چهره ها
2 دقیقه پیش | در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (37)در این مطلب ما سعی داریم به طور هفتگی گزیده ای از عکس های چهره های محبوبتان را با شما به اشتراک بگذاریم. |
2 دقیقه پیش | محمدرضا شجریان: هرگز «ربنا» را از مردم دریغ نکردماینجا ایران است، سرزمین مرغ سحر که خوشا... دوباره به گلستان و مکتب عشق خوش آمده است. لذا به میمنت این شعور قابل ستایش، پای صحبتها و گلایههای محمدرضا شجریان مینشینیم. ... |
١٢ خاطره پر حرف و حدیث از آیت الله هاشمی (1)
آقای هاشمی با مبهم نویسی خاطرات، سعی میكند نقش محوری خود را به عنوان راوی و حق تفسیر در انحصار خود نگه دارد.
روزنامه اعتماد: محسن هاشمیرفسنجانی، مدیرمسوول دفتر نشر معارف انقلاب (ناشر كتاب كارنامه و خاطرات هاشمیرفسنجانی): گفته شده است كه آقای هاشمی با مبهم نویسی خاطرات، سعی میكند نقش محوری خود را به عنوان راوی و حق تفسیر در انحصار خود نگه دارد. همگان میدانند كه انتشار خاطرات سیاستمداران در زمان حیات در كشور ما اقدامی غیرمعمول بوده است. آیتالله هاشمیرفسنجانی از معدود سیاستمدارانی است كه توانسته با وجود موقعیت بالای سیاسی و مشغله فراوان خود، فرصتی برای نگارش خاطرات روزانه خود اختصاص دهد.
تدوین و انتشار این یادداشتهای روزانه، نشاندهنده نظم فكری و كاری در زندگی ایشان و دغدغه جدی برای انتقال اطلاعات صحیح به آیندگان است. خاطرات انتشار یافته فرصت ارزشمندی در اختیار پژوهشگران و تاریخ نگاران قرار داده است تا از زبان یكی از تاثیرگذارترین شخصیتهای سیاسی سه دهه اخیر، بیواسطه تلاش جمعی انسان مسلمان و آرمانخواه را برای ایجاد جامعه اسلامی دریافت كنند.
آقای هاشمی به سبك خودشان وقایعنگاری میكنند، طبیعتا هر فرد وقایعی را در روز ثبت و ضبط میكند كه برای خودش حائز اهمیت باشد. ایشان هم چون رویدادها و دیدارهایشان را با ذكر تاریخ دقیق آن نوشتند مفید واقع میشود و پیگیری و بررسی آن نیز آسانتر است. اشاراتی كه ایشان در خاطرات خود دارند برای محققین و چهرههای دانشگاهی این امكان را فراهم میكند كه با مرور رخدادهایی كه به طور روزانه در خاطرات ایشان انعكاس داشته، به طور مستند واقعیتها را دریابند.
به طور مثال در جای جای كتاب خاطرات هاشمی در سال ۶۷ به قطعنامه ۵۹۸ اشاره شده و با مروری بر آن میتوان دریافت كه چه افرادی در این مساله درگیر شدند و چه فرآیندی طی شد كه ایران اعلام كرد این قطعنامه را میپذیرد. البته ایشان خاطرات را از زاویه دید خود و به واسطه حضورشان در رخدادهای مختلف مینویسند. طبیعی است در رخدادهای مختلف افراد و نهادهای فراوانی دخیل میشوند و اگر آقای هاشمی به آن موضوع اشاره میكند به واسطه این است كه خودشان در بخشی از فرآیند یا نحوه تصمیمگیریها یا اتفاقات پیش آمده دخیل و سهیم هستند.
جدال خاطراتی بر سر مبارزه با شاه
«آقایی میگفت مبارزه با شاه حرام است، میخواهم كار علمی كنم. از كمفروشی این آقا، كار به جایی رسید كه رهبری ١٠ سال با او قهر بودند.» هاشمی این خاطره را بدون آنكه نامی از «این آقا»ی خاطراتش ببرد، تعریف كرد تا بلافاصله دفتر آیتالله مصباحیزدی بخشهای از یك گفتوگوی منتشر نشده از آیتالله مصباحیزدی با حبیبالله عسكراولادی را روی خروجی خود قرار دهد كه به اختلاف او با هاشمیرفسنجانی بر سر «منافقین» مربوط میشد. همین اقدام دفتر آیتالله مصباحیزدی كافی بود تا مشخص شود «این آقا»ی خاطره هاشمیرفسنجانی كسی نیست جز آیتالله مصباحیزدی. ماجرا از آنجایی شروع شده بود كه سایت آیتالله هاشمی، حاشیههای دیدار رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام و خانواده شهید قدوسی را منتشر كرد؛ دیداری كه در آن، هاشمی با نقل خاطرهای از سال ۴۸ گفته بود: «دو نفری - به اتفاق آقای خامنهای - صبحانه رفتیم منزل آقای قدوسی. این آقا هم آنجا بود. نشستیم تا ظهر با او بحث كردیم تا قانعش كنیم برای ادامه مبارزه.
آخرش هم گفت من مبارزه با شاه را حرام میدانم! آقای خامنهای از او پرسیدند: دلیلت چیه؟ آن آقا در جواب گفته بود: مبارزهای كه مجاهدین و چپیها در آن باشند، حرام است! آقای خامنهای هم به تلخی به او گفته بود: اگر اهل مبارزه نیستی، خب مبارزه نكن ولی لااقل مبارزه را با این حرفها خراب نكن!... از كمفروشی این آقا، كار به جایی رسید كه رهبری ۱۰ سال - تا ابتدای انقلاب - با او قهر بودند.»بیان همین خاطره هم با واكنش سایت دفتر آیتالله مصباح مواجه شد.
این سایت بلافاصله، بخشهای منتشرنشدهای از صحبتهای مصباح با مرحوم عسكراولادی را منتشر كرد؛ سخنانی كه به نوشته دفتر مصباح، یازدهم آبان ماه سال ۹۰ و در جریان ملاقات عسكراولادی با او بیان شده و در میان این صحبتها، مصباح با اشاره به مبارزات پیش از انقلاب گفته: «پیش از پیروزی انقلاب، مقام معظم رهبری و آقای هاشمی رفسنجانی توسط آقای قدوسی وقتی تعیین كردند كه برای صبحانه به منزل ما تشریف میآورند. در آن جلسه صبحانه غیر از این دو بزرگوار، شخص دیگری نبود. آقای هاشمی عنان سخن را به دست گرفتند و از اینجا شروع كردند كه ما سالها با هم همكاریهای فرهنگی و سیاسی داشتیم، اما مدتی است كه تو كنار كشیدی و با ما نیستی... مساله شریعتی و شهید جاوید و... را باید كنار گذاشت.
حتی ما با ماركسیستها باید اتحاد داشته باشیم! ما باید با تمام گروههایی كه ضدامپریالیسم هستند از ماركسیستها، مجاهدین، طرفداران شریعتی تا طرفداران صالحی نجفآبادی و دیگران اتحاد داشته باشیم و مخالفت را كنار بگذاریم و فقط با امپریالیسم مبارزه كنیم! گفتم: مطرح كردن صالحی كه دیگر معنا ندارد، ولی از من چه میخواهید و پیشنهادتان چیست؟ گفتند: بیا و با مجاهدین همكاری كن!... گفتند: نماز شبشان ترك نمیشود، ماهانه ۱۲ هزار تومان حقوق میگیرند و از این مقدار فقط ۵۰۰ تومانش را مصرف و بقیهاش را صرف مبارزه میكنند، چنینند و چنانند. گفتم: همه اینها را كه فرمودید درست است، اما برای شما حجت است و برای من حجت نیست. من تا كسی را نشناسم كه برای اسلام كار میكند، با او همكاری نمیكنم.
از اول تا آخر این گفتوگو مقام معظم رهبری هم نشسته بودند و هیچ نمیگفتند و فقط صحبتهای آقای هاشمی بود و جوابهای بنده. پس از این گفتوگو آقای هاشمی با ناراحتی منزل ما را ترك كردند و رفتند.» اما در ادامه این روایت از قول مصباح روی مساله كمك هاشمی به سازمانی كه در بدو تاسیس و تا قبل از تغییر ایدئولوژی، با عنوان «مجاهدین خلق» شناخته میشد تاكید شده و آمده است: «كمكهای آقای هاشمی به منافقین را نیز نباید فراموش كرد. چه پولهایی كه به آنها داد. در حال حاضر هم نمیگویم كه آنها كار بدی كردند. شاید وظیفهشان در آن شرایط همان بود، اما من چون حجتی نداشتم، مشاركت نكردم.» استفاده مصباح از لفظ «منافقین» برای سازمانی كه هاشمی به آن كمك میكرده، نكتهای است كه رجوع به اسناد تاریخی صحت آن را با تردید مواجه میكند.
جدای از تفاوتهای روایت مصباح و هاشمی درباره جزییات دیدار، كه یكی معتقد به انجام آن در منزل شهید قدوسی و دیگری معتقد به انجام دیدار در بیت مصباح است و به روایت اول، مقام معظم رهبری بعد از این دیدار، تا ۱۰ سال با مصباح حرف نزده و به روایت دوم، فقط هاشمی با دلخوری منزل او را ترك كرده، تنها نكته مورد تایید هر دو طرف، حمایت هاشمی از مجاهدین اولیه است. حمایتی كه البته بسیاری از روحانیون انقلابی پیش از انقلاب، در آن با هاشمی همراه بودهاند و حالا دفتر مصباحیزدی از آن با عنوان «حمایت از منافقین» یاد كرده است.
بعد از انتشار این مطلب در سایت آیتالله مصباحیزدی، سید حمید روحانی در گفتوگویی با خبرگزاری تسنیم گفت: «اظهارات آقای هاشمی اگر درباره آیتالله مصباح بوده باشد، واقعیت ندارد.» او تاكید كرده «واقعا این اظهارات از آقای هاشمی درباره آقای مصباح بوده باشد، عجیب است چرا كه خود ایشان هم میدانند كه آقای مصباح از شاگردان ممتاز و مبارز حضرت امام بود كه از آغاز نهضت مبارزه، امام را یاری كرد.» او همچنین توضیح داده است كه «یكی از اختلافات آقای مصباح و هاشمی درباره سازمان مجاهدین یا همان سازمان منافقین بود؛ آیتالله مصباح بنا به بصیرتی كه داشتند، حمایت از سازمان مجاهدین (منافقین) را حرام میدانستند اما آقای هاشمی در برههای برخلاف نظر آقای مصباح بعضا از این گروه حمایت میكرد. لذا آقای مصباح حمایت از این سازمان را حرام میدانست نه مبارزه با شاه را.»
چه كسی فرمانده لشگر ٢٧ را آزاد كرد؟
ماجرا از انتشار مسائل مربوط به اشغال زمینهای وزارت كشاورزی توسط سپاه در خاطرات آیتالله هاشمی آغاز شد. پس از انتشار خاطرات سال ۶۸ آیتالله هاشمیرفسنجانی در كتابی با عنوان «بازسازی و سازندگی»، سردار اسماعیل كوثری، فرمانده وقت لشكر ۲۷ محمدرسولالله و نماینده فعلی مجلس شورای اسلامی نسبت به مطالب مربوط به خویش واكنش نشان داد. محمداسماعیل كوثری، نماینده اصولگرای مجلس داستان را این گونه روایت میكند: در طول جنگ تحمیلی پادگانی در كرج كه پیش از انقلاب در اختیار وزارت كشاورزی برای تربیت نیروهای «سپاه ترویج آبادانی» بوده و پس از انقلاب بلااستفاده مانده بود به دنبال درخواست من و شهید همت و موافقت رییسجمهور وقت حضرت آیتالله خامنهای در اختیار لشكر ٢٧ محمدرسولالله قرار گرفت و بنا بر این بود تا پایان جنگ این پادگان در اختیار لشكر باقی بماند.
اما در خاطرات آیتالله هاشمی روایت را این گونه میخوانیم: سهشنبه ۱۵ فروردین ۶۸: آقای محسن رضایی تلفنی از بازداشت آقای اسماعیل كوثری توسط سازمان قضایی نیروهای مسلح به خاطر اشغال تاسیسات كشاورزی شكایت كرد. به آقای [علی] فلاحیان [معاون وزیر اطلاعات] گفتم كه برای آزادیاش اقدام كند. چهارشنبه ۱۶ فروردین ۶۸: به آقای [علی] رازینی [رییس سازمان قضایی نیروهای مسلح] در خصوص بازداشت آقای [اسماعیل] كوثری [فرمانده لشكر ۲۷ محمدرسولالله] تلفنی اعتراض كردم و دستور دادم آزادش كنند. پنجشنبه ۱۷ فروردین ۶۸: آقای [علی] رازینی [رییس سازمان قضایی نیروهای مسلح] آمد و علت بازداشت و آزادی آقای [اسماعیل] كوثری [فرمانده لشكر ۲۷ محمدرسولالله] را گفت. قرار شد در آینده مراقبت بیشتری در این جهت شود. اما اسماعیل كوثری نهتنها هاشمی را عامل آزادیاش نمیداند كه او را مقصر بازداشت خود عنوان میكند: این ماجرا در سال ٦٩ بوده نه سال ٦٨ و برخلاف آن چیزی كه آقای هاشمی در كتاب خاطرات خود عنوان كرده، نه تنها ایشان نقشی در آزادی من از بازداشتگاه نداشته بلكه عامل بازداشت من نیز بوده است.
با توجه به اینكه هاشمیرفسنجانی در آن زمان ریاستجمهوری و جانشینی فرماندهی كل قوا را همزمان بر عهده داشت، به جای تصمیمگیری در مورد شكایت وزیر كشاورزی خود از این جانب، موضوع را به سازمان قضایی نیروهای مسلح ارجاع داده و موجب بازداشت من در بازداشتگاه سپاه شد. پس از گذشت كمتر از ٢٤ ساعت با اطلاع فرماندهی كل قوا حضرت آیتالله خامنهای از این موضوع با دستور ایشان از بازداشتگاه آزاد شده و پس از این ماجرا رهبر معظم انقلاب دستور دادند تا احضار فرماندهان ارشد سپاه تنها با دستور فرمانده كل قوا امكانپذیر باشد. پس از این موضوع دفتر نشر معارف انقلاب (منتشركننده خاطرات هاشمیرفسنجانی) درباره ادعای كوثری اطلاعیهای مفصل منتشر كرد. در اطلاعیه آمده بود كه موضوع با كوثری در میان گذاشته شده و او پس از مشاهده اسناد متعهد میشود تا موضوع را اصلاح كند اما به دلیل اینكه او از انجام این امر سر باز میزند اطلاعیه منتشر میشود.
با این حال كوثری موضوع را در قالب ارسال یادداشتی به خبرگزاری فارس ادامه داد: خدا میداند بنده به هیچوجه دلم نمیخواست این طور مسائل بخواهد به رسانهها كشیده شود و دلیلم هم این است كه از سال ١٣٦٩ تا ١٣٩١ حتی در یكجا از بازداشت خودم بعد از هشت سال دفاع مقدس بیان نكردم؛ چون میدانستم بدخواهان و دشمنان نظام و انقلاب خوشحال میشوند ولی چندی پیش (تیرماه ٩١) تماس گرفتند كه در كتاب خاطرات جناب آقای هاشمیرفسنجانی آمده است كه ایشان شما را از زندان آزاد كرده است و فقط خواستم عین واقعه را بگویم ولی چون فیالبداهه پاسخ دادم در بیان سال به جای ٦٨ گفتم ٦٩ چون در ذهنم سال ٦٩ بود ولی بعدا كه به اسناد مراجعه كردم دیدم ٦٨ درست است و اشتباه از من بود ولی بهتر.در نهایت باید عرض كنم كه از سال ٦٨ به بعد به هیچوجه كلامی به عنوان اعتراض نداشتم و به كسی هم چیزی نگفتم چون اصلا صلاح نمیدانستم و این را یك امتحان برای خودم میدانستم ولی زمانی كه در صفحات ٧٣،٧٤ و ٧٥ كتاب خاطرات سال ٦٨ اطلاع پیدا كردم كه نوشتهاند آقای هاشمیرفسنجانی باعث آزادی من شدند. اینجاب مطالب را عرض كردم و الا نه سیاسی بود و نه جریانی پشت سر این موضوع، پس بهتر است اطرافیان ایشان بیشتر تحقیق كنند و بعد عكسالعمل نشان دهند.»
حزب توده و سفر مادرشاهی و حبیبالله (؟) به پاكستان
چگونگی كشف و بازداشت اعضای حزب توده توسط اطلاعات سپاه شاید یكی از جذابترین معماهای تاریخ سیاسی- امنیتی پس از پیروزی انقلاب است. حزبی كه بیش از هر سازمان سیاسیای توانسته بود فعالیتهای سیاسی خود را در ایران گسترش دهد. در میان انبوه مقالات، گزارشها و اظهاراتی كه درباره برخورد با حزب توده از سوی مسوولان وقت بیان شده، شاید روزنوشت آیتالله هاشمی در تاریخ ١٢ خرداد ١٣٦١ از مهمترین كدهایی است كه ایشان برای ثبت در تاریخ اقدام به انتشار آن كردهاند. روز نوشتی كه حرف و حدیث درباره آن همچنان وجود دارد. آیتالله هاشمی در خاطرات سال ١٣٦١ نوشته است: « جواد مادرشاهی در مقام مشاور امنیتی رییسجمهور، به همراه حبیبالله...، به پاكستان رفت و اسناد منسوب به ولادیمیر كوزیچكین، مامور سازمان اطلاعاتی شوروی در ایران را، كه در ۱۲ خرداد ۱۳۶۱ به بریتانیا پناهنده شده بود، از نمایندگان سرویس اطلاعاتی بریتانیا (ام.آی. ۶) دریافت كرد.» سید جواد مادرشاهی كه از اعضای ارشد انجمن حجتیه بوده و سوابقش برای كسانی كه او را دیدهاند كاملا مشخص است.
اما هویت «حبیبالله...» در خاطرات آیتالله هاشمیرفسنجانی به هیچ عنوان مشخص نیست. هر چند ایشان در ٣٠ صفحه بعد خاطرات سال ٦١ - روزنوشت دوشنبه ٥ مهرماه ١٣٦١ حبیبالله... را حبیبالله عسگراولادی معرفی میكند و مینویسد: «عصر مهندس جواد [مادرشاهی] و حبیب [عسكراولادی] كه برای گرفتن اطلاعات از فردی مطلع به پاكستان رفته بودند، آمدند و مطالب جالب و مفیدی كه از او گرفتهاند- درباره عملكرد كا. گ. ب. و حزب توده و سیاست آینده شوروی در ایران- گزارش دادند.» اگرچه مرحوم حبیبالله عسگراولادی این خاطره آیتالله هاشمی را تكذیب و گفت كه هرگز برای دریافت اطلاعات به پاكستان سفر نكرده است. مرحوم عسگراولادی در گفتوگو با نویسنده گفت: «نامهای را برای آیتالله هاشمی ارسال كرده و خواستار تصحیح این بخش از خاطرات ایشان شدهام كه دفتر آیتالله هاشمی هم قول مساعد برای اصلاح این خاطره شدهاند.» حبیبالله عسگراولادی «حبیبالله...» خاطرات آیتالله هاشمیرفسنجانی را «حبیبالله داداشی» معرفی كرد.
دو روایت از یك نامه به امام برای پایان جنگ
محسن آزموده/ ماجراهای مربوط به جنگ هشت ساله به خصوص با توجه به آنكه تاریخ جنگ ما هنوز نگاشته نشده، در این میان اهمیتی مضاعف مییابند. در میان مباحث مربوط به دفاع مقدس دو مساله ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر و دیگری مساله پایان جنگ و پذیرش قطعنامه همواره مناقشهبرانگیز بودهاند. تا جایی كه به خاطرات و روزنوشتهای هاشمیرفسنجانی مربوط میشود، موضوع خاتمه جنگ و پذیرش قطعنامه در جلد یازدهم یعنی «پایان دفاع و آغاز بازسازی: خاطرات سال ١٣٦٧» مطرح شده است. جزییات و پیچیدگیها و همچنین پشت پردههای موجود در فرآیند پذیرش قطعنامه ٥٩٨ از سوی ایران و بحرانهای سیاسی و بینالمللی و اجتماعی ناشی از آن و مدیریت كارآمد هاشمی و دیگر مسوولان وقت در كنترل بحرانها، مهمترین محوری است كه در این كتاب توجه خواننده را به خود جلب میكند. هاشمی كه در طول دوران جنگ غیر از ریاست مجلس شورای اسلامی سمتهای مهمی چون فرمانده عملیاتی جنگ، مسوول هماهنگكننده عملیات و در نهایت جانشینی فرماندهی كل قوا و فرماندهی عالی جنگ را از سوی امام خمینی(ره) بر عهده داشته است، در خاطراتش صراحتا و با رضایت از نقش خود در پایان دادن به جنگ سخن میگوید.
او در خاطره روز ١٨ مرداد ١٣٦٧ مینویسد: «در اخبار صبح آمد كه دیشب خاویر پرز دكوئیار دبیركل سازمان ملل اعلان كرد كه از روز [۲۰ آگوست] ۲۹ مرداد، آتشبس بین ایران و عراق برقرار میشود. از اینكه من نقش اساسی در ختم جنگ داشتم، احساس رضایت خاطر میكنم.» این البته نخستینبار نیست كه رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام صراحتا از پایان جنگ دفاع میكند. تیتر اصلی روزنامه كیهان در روز پنجشنبه ٣٠ مرداد سال ١٣٦٥ این سخن از هاشمیرفسنجانی رییس وقت مجلس شورای اسلامی در اجتماع مردم سرخس است: «جنگ را باید زودتر با پیروزی تمام كنیم تا سرمایهها صرف عمران كشور شود.»شكی نیست كه سالهای پایانی جنگ به امری فرسایشی بدل شده بود و ایران به طور خاص به دلیل تحریمها و فشارهای بینالمللی در شرایط اقتصادی مساعدی به سر نمیبرد.
هاشمیرفسنجانی در گفتوگویی در سال ١٣٨٨ در اینباره میگوید: «به لحاظ اقتصادی، تقریبا زیر صفر بودیم. یعنی تعهدات و نیازهای ما، خیلی بالا بود. ضمن اینكه درآمدهای ما نیز خیلی كم بود.» البته او در همین گفتوگو در مقابل این پرسش كه «آیا ما در نقطه ضعف قطعنامه را قبول كردیم؟» صراحتا واكنش نشان میدهد و میگوید: «نه، ما به لحاظ نظامی در نقطه ضعف نبودیم. چون بعد از پذیرش قطعنامه، عراق به ایران حمله كرد و در خیلی از جاها جلو آمد.
ما با آنها مقابله كردیم و به سرعت به عقب برگرداندیم. لذا نمیتوانیم بگوییم كه ما از نظر نظامی و به خصوص روی زمین، ضعیف بودیم.»این نكتهای است كه هاشمیرفسنجانی در سال ١٣٩٠ در گفتوگو با نشریه پنجره نیز بر آن تاكید میگذارد و میگوید: «جنگ بهجایی رسیده بود كه دیگر مصلحت نبود ادامه پیدا كند. البته اینكه میگویند ما میجنگیدیم، عاشورایی هم میجنگیدیم و جنگ جنگ تا آخرین نفس و... اینجور شعارها بود. اما واقعیت این بود كه چند بار شكست خورده بودیم. فاو را پس گرفته بودند، شلمچه و جزیره را گرفته بودند.
ما برای این مناطق هم هزینه كرده و هم شهید داده بودیم، ولی خیلی آسان این مناطق را از ما گرفتند و این برای ما خیلی سنگین بود.»هاشمی در مقام رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام در همین گفتوگو پای شخص دیگری را به میان میآورد كه مهمترین واكنشها را نسبت به سخنان او نشان میدهد. او درباره محسن رضایی دبیر كنونی همین مجمع كه در آن سالها فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را بر عهده داشت، میگوید: «آقای رضایی میگفت كه ما میجنگیم، ولی باید امكانات ما را تهیه كنید. ما هم گفتیم: امكانات مورد نیازتان را بنویسید تا اگر توانستیم، تهیه كنیم. ایشان هم یك لیست خیلی بزرگ از تجهیزات جنگی شامل ۳۰۰ فروند هواپیما و هلیكوپتر، ۳۰۰ قبضه توپ، تعدادی كشتی جنگی و تجهیزات دیگر درخواست داده بود.
ضمن اینكه میگفت: امریكاییها هم باید از خلیجفارس خارج شوند. با این شرایط ما تا پنج سال دیگر موقعیت را حفظ میكنیم و بعد از پنج سال، نخستین عملیات موفق را انجام میدهیم. این تجهیزات را نه كسی به ما میفروخت و نه ما پول خرید آن را داشتیم. البته این شرایط پیش امام بهانهجویی تلقی شد و امام هم آن نامه را همانطور كه میدانید، منتشر كردند و بعد از قبول قطعنامه هم عراق كه فكر میكرد ما از سر ضعف قطعنامه را قبول كردهایم، دوباره حمله كرد و یك روزه تا نزدیكیهای اهواز پیش آمد.»محسن رضایی اما نسبت به این سخنان ساكت نماند و نسبت به آنها واكنش نشان داد.
رضایی طی مصاحبه به نامهای كه «سپاه برای آقای هاشمیرفسنجانی ـ نه امام ـ تنظیم كرد» اشاره كرد و گفت: «امكانات كشور در اختیار مسوولان سیاسی كشور بود. در این نامه برای پیروزی در جنگ امكاناتی خواسته شده بود. آقای هاشمی هم این نامه و هم چند نامه دیگر از جمله نامه وزیر ارشاد وقت، نامه مسوول دولت و نامه فرماندهان ارتش را با هم خدمت امام برد و گفته بود كه نظامیان این گونه میگویند و مسوولان سیاسی و اقتصادی هم میگویند پول نداریم. شما تكلیف را روشن كنید و امام هم با پذیرش قطعنامه موافقت كردند.»واپسین و البته مهمترین واكنش رضایی در اوایل مهرماه (٥) سال گذشته (١٣٩٣) در دومین شب حضور رضایی در برنامه «سطرهای خوانده» صورت گرفت، او در این برنامه با بیان ناگفتههایی درباره دوران دفاع مقدس، به ماجرای پایان جنگ نیز اشاره كرد و گفت: «همواره دلمان میخواست یكی از مسوولان وارد جنگ شود و پرچم را در دست بگیرد.
حتی مقام معظم رهبری نیز در آن زمان به امام(ره) نامهای مینویسند كه بهتر است یك تن فرماندهی جنگ را برعهده داشته باشد و در نهایت حكم آقای هاشمی ۱۲ خرداد صادر شد. پس از صدور حكم، آقای هاشمی پیش امام (ره) میآید و میگوید كه دو راه داریم؛ یا باید صلح كنیم یا جنگ و اگر جنگ كنیم باید خواسته فرماندهان را تامین كنیم. امام راحل در آن جلسه میفرمایند كه از طریق مالیات هزینهها تامین شود و در صورت نیاز ایشان فراخوان حضور نیروهای مردمی در جبهه را صادر میكنند. هاشمی پس از اطمینان از اینكه امام راحل از ادامه جنگ اطمینان دارند در باختران از فرماندهان خواست احتیاجات را اعلام كنند و امكانات مورد نیاز به دولت و مجلس اعلام میشود.»وی با اشاره به نگارش نامهای در این باره گفت: برآورد لازم انجام و دوم تیرماه ۶۷ نامهای تهیه و به آقای هاشمی ارایه و ۲۷ روز پس از این نامه قطعنامه از سوی ایران امضا شد. رضایی پس از بیان این سخنان برای نخستینبار متن كامل نامه خود به هاشمی درباره پایان جنگ را به طور كامل و به همراه توضیحاتی قرائت كرد و ابهامها درباره محتوای نامه را از میان برد.
تدوین و انتشار این یادداشتهای روزانه، نشاندهنده نظم فكری و كاری در زندگی ایشان و دغدغه جدی برای انتقال اطلاعات صحیح به آیندگان است. خاطرات انتشار یافته فرصت ارزشمندی در اختیار پژوهشگران و تاریخ نگاران قرار داده است تا از زبان یكی از تاثیرگذارترین شخصیتهای سیاسی سه دهه اخیر، بیواسطه تلاش جمعی انسان مسلمان و آرمانخواه را برای ایجاد جامعه اسلامی دریافت كنند.
آقای هاشمی به سبك خودشان وقایعنگاری میكنند، طبیعتا هر فرد وقایعی را در روز ثبت و ضبط میكند كه برای خودش حائز اهمیت باشد. ایشان هم چون رویدادها و دیدارهایشان را با ذكر تاریخ دقیق آن نوشتند مفید واقع میشود و پیگیری و بررسی آن نیز آسانتر است. اشاراتی كه ایشان در خاطرات خود دارند برای محققین و چهرههای دانشگاهی این امكان را فراهم میكند كه با مرور رخدادهایی كه به طور روزانه در خاطرات ایشان انعكاس داشته، به طور مستند واقعیتها را دریابند.
به طور مثال در جای جای كتاب خاطرات هاشمی در سال ۶۷ به قطعنامه ۵۹۸ اشاره شده و با مروری بر آن میتوان دریافت كه چه افرادی در این مساله درگیر شدند و چه فرآیندی طی شد كه ایران اعلام كرد این قطعنامه را میپذیرد. البته ایشان خاطرات را از زاویه دید خود و به واسطه حضورشان در رخدادهای مختلف مینویسند. طبیعی است در رخدادهای مختلف افراد و نهادهای فراوانی دخیل میشوند و اگر آقای هاشمی به آن موضوع اشاره میكند به واسطه این است كه خودشان در بخشی از فرآیند یا نحوه تصمیمگیریها یا اتفاقات پیش آمده دخیل و سهیم هستند.
جدال خاطراتی بر سر مبارزه با شاه
«آقایی میگفت مبارزه با شاه حرام است، میخواهم كار علمی كنم. از كمفروشی این آقا، كار به جایی رسید كه رهبری ١٠ سال با او قهر بودند.» هاشمی این خاطره را بدون آنكه نامی از «این آقا»ی خاطراتش ببرد، تعریف كرد تا بلافاصله دفتر آیتالله مصباحیزدی بخشهای از یك گفتوگوی منتشر نشده از آیتالله مصباحیزدی با حبیبالله عسكراولادی را روی خروجی خود قرار دهد كه به اختلاف او با هاشمیرفسنجانی بر سر «منافقین» مربوط میشد. همین اقدام دفتر آیتالله مصباحیزدی كافی بود تا مشخص شود «این آقا»ی خاطره هاشمیرفسنجانی كسی نیست جز آیتالله مصباحیزدی. ماجرا از آنجایی شروع شده بود كه سایت آیتالله هاشمی، حاشیههای دیدار رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام و خانواده شهید قدوسی را منتشر كرد؛ دیداری كه در آن، هاشمی با نقل خاطرهای از سال ۴۸ گفته بود: «دو نفری - به اتفاق آقای خامنهای - صبحانه رفتیم منزل آقای قدوسی. این آقا هم آنجا بود. نشستیم تا ظهر با او بحث كردیم تا قانعش كنیم برای ادامه مبارزه.
آخرش هم گفت من مبارزه با شاه را حرام میدانم! آقای خامنهای از او پرسیدند: دلیلت چیه؟ آن آقا در جواب گفته بود: مبارزهای كه مجاهدین و چپیها در آن باشند، حرام است! آقای خامنهای هم به تلخی به او گفته بود: اگر اهل مبارزه نیستی، خب مبارزه نكن ولی لااقل مبارزه را با این حرفها خراب نكن!... از كمفروشی این آقا، كار به جایی رسید كه رهبری ۱۰ سال - تا ابتدای انقلاب - با او قهر بودند.»بیان همین خاطره هم با واكنش سایت دفتر آیتالله مصباح مواجه شد.
این سایت بلافاصله، بخشهای منتشرنشدهای از صحبتهای مصباح با مرحوم عسكراولادی را منتشر كرد؛ سخنانی كه به نوشته دفتر مصباح، یازدهم آبان ماه سال ۹۰ و در جریان ملاقات عسكراولادی با او بیان شده و در میان این صحبتها، مصباح با اشاره به مبارزات پیش از انقلاب گفته: «پیش از پیروزی انقلاب، مقام معظم رهبری و آقای هاشمی رفسنجانی توسط آقای قدوسی وقتی تعیین كردند كه برای صبحانه به منزل ما تشریف میآورند. در آن جلسه صبحانه غیر از این دو بزرگوار، شخص دیگری نبود. آقای هاشمی عنان سخن را به دست گرفتند و از اینجا شروع كردند كه ما سالها با هم همكاریهای فرهنگی و سیاسی داشتیم، اما مدتی است كه تو كنار كشیدی و با ما نیستی... مساله شریعتی و شهید جاوید و... را باید كنار گذاشت.
حتی ما با ماركسیستها باید اتحاد داشته باشیم! ما باید با تمام گروههایی كه ضدامپریالیسم هستند از ماركسیستها، مجاهدین، طرفداران شریعتی تا طرفداران صالحی نجفآبادی و دیگران اتحاد داشته باشیم و مخالفت را كنار بگذاریم و فقط با امپریالیسم مبارزه كنیم! گفتم: مطرح كردن صالحی كه دیگر معنا ندارد، ولی از من چه میخواهید و پیشنهادتان چیست؟ گفتند: بیا و با مجاهدین همكاری كن!... گفتند: نماز شبشان ترك نمیشود، ماهانه ۱۲ هزار تومان حقوق میگیرند و از این مقدار فقط ۵۰۰ تومانش را مصرف و بقیهاش را صرف مبارزه میكنند، چنینند و چنانند. گفتم: همه اینها را كه فرمودید درست است، اما برای شما حجت است و برای من حجت نیست. من تا كسی را نشناسم كه برای اسلام كار میكند، با او همكاری نمیكنم.
از اول تا آخر این گفتوگو مقام معظم رهبری هم نشسته بودند و هیچ نمیگفتند و فقط صحبتهای آقای هاشمی بود و جوابهای بنده. پس از این گفتوگو آقای هاشمی با ناراحتی منزل ما را ترك كردند و رفتند.» اما در ادامه این روایت از قول مصباح روی مساله كمك هاشمی به سازمانی كه در بدو تاسیس و تا قبل از تغییر ایدئولوژی، با عنوان «مجاهدین خلق» شناخته میشد تاكید شده و آمده است: «كمكهای آقای هاشمی به منافقین را نیز نباید فراموش كرد. چه پولهایی كه به آنها داد. در حال حاضر هم نمیگویم كه آنها كار بدی كردند. شاید وظیفهشان در آن شرایط همان بود، اما من چون حجتی نداشتم، مشاركت نكردم.» استفاده مصباح از لفظ «منافقین» برای سازمانی كه هاشمی به آن كمك میكرده، نكتهای است كه رجوع به اسناد تاریخی صحت آن را با تردید مواجه میكند.
جدای از تفاوتهای روایت مصباح و هاشمی درباره جزییات دیدار، كه یكی معتقد به انجام آن در منزل شهید قدوسی و دیگری معتقد به انجام دیدار در بیت مصباح است و به روایت اول، مقام معظم رهبری بعد از این دیدار، تا ۱۰ سال با مصباح حرف نزده و به روایت دوم، فقط هاشمی با دلخوری منزل او را ترك كرده، تنها نكته مورد تایید هر دو طرف، حمایت هاشمی از مجاهدین اولیه است. حمایتی كه البته بسیاری از روحانیون انقلابی پیش از انقلاب، در آن با هاشمی همراه بودهاند و حالا دفتر مصباحیزدی از آن با عنوان «حمایت از منافقین» یاد كرده است.
بعد از انتشار این مطلب در سایت آیتالله مصباحیزدی، سید حمید روحانی در گفتوگویی با خبرگزاری تسنیم گفت: «اظهارات آقای هاشمی اگر درباره آیتالله مصباح بوده باشد، واقعیت ندارد.» او تاكید كرده «واقعا این اظهارات از آقای هاشمی درباره آقای مصباح بوده باشد، عجیب است چرا كه خود ایشان هم میدانند كه آقای مصباح از شاگردان ممتاز و مبارز حضرت امام بود كه از آغاز نهضت مبارزه، امام را یاری كرد.» او همچنین توضیح داده است كه «یكی از اختلافات آقای مصباح و هاشمی درباره سازمان مجاهدین یا همان سازمان منافقین بود؛ آیتالله مصباح بنا به بصیرتی كه داشتند، حمایت از سازمان مجاهدین (منافقین) را حرام میدانستند اما آقای هاشمی در برههای برخلاف نظر آقای مصباح بعضا از این گروه حمایت میكرد. لذا آقای مصباح حمایت از این سازمان را حرام میدانست نه مبارزه با شاه را.»
چه كسی فرمانده لشگر ٢٧ را آزاد كرد؟
ماجرا از انتشار مسائل مربوط به اشغال زمینهای وزارت كشاورزی توسط سپاه در خاطرات آیتالله هاشمی آغاز شد. پس از انتشار خاطرات سال ۶۸ آیتالله هاشمیرفسنجانی در كتابی با عنوان «بازسازی و سازندگی»، سردار اسماعیل كوثری، فرمانده وقت لشكر ۲۷ محمدرسولالله و نماینده فعلی مجلس شورای اسلامی نسبت به مطالب مربوط به خویش واكنش نشان داد. محمداسماعیل كوثری، نماینده اصولگرای مجلس داستان را این گونه روایت میكند: در طول جنگ تحمیلی پادگانی در كرج كه پیش از انقلاب در اختیار وزارت كشاورزی برای تربیت نیروهای «سپاه ترویج آبادانی» بوده و پس از انقلاب بلااستفاده مانده بود به دنبال درخواست من و شهید همت و موافقت رییسجمهور وقت حضرت آیتالله خامنهای در اختیار لشكر ٢٧ محمدرسولالله قرار گرفت و بنا بر این بود تا پایان جنگ این پادگان در اختیار لشكر باقی بماند.
اما در خاطرات آیتالله هاشمی روایت را این گونه میخوانیم: سهشنبه ۱۵ فروردین ۶۸: آقای محسن رضایی تلفنی از بازداشت آقای اسماعیل كوثری توسط سازمان قضایی نیروهای مسلح به خاطر اشغال تاسیسات كشاورزی شكایت كرد. به آقای [علی] فلاحیان [معاون وزیر اطلاعات] گفتم كه برای آزادیاش اقدام كند. چهارشنبه ۱۶ فروردین ۶۸: به آقای [علی] رازینی [رییس سازمان قضایی نیروهای مسلح] در خصوص بازداشت آقای [اسماعیل] كوثری [فرمانده لشكر ۲۷ محمدرسولالله] تلفنی اعتراض كردم و دستور دادم آزادش كنند. پنجشنبه ۱۷ فروردین ۶۸: آقای [علی] رازینی [رییس سازمان قضایی نیروهای مسلح] آمد و علت بازداشت و آزادی آقای [اسماعیل] كوثری [فرمانده لشكر ۲۷ محمدرسولالله] را گفت. قرار شد در آینده مراقبت بیشتری در این جهت شود. اما اسماعیل كوثری نهتنها هاشمی را عامل آزادیاش نمیداند كه او را مقصر بازداشت خود عنوان میكند: این ماجرا در سال ٦٩ بوده نه سال ٦٨ و برخلاف آن چیزی كه آقای هاشمی در كتاب خاطرات خود عنوان كرده، نه تنها ایشان نقشی در آزادی من از بازداشتگاه نداشته بلكه عامل بازداشت من نیز بوده است.
با توجه به اینكه هاشمیرفسنجانی در آن زمان ریاستجمهوری و جانشینی فرماندهی كل قوا را همزمان بر عهده داشت، به جای تصمیمگیری در مورد شكایت وزیر كشاورزی خود از این جانب، موضوع را به سازمان قضایی نیروهای مسلح ارجاع داده و موجب بازداشت من در بازداشتگاه سپاه شد. پس از گذشت كمتر از ٢٤ ساعت با اطلاع فرماندهی كل قوا حضرت آیتالله خامنهای از این موضوع با دستور ایشان از بازداشتگاه آزاد شده و پس از این ماجرا رهبر معظم انقلاب دستور دادند تا احضار فرماندهان ارشد سپاه تنها با دستور فرمانده كل قوا امكانپذیر باشد. پس از این موضوع دفتر نشر معارف انقلاب (منتشركننده خاطرات هاشمیرفسنجانی) درباره ادعای كوثری اطلاعیهای مفصل منتشر كرد. در اطلاعیه آمده بود كه موضوع با كوثری در میان گذاشته شده و او پس از مشاهده اسناد متعهد میشود تا موضوع را اصلاح كند اما به دلیل اینكه او از انجام این امر سر باز میزند اطلاعیه منتشر میشود.
با این حال كوثری موضوع را در قالب ارسال یادداشتی به خبرگزاری فارس ادامه داد: خدا میداند بنده به هیچوجه دلم نمیخواست این طور مسائل بخواهد به رسانهها كشیده شود و دلیلم هم این است كه از سال ١٣٦٩ تا ١٣٩١ حتی در یكجا از بازداشت خودم بعد از هشت سال دفاع مقدس بیان نكردم؛ چون میدانستم بدخواهان و دشمنان نظام و انقلاب خوشحال میشوند ولی چندی پیش (تیرماه ٩١) تماس گرفتند كه در كتاب خاطرات جناب آقای هاشمیرفسنجانی آمده است كه ایشان شما را از زندان آزاد كرده است و فقط خواستم عین واقعه را بگویم ولی چون فیالبداهه پاسخ دادم در بیان سال به جای ٦٨ گفتم ٦٩ چون در ذهنم سال ٦٩ بود ولی بعدا كه به اسناد مراجعه كردم دیدم ٦٨ درست است و اشتباه از من بود ولی بهتر.در نهایت باید عرض كنم كه از سال ٦٨ به بعد به هیچوجه كلامی به عنوان اعتراض نداشتم و به كسی هم چیزی نگفتم چون اصلا صلاح نمیدانستم و این را یك امتحان برای خودم میدانستم ولی زمانی كه در صفحات ٧٣،٧٤ و ٧٥ كتاب خاطرات سال ٦٨ اطلاع پیدا كردم كه نوشتهاند آقای هاشمیرفسنجانی باعث آزادی من شدند. اینجاب مطالب را عرض كردم و الا نه سیاسی بود و نه جریانی پشت سر این موضوع، پس بهتر است اطرافیان ایشان بیشتر تحقیق كنند و بعد عكسالعمل نشان دهند.»
حزب توده و سفر مادرشاهی و حبیبالله (؟) به پاكستان
چگونگی كشف و بازداشت اعضای حزب توده توسط اطلاعات سپاه شاید یكی از جذابترین معماهای تاریخ سیاسی- امنیتی پس از پیروزی انقلاب است. حزبی كه بیش از هر سازمان سیاسیای توانسته بود فعالیتهای سیاسی خود را در ایران گسترش دهد. در میان انبوه مقالات، گزارشها و اظهاراتی كه درباره برخورد با حزب توده از سوی مسوولان وقت بیان شده، شاید روزنوشت آیتالله هاشمی در تاریخ ١٢ خرداد ١٣٦١ از مهمترین كدهایی است كه ایشان برای ثبت در تاریخ اقدام به انتشار آن كردهاند. روز نوشتی كه حرف و حدیث درباره آن همچنان وجود دارد. آیتالله هاشمی در خاطرات سال ١٣٦١ نوشته است: « جواد مادرشاهی در مقام مشاور امنیتی رییسجمهور، به همراه حبیبالله...، به پاكستان رفت و اسناد منسوب به ولادیمیر كوزیچكین، مامور سازمان اطلاعاتی شوروی در ایران را، كه در ۱۲ خرداد ۱۳۶۱ به بریتانیا پناهنده شده بود، از نمایندگان سرویس اطلاعاتی بریتانیا (ام.آی. ۶) دریافت كرد.» سید جواد مادرشاهی كه از اعضای ارشد انجمن حجتیه بوده و سوابقش برای كسانی كه او را دیدهاند كاملا مشخص است.
اما هویت «حبیبالله...» در خاطرات آیتالله هاشمیرفسنجانی به هیچ عنوان مشخص نیست. هر چند ایشان در ٣٠ صفحه بعد خاطرات سال ٦١ - روزنوشت دوشنبه ٥ مهرماه ١٣٦١ حبیبالله... را حبیبالله عسگراولادی معرفی میكند و مینویسد: «عصر مهندس جواد [مادرشاهی] و حبیب [عسكراولادی] كه برای گرفتن اطلاعات از فردی مطلع به پاكستان رفته بودند، آمدند و مطالب جالب و مفیدی كه از او گرفتهاند- درباره عملكرد كا. گ. ب. و حزب توده و سیاست آینده شوروی در ایران- گزارش دادند.» اگرچه مرحوم حبیبالله عسگراولادی این خاطره آیتالله هاشمی را تكذیب و گفت كه هرگز برای دریافت اطلاعات به پاكستان سفر نكرده است. مرحوم عسگراولادی در گفتوگو با نویسنده گفت: «نامهای را برای آیتالله هاشمی ارسال كرده و خواستار تصحیح این بخش از خاطرات ایشان شدهام كه دفتر آیتالله هاشمی هم قول مساعد برای اصلاح این خاطره شدهاند.» حبیبالله عسگراولادی «حبیبالله...» خاطرات آیتالله هاشمیرفسنجانی را «حبیبالله داداشی» معرفی كرد.
دو روایت از یك نامه به امام برای پایان جنگ
محسن آزموده/ ماجراهای مربوط به جنگ هشت ساله به خصوص با توجه به آنكه تاریخ جنگ ما هنوز نگاشته نشده، در این میان اهمیتی مضاعف مییابند. در میان مباحث مربوط به دفاع مقدس دو مساله ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر و دیگری مساله پایان جنگ و پذیرش قطعنامه همواره مناقشهبرانگیز بودهاند. تا جایی كه به خاطرات و روزنوشتهای هاشمیرفسنجانی مربوط میشود، موضوع خاتمه جنگ و پذیرش قطعنامه در جلد یازدهم یعنی «پایان دفاع و آغاز بازسازی: خاطرات سال ١٣٦٧» مطرح شده است. جزییات و پیچیدگیها و همچنین پشت پردههای موجود در فرآیند پذیرش قطعنامه ٥٩٨ از سوی ایران و بحرانهای سیاسی و بینالمللی و اجتماعی ناشی از آن و مدیریت كارآمد هاشمی و دیگر مسوولان وقت در كنترل بحرانها، مهمترین محوری است كه در این كتاب توجه خواننده را به خود جلب میكند. هاشمی كه در طول دوران جنگ غیر از ریاست مجلس شورای اسلامی سمتهای مهمی چون فرمانده عملیاتی جنگ، مسوول هماهنگكننده عملیات و در نهایت جانشینی فرماندهی كل قوا و فرماندهی عالی جنگ را از سوی امام خمینی(ره) بر عهده داشته است، در خاطراتش صراحتا و با رضایت از نقش خود در پایان دادن به جنگ سخن میگوید.
او در خاطره روز ١٨ مرداد ١٣٦٧ مینویسد: «در اخبار صبح آمد كه دیشب خاویر پرز دكوئیار دبیركل سازمان ملل اعلان كرد كه از روز [۲۰ آگوست] ۲۹ مرداد، آتشبس بین ایران و عراق برقرار میشود. از اینكه من نقش اساسی در ختم جنگ داشتم، احساس رضایت خاطر میكنم.» این البته نخستینبار نیست كه رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام صراحتا از پایان جنگ دفاع میكند. تیتر اصلی روزنامه كیهان در روز پنجشنبه ٣٠ مرداد سال ١٣٦٥ این سخن از هاشمیرفسنجانی رییس وقت مجلس شورای اسلامی در اجتماع مردم سرخس است: «جنگ را باید زودتر با پیروزی تمام كنیم تا سرمایهها صرف عمران كشور شود.»شكی نیست كه سالهای پایانی جنگ به امری فرسایشی بدل شده بود و ایران به طور خاص به دلیل تحریمها و فشارهای بینالمللی در شرایط اقتصادی مساعدی به سر نمیبرد.
هاشمیرفسنجانی در گفتوگویی در سال ١٣٨٨ در اینباره میگوید: «به لحاظ اقتصادی، تقریبا زیر صفر بودیم. یعنی تعهدات و نیازهای ما، خیلی بالا بود. ضمن اینكه درآمدهای ما نیز خیلی كم بود.» البته او در همین گفتوگو در مقابل این پرسش كه «آیا ما در نقطه ضعف قطعنامه را قبول كردیم؟» صراحتا واكنش نشان میدهد و میگوید: «نه، ما به لحاظ نظامی در نقطه ضعف نبودیم. چون بعد از پذیرش قطعنامه، عراق به ایران حمله كرد و در خیلی از جاها جلو آمد.
ما با آنها مقابله كردیم و به سرعت به عقب برگرداندیم. لذا نمیتوانیم بگوییم كه ما از نظر نظامی و به خصوص روی زمین، ضعیف بودیم.»این نكتهای است كه هاشمیرفسنجانی در سال ١٣٩٠ در گفتوگو با نشریه پنجره نیز بر آن تاكید میگذارد و میگوید: «جنگ بهجایی رسیده بود كه دیگر مصلحت نبود ادامه پیدا كند. البته اینكه میگویند ما میجنگیدیم، عاشورایی هم میجنگیدیم و جنگ جنگ تا آخرین نفس و... اینجور شعارها بود. اما واقعیت این بود كه چند بار شكست خورده بودیم. فاو را پس گرفته بودند، شلمچه و جزیره را گرفته بودند.
ما برای این مناطق هم هزینه كرده و هم شهید داده بودیم، ولی خیلی آسان این مناطق را از ما گرفتند و این برای ما خیلی سنگین بود.»هاشمی در مقام رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام در همین گفتوگو پای شخص دیگری را به میان میآورد كه مهمترین واكنشها را نسبت به سخنان او نشان میدهد. او درباره محسن رضایی دبیر كنونی همین مجمع كه در آن سالها فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را بر عهده داشت، میگوید: «آقای رضایی میگفت كه ما میجنگیم، ولی باید امكانات ما را تهیه كنید. ما هم گفتیم: امكانات مورد نیازتان را بنویسید تا اگر توانستیم، تهیه كنیم. ایشان هم یك لیست خیلی بزرگ از تجهیزات جنگی شامل ۳۰۰ فروند هواپیما و هلیكوپتر، ۳۰۰ قبضه توپ، تعدادی كشتی جنگی و تجهیزات دیگر درخواست داده بود.
ضمن اینكه میگفت: امریكاییها هم باید از خلیجفارس خارج شوند. با این شرایط ما تا پنج سال دیگر موقعیت را حفظ میكنیم و بعد از پنج سال، نخستین عملیات موفق را انجام میدهیم. این تجهیزات را نه كسی به ما میفروخت و نه ما پول خرید آن را داشتیم. البته این شرایط پیش امام بهانهجویی تلقی شد و امام هم آن نامه را همانطور كه میدانید، منتشر كردند و بعد از قبول قطعنامه هم عراق كه فكر میكرد ما از سر ضعف قطعنامه را قبول كردهایم، دوباره حمله كرد و یك روزه تا نزدیكیهای اهواز پیش آمد.»محسن رضایی اما نسبت به این سخنان ساكت نماند و نسبت به آنها واكنش نشان داد.
رضایی طی مصاحبه به نامهای كه «سپاه برای آقای هاشمیرفسنجانی ـ نه امام ـ تنظیم كرد» اشاره كرد و گفت: «امكانات كشور در اختیار مسوولان سیاسی كشور بود. در این نامه برای پیروزی در جنگ امكاناتی خواسته شده بود. آقای هاشمی هم این نامه و هم چند نامه دیگر از جمله نامه وزیر ارشاد وقت، نامه مسوول دولت و نامه فرماندهان ارتش را با هم خدمت امام برد و گفته بود كه نظامیان این گونه میگویند و مسوولان سیاسی و اقتصادی هم میگویند پول نداریم. شما تكلیف را روشن كنید و امام هم با پذیرش قطعنامه موافقت كردند.»واپسین و البته مهمترین واكنش رضایی در اوایل مهرماه (٥) سال گذشته (١٣٩٣) در دومین شب حضور رضایی در برنامه «سطرهای خوانده» صورت گرفت، او در این برنامه با بیان ناگفتههایی درباره دوران دفاع مقدس، به ماجرای پایان جنگ نیز اشاره كرد و گفت: «همواره دلمان میخواست یكی از مسوولان وارد جنگ شود و پرچم را در دست بگیرد.
حتی مقام معظم رهبری نیز در آن زمان به امام(ره) نامهای مینویسند كه بهتر است یك تن فرماندهی جنگ را برعهده داشته باشد و در نهایت حكم آقای هاشمی ۱۲ خرداد صادر شد. پس از صدور حكم، آقای هاشمی پیش امام (ره) میآید و میگوید كه دو راه داریم؛ یا باید صلح كنیم یا جنگ و اگر جنگ كنیم باید خواسته فرماندهان را تامین كنیم. امام راحل در آن جلسه میفرمایند كه از طریق مالیات هزینهها تامین شود و در صورت نیاز ایشان فراخوان حضور نیروهای مردمی در جبهه را صادر میكنند. هاشمی پس از اطمینان از اینكه امام راحل از ادامه جنگ اطمینان دارند در باختران از فرماندهان خواست احتیاجات را اعلام كنند و امكانات مورد نیاز به دولت و مجلس اعلام میشود.»وی با اشاره به نگارش نامهای در این باره گفت: برآورد لازم انجام و دوم تیرماه ۶۷ نامهای تهیه و به آقای هاشمی ارایه و ۲۷ روز پس از این نامه قطعنامه از سوی ایران امضا شد. رضایی پس از بیان این سخنان برای نخستینبار متن كامل نامه خود به هاشمی درباره پایان جنگ را به طور كامل و به همراه توضیحاتی قرائت كرد و ابهامها درباره محتوای نامه را از میان برد.
ادامه دارد...
ویدیو مرتبط :
خاطره گویی طنز داریوش کاردان در حضور آیت الله هاشمی
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
١٢ خاطره پر حرف و حدیث از آیت الله هاشمی (2)
آقای هاشمی با مبهم نویسی خاطرات، سعی میكند نقش محوری خود را به عنوان راوی و حق تفسیر در انحصار خود نگه دارد.