چهره ها
2 دقیقه پیش | در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (37)در این مطلب ما سعی داریم به طور هفتگی گزیده ای از عکس های چهره های محبوبتان را با شما به اشتراک بگذاریم. |
2 دقیقه پیش | محمدرضا شجریان: هرگز «ربنا» را از مردم دریغ نکردماینجا ایران است، سرزمین مرغ سحر که خوشا... دوباره به گلستان و مکتب عشق خوش آمده است. لذا به میمنت این شعور قابل ستایش، پای صحبتها و گلایههای محمدرضا شجریان مینشینیم. ... |
گفتگو با نیلسون و همسرش ژیلوانا
یلسون كوره آ جونیور دروازهبان 36 ساله برزیلی حالا یكی از محبوبترین فوتبالیستهایی است كه در ایران بازی میكند.
مجله زندگی ایده آل - حامد اردهالی: نیلسون كوره آ جونیور دروازهبان 36 ساله برزیلی حالا یكی از محبوبترین فوتبالیستهایی است كه در ایران بازی میكند. كافی است او را در یك جای عمومی ببینید تا میزان محبوبیتش را متوجه شوید. دلیل آن جدا از عملكرد خوبی كه در دروازه پرسپولیس دارد، به اخلاق خوب و صبر و حوصلهای كه در برخورد با هواداران دارد هم بر میگردد. این دروازهبان برزیلی در یك ظهر پاییزی میزبان ما بود تا در كنار همسرش (ژیلوانا) و دختر بانمكش (لتیسیا) كه چندی دیگر وارد پنج سالگی میشود گپ و گفتی خانوادگی را داشته باشیم.
از زندگی در تهران لذت میبرم
زندگی خوب و بدون مشكلی در تهران دارم. با خانوادهام لذت میبرم. تهران شهر بسیار زیبا و قشنگی است با فرهنگ بالا و تمدن كهن. من دو سال است كه در تهران هستم و لذت میبرم. در این دو سال با پرسپولیس به شهرهای مختلفی رفتهام. اصفهان، شیراز و... این دو شهر را خیلی دوست دارم. امیدوارم یك روز با خانوادهام بتوانم به دیدن این شهرها بروم. من برای بازی به اصفهان و شیراز رفتم و زیاد فرصت پیدا نكردم تا از جاهای زیبا دیدن كنم.
پیش از اینكه به ایران بیایم دوستانم میگفتند دیوانه هستی جایی را كه نمیشناسی برای بازی انتخاب كردی. من هیچوقت پیش از این ایران را ندیده بودم اما الان میفهمم كه همه چیز اینجا خوب است. میگفتم مطمئن باشید تصور شما اشتباه است و الان به آنها پیغام دادهام كه من و خانوادهام اینجا در امن و امان و آرامش هستیم.
ایران شبیه برزیل است
مردم در برزیل تصور خوبی درمورد ایران ندارند. اما مردم اینجا فوتبال، موسیقی و هنر را دوست دارند. ایران كشوری شبیه برزیل است. من در برزیل بهدنیا آمدم و شما در ایران. قوانین ما برای شما عجیب است و قوانین شما هم برای ما عجیب است. هركس قواعد خودش را دارد. من الان در ایران هستم و به قوانین این كشور احترام میگذارم؛ كما اینكه شما هم به هر كشوری بروید به قوانین آن احترام میگذارید.
خانواده در ایران و برزیل تفاوت چندانی ندارد. در همهجا پدر، مادر، فرزند، خواهر و برادر هست و خانواده در همه جا همینطور است. شاید در برخی جزئیات تفاوتهایی باشد اما كانون خانواده با گرمای ارتباط زن و شوهر است و فرزند گرمای آن را بیشتر میكند حالا خواه در ایران باشد یا برزیل.
ترافیك تهران مثل سائوپائولو است
ما در اوقات فراغت شام و ناهار به رستوران میرویم. رانندگی میكنم. تهران ترافیك خیلی سنگینی دارد. این شهر مرا یاد سائوپائولو میاندازد. اگر بخواهم به یك مركز خرید بروم پیاده 10دقیقه راه است اما با ماشین همین مسیر را یك ساعته طی میكنم. بین غذاهای ایرانی كتلت و جوجهكباب را خیلی دوست دارم.
همسرم آشپز بسیار خوبی است اما هنوز غذاهای ایرانی را یاد نگرفته است و این دو غذا را هم بلد نیست. مردم ایران به پوشش و مد خیلی اهمیت میدهند. همه برندهای مطرح دنیا را میتوانید در ایران ببینید. این نشان میدهد كه آنها همگام با تمام دنیا حركت میكنند.
دخترم دوستان زیادی پیدا كرده است
دخترم لتیسیا شرایط خوبی در ایران دارد. در مهدكودك بینالمللی او را ثبتنام كردم و دوستان خوبی دارد. قبلا میتوانست فارسی یاد بگیرد اما الان در مهدكودك بینالمللی امكان فارسی یاد گرفتن را ندارد. برای لتیسیا فرقی نمیكند در ایران باشد یا برزیل. او هر دوی این كشورها را دوست دارد و هرچه من و مادرش بگوییم، قبول میكند.
خانواده خودم و همسرم علاقه زیادی دارند به ایران بیایند و كشور شما را از نزدیك ببینند و به تماشای جاهای دیدنی آن بروند، اما چون مشغله كاریشان زیاد است، فرصت نمیكنند به ایران سفر كنند.
در ایران لباس و ماشین گران است و غذا ارزان
در ایران غذا نسبت به اروپا ارزان است اما لباس و ماشین گرانتر است. من و همسرم 7سال در پرتغال بودیم و هرگاه دو نفری به رستوران میرفتیم گرانتر از الان كه در ایران هستیم، میشد اما ایران نسبت به برزیل گرانتر است. رفتوآمد خانوادگی با بازیكنان پرسپولیس ندارم اما گاهی خانوادگی جمع میشویم و رستوران میرویم.
بین بازیكنان خارجی با مایكل اومانا مدافع كاستاریكایی پرسپولیس و پادوانی مدافع برزیلی نفت ارتباط نزدیكی دارم. نمیشود فوتبال ایران و برزیل را با هم مقایسه كرد. ایران باتوجه به قدرتش بهتر از برزیل نسبت به سابقه قهرمانیهایش در جامجهانی نتیجه گرفت.
فكر نمیكردم اینقدر مرا دوست داشته باشند
وقتی به ایران آمدم و میخواستم در پرسپولیس بازی كنم، دوست داشتم بهترین باشم اما هیچوقت تصور نمیكردم هواداران اینقدر مرا دوست داشته باشند. این محبوبیت قدم به قدم اتفاق افتاد. خدا را شكر میكنم كه مردم به من احترام میگذارند و این لطف خدا بود. امیدوارم هروقت به میدان میروم بهترین بازی را انجام دهم تا هواداران از من راضی باشند.
هر فوتبالیستی یك روز خداحافظی میكند و من هم روزی بازی را كنار میگذارم. نمیدانم آن زمان كی خواهد بود اما فعلا كه قصد بازی دارم. امیدوارم خدا زمان و توان بیشتری به من بدهد تا به بازیام در ایران ادامه بدهم و شاید در پرسپولیس فوتبالم را تمام كنم. من كارم را دوست داشته و اینجا هم احساس خوبی دارم.
به مربیگری علاقه دارم و بعد از بازی به آن فكر میكنم. دوست دارم یك تیم دست خودم باشد و برای موفقیت آن بجنگم. معلوم نیست این تیم در ایران باشد یا اروپا یا برزیل اما دوست دارم روزی سرمربی پرسپولیس شوم.
موسیقی ایرانی گوش میکنم
گاهی موسیقی ایرانی را گوش میكنم چون هم ریتم خوبی دارد هم برای تقویت زبان فارسیام مناسب است. یكبار هم به سینما رفتم و فیلمی ایرانی را دیدم بدون زیرنویس. فهمیدم آخر فیلم چه شد اما جزئیات را متوجه نشدم. این كارها را میكنم برای اینكه زبانم تقویت شود.
ژیلوانا همسر نیلسون هم مثل خود او مهربان و خوشبرخورد است. او كه حین مصاحبه گاهی به نیلسون كمك میكرد در میانههای مصاحبه از علاقهاش به خبرنگاری گفت و اینكه حاضر است با مجله زندگی ایدهآل همكاری كند. البته به شوخی هم گفت به شرطی كه دستمزد خوبی بگیرد. در این گفتوگو او از شرایط زندگی در تهران میگوید:
ایرانیها خوشقلب هستند
مردم در خارج از ایران درمورد زنان و مردان ایرانی تفكر متفاوتی دارند و این ایده آنها كاملا اشتباه است. در این دو سال كه من در ایران هستم مردم اینجا را سالم، دوستداشتنی و مهربان دیدم و هیچگاه فكر نمیكردم چنین شخصیت بالایی داشته باشند. اینجا همه چیز فراهم است و یك زندگی خوب و بدون دردسر داریم.
یكسری دوست ایرانی دارم. بعضی آنها مشغول كار هستند و زندگی عادی خودشان را دارند. ایرانیها مردم خوشصحبتی هستند. خانوادهدوست هستند و قلب پاكی دارند. من با دوستانم اوقات خوبی دارم و درمورد مسائل مختلف با هم صحبت میكنیم.
چهره ایرونیها و برخی قوانین مثل حجاب ایرانیها با مردم برزیل متفاوت است. مردم ایران شبیه تمام دنیا هستند. لباس رسمی زنان برزیلی با لباس رسمی زنان ایرانی متفاوت است، اما من مشكلی با شرایط و قوانین زندگی در ایران ندارم و به آن احترام میگذارم. زنان ایرانی بسیار شیك و خوشپوش هستند و این برای من جالب است.
پخت غذاهای ایرانی دشوار است
غذاهای ایرانی را دوست دارم. از كتلت، كوكو سبزی و كباب خیلی خوشم میآید اما درست كردن غذاهای ایرانی دشوار است. یكسری غذای ساده بلدم بپزم اما تلاش میكنم در مدتی كه در ایران هستم غذای ایرانی هم یاد بگیرم.
من زیاد مثل همسرم در اجتماع نیستم و بیشتر اوقات را در خانه سپری میكنم. بیشتر ارتباطاتم با زبان انگلیسی است اما خیلی دوست دارم زبان فارسی را هم یاد بگیرم. همسر یك فوتبالیست بودن چندان هم راحت نیست و مشكلات خودش را دارد. اینكه شهر یا حتی كشور محل زندگیمان هر چند وقت یكبار عوض میشود با همه این احوال من چون در كنار همسرم هستم خوشحالم و هرجا كه با او باشم راحت هستم.
ویدیو مرتبط :
گفتگو با نیلسون
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
گفتگو با شهاب حسینی به بهانه "ساکن طبقه وسط", فیلمی که شهاب حسینی آن را با حضور همسرش به پایان میرساند
اخبار فرهنگی - گفتگو با شهاب حسینی به بهانه "ساکن طبقه وسط", فیلمی که شهاب حسینی آن را با حضور همسرش به پایان میرساند
شهاب حسینی اولین تجربه فیلمسازیاش را نوعی غلیان احساسات میداند، فیلمی که از سرگشتگی حرف میزند و حسینی رویای بازی کردن در آن را سالها در سرمیپروراند.
علیرغم حرف و حدیثهایی که درباره فیلم «ساکن طبقه وسط» به کارگردانی شهاب حسینی از سال گذشته شنیده میشد، این روزها فیلم مخاطبان خود را پیدا کرده و فروش خوبی هم دارد.
این فیلم که حسینی آن را با حضور همسرش به پایان میرساند، عدهای حدیث نفس این بازیگر مطرح سینما میدانند که البته خودش هم آن را کاملا رد نمیکند.
شهاب حسینی به بهانه اکران اولین فیلمی که کارگردانی کرده مصاحبه ای کرده است که در ادامه می تونید بخوانید.
فکر میکنید فیلمنامه «ساکن طبقه وسط» گزینه مناسبی برای شروع کار به عنوان کارگردان بود؟ مخصوصا اینکه یک دهه از نگارش آن گذشته و از نظر نسلی هم اگر بخواهید نگاه کنید ممکن است تعاریف درباره آن مفاهیم تغییر کرده باشد. فکر نمیکنید فیلمنامه سختی را برای شروع کار انتخاب کردید یا صرفا یک علاقه فردی به این فیلمنامه شما را به اینجا رساند؟
من همیشه علاقهمند بودم که به نوعی به وادی فیلمسازی روی بیاورم، اما هیچگاه نقشهای نداشتم که چه زمانی و با چه فیلمنامهای این کار را انجام دهم. در بخش اول سوال شما این را بگویم که ممکن است المانهایی که در فیلم به آن اشاره شده در نسل من باشد و نسل فعلی المانهای دیگری داشته باشد، اما مهم این است که در ذات با هم فرقی نمیکنند. دقیقا همین اشتراک در ذات باعث شد با داستان فیلمنامه ارتباط برقرار کنم، داستانی که حرف از سرگشتگی میزند؛ سرگشتگی که در تمام ادوار تاریخ مشترک است.
به این ترتیب وقتی در سال 92 فیلم «ساکن طبقه وسط» را میساختم، همان تازگی را برایم داشت که فیلمنامهاش را در سال 1382 خواندم. در واقع با فیلمنامهای مواجه بودم که با هنرمندی محمدهادی کریمی نوشته شده بود و احساس میکردم گذر زمان خیلی در آن اثری ندارد. البته ممکن است اشارات و علامتها مقداری متعلق به نسل من باشد، اما مفهوم اصلی و طرح موضوع فیلم چیزی است که تا مادامی که انسان زندگی میکند، وجود دارد.
نکته دیگر این است که من همیشه فیلمهای سینماگران بزرگ را نگاه میکردم تا کمی از آنها کار یاد بگیرم، اما بعد از مدتی متوجه شدم که "زندگی" را بیشتر از فیلم یاد میگیرم و این فیلمها تجاربی را در اختیار من قرار میدهند که با آنها آشنایی نداشتم؛ به همین دلیل احساس کردم سینما اساسا ورای سرگرمکننده بودن، رسالتی در تغییر نگرش و ایجاد خوراک فکری و اندیشهسازی دارد. به عنوان مثال وقتی امروز فیلم «12 مرد خشمگین» را که فیلمی سیاه و سفید و بسیار قدیمی است ببینید، میتوانید با آن ارتباط برقرار کنید؛ چون موضوعی که در آن اتفاق میافتد ربطی به زمان و مکان مشخصی ندارد.
به سرگشتگی اشاره کردید و به نظر میرسد فیلمنامهای که درباره سرگشتگی است خودش هم از نوعی سرگشتگی رنج میبرد. البته بهترین حالت این است که بگوییم این اتفاق، نوعی تکنیک برای القای همین سرگشتگی بوده است، ولی در شکل دیگر، این سوال هم پیش میآید که آیا این موضوع در تدوین از دست رفته یا موقع نگارش فیلمنامه امکان ارجاعات کافی وجود نداشته است؟
نه اصلا اینطور نیست. فیلم کاملا براساس فیلمنامه ساخته شده و اگر تغییراتی داشته در اندازه یا حجم برخی سکانسها بوده است. توالی روایت فیلم کاملا براساس فیلمنامه است، چون به آن اعتقاد داشتم. در واقع توالی آغاز، متن و پایان فیلمنامه برای من که رویای بازی کردن این نقشها را در سر میپروراندم و بعد قسمت شد آن را کارگردانی هم کردم، کاملا روشن بود.
من اسم هیچ فلسفهای را روی روایتهای مطرح شده در فیلم نمیگذارم، چون با همه آنها در زندگی مواجه هستیم، به خصوص نسلی که من در آن بزرگ شدم با دریافتهایی در زندگی و جامعه مواجه میشد که خیلی وقتها تناقضهای عجیب و غریبی ایجاد میکردند. در آن زمان ما بخشی از وجودمان را برای پروراندن ارزشهای اخلاقی و اجتماعی تربیت میکردیم و در کنار آن بخشی از وجودمان پیجوی اتفاقاتی بود که در جهان رخ میداد و دوست نداشتیم از آنها عقب بمانیم؛ در نتیجه پراکندگیهایی که دیده میشود، آن چیزی است که ممکن است در ذهن هر کسی وجود داشته باشد. در این فیلم انسانی را میبینیم که نویسنده است و دستی هم بر هر آتشی دارد و همین باعث میشود پیدا کردن راه اصلی میان این همه دریافتهای مختلف برایش سخت باشد.
آیا «ساکن طبقه وسط» که عالم حیرت را هم به تصویر میکشد، در آخر قضاوت میکند و حکم صادر میکند؟
قرار نیست حکمی صادر شود، اصلا در پایان فیلم این قضیه روشن نمیشود که اتفاق مشخصی برای شخصیت اصلی میافتد، چون ماجرا طبق سه خط موازی برای تماشاگر پیش میرود، زندگی حال، گذشته و ذهنیتهای این آدم. در واقع مفهوم اصلی فیلم مواجهه با این ماجرا و نداشتن جواب است.
یکی از مواردی که قطعا با نمایش فیلم درباره آن صحبت خواهد شد، تدوین است، مخصوصا اینکه فیلم دارای یک داستان یک خطی نیست و طبیعتا در چنین شرایطی سلیقهها بروز پیدا میکند.در تدوین بیشترین اعمال نظر را خودتان داشتید؟
تدوین این فیلم از مرحله نگارش فیلمنامه اتفاق افتاده بود و آقای کریمی آن را در فیلمنامه لحاظ کرده بود، یعنی فیلمنامه نیاز به پلان اضافه نداشت و من هم سعی کردم مطابق همان، روایت خودم را داشته باشم. این را هم بگویم که من شخصا باید در تدوین حضور میداشتم، چون هیچ صحنه اضافهای نگرفته بودم و با همه احترامی که برای تدوینگران قائلم، اگر هر تدوینگر دیگری را هم میآوردم نمیتوانست چیز دیگری اضافه کند، چون متریالی وجود نداشت. الان تدوین در خدمت روایت قصه قرار دارد و از تکنیکهای خاص تدوین در فیلم استفاده نشده است.
همچنین از آنجا که میخواستم اعتماد تهیهکننده و سرمایهگذاران را هم جلب کنم، خودم را موظف کردم که ابتدا طرح ذهنیام را روی کاغذ بیاورم. به این ترتیب براساس همان فیلمنامه، دکوپاژ مشخص خودم را پیاده کردم و دیگر نیازی نداشتم به اینکه چیزهایی را که احتیاج نیست فیلمبرداری کنم. ضمن اینکه به دلیل تداخل کار با فیلمبرداری سریال «سرزمین کهن» فرصت زیادی نداشتم و هیچ چارهای نبود که ایده خود را عملی کنم و زاویه اضافهای نگیرم.
کمی هم از طراحی صحنه و گریم بگویید. با توجه به سنگینی کار گریم احتمالا هزینه زیادی صرف شده است؟
هر کدام از لوکیشنهای فیلم زمانی معنا پیدا میکرد که شخصیتی که روایت میشود، خودش باورپذیر باشد، به همین دلیل از سعید ملکان خواستم در این کار حضور داشته باشد و فوقالعاده هم کار کرد. از مجید لیلاجی هم که ذهنیتهای مشترکی داریم، دعوت به همکاری کردم و با وجود هزینه زیادی که برای این بخشها به ویژه گریم صرف شد و نیز با توجه به امکاناتی که داشتیم از فرایند طراحی گریم و لباس رضایت دارم.
از تعدد نقشهایی که قرار بود در این فیلم بازی کنید نگرانی نداشتید؟
وقتی فیلمنامه را خواندم، تصور کارگردانی آن را نداشتم و عشقم بازی کردن این نقشها بود، اما دلیل اینکه بعدا علاوه بر کارگردانی، بازیگری هم کردم، این بود که انتخاب یک بازیگر در زمان اندکی که داشتم وقت گیر بود، آن هم برای شخصیتی که 10 سال با حال و هوای آن زندگی کردم و خودم با آن آشنا بودم.
یک نکته جالب در فیلم میتواند این باشد که داستان آن به گونهای است که برای هر فردی میتواند باورپذیر باشد و خود را جای شخصیت آن تصور کند.
اصلا حرف اصلی فیلم آنجایی است که استاد فلسفه با بازی آقای صدیق شریف میگوید، "چیزی بنویس مثل همان که مادربزرگها آخر قصهها میگویند، بالا رفتیم ماست بود قصه ما راست بود، پایین اومدیم، دروغ بود." یعنی ما چه بپذیریم و چه نپذیریم، حقیقت محض، عالم بالا و خداست.
سوال آخر اینکه به نظر میرسد «ساکن طبقه وسط» بیشتر حدیث نفس شهاب حسینی باشد، مخصوصا اینکه در آخر شما در کنار همسرتان فیلم را به پایان میرسانید.
از این بابت که بخواهم ذهنیتی را در اختیار جامعه قرار دهم، بله، فیلم میتواند حدیث نفس من باشد، چون من یا آقای کریمی که فیلمنامه را نوشته، در شرایطی زندگی میکردیم که خیلی زودتر، از نسلهای بعد و قبل از خود فاصله گرفتیم، مثلا کسی که در دهه 30 یا حتی دهه 60 زندگی میکرد، کودکی خود را کرده، اما ما چیز حیرانی در آن دوران بودیم، چون همزمان با روزهای جنگ بود و به همین دلیل، این فیلم را میتوان به نوعی غلیان احساسات نام گذاشت، نه اینکه بگوییم با این فیلم شهاب حسینی کارگردان شد.
در آخر این را هم اضافه کنم که من عاشق این هستم که در سینمای یک جامعه، آنقدر تعدد موضوعات وجود داشته باشد که همه را سیراب کند. چند وقت پیش فیلم «عشق» هانکه را دیدم و فکر میکردم اگر فیلمنامه مشابهی را به تهیهکنندهای بدهید و بگویید داستانی دارید با یک پیرمرد و یک پیرزن در یک خانه، 90 درصد آنها میگویند این فیلم نمیفروشد! واقعا این سوال وجود دارد که چرا این اتفاق باید بیفتد؟ مگر من که جوان هستم و «عشق» را دیدم، از آن لذت نبردم؟ حتما باید هشتاد سالام شود که چنین فیلمی جذبم کند؟ به خاطر همین آرزویم این است که آنقدر تعدد موضوع در سینما وجود داشته باشد تا مردم از هر سالن به سالنی دیگر بروند تا با یک فیلم کمی بخندند و با فیلمی دیگر به فکر فرو روند. من تأثیرگذارترین رمانی که در زندگیام خواندم، «کیمیاگر» پائولو کوئیلو بود، چون به حقیقتی که در خودت وجود دارد، اشاره میکند و میگوید تا خودت تغییر نکنی جهان اطرافت تغییر نمیکند، به همین دلیل باور دارم که در حرفهای که کار میکنم هم باید چنین تغییر و تنوعی وجود داشته باشد و در آن راستا حرکت کنم.
اخبار فرهنگی - ایسنا