چهره ها
2 دقیقه پیش | در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (37)در این مطلب ما سعی داریم به طور هفتگی گزیده ای از عکس های چهره های محبوبتان را با شما به اشتراک بگذاریم. |
2 دقیقه پیش | محمدرضا شجریان: هرگز «ربنا» را از مردم دریغ نکردماینجا ایران است، سرزمین مرغ سحر که خوشا... دوباره به گلستان و مکتب عشق خوش آمده است. لذا به میمنت این شعور قابل ستایش، پای صحبتها و گلایههای محمدرضا شجریان مینشینیم. ... |
گلایه خانواده پیمان ابدی در سومین سالگرد او
دو سه تا از شاگردان پیمان هم آنقدر شیفتة جانشینی و موقعیت کاری آیندهشان بودند که همان اول به همه گفتند پیمان در دم فوت کرد و در تلویزیون و مجلات اخبار کذب منتشر میکردند، اما پزشکی قانونی هرگز این ادعا را گزارش نکرد.
برای پرسیدن از آخرین وضعیت پرونده این مرگ تلخ سراغ خانواده و همسر او رفت و در سالمرگ پیمان ابدی میهمان همسر و پدرش بودیم.
مغازههای اطراف خانة پدری او تصویرهای پیمان را بر شیشههاشان چسباندهاند. پس، پیدا کردن خانه کار دشواری نیست. زنگ را که میزنیم، ساناز نوروززاده- همسر پیمان- در را به رویمان میگشاید.
روی میز میوه و شیرینی چیدهاند و خرما. عکسهای بزرگی از پیمان هم در اطراف اتاق، نگاهها را به سوی خود میخوانند. عکسهایی که قرار است جای خالی یکی از چهرههای تکرارنشدنی سینمای ایران را پر کنند.
چشمان نمناک همسر او و پدرش که لحظاتی بعد به استقبالمان میآید، نشان میدهند داغ آن حادثه پس از سه سال هنوز تازه است. حادثة ساعت پنج عصر نحس ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۸.
گفتگو با مکثهای زیادی همراه است. بغض پدر چندبار فرو میبارد و همسرش هم به دشواری میکوشد برخود مسلط باشد. ترجیح میدهیم شنونده باشیم. در پایان با حیرت از شنیدن ابعاد مشکوک و رازآمیز مرگ پیمان ابدی، آنها را با خاطرة او تنها میگذاریم.
ترجیح دادیم پرسشها را حذف کنیم، چون درددلها و گفتنیهای همسر و پدرش، مجال چندانی برای طرح پرسش باقی نگذاشت.
کودکی، مهاجرت و ورود به سینما
پدر: سال ۶۲ برادر کوچکتر پیمان درگذشت. تأثیر این اتفاق خیلی عمیق بود. یکسال بعد پیمان به آلمان رفت. هدفش درس خواندن بود. بعد از مدتی شنیدم که وارد رشتة شیرجه هم شده است. خیلی زود در آن رشته پیشرفت کرد.
همسر: بله. رتبه اول را در رشتة شیرجه در کشور آلمان به دست آورد.
پدر: دقیقا یادم نیست چطور وارد سینما شد. الان واقعا ذهنم یاری نمیکند. فکر میکنم ساناز بهتر بداند.
همسر: بعد از موفقیتش در رشتة شیرجه و کسب جوایز و مدالهای بسیار، یک شرکت تبلیغاتی برای تبلیغ یک کالا با پیمان قرارداد میبندد. سپس شرکت سینمایی اکشن کانسپت از او دعوت به همکاری میکند؛ همان شرکتی که پروژة «کبری ۱۱» را تولید میکند. پیمان آنجا تمام دورهها را میگذراند و در پروژههای مختلف شرکت میکند و اتفاقا صاحب یک رکورد هم میشود؛ فیلم رکورد معروفش در سایت یوتوب هم هست.
بازگشت به ایران
پدر: نزدیک به یکدهه به عنوان بدلکار در آلمان فعالیت کرد و بعد به من گفت میخواهد به ایران بیاید.
همسر: ماجرا این بود که از ایران یک گروه مستندساز به آلمان میرود. آنها پیمان را کشف میکنند و میفهمند یکی از بدلکاران فیلمها و سریالهای آلمان ازجمله سریال «هشدار برای کبری۱۱» یک ایرانیست که در رشته شیرجه هم میدرخشد. بعد از آن به عنوان ایرانی موفق برنامه مستندی در آلمان از زندگی پیمان تهیه میشود و بعد به ایران میآید.
پدر: درست میگوید. درآلمان به آموزش شیرجه و بدلکاری هم میپرداخت و به کارهای خیریه هم علاقمند بود. مثلا به دیدار بچههای سرطانی میرفت و به آنها کمک میکرد و... من با آمدنش زیاد موافق نبودم و وقتی از او پرسیدم چرا به ایران آمدی؟ گفت اعصابم خُرد میشد که میگفتند اینجا جهان سوم است و نمیشود کاری کرد. میگفت قول میدهم کاری کنم که از تمام کشورهای اطراف برای آموزش بدلکاری به ایران بیایند.
آغاز فعالیت
همسر: جایگاه منحصر به فردش را در آن سوی مرزها رها کرد و به ایران آمد. در برخی از نخستین کارهایش در ایران، کارگردانها اسم او را در تیتراژ نیاوردند. شاید میخواستند پز بدهند که خودشان آن صحنهها را کارگردانی کردهاند. نمیدانم. ولی پیمان ادامه داد. واحد اکشن را در سینمای ایران پایهگذاری کرد و با ایجاد یک فضای آکادمیک، به آموزش این رشته و طراحی و کارگردانی صحنههای اکشن پرداخت و فیلمهای وطنی را دیدنیتر کرد.
ازدواج
همسر: من یک داستان حادثهای نوشته بودم که قصد داشتم به فیلمنامه تبدیلش کنم. آن را به کسی نشان ندادم. ولی دوست داشتم آدمی مثل پیمان آن را بخواند. داستان را برایش ایمیل کردم. خواند و دوستش داشت. بعد از مدتی در لابی هتل لاله دیدار کردیم. شش ماه خیلی رسمی دوست بودیم.
بعدها پیمان گفت خیلی میخواستم علاقهام را بگویم، اما میترسیدم به تو بَر بخورد. روز ۷/۷/۲۰۰۷ روزی بود که میگفتند خوشیمن است و روز آرزوهاست. من برای پیمان پیامک زدم و گفتم چه آرزویی داری؟ یک پیامک آلمانی فرستاد: ich wünsche ich hätte einen platz in deinem Herz. یعنی: «آرزو میکنم که جایی در قلب تو پیدا کنم.» از آنجا تازه فهمیدم او به من علاقمند بوده است. برایم عجیب بود که فردی مانند او اینقدر با خجالت و ترس پیشنهادش را مطرح کرد.
پدر: نزدیک به یکماه هم طول کشید تا این تصمیمش را برای من بگوید. گفتم خودت آدم باشعوری هستی و میدانم تصمیم درستی میگیری. تا آن زمان حتی یکبار هم درباره ازدواج یا حتی آشنایی با کسی با من صحبت نکرده بود.
همسر: ۱۶ تیر ۸۶ از من تقاضای ازدواج کرد. ما ۲۰ آذر همان سال عقد کردیم. ۵ مرداد ۸۷ هم جشن عروسی با حضور خانوادهها و تعدادی از دوستان و هنرمندان برگزار شد.
روز حادثه
همسر: من از ساعت ۱۱ صبح تا ۵ بعد از ظهر که این اتفاق افتاد، سر صحنه بودم؛ متاسفانه در جادة امامزاده داود شاهد دردناکترین لحظه زندگیم بودم. نمیتوانم حرف بزنم. پرونده به نام مرگ مشکوک باز شد و تا الان هم دارد بررسی میشود. من ابتدا اطلاع نداشتم که همان روز اول پرونده باز شده. شوکه بودم.
به علاوه اینکه در مراسم شب هفت پیمان در مسجد بلال هم قلب مادرم گرفت و از همانجا مستقیم به بیمارستان منتقل شد. متاسفانه کار به عمل قلب باز کشید. با پیگیریهای بازپرس محترم پرونده، من از تشکیل پرونده مطلع شدم و به من گفتند به عنوان همسرش حق پیگیری پرونده را دارم.
دو سه تا از شاگردان پیمان هم آنقدر شیفتة جانشینی و موقعیت کاری آیندهشان بودند که همان اول به همه گفتند پیمان در دم فوت کرد و در تلویزیون و مجلات اخبار کذب منتشر میکردند، اما پزشکی قانونی هرگز این ادعا را گزارش نکرد. دیدم خبری از انسانیت نیست، بنابراین کفشهای آهنین پوشیدم و وارد میدان شدم.
پرسش اصلی
همسر: پیمان روی سطح زمین پرید، اما پیکر او را از دره بالا آوردیم. چه کسانی او را به دره فرستادند؟ و چرا؟! من آنجا بودم و ماجرا را دیدم. خیلی زجر کشیدم. نفسم بالا نمیآمد، اما ترجیح دادم حرفهایم را در دادگاه بزنم. فیلمی هم که از آن صحنه در اینترنت منتشر شد، کامل نیست و همة واقعیت را نمیگوید.
پدر: بعد از آن ماجرا عوامل آن کار هم گم شدند و دیگر خبری از آنها نشد. سه سال گذشته و حتی از من دلجویی هم نکردند. من تا الان نتوانستهام این فیلم را ببینم. واقعاً طاقت ندارم. در پیگیری پرونده ساناز تنها بود. عجیب اینکه سراغ سایر اعضای خانواده میرفتند تا رضایت بدهند، اما «ولیِ دم» منم. یکبار با ساناز به دادگاه رفتم. میدانم این پیگیری پیمان را به من برنمیگرداند، اما باید مقصر این ماجرا پیدا شود...
نامه سمیر
همسر: بعد از درگذشت پیمان، اردووان آتالای بازیگر نقش سمیر در سریال «هشدار برای کبری۱۱»، نامهای به امضای خودش برایم فرستاد. نوشته بود: «دوست دارم بدانی دوست عزیزم پیمان، به خاطر شور و اشتیاق و استعداد شگرفش در اجرای حرکات و بدلکاریهای خارقالعاده، همواره مورد تحسین و ستایش من بوده و هست.
متأسفانه او بارها از من دعوت کرد تا به ایران بیایم، اما به دلیل زمانبندی فشرده نتوانستم. خوشحال میشوم در آینده جبران کنم. برایت بهترینها و آیندهای روشن را آرزو میکنم. بدان غم و اندوه عمیق این فاجعة تکاندهنده در وجود من باقی میماند.» تا همین الان هم از آلمان تماسهای زیادی دارم که میپرسند چه شد و پرونده به کجا رسید.
جانشینان قلابی
پدر: من سولهای را برای پیمان گرفته بودم. بعد از مرگ پیمان، آقایی که همواره با پسرم به خانه ما میآمد و مرا عمو صدا میزد، از من خواست آنجا فعالیت کند تا به قول خودش یاد پیمان را زنده نگه دارد. من هم موافقت کردم، اما بعد از مدتی دیدم فقط به فکر سوءاستفاده است. دیگر خبری از من نگرفت، ولی تمام وسایل به دردبخور پیمان را برداشت و با خود برد.
وسایلی که او از آلمان آورده بود. خود را جانشین پیمان معرفی میکرد و بدون مجوز آموزش میداد و در رسانهها تبلیغ میکرد. میگفت از من دستخط دارد. من تا الان به احدی نوشته ندادهام. اصلاً مگر با نوشتة من کسی جانشین پیمان میشود؟ میخواستند بهرهبرداری کنند. چندبار به من گفتند سر صحنة فلان فیلم بیا. ما هم از چند خبرنگار دعوت میکنیم و از این حرفها. هرگز نپذیرفتم.
خواب و خاطره
همسر: من نزدیک به هشتصد پیامک زیبا از پیمان در گوشیام دارم. فقط یکی از آنها را برایتان میخوانم. نوشتهای که تا همین الان به من قدرت داده در مقابل تهدیدها بایستم. تنها پیامکی که در آن پیمان از مرگ سخن گفت: «... و آن روز رسد که عاشقان از دنیا روند. تاریکی دنیا حتی ذرهای از خورشید را رها نخواهد کرد. آن روز من میمانم تا عاشق تو باشم ساناز من... و آن روز اگر عمرم به پایان رسد، مثل مرغ بوتیمار عشق به سوی تو پرواز میکنم تا فقط باری دیگر ببینمت و تا آخر عمرت حافظت شوم.»
پدر: پیمان عاشق ساناز بود. شاید باور نکنید اما هر گاه سر خاکش میروم، امکان ندارد شب به خوابم نیاید. یک بار از پلکانی طولانی پایین آمد و گفت ساناز را به تو سپردم بهش سر بزن. خود من وقتی ساناز این-جاست، حضور پیمان را حس میکنم.
همسر: بعد از آن اتفاق، مردم میپرسیدند چی شد؟ با ما بسیار همدردی کردندو شریک غممان شدند. خاکسپاری پیمان با حضور مردم و هنرمندان عزیز بینظیر بود. درب منزل را میزدند و تقاضای عکسی از پیمان را داشتند. نسبت به ما خیلی محبت داشتند. از شهرهای دور برای پیمان میآمدند و بر مزارش فاتحه میخواندند وگریه میکردند. حتی از خارج پیامهای تسلیت دریافت میکردیم. واقعاً از تک تک آنها به خاطر همدریشان ممنونم.
خوشحالم که پیمان پیش مردم بسیار محبوب است. با وجود اینکه خیلیها آزارش دادند، اما پیمان عاشق وطن بود و هموطنانش را دوست میداشت. هرکس پیمان را میشناخت، میدانست فردی با آن مهارت، بهسادگی نمیمیرد. تمام دوستان و همکارانش در آلمان هم میپرسند چی شد؟ پیمان حیف شد، حیف...
ویدیو مرتبط :
پیمان ابدی-اطلاع مرگ پیمان
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
ناسا پنجاه و سومین سالگرد سفر به فضا را جشن گرفت + تصویر
اخبار علمی - ناسا پنجاه و سومین سالگرد سفر به فضا را جشن گرفت + تصویر
ناسا با انتشار تصویر تهیه شده از مدار زمین توسط «آلن شپرد» نخستین فضانورد آمریکایی، پنجاه و سومین سالگرد آغاز سفرهای فضایی این کشور را گرامی داشت.
«یوری گاگارین» فضانورد شوروی سابق در 12 آوریل 1961 آغازگر سفرهای انسان به فضا بود؛ کمتر از یک ماه بعد ( 5 می 1961) «آلن شپرد» فضانورد آمریکایی نیز راهی فضا شد تا نام خود را بعنوان نخستین فضانورد آمریکایی ثبت کند.
«آلن شپرد» توسط کپسول مرکوری (Mercury-Redstone3) راهی فضا شد؛ در طول این پرواز که 15 دقیقه بطول انجامید، کپسول فضایی با سرعت 8262 کیلومتر به ارتفاع 187.5 کیلومتری بالای زمین رسید.
برخلاف پرواز «یوری گاگارین» که کاملا خودکار بود، «شپرد» برای نخستینبار هدایت یک فضاپیما را برعهده گرفت.
این سفر شروعی بر بیش از نیم قرن برنامه فضایی ناسا محسوب میشود که 8 سال بعد به گام نهادن انسان بر ماه و در ادامه به برنامه شاتل فضایی، ساخت ایستگاه فضایی بینالمللی (ISS) و اکتشافات در مریخ منجر شد.
تاریخچه سفرهای فضایی انسان:
12 آوریل 1961 – «یوری گاگارین» نخستین مسافر فضا
5 می 1961 – «آلن شپرد» نخستین فضانورد آمریکایی
15 ژوئن 1963 – «والنتینا ترشکوا» نخستین فضانورد زن
21 ژوئیه 1969 – «نیل آرمسترانگ» گام نهادن نخستین انسان بر سطح ماه
7 ژوئن 1971 – Salyut 1 نخستین ایستگاه فضایی سرنشیندار
12 آوریل 1981 – آغاز برنامه شاتل فضایی (STS-1)
20 نوامبر 1998 – آغاز ساخت ایستگاه فضایی بین المللی (ISS) برای اقامت فضانوردان
15اکتبر 2003 - «یانگ لیوای » نخستین فضانورد چین
«آلن شپرد» نخستین فضانورد آمریکایی
تصویر تهیه شده از مدار زمین توسط «آلن شپرد» در سال 1961
اخبار علمی - ایسنا