مشابه نمی تواند جایگزین کنش دیگری شود.


الف،ر یا (وقتی همه خوابیم، هفته)

یک هفته هفت چهره

می توان با تمامی حروف الفبا ترکیباتی مشابه ساخت و به نامهایی رسید که در زمینه ی تاراج ید طولایی دارند، آنهایی که به خوبی حفره های اقتصاد نفتی و وابسته را می شناسند و با «هوش سرشار» آتیه ی خود و فرزندانشان را بیمه می کنند؛ هم خانواده دوستند وهم باهوش! مورد آخر مخفف ها قرار بود رویای اتصال خط آهن ایران، ترکمنستان، قزاقستان را محقق کند؛ پیمانکاری که یک بار اوایل دهه ی هفتاد از کشور متواری می شود و بار دیگر به واسطه ارتباطاتی که با رییس دفتر دولت نهم داشته، پایش به پروژه ی ریلی هفتصد میلیون دلاری باز می شود.

از مجموع هفتصد کیلومتر پروژه نزدیک به سیصد کیلومتر سهم پیمانکار نامبرده می شود، پروژه ای که یک سال فعالیت می کند و بعد می خوابد و همچنان در خواب است، فقط وقتی که خواب بودیم حدود 220 میلیون دلار در جیب «الف،ر» گم می شود، این روزها را نمی دانیم در کجای دنیا سپری می کند اما یادش با ماست، تا اینجایش را داشته باشید اتفاق دیگری که در حاشیه ی این اتفاق کمرنگ جلوه داده شده، تغییر مسیر ریل هاست، فشار هایی که از مرکز گلستان ریل را از گنبد کاووس دور کرده و در خاک نامطمئن حاشیه ی گرگان گنجانده؛ سال 88 ظاهرا فرصت خوبی برای بستن قراردادهایی از این دست بوده است.


علی اکبر ناطق نوری یا( پیر اصولگرای ، هفته)

یک هفته هفت چهره

ناطق نوری از جمله مردانی است که در کسوت اعتدال، در زمانه ی افراطی ها می درخشد و وجودش برای فضای سیاسی کشورغنیمتی است، مردانی که مبارزه را با گوشت و استخوان لمس کرده اند و آنقدر فراز و نشیب دیده اند که می دانند چه روزی و چگونه حرف بزنند؛ نشست صمیمی روحانیون آذربایجان شرقی و حرف های ناطق نوری: «از زمان ناصرالدین شاه تا زمان دولت خاتمی به اندازه هشت سال دولت گذشته نفت فروخته نشد و در حالی که در تمام سال های قبل نفت 500 میلیارد دلار فروخته شد.

اما در دولت گذشته 700 میلیارد دلار نفت فروخته شد»، نطق ناطق در میان هم لباسانش باز شده بود و از نفت ده دلاری دوران رفسنجانی گفت، دورانی که به زعم او زیرساخت ها هم ساخته میشد، اما در دولت گذشته امور جاری هم با مشکل مواجه میشد. ناطق از یارانه ها هم گفت؛ از ماهی و ماهیگیری و از اینکه کاش ماهی نمی دادیم و به تب مصرف گرایی در روستاها دامن نمی زدیم که حالا هر روز خالی و خالی تر شوند؛ حرف هایی که ناطق را هر لحظه از اصولگرایان دورتر خواهد کرد ، همان هایی که نطق های ناطق را مصلحت نمی دانند، سالهااصولگرایی از ناطق مردی نزدیک به اصلاحات ساخته است.


سوشا مکانی یا (جنجالی، هفته)

یک هفته هفت چهره

برداشت یکم:
بازی پرسپولیس و استیل آذین بر سر یک اوت دستی ورزشگاه ملتهب می شود؛ درگیری میان دروازه بان جوان استیل آذین و علی دایی، آن روزها سوشا خیلی شناخته شده نبود، اما در تیمی توپ می زد که مملو از پرسپولیسی های رانده شده بود، تیمی که قرار بود آلترناتیو پرسپولیس باشد که البته فرجام خوبی نداشت، از آن روز چشمان گربه ای دروازه بان خوش استیلی یادمان می آید که موفق شد خودش را در روز پر ستاره ی آزادی مطرح کند.

برداشت دوم: دربی تهران و پرسپولیسی که در اوج بحران در بازی برگشت هم  موفق شد رقیب سنتی را شکست دهد؛ سوشا چند واکنش خوب داشت و پرسپولیس بدون گل خورده دربی را فتح کرده بود؛ سوشا باید بیشتر دیده میشد، انتهای بازی و شش انگشتی که برای هواداران تکان داد، دوباره سوشا را وارد جنجال کرد و البته در صدر بازی نشاند. از آن روز شش انگشت دروازه بان خوش استیلی یادمان می آید که خودش را بر صدر نشانده بود.

برداشت سوم: پرسپولیس و ملوان در جام حذفی و داوری که کمی بی رحمانه کارت هایش را خرج می کرد، پرسپولیس بحران زده و خالی از ستاره و دروازه بانی که با خروج هایش و نوع رفتارش می خواهد بر صدر بشیند و از هوادار دلبری کند، اما گاها اسباب زحمت می شود، از آن روز بد اخلاقی افسار گسیخته ی دروازه بانی یادمان می آید که حیف است با این همه استعداد راه نیکبخت و مجاهد و..دیگران را برود، نبوغ و دیوانگی همسایه ی هم هستند، با سرکوب سوشا هم خودش تلف می شود هم فوتبال یک دروازه بان آماده از دست می دهد.


کیانوش جهانبخش یا (جیگردار، هفته)

یک هفته هفت چهره

کیانوش جهانبخش عضو شورای شهر بندرعباس در اقدامی جالب توجه و با هدف اعتراض به ورود بی رویه فاضلاب به دریا در این شهر،‌ خودش را در مقابل یکی از کانال های اصلی ورود فاضلاب به دریا قرار داد تا به این روش اعتراض خود را نشان دهد.حرف هایش را مرور می کنیم: «‌12 سال است که شرکت آب و فاضلاب بندرعباس،‌ پساب فاضلاب این شهر را به دریا می ریزد و نمی دانم که کدام قانون این کشور به این شرکت اجازه چنین اقدامی و تخریب این چنینی زیست محیط بندرعباس را می دهد».

جهانبخش به فاصله یک ساعت پیش از جلسه شورای شهر خود را در برابر یکی از کانال های واریز فاضلاب بندرعباس به دریا قرار داد و از آن جا نیز با همان لباس ها راهی جلسه علنی شورای شهر شد، حداقل فایده اینکه توجه همه را به مسیر غلط فاضلاب بندرعباس جلب کرد. در حقیقت آقای جهانبخش خودش را تبدیل به رسانه کرد و با یک تیر دو نشان زد؛ حالا هم مشکل فاضلاب بندرعباس مطرح شده و هم نام کیانوش جهانبخش. شاید اگر ساختارهای مناسبی حکمفرما بود، این اقدام خودسرانه تلقی میشد، اما در این فضا ظاهرا چاره ای جز این نیست.


مدیران صدا و سیما یا ( گل به خودی، هفته)

یک هفته هفت چهره

سیمای جمهوری اسلامی ایران روزهای عجیبی را می گذراند در حالی که در آن سوی مرزها تلویزیون های رنگارنگ از تمام ابزار جلب مخاطب بدون هیچ محدودیتی استفاده می کنند؛ تلویزیون دولتی ایران با اقداماتی شگفت دست به خودزنی می زند، حذف برنامه 15 ساله ی فیتیله برای همیشه و پس از تعطیلی برنامه هایی نظیر: رادیو هفت، دستان، مجله تئاتر و...شوک دیگری به مخاطب سیما بود.

مخاطبی که این روزها با عضویت در یکی از شبکه های مجازی اخبار را بدون سانسور و در لحظه دریافت می کند و خودش هر لحظه تبدیل به رسانه می شود و لایک طلب می کند را به سختی می توان پای تلویزیون نشاند و حال چه شده که تنها برنامه ی حرفه ای موسیقی حذف می شود؟ کدام نفر و با چه عقل سلیمی وزین ترین مجله ی تصویری تلویزیون را حذف می کند، چرا و با چه مصلحتی تئاتر بازها دیگر صدایی در سیما ندارند؟ کاراکترهای محبوب کودکان جای چه کسی را تنگ کرده بودند؟ تمام بیلبوردهای شهر را هم که پر از پندهای ضد ماهواره ای کنیم و اگر گیرنده ی دیجیتال را هم به رایگان در اختیار مردم قرار دهیم، باز هم فرایند «انتخاب» کار خودش را خواهد کرد.


گفت و گو مداران یا ( صلح است ولی خیلی کم است، هفته)

یک هفته هفت چهره

تلاقی چند مناسبت در تقویم خورشیدی، پاراگراف آخر را متعلق به صلح اندیشان کرد، آغاز جنگ تحمیلی علیه کشورمان در انتهای شهریور و نام گذاری 30 شهریور به نام روز «گفت و گوی تمدن ها» و تولد فریدون مشیری و همچنین سالروز تولد آوازه خوان اصیل ایرانی: محمدرضا شجریان.

 جنگی که ویرانی اش هنوز امتداد دارد و در نکبتش هر چه بگوییم کم است، چه معشوقه هایی که نگاه آخر یار را 30 سال است در حافظه ثبت کرده اند، چه پدرهایی بی فرزند، چه مادرهایی داغدار، جگر گوشه هایی روی تخت در غل و زنجیر ناتوانی، خاورمیانه ی جنگ و اختلاف، اما در سال 1379 منادی صلح شد و از گفت و گو گفت، رییس دولتی که جنگ تمدن ها را ضربه ی فنی کرد و با لباس اسلام و از تریبون ایران چهره ی رئوفی را نشان دنیا داد و در انتها آوازه خوانی که در بحبوحه ی اسلحه و خون با کلام فریدون مشیری عاجزانه خواست: « تفنگت را زمین بگذار» و اضافه کرد «برادر گر که می خواهی مرا بنشین برادروار » وصلح شاید کمی مهربانتر بودن است در جایی به وسعت شهر من، خانه ی من، محیط کار من...


ویدیو مرتبط :
جشن تولد سوشا مکانی

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

یک هفته هفت چهره؛ از سوشا مکانی تا علی جنتی


انتشار چنین محتوائی مطمئنا تبعاتی خواهد داشت؛ عجیب آنکه چنین تصاویری قبل از بازی پرسپولیس مقابل پدیده تکثیر می شود و متعاقب آن خبر منشوری شدن سوشا مکانی رسانه ای می شود.

صبح بخیر - ایمان عبدلی:

سوشا مکانی یا (کم کاری، هفته)

انتشار و تکثیر تصاویری از حریم شخصی دروازه بان پرسپولیس...

انتشار چنین محتوائی مطمئنا تبعاتی خواهد داشت؛ عجیب آنکه چنین تصاویری قبل از بازی پرسپولیس مقابل پدیده تکثیر می شود و متعاقب آن خبر منشوری شدن سوشا مکانی رسانه ای می شود، طبیعتا بار روانی تمرکز سوشا را می گیرد؛ دو اشتباه فاحش به مجموعه پرسپولیس ضربه می زند، وقوع چنین اتفاقی آن هم درست در روزهای نقل و انتقالات نیم فصل شائبه ی تاثیر گذاری دلال ها بر تیم های پرطرفدار را ایجاد می کند، اشتباه مکانی و فشار سکوها بر برانکو و تغییر دروازه بان، اما خب وجود یک مربی حرفه ای بر روی نیمکت پرسپولیس پروسه ی دلال ها را ناکام گذاشته است.

یک هفته هفت چهره؛ از سوشا مکانی تا علی جنتی

حاشیه به دنبال سوژه های مستعد می آید، مجموعه رفتارهای مکانی حاشیه را به دنبالش می کشاند، درهمین فوتبال و در همین روزگار سلطه ی حاشیه های مجازی، هستند فوتبالیست هایی که فقط فوتبال بازی می کنند و لزومی نمی بینند که از هر اتفاقی بستری برای خودنمایی بسازند، مکانی می خواهد محبوب باشد و در چشم، اما مسیر را اشتباهی می رود، همین می شود که شده نگاه کنید به رفتار وحید طالب لو او هم دروازه بان است و هم در تیم پرطرفدار فعالیت می کند، در نهایت پرهیز و حرفه ای گری.

تمام باشگاه ها یا واقعی تر؛« تیم» های حاضر در لیگ برتر پسوند فرهنگی را به دنبال خود دارند، اما اینکه تا چه حد فرهنگ و کار فرهنگی در این مجموعه ها جدی گرفته می شود پرسشی است که پاسخش را با نگاه به رفتار فوتبالیست های وطنی به راحتی می توانیم بیابیم، مدیران و تصمیم گیرندگان ورزشی باور کنند که زحمت کار فرهنگی و مراقبت شبانه روزی از رفتار فوتیالیست ها کمتر از زحمت نیمه شب و کلانتری و وثیقه ..این هاست.



محمدرضا باهنر یا (چهره سازی، هفته)

باهنر از چهره های شاخص اصولگرا در انتخابات ثبت نام نکرده است...

باهنر از وزنه های اصولگرایان مجلس است، عدم ثبت نام او با توجیهاتی چون: بازنشستگی در نگاه اهالی سیاست قابل باور نیست. باید دورتر را دید؛ به نظر بعد از فقدان مهدوی کنی که جایگاهی بی همتا در جبهه ی اصولگرایی داشت آن ها با کمبود یک چهره ی مورد توافق  و البته کاریزماتیک مواجه شدند، کسی که بتواند تمام گفتمان های اصولگرایی؛ از راست ترین ها تا همنشین های با چپ را حول خودش جمع کند و حرفش حجت باشد.

یک هفته هفت چهره؛ از سوشا مکانی تا علی جنتی

ناطق نوری با نزدیکی به رفسنجانی خاصیت جمع کنندگی نیروهای اصولگرا را از دست داده، همان مشکلی که جایگاه لاریجانی را هم دچار ضعف می کند، برخی اعضای موتلفه هم به عنوان یکی از احزاب قدیمی اصولگرا با موضع گیری های نه چندان معتدل جایگاه گذشته را از دست داده اند، حساب پیروان مصباح و پایداری هم که مشخص است.

اصولگرایان نیاز به یک «نفر اول» دارند، کسی که بیرون گود بنشیند و بزرگتری کند. باهنر می تواند در یک فرایند نه چندان دراز مدت با تعدیل برخی اظهار نظرها به جایگاه مورد نظر برسد؛ گام اول که برداشته شده و باقی مسیر بسته به هوای سیاست ورزی ایرانی دارد که البته خیلی منطقی و قابل پیش بینی نیست...



وزیر ارشاد یا (صراحت، هفته)

وزیر ارشاد طی نامه ای رسما خبر از توقیف «خانه دختر» داده است...

خوب: صراحت ارشاد در موضع گیری نسبت به «خانه دختر» اگر الگویی برای دیگر توقیف ها و ممنوعیت ها شود، فضای فرهنگی سالم تر از این خواهد شد. بارها در نمونه هایی مشابه توقیف یک فیلم یا یک اسم و یک اثر موسیقی فضا معلق و شبهه برانگیز است. وقتی نهادهای رسمی و مسئول به موقع و به میزان کافی ورود پیدا نمی کنند، غیبت اتفاقی یک چهره در تلویزیون هم می تواند القای ممنوع التصویری کند، این تبعات شرایطی است که یک جامعه قطبی بندی شده بر تمام حوزه ها تحمیل می کند، جامعه در خلا اخبار رسمی برای ارضای حس کنجکاوی به دامان منابع نامتعبر می افتد و داستان هایی رنگارنگی می سازد که گاها هیچ ارتباطی با واقعیت ندارد.

یک هفته هفت چهره؛ از سوشا مکانی تا علی جنتی

بد: «اعتماد» واژه ای است که می تواند در عرصه ی فرهنگ معجزه ساز شود، هر چقدر میزان اعتماد تصمیم گیرندگان فرهنگی به مخاطب و کارکنان عرصه فرهنگ بیشتر شود، دایره ی سانسور کوچک و کوچکتر می شود، اکران «خانه دختر» به هیچ باور دینی و مذهبی صدمه نمی زند، همان طور که ادامه اکران مارمولک مشکل ساز نمیشد، مگر «مارمولک» را همه ندیدند؟ مگر با توقیف «سنتوری» جلوی دیده شدن فیلم گرفته شد؟ تنهای نتیجه ای که داشت؛ مقادیر متنابهی فشار روانی بود که برای مجموعه ی حکومت ایجاد شد، در حالی که میشد با اعتماد سازی فضای همدلانه ای ایجاد کرد و خوراک رسانه های معاند را فراهم نکرد.

زشت: دخل و تصرف در هر نوع اثر هنری با حوزه های دیگر تفاوت دارد، این نه سانتی مانتالیسم است و افاده، نه پز روشنفکری، کار فرهنگی در مدل متعالی اش، ارتباط مستقیم با روح مولف و سازنده دارد. اینکه عده ای با سلایق متفاوت تصمیم بگیرند اینجا و آنجای فیلمی و کتابی و ..را دست کاری کنند که «قابل نمایش» شود و گمان کنند در حق سازنده لطفی کرده اند، نهایت کج سلیقگی است؛ «خانه دختر» اگر اینگونه که بود پخش شود ارزشمند است حتی اگر ده ثانیه از فیلم حذف شود، خالی از معنا می شود.



دختر جوان یا (خودکشی، هفته)

خودکشی دختر 25 ساله در میدان رسالت...

 ما انسان ها اغلب مرگ را نادیده می گیریم و یا در حالت حداقلی اگر هم مرگ را انکار نکنیم، در پی کاهش شدت تاثیر آن هستیم، اینکه چرا کسی اقدام به خودکشی می کند نیاز به شناخت کافی و حوصله فراوان دارد، اما اینکه چرا خودکشی را رسانه ای می کند و در واقع از مرگ و کالبد یک رسانه می سازد مساله ای است که شاید کمتر به چشم بیاید.

یک هفته هفت چهره؛ از سوشا مکانی تا علی جنتی

کم نیستند افرادی که هر روز خودکشی میکنند، اما غالب خودکشی در محیطی شخصی و خصوصی به وقوع می پیوندد، اما  این جنس خودکشی گویی عصیانی افزون دارد؛ خودکشی در ذات خود اعتراضی است، حال اینکه فردی عصیانش را فریاد کند و کالبدش را ابزار کند قصه کمی پیچیده تر می شود، مرگ ما را طوری در برابر خودمان قرار می دهد که دوست نداریم و احتمالی را در مقابلمان قرار می دهد که ترجیح می دهیم در نظر نگیریمش اینکه زندگی ما در حقیقت معنا و مقصودی ندارد و یا حداقل افرادی که اقدام به خودکشی می کنند اینگونه فکر می کنند و وقتی این احساس را جمعی می کنند، نوعی بی معنایی و پوچی را یاد آوری می کنند.

همه ی آن هایی که در معرض این خبر قرار گرفته اند با هر سطح سواد و اندیشه ای بی گمان لحظه ای در ذهن به چرایی زندگی اندیشیده اند، این تاثیر خودکشی در میانه ی شهر است و این تاثیر با قدرت رسانه ها بیشتر هم شده، خودکشی های در مترو هم از همین جنس هستند و جامعه را با تکانه مواجه می کنند، به نظر خودکشی ها را هم باید دسته بندی کرد و بدون شک خودکشی میدان رسالت در دسته ی خودکشی های اجتماعی جای می گیرد. انگار که مشکل آن دختر جوان دردی مشترک بوده است، کسی چه می داند؟



محمد رضایی یا (آبرو داری، هفته)

پرستار جوان نیشابوری بر اثر ابتلا به آنفلونزا که بر اثر سرایت از بیماران به او منتقل شده بود، در گذشت...

«وقتی توی دریا هستیم ، اسمان متفاوت تر، غنی تر، و ناپایدارتراز امواجی خود پسند به نظر می رسد، همچون زنی جذاب. به همین دلیل است که همه ی ملوانان عاشق ابرها هستند»

یک هفته هفت چهره؛ از سوشا مکانی تا علی جنتی

 ملوان ها آنقدر عاشق و شیفته ی کارشان می شوند که دنیا را از چشم دریا می بینند، آن ها در آن موقعیت چیزها را جوری می بینند که دیده نمی شوند به طورعادی، مثل همین ملوان سطور بالا که از داستان «بازگشت» اشمیت سر از اینجا در آورده، عشق به کار و حل شدن در موقعیت شغلی در دنیایی که خیلی از ما ساعات متمادی در محل کار به سر می بریم، موهبتی است که نصیب هر کس نمی شود، مرحوم محمد رضائی که فداکارانه زندگی اش را به جای زندگی دیگران ریخته است، مطمئنا جذب شغلش بوده که این گونه فدای دیگران شده، گرچه که فدا شدن به خودی خود فضیلت نیست، اما بهتر است از خوبی ها بگوئیم این بار..او خوش سعادت بوده، به خاطر موقعیتی که برازنده اش بوده است و البته انسانی ویژه چون؛

 «تنها افرادی حق دارند به تصاویری با این شدت از رنج و درد نگاه کنند، آنهایی باشند که مرهمی بر درد آن بگذارند، صحنه های هولناک در تک تک موارد از ما می خواهند  یا نظاره گر باشیم یا بزدل و ناتوان از نگریستن، آنهایی که دل دیدنش را دارند، نقشی را ایفا می کنند که در بسیاری از تصویرگری های باشکوه از رنج ها و دردها برایشان در نظر گرفته شده»/سوزان سانتاگ



حسن فتحی یا (رپرتاژ آگهی، هفته)

اعتراض مردم کرمان به مجموعه «شهرزاد» دلجویی عوامل این سریال را در پی داشت...

راننده ی بزرگ آقا خطاب به او می گوید: « انقدر مردم کرمان به ما عزت و احترام گذاشتن خدا شاهد موقعی که می خواستیم برگردیم تهران من عزا گرفته بودم»

یک هفته هفت چهره؛ از سوشا مکانی تا علی جنتی

بزرگ آقا در تایید حرف های راننده می گوید: «نجابت و مهربونی مردم کرمان باعث شد خواهرم زندگی تو اون شهر رو ترجیح بده به تهران....میگه جوری به مهربونی مردم کرمان خو گرفته که رغبتی نداره برگرده تهران » و کمی بعدتر باز هم بزرگ آقا :« بر روی زمین نیست چو کرمان جایی / کرمان دل عالم است و ماه اهل دلیم»

«شهرزاد» نقاط قوت بسیاری دارد و در مجموع سریال دلنشینی است و حسن فتحی هم کارهای اتیک تاریخی را تقریبا بی همتا پرداخت می کند، تقریبا هم ردیف علی حاتمی، البته فتحی یک مزیت هم نسبت به حاتمی دارد، هر چقدر که حاتمی نگاهی رمانتیک به تاریخ داشت، فتحی در بازنمایی تاریخ واقع گرایی را فراموش نمی کند، خصوصا در دیالوگ نویسی؛ همراهی با نغمه ثمینی و روح دادن به قوت قلم او، کیفیت دیالوگ های «شهرزاد» را در سطح بالایی قرار داده است.

اما انگار که این سکانس را کسان دیگری نوشته اند، نفس دلجویی از مردم کرمان را حرجی نیست، اما در این شکل و شمایل بعید و دور از ذهن بود، حداقل در مجوعه شهرزاد، در زرد ترین نشریات هم که رپرتاژ کار می کنند، صفحات خاص آگهی را با سر و شکلی ویژه و جذاب می بندند تا مخاطب بخواند و دیده شود، در ابتدایی ترین کلاس های داستان نویسی در مذمت مستقیم گویی قلم فرسایی ها می شود، پیام مستقیم خوانده نمی شود دیده  هم به همچنین، اضافه کردن چند دیالوگ انحرافی مابین کرمان ستایی سکانس مورد بحث، شاید تاثیر سخن را افزون می کرد.



تمامی مسئولین محترم موثر در امتداد آلودگی هوا یا (حماسه سازان، هفته)

یک هفته هفت چهره؛ از سوشا مکانی تا علی جنتی

اسمی بیاید شاید دلخور شوند، از جناح بازی های روزنامه ای بنویسیم، امکان گله گذاری و پیگیری های حقوقی هم هست، بنویسیم که قابل پیش بینی و قابل مدیریت بود متهم به بی سوادی و ... می شویم. آسمان اگر نبود...