یک هفته هفت چهره؛ از احمدی نژاد تا معلم فداکار


بازگشت احمدی نژاد به سطح اول سیاست کشور اتفاق مهمی است، از آن جهت که او چهره ی سمپاتی دارد و واکنش ها نسبت به هر کنش او زیاد است.

صبح بخیر - ایمان عبدلی:

عباس کیارستمی یا (هنرمند، هفته)

چرا تندرستی عباس کیارستمی ورای همه ی اخبار این روزها خبر بسیار مهمی است؟ پاسخش خیلی دشوار نیست، کیارستمی از جمله معدود اصیل هاست، او به معنای واقعی کلمه یک هنرمند است که مشروعیتش را نه از جریانات سیاسی، نه از کپی کاری و نه از هر پدیده ی ناپسند فرهنگی این روزها می گیرد؛ او اصیل است، زیرا خلاقانه و پر تلاش در فضای هنری به طور خاص تر سینما، دریچه های جدیدی را به روی هنر دوستان ایرانی و حتی غیر ایرانی باز کرده است، کیارستمی در محدوده ی تولید کننده های صنعت - هنر دنیای مدرن نمانده و آثاری که خلق می کند به واقع سرشار از ذوق و قریحه است و البته در سطحی بالاتر تفکر برانگیز است و در یاد می ماند.

یک هفته هفت چهره؛ از احمدی نژاد تا معلم فداکار

اگر نام کیارستمی از خندوانه حذف می شود و یا اگر نسبت به ابراز توجه مسئولین دولتی به بیماری اش اعتراض می شود، هیچ کدام بر نام او خدشه وارد نمی کند، او با تلویزیون مقبولیت کسب نکرده که با تلویزیون از یاد برود، و البته که او با دولت ها و سیاستمدران اعتبار کسب نکرده که با همان ها هم اعتبار از دست بدهد، کیارستمی در تمام 4 دهه فعالیت هنری اش با ریتمی ثابت خلق هنر کرده و با آثارش دریچه های گونا گونی را به ما عرضه کرده، او باید باشد، پر انرژی تر از قبل، امثال کیارستمی می توانند دنیا را جای بهتری کنند، چون آلوده ی هیچ نوع شارلاتانیزمی نیستند و پشت هیچ گروه و دسته ای قایم نمی شوند، ذهن جامعه فقط با افرادی نظیر کیارستمی می تواند در فضای سالم تنفس داشته باشد، کیارستمی و همه ی اصیل ها، اکسیژن ذهن های مجاز زده ی این روزهای جامعه ی ایرانی اند، عباس آقا بیدار شو لطفا.


احمدی نژاد یا  (نا آگاهانه، هفته)

بازگشت احمدی نژاد به سطح اول سیاست کشور اتفاق مهمی است، از آن جهت که او چهره ی سمپاتی دارد و واکنش ها نسبت به هر کنش او زیاد است، پوپولیسم درختی است که نمی شود پای ریشه اش اسید ریخت و خشکاند، در واقع حرکت ضربتی بر نمی تابد، احمدی نژاد و نوع تفکر اطرافیان او همیشه احتمال بازگشت دارند، چون مردم در مورد آن ها و نوع سیاست ورزی که اتخاذ کردند به توافق نرسیدند، پوپولیسم و عوام گرایی از ذهن مردم تغذیه می کند و قد علم میکند.

یک هفته هفت چهره؛ از احمدی نژاد تا معلم فداکار

تا زمانی که مردم عرصه ی سیاست را با احساسات و کوتاه مدت ببینند؛ آش همان آش است، کاسه همان کاسه، احمدی نژاد بی گمان انسان بدی نیست، اما اینکه تا چه اندازه سیاست مدار خوبی است مساله ی دیگریست، لزوما هر نیت خوبی منجر به اتفاق خوبی نخواهد شد، با کاپشن و لبخند و جیغ و هورا می شود سلبریتی محبوبی شد، اما با همین جنس اقدامات سیاستمدار محبوب شدن، آن هم در دراز مدت؟ بعید است، بعد از گذر سال ها تعداد کسانی که برای جملات ظاهرا افشاگرانه هورا می کشند، کم می شوند، کم و کمتر به اندازه ای که فقط عملکرد و نتیجه اقدامات سیاستمدار می ماند، پوپولیسم اما پس از مدتی بر می گردد چون مردم فراموشکارند، یادشان می رود، چندی قبلتر فرد دیگری با همین نشانه ها ظهور کرده بود و دل برده بود، هر سیاستمداری که دل می برد رفاه نمی آورد، نمی شود و نباید هم از تمام مردم انتظار آن را داشت که به مسائل مختلف با دیدی عمیق نگاه کنند، تا حدی می شود سطح سواد عمومی را افزایش داد و درصدی از ناآگاهی را کم کرد، اما در مجموع آن چه که می تواند در مقابل عوام گرایی بازدارنده باشد؛ قراردادن سیاست ورزی در چهارچوب های حزبی است تا زمانی که سیاست بسته به چهره ها باشد و حزب و تحزب تکفیر شود، پوپولیست ها فضای بازگشت خواهند داشت و مادامی که چهره ها برای سیاست تعین تکلیف می کنند بالطبع احساسات رخنه خواهد کرد و انتخاب ها عقلانی نخواهد بود.

نخبگان در دوسطح می توانند کلک پوپولیسم را بکنند؛ یک آنکه با آگاهی بخشی نور بتابانند، دو آن که با چانه زنی جایی برای سیاست ورزی ساختاری و حزبی ایجاد کنند و البته مردم در این میان باید و باید به نخبگانی این چنینی اعتماد کنند.


مهران مدیری یا (از ماست که برماست، هفته)

این نوشتار کوچک درمورد انتقادهایی است که از سرتراشی های «دورهمی» شده می باشد و در مورد کپی کاری هیچ موضعی ندارد که آن مساله ای فارغ است، ما همگی در میان چهارچوب های متنوعی محصور شده ایم و نمی توانیم خارج از آن ها حرکت کنیم، حصاری به نام «قانون» که از سمت حکومت وضع شده است و برای ایجاد نظم و انضباط باید تحت آن عمل کنیم، حصار دیگر «مذهب» است که پرهیزهایی برای ما دارد که در قرائت مذهبی موجب رستگاری می شود و حصار دیگری که «عرف» نام گذاشتیم که این آخری تا حد زیادی بر مبنای تعاریف توافقی نانوشته ای است که ما همگان در یک تبانی نادیده آن را اعمال می کنیم.

یک هفته هفت چهره؛ از احمدی نژاد تا معلم فداکار

هر نوع پوششی با رنگ های روشن برای خانم در خیابان هیچ منع قانونی ندارد و در ضمن در مذهب هم ممنوعیتی برای استفاده از رنگ ها در پوشش نیامده، اما همچنان مشکی رنگ غالب پوشش بانوی ایرانی است، چرا؟ آن چه که باعث می شود بانوی ایرانی قید پوششی با رنگ های روشن را بزند، تحت تاثیر باورهایی است که با مذهب خلط شده و این گمان را ایجاد کرده که پوشش با رنگ های روشن ساختارشکن است و چون رنگ روشن در اقلیت قرار می گیرد، پس از مدتی استفاده از آن ساختار شکنی تلقی می شود و توجهات را به خودش جلب می کند، فرایند رنگ های روشن و پوشش، روند چگونگی تبدیل شدن یک باور به عرف است، اگر مهران مدیری در برنامه اش شوخی هایی می کند که نظیر آن را ندیده بودیم، صرفا ترفندی است برای بازتر کردن فضای ذهنی که می شود قید ظاهر را زد و به آنی چهره ی دیگری داشت، وگرنه بی گمان از قبل هماهنگی لازم با آن شخص مشهور انجام شده و در لایه های زیرین این نوع از شوخی هیچ نوع بی حرمتی دیده نمی شود، گاهی اوقات ما با تنگ کردن فضای باورهایمان زندگی را سخت تر از آن چه که هست می کنیم.


ارامنه و آذری ها یا (جایش درخت بکارید، هفته)

آتشی که از خاکستر اختلافات ارمنستان و آذربایجان بلند شد، در حقیقت یک جنگ نیابتی دیگر بود که در خاورمیانه قربانی گرفت سیاست موازنه مثبت که در میان حکام آذربایجان دیده می شود و تلاشی که برای حرکت مابین آمریکا و روسیه دارند، باعث شده که این کشور گاها از هر دو طرف تحت فشار قرار بگیرد، از طرف دیگر ارمنستان هم تحت لوای روس ها قدرت نقش آفرینی مستقل و قدرتمند ندارد.

یک هفته هفت چهره؛ از احمدی نژاد تا معلم فداکار

در این میان مبهم بودن مرزهای جغرافیایی و تعارضات قومیتی و مذهبی که در میان مردم منطقه موج می زند، استعداد شعله ور کردن جنگ را بالا برده است، پیرو یادداشت هفته ی قبل راجع به مردم پاکستان و استقلال دفرمه اش، حال همان قصه در همسایه ای دیگر حاکم است، هم آذربایجان و هم ارمنستان به ظاهر دارای استقلال هستند و مرز دارند، اما در واقعیت مرزهای آن ها قدرت های بزرگی تعیین می کنند که بنا به مصالح مقطعی در معادلات سیاسی این شکل از کشورها نقش آفرینی می کنند، ارمنستان و آذربایجان با نخی که از تعارضات مذهبی و قومی ضخیم می شود به سر انگشتان قدرت های بزرگ وصل هستند و بنا به خواست آن ها حرکت می کنند، در این میان آذری ها و ارامنه می توانند در بهترین حالت تماشاچی متمدنی از یک نمایش خیمه شب بازی باشند، که اسیر و تحت تاثیر نمایش قرار نمی گیرند، و به خصم نمایشی دامن نمی زنند، ارمنی ها و آذری ها باید به درجه ای از بلوغ برسند که تفاوت های قومیتی و مذهبی را امری درونی کنند و در خانه و در گوشه ای نگه دارند، اگر رفاه و طعم زندگی قرار است جاری باشد، ما «مردم» خودمان باید کاری کنیم برای «مردم» وگرنه که سهراب خیلی قبل تر گفته بود که؛ «جای مردان سیاست درخت بکارید»، خلاصه که دنیای حکمرانی را توپ و تفنگ لازم است، ما مردمان خاورمیانه باید یاد بگیریم که بهانه به حکام ندهیم.


حمیدرضا گنگوزهی یا (فداکارانه،صادقانه،عاشقانه، هفته)

گاهی اوقات زور واژه به سوژه نمی رسد، گاهی از سوژه ات شرم می کنی، چه بنویسم که اندازه ی این همه فداکاری باشد، این همه از خودگذشتگی را با کدام الفبا می شود ترجمه کرد؟ کدام آرایه ی ادبی می تواند حس آن همه عشق را منتقل کند؟ چه فضایی بسازم که حالت آن همه انسانیت را در خواننده القا کند؟ همه ی الفبا هم که تبانی کنند، زورشان به وجود تو نمی رسد؛ وجود تو جایی آن بالاها در کائنات است، آن همه احساس که تحلیل بردار نیست، منطق و احساس هر دو باید پیش آن پاهایی که دوید و جان دانش آموزانت را نجات داد زانو بزنند؛ فرشته ها گاهی در ظاهر انسان ظهور می کنند، آقا حمیدرضا تو کدام شکلی بودی؟

یک هفته هفت چهره؛ از احمدی نژاد تا معلم فداکار

باد...رفتن بود
زندگی...رفتن بود
آمدن...رفتن بود
انسان و ابر / در هزار «شکل» می گذرند...گروس عبدالملکیان


قاسم هاشمی نژاد یا (ژورنالیست، هفته)

مرگ هاشمی نژاد مرگ یک ژورنالیست واقعی بود؛ این روزها تعداد  ژورنالیست های واقعی کم شده، روزنامه نگاری که ترجمان مفاهیم دشوار به زبان ساده برای مردم و فکرسازی و بسط اندیشه بوده، این روزها از ماهیت واقعی اش فاصله گرفته و تبدیل به کولاژ شده، ژورنالیست ها امروز بی نیاز از مطالعه و تفکر و تدقیق، با کنار هم چیدن واژه ها و کپی برداری مضامینی که در صفحات مجازی به چشم کشیده اند، ترکیبی را ارئه می کنند که تازگی و طراوت ندارد و جالب اینکه از همین ترکیب ناهمگون بیشترین بهره برداری تبلیغاتی را می کنند.

یک هفته هفت چهره؛ از احمدی نژاد تا معلم فداکار

هاشمی نژاد رمان نویسی که در ژانر نوار « فیل در تاریکی» نوشت و دست به ترجمه می زد و البته در نقد ادبی هم ید طولایی داشت، او بر آثار نویسندگان مطرحی چون؛ ابراهیم گلستان، سیمین دانشور و...نقدهایی اصولی و جاندار نوشت، هاشمی غیر این ها مصاحبه گر قهاری بود، از جمله گفت و گوهای کم نظیر او می توان به گفت و گویش با گلشیری اشاره داشت که کلاس آموزشی از چگونگی تسلط بر مصاحبه شونده است، او به واسطه مسلکی که داشت گوشه نشین بود و از سر اتفاق ازبسیاری آفات در امان بود، کیمیای امثال هاشمی نژاد اما در دو نکته خلاصه میشد؛ «علم» و «بی غرضی»، ژورنالیسم امروز ایرانی این دو را به شدت کم دارد.


افشین پیروانی یا (شیر و ماست، هفته)

کی روش می رود؟ نمی رود؟ کی روش رفت و برگشت! مجادله ی افشین پیروانی و اسدی در برنامه نود یک بار دیگر آشفتگی فضای فوتبال را به رخ کشید، فدراسیون و وزارت ورزش بهم می آیند، این وسط کی روش متعلق به دنیای دیگری است؛ او عامل شکاف شده، از دنیای قول و قرار و شفافیت آمده، از جایی که امکانات می دهند و کارنامه می خواهند، اما ما چه کردیم با او؟ او را شکل خودمان کردیم که هرگاه عصبانی می شود، به شکلی اگزجره و شرقی هر آنچه نباید می گوید؟

یک هفته هفت چهره؛ از احمدی نژاد تا معلم فداکار

مثل پیروانی و آنچه که خطاب به اسدی گفت :«شیر شما را سوزانده و ماست را فوت می کنید» شاید به قولی جای مطرح شدن در تلویزیون را نداشت، اما بسیار گویا بود، حکایت فدراسیون فوتبال و وزارت ورزش دقیقا همین است، گودرزی که از ضعیف ترین های کابینه روحانی است، با کفاشیان مشکل دارد؛ در پی حذف کی روش است، از آن طرف کفاشیان هیچ مقبولیت و محبوبیتی ندارد تنها ابزار ماندن را بازی با مهره ی کی روش دارد، کی روش مهره ی ناهمگونی که به جسم فوتبال ما نمی آید، این فوتبال پر از شیرهایی است که سوزانده و البته پر از ماست هایی که اشتباهی فوت می شوند.


ویدیو مرتبط :
معلم کلاس اول احمدی نژاد

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

یک هفته، هفت چهره: از زن اروپایی تا یارِ احمدی‌نژاد


(یک هفته، هفت چهره) ی این هفته رنگ و بوی سیاسی دارد ؛ غالب اتفاقات جریان ساز یک هفته ی گذشته بیشتر در حوالی دنیای سیاست بود. مجله اینترنتی صبح بخیر



صبح بخیر - ایمان عبدلی: (یک هفته هفت چهره) ی این هفته رنگ و بوی سیاسی دارد ؛ غالب اتفاقات جریان ساز یک هفته ی گذشته بیشتر در حوالی دنیای سیاست بود؛ از بازداشت "حمید بقایی" معاون اجرایی دولت احمدی نژاد تا سرمقاله ی متفاوت "مسیح مهاجری" در روزنامه ی جمهوری اسلامی، این هفته چهره ی خارجی هم داریم و از این پس هم خواهیم داشت، امیدواریم که مورد پسند شما واقع شود .

اکبر عبدی یا (قبلا کجا بودی؟ ، هفته )

یک هفته هفت چهره

حضور اکبر عبدی در برنامه ی خندوانه بازتاب زیادی داشت، چه در دنیای مجازی و شبکه های اجتماعی و چه در نشریات ، شب نیمه شعبان، عبدی افسار گفت و گو را به دست گرفته بود و هر آنچه دل تنگش می خواست گفت، البته نباید از همراهی رامبد جوان غافل شد، عبدی در حرف هایش با کنایه و به زبان طعن از روحانی  انتقاد کرد او گفت «بنزین دو هزار تومان هم بشود اشکالی ندارد،فدای سرتان بنزین را تا هزار تومن هم داده ایم ،بقیه اش را هم می دهیم» اکبرعبدی اضافه کرد : «دم آقای روحانی گرم ،کلید را نشان داد ولی مثل اینکه کلیدش را گم کرده است» ستاره ی محبوب دهه ی شصت احتمالا حرف دل بسیاری از مردم را زد و وظیفه ی هنرمند است که به نفع مردمش موضع گیری کند، به شرط آنکه همیشه و "بدون جهت" حضور داشته باشد. طی سالیان گذشته خیلی از اتفاقات دامنه دارتری هم حادث شد که حیف از زبان گزنده ی عبدی که باز نشد، او که در سالهای گذشته از دوران اوج بازیگری اش فاصله گرفته در طی این چند سال با حاشیه هایی مثل: انتقاد از ده نمکی و اظهار پشیمانی از حضور در اخراجی های 2 و تغییر موضع و بستن قرارداد برای اخراجی های 3، همچنین اقامت در آلانیای ترکیه مطرح بوده است ،هر چند او دیگر در اوج نیست، اما  همچنان دوست داشتنی است .


جان کری یا (چقدر سیاست زده شده ایم ،هفته)

یک هفته هفت چهره

اینکه مردم با تمام وجود مذاکرات هسته ای  را دنبال می کنند و ریز ترین مسایل فنی هسته ای را از بر هستند، اتفاق خوبی نیست نزدیک به یک دهه است که مسایل هسته ای در صدر اخبار قرار دارند و این علاقه ی وافر مردم به دنبال کردن مذاکرات هسته ای خصوصا در ماه های گذشته خبر از نارضایتی بخش اعظمی از جامعه می دهد، همان ها که چشم به اخبار دوخته اند تا فرجی شود و چرخ زندگی راحت تر بچرخد، در همین فضا مصدومیت وزیر امورخارجه ی امریکا را بخش زیادی از مردم ایران متوجه می شوند و دنبال می کنند خبر در ذات خود اتفاقی نیست که برای ما مهم باشد، اما در دورانی که "زمان" در مذاکرات هسته ای و چگونگی توافق مهم است، مهم تر از خیلی اخبار دیگر می شود. دلواپسان جوری تعبیرش می کنند دنبال کنندگان توافق جور دیگر ، جان کری در مرز فرانسه و سوئیس در حین دوچرخه سواری مصدوم می شودو بعد آن به بیمارستان منتقل می شود ،کاش روزی برسد که اخباری که دنبال می کنیم انقدر «حداقلی و گاها مضحک» نباشد شاید این از خاصیت جغرافیای ماست و ما ناچاریم به سیاست زدگی.


مسیح مهاجری یا (ایستاده در باد،هفته)

یک هفته هفت چهره

در بیست وششمین سال رحلت امام (ره) از حرم جدید رونمایی شد ،مرقد امام با شکلی مدرن آماده سازی شده است و رونمایی از شمایل جدید مرقد صدای اعتراض عده ای را در فضای سیاست بلند کرد ؛ خصوصا از سمت اصولگرایان ،اما در میان معترضین چهره ای بود که نمی توان آن را اصولگرا دانست ؛ «مسیح مهاجری» مدیر مسئول قدیمی روزنامه جمهوری اسلامی که موضع گیری های گاه و بیگاهش اعتبار خاصی به این روزنامه داده است ، هنر او در «وسط بودن» است ،گاه با حرف هایش به صدا وسیما و کیهان تعریض می کند، گاه اینگونه از تجمل در ساخت مرقد امام انتقاد می کند « نتوانستم با حال عادی همیشگی مشغول زیارت شوم و بدون آنکه بفهمم چه کرده‌ام از همان مسیر برگشتم و غرق در این تفکر شدم که آیا امام خمینی با این هزینه کردن برای مقبره خود موافق است؟

وی ادامه داد: در مسیر رفت، به هتل، تالارها،‌ پاساژها، فروشگاه‌ها، گلدسته‌ها، گنبدهای کوچک و بزرگ و سایر ساخت و سازهای پرزرق و برق که درمجموعه‌ای با عنوان حرم امام خمینی ساخته شده‌اند خیره شده بودم و بدون آنکه ذره‌ای تردید کنم آنها را وصله‌های ناچسبی برای حرم امام خمینی یافته بودم، اما هنگامی که آن تونل و آن فضای وسیع و پرهزینه زیرزمین را دیدم، غربتی وصف‌ناشدنی برای امام خمینی احساس کردم»


نماینده ی اتحادیه اروپا یا( بادها خبر از تغییر فصل ها می دهند ،هفته)

یک هفته هفت چهره

حضور و پوشش (ماریچه اسخاکه) نماینده ی اتحادیه ی اروپا در دیدار با مقامات رسمی جمهوری اسلامی(علی لاریجانی) موجی از اظهار نظر ها را ایجاد کرد؛ ساپورت ،همان که قبلا هم جنجال کرده بود و پوشش موی سر او، لباس تنگ و چسبان ،همه و همه مولفه هایی است که بسیاری از نهاد های رسمی و ارزشی را خوش نمی آید، آنها این پوشش را خلاف عرف دیپلملتیک می دانند و این اقدام ماریچه اسخاکه را نوعی توهین به ارزش های مورد توافق مردم می دانند، اما مردم و حرف های رئال پای کیوسک روزنامه فروشی خبر از تغییرات ظریف اجتماع ایران می دهد ، روزی که تیپ اسخاکه تیتر روزنامه های صبح شده بود، بسیاری از این پوشش اظهار شگفتی می کردند و با لفظ هایی چون «دمش گرم» خلاف نهادهای رسمی جور دیگری به این اتفاق نگاه کردند.


همه ی مردم ایران یا( محیط زیست یعنی کشک ،هفته)

یک هفته هفت چهره

برای یک تصادف کوچک در خیابان قفل فرمان در می آوریم، در مترو اگر کسی کمی باب میلمان رفتار نکند ، مشت و لگد حواله می کنیم و فحاشی را به بهترین شکل اجرا می کنیم ،اما در حفظ حیاتی ترین الزامات زندگی نه تنها کوشش نمی کنیم، بلکه با بی محلی تمام از کنارش رد می شویم ،دریاچه ی ارومیه خشک شده است، کارون هم به همچنین، زاینده رود هم که اوضاع اسفباری دارد، اقلیم در حال تغییر است؛ از ایلام خبر جنگل سوزی می آید ازگرگان هم مشابه آن را می شنویم ،گرد و غبار خوزستان را بلعیده، تهران و کرج و خراسان شمالی هم به شدت درگیر این پدیده هستند، تکلیف مسئولان امر مشخص است به هر دلیلی به جز سخنرانی اقدام دیگری نمی کنند، اما ما مردم باید کمی فکر نسل های بعد هم باشیم ،اوضاع جالب نیست اگر می شود زباله نریزیم، آب را هدر ندهیم و همین حرف های ظاهرا کلیشه ای و بی اهمیت را عملی کنیم. باور کنید ! ایران جای بهتری می شود ،دود این سبک زندگی بیشتر از هر کس به چشم خودمان می رود.


حمید بقایی یا (بقایای یک دولت پاکدامن ،هفته)

یک هفته هفت چهره

رییس سازمان میراث فرهنگی و معاون اجرایی احمدی نژاد بازداشت شد ، هنوز دلیل این اقدام فاش نشده است ،هر چه که گفته شده حدس و گمان  بوده است. اگر در ماجرای محمدرضا رحیمی چند ماهی طول کشید (میم ر) مشخص شود، نام بقایی به سرعت و صراحت فاش شد. اتفاق بدی که به تبع چنین اخباری رخ می دهد گسترش بی اعتمادی میان مسئولین و مردم است ،بقایی سابقه ی کار در وزارت اطلاعات ،صدا وسیما ،شهرداری تهران  میراث فرهنگی را دارد به نوعی بالاترین سطوح مدیریتی را تجربه کرده و حالا بازداشت فردی با این تجارب ، محلی برای گرو کشی های سیاسی می شود ، برداشت غیر قانونی  در جهت منافع دانشگاه ایرانیان واگذاری غیرقانونی املاک تجاری در قشم و... اتهام هر چه که باشد وجود چنین اخباری برای مردم کوچه و خیابان حس خوبی ایجاد نمی کند، چون منافع آنها در گرو سیاست ورزی نیست .جمله ی احمدی نژاد در روزهای ترفیع بقایی را مرور می کنیم آنجایی که با چنین القابی بقایی را مزین کرد: «کار آمدی ، کاردانی ، شایستگی های فردی ،توان مدیریتی و قابل اعتماد»


خانم راپوپورت یا ( امید به زندگی ،هفته)

یک هفته هفت چهره

پیرزن 102 ساله ی آلمانی که در سال 1983 میلادی در دفاع از پایان نامه ی دکترای خود ناکام مانده بود ،این بار موفق شد پایان نامه اش را ارائه کند و مدرک دکترایش را اخذ کند ،متخصص بیماری های نوزادان و مادر چهار فرزند می گوید : «در این راه دو نفر دیگر به من کمک کردند آنها با مطالعه کتاب در اینترنت و انتقال اطلاعات به من کمک حال من بودند » فکر می کنم توضیح زیادی لازم ندارد ، مفهوم "امید به زندگی" ،تلاشگر بودن و واژه هایی در این سبک با شنیدن اخبار متفاوتی نظیر همین خبر ، به طور کلی دچار استحاله می شود ،هفتاد سالگی هم برای خیلی از ما به صرف استراحت و کسالت، شاید فقط یک رویا باشد.