مصاحبه متفاوت و صریح با بهرام رادان


این مصاحبه 3 بخش دارد، موسیقی، زندگی شخصی و سینما. 3 حوزه‌ای كه برای ستاره ماندن باید در آن درخشید!


از آن گفت‌وگوها بود. داخل یك فورویل بزرگ مشکی. ما  عقب و او روی صندلی جلو. مثل پینگ‌پنگ داخل جعبه كمك‌های اولیه. بهرام، سایه‌بان را پایین زده بود و ماشین را لابه‌لای خطوط سفید می‌راند. این سفری بود به غرب غرب، جایی كه عكاس‌ها با فلاش‌ها و لنزهای غول‌آسا انتظار ما را می‌كشیدند. حرف ما خیلی زود گل انداخت، اولش قرار بود صدای او در آلبوم پر سر و صدایش زمینه مصاحبه باشد، اما خب، مصاحبه كه جلو رفت، صدای ضبط را كم كردیم، شاید به این دلیل كه كلی حرف بود، درباره همین صدا. صدای غیرمخملی بهرام رادان. صدایی كه پول و دردسر را با هم برایش به ارمغان آورد. طبیعی هم بود، شلتاق در زمین دیگران، حتی اگر قاعده را بلد باشی، واكنش بر‌انگیز است. آنقدر كه بگویند و بنویسند: این سی‌دی را نخرید.بازیگر، ستاره سینمای ایران، در روزهای كم‌فروغ سینما و در شرایطی كه یكی، دو فیلم پرسروصدا را در نوبت اكران دارد، در این گفت‌وگوی 3 ساعته جاده‌ای به همه پرسش‌ها پاسخ داد و آخر سر، خسته و كوفته، ما را ترك كرد. آنچه می‌خوانید بخش زیادی از گفت‌وگوست و بقیه در بازبینی‌ها حذف شد. این مصاحبه 3 بخش دارد، موسیقی، زندگی شخصی و سینما. 3 حوزه‌ای كه برای ستاره ماندن باید در آن درخشید!



    علی کریمی هم حق دارد که  فیلم بازی کند

     كار جدیدت، انتشار آلبوم موسیقی یك تجربه تازه است. تجربه كردن به خودی خود كار جالبی است یا نه؟بعضی مواقع تجربه‌كردن اتفاقی است كه تو می‌توانی در اتاق خانه‌ات آن را انجام بدهی، اما وقتی كه می‌خواهی از اتاق خارجش كنی،‌ باید اعتماد بیشتری به آن داشته باشی. حالا اگر مخاطب این تجربه، كل جامعه باشد چی؟


وقتی كاری را در تیراژ بسیار وسیع در سطح یك مملكتی به این بزرگی پخش می‌كنیم باید اطمینان كافی به خودمان داشته باشیم. ما چنین اطمینانی را به كارمان داریم و هنوز هم روی حرف‌های خودمان هستیم. البته هیچ‌وقت به این فكر نكردیم كه چه كسی خوشش بیاید و چه كسی خوشش نیاید. گروهی بودیم در كنار هم كه به كارمان ایمان و اطمینان داشتیم كه مخاطب خودمان را پیدا خواهیم كرد. البته جذب مخاطب در این آلبوم به دلایلی دشوارتر  بود؛ یک دلیل ژانر خاص آلبوم بود  و دلیل دیگر  خواننده این آلبوم اگر هر آدم معروفی بخواهد كاری را غیر از آن كاری كه در آن شهره است، انجام دهد، با یكسری از پیش‌فرض‌هایی كه عمدتا هم منفی خواهد بود، مواجه می‌شود. من یك‌بار قبل از انتشار آلبومم با بنده‌خدایی بحث می‌كردم، ایشان از خواندن حامد بهداد ایراد می‌گرفتند، من گفتم خب اگر شما صدای ایشان را دوست ندارید، آهنگ را گوش نكنید. گفت: نه، بهداد اصلا نباید بخواند. من حال نمی‌كنم كه بهداد آهنگ بخواند. جواب دادم، خب خیلی‌ها هم هستند كه خوششان می آید  او بخواند. بحثمان بالا گرفت من گفتم شما استقلالی هستید یا پرسپولیسی؟ گفت: پرسپولیسی. گفتم فكر می‌كنم محبوب‌ترین بازیكن پرسپولیس «علی كریمی» است. گفت: بله. گفتم اگر امروز این خبر را به شما بدهم كه علی‌كریمی می‌خواهد فیلم بازی كند، شما چه واكنشی نشان می‌دهید؟ گفت: مسلم است كه نباید فیلم بازی كند گفتم چرا نباید فیلم بازی كند، هنوز كه بازیگری نكرده كه بدانیم موفق می‌شود یا نه؟شاید تبحرش در زمینه بازیگری بیشتر از مهارتش در زمینه فوتبال باشد. شما كه نمی‌توانید قبل از اینكه جرم اتفاق بیفتد، رای صادر كنید.همه اینها پیش‌فرض‌هایی بود كه از ابتدا می‌دانستیم با آنها  مشكل پیدا خواهیم كرد.



بعضی آدم​ها مبهوتم می​کنند

     یك نكته مهم در آلبوم تو نامتعارف بودن آن است. چرا اصرار به این كار داشتی؟


سعی نكردیم آهنگ‌های آلبوم را شبیه آهنگ‌هایی كه در كوچه و خیابان شنیده می‌شود، بسازیم. سعی كردیم در ذهنیت خودمان تا حدی ساختارشكنی كنیم و كاری را انجام دهیم كه شبیه موسیقی‌های شنیده‌شده ایرانی نباشد. با این حال بعضی‌ها می‌گویند شما شبیه فلانی و فلانی كار كرده‌اید. این مسئله برای من كه اینقدر روی تفاوت این كار تاكید داشتم ناراحت کننده است. مثلا مات و مبهوت می‌مانم كه چرا موزیسین پرمدعایی می‌گوید: فلان آهنگ شما شبیه فلان آهنگ معروف در دنیاست. من می‌گویم آقای عزیز دو تا آهنگ را با هم بگذار. بعد كه جدی بحث می‌كنیم متوجه می‌شویم ایشان در كل آهنگ پركاشن ابتدای آهنگ را شبیه می‌داند؛ خب اینكه نشد! در هر صورت آلبوم «روی دیگر» یك كار دلی بود كه گروه دوستش داشتند، خود من واقعا به آلبوم علاقه دارم و از طرف دیگر هم مطمئنا به آن اعتماد رسیده بودیم كه در این تیراژ وسیع آلبوم را منتشر كردیم.



نمی​توانیم برای کسی خط​مشی تعیین کنیم


     این داستان را قبلا هم در سینما و هم در تئاتر داشته‌ایم. مثل موضع‌گیری بهزاد فراهانی نسبت به حضور مهناز افشار در تئاتر. یكجور فضای حراست شغلی وجود دارد كه علیه تازه‌واردهاست.


اتفاقا ما در خیلی مواقع از بعضی از نظرات دیكتاتورمنشانه كسانی ضربه می​خوریم كه پرچم دموكراسی دست گرفته‌اند اما در واقع هیچ اعتقادی به آن ندارند. هیچ‌كس حق ندارد برای كسی خط‌مشی تعیین كند، مگر اینكه مثل تمام دنیا پای اتحادیه‌های صنفی وسط باشد. به این معنا كه مثلا اتحادیه‌های بازیگران تشكیل شود كه وقتی در پوشش آن قرار می‌گیرید از یكسری مزایا، حمایت‌ها و ساپورت‌های آنها برخوردار هستید اما این به آن معنا نیست كه اگر در پوشش آن انجمن یا گروه نباشید، نمی‌توانید كاری انجام دهید. شما می‌توانید هر كاری دلتان می‌خواهد انجام دهید اما اگر بخواهید در قالب آن اتحادیه قرار بگیرید، باید یكسری كارها را انجام دهید. مثلا یك بازیگر تئاتر، یك خواننده، یك فوتبالیست، یك كشتی‌گیر می‌تواند برود در تئاتر نقشی را بازی كند، ‌اما اتحادیه مربوطه می‌تواند این فرد را به عنوان عضو قبول نكند، یعنی اگر پس‌فردا تهیه‌كننده تئاتر پولش را بالا كشید، یا اگر مجله‌ای خبر كذب از او منتشر كرد، اتحادیه‌ای نیست كه از او حمایت كند. اما شما نمی‌توانی این حق را از او بگیری كه بازی نكند. درست مثل این می‌ماند كه بنده در خیابان پاسداران زندگی ‌كنم، بعد در پیاده‌رو ایست بازرسی برای مردم بگذارم و نگذارم به آن منطقه بیایند و به آنها بگویم فقط در منطقه خودشان می‌توانند راه بروند.



     بیشتر مخالفت‌هایی كه داشته‌ای از جانب هم‌صنفی‌های خودت است؟


نه، اتفاقا بیشترین حمایت‌ها از طرف هم‌صنفی‌های سینمایی‌ام بود حتی از طرف خیلی از سینمایی‌های معروف ایران تلفن و ای‌میل داشته‌‌ام و كلی از من حمایت كرده‌اند. البته از سوی اهالی موسیقی‌ هم تعداد خیلی محدود و كمی با من مخالفت كرده‌اند و خیلی‌ها هم سعی كردند سكوت كنند. اساسا من با انتقاد مشكلی ندارم. شما یك زمانی نمی‌توانی ریشه آن چیزی كه دوست نداری را بزنی و فقط می‌توانی بگویی من این را دوست ندارم و می‌‌توانی بگویی من از آهنگ یك تا 12 این آلبوم خوشم نمی‌آید، از مجموعه آن هم خوشم نمی‌آید و از این آدم‌ هم خوشم نمی‌آید اما نمی‌توانی به طور كلی كسی را محكوم كنی.

     شاید یكی از دلایل این محكوم كردن این است كه خیلی‌ها فكر می‌كنند خب بهرام رادان بازیگری است كه خوش‌قیافه است، نشریات حمایتش می‌كنند و سال‌هاست عكسش روی جلد مجلات متعدد است. حالا می‌خواهد وارد حوزه موسیقی شود و از آن بازار هم می‌خواهد چیزی بكند و ببرد. در واقع آنها می‌خواهند بازارشان متعلق به خودشان باشد؛ ته ماجرا همین است.

 یك زمانی هست كه بیت‌المالی وجود دارد، متولی بیت‌المال هم پیشکسوت محترم است و از این بیت‌المال قرار است تئاتری ساخته شود كه مقدار زیادی از دستمزد خانم افشار برای این تئاتر باید از این بیت‌المال تامین شود.  ایشان هم می‌تواند به عنوان متولی این ماجرا بگوید چرا بیت‌المال را خرج خانم افشار می‌كنید، به جای ایشان می‌توان از 10 بازیگر جوان استفاده كرد.خب، این یك نگاه سنتی به ماجراست اما در زمان دیگری شما نگاه می‌كنید خانم افشار وارد تئاتر شده و سرمایه‌ زیادی را به واسطه نام خودش وارد تئاتر كرده است. همچنین یك ریال از دستمزد او را بیت‌المال نپرداخته است. اگر قرار باشد به جای خانم افشار، خانم فلانی بازی كند، دستمزد خانم افشار از مجموعه تئاتر مملكت خارج شده است. پس این ماجرا نكته بسیار مثبتی است، یعنی اینها نگاه‌هایی را وارد این حرفه می‌كنند كه قبلا وجود نداشته است. مثال آن در موسیقی اینطور است كه وقتی یك آلبوم می‌آید و پرفروش می‌شود، جدا از آن كسانی كه همیشه می‌روند آلبوم را خریداری می‌كنند یك طیف دیگری هم این آلبوم موسیقی را می‌خرند و چه بسا كنار آن موسیقی كه به واسطه شهرت آن فرد خریداری می‌كنند حتی در آلبوم موسیقی دیگر هم تهیه می‌كنند بنابراین به نظر من حمایت كردن از این نوع ورود آدم‌های مشهور به حرفه‌های دیگر اگر تحولی در زمینه فروش و چرخه اقتصادی داشته باشد به نفع آنهاست...



    بعد از 6 ماه می‌شود به حرف​ها گوش کرد

   اما ممكن است دغدغه آنها این باشد كه ورود آدم‌‌های غیرمتخصص به  این شغل،‌ سطح سلیقه مخاطب را پایین می‌آورد.


 ممكن است این نگاه در مورد اركستر سمفونیك بزرگ تهران وجود داشته باشد. اركستر سمفونیك تهران یك نهاد ریشه‌دار و صاحب امضا در موسیقی است. در این نهاد 50 سال است كه رهبرهای اركستر وجود دارند. حالا اركستر سمفونیك تهران با توجه به اینكه بودجه‌اش از بیت‌المال تامین می‌شود، قطعاً از اینكه رهبر اركستر آنها كسی انتخاب‌شود كه هیچ وقت در این حوزه فعالیت نداشته است راضی نخواهد بود. خب، درست است هر كسی كه چوب را در دستش تكان دهد به عنوان رهبر اركستر نمی‌توان انتخاب كرد. اما اگر یك نفر دلش بخواهد یك اثر هنری داشته باشد، این اثر هنری می‌تواند یك قطعه شعر باشد، می‌تواند یك تابلوی نقاشی باشد و می‌تواند هزار چیز دیگر باشد، آیا انجمن نقاشان می‌تواند بگوید فلانی نقاشی نكند چون امكان دارد كه هنر نقاشی را زیر سؤال ببرد؟

  در قانون تجارت می‌گویند از سود به دست آمده‌ات بخور از مایه و سرمایه‌ات نه، فكر می‌كنی از اعتبار و مایه‌ات در آلبوم موسیقی‌ات استفاده كرده‌ای آیا این آلبوم موسیقی‌ات به تو چیزی اضافه می‌كند، یعنی بهرام رادان را  تبدیل می‌كند به یك بهرام رادان هنرمندتر؟


 مطمئنا با این نیت پیش رفتم كه چیزی به من اضافه شود. یكی از دوستان من كه فرد ریشه‌داری در عالم موسیقی است، می‌گفت بهرام اصلا به فیدبك‌های یكی، دو ماه اول توجه نكن؛ نه به تعریف و تمجیدها و نه به تكذیب‌ها. اجازه بده 6 ماه بگذرد بعد به انتقادهای مردم گوش كن. من می‌توانم احساسی شوم و تصمیم آنی بگیرم‌یا می‌توانم با آرامش به كار خودم ادامه دهم.



    من از سقف وارد شدم،آمده‌ام که بمانم

 اصلا ما چقدر منتقد موسیقی در ایران داریم و این حوزه چقدر آدم فعال دارد؟


من نمی‌دانم نقد موسیقی داریم یا نداریم. اما چیزی كه در این مدت فهمیده‌ام این است كه بازار موسیقی در مقایسه با سینما در موضع پایین‌تری است. خب، تعداد سایت‌ها و مجلاتی كه به موسیقی می‌پردازند كمتر است و دركل بازار كمتری برای عرضه دارد. بازار موسیقی ما با اینكه باید تیراژهای میلیونی داشته باشد، تیراژ آنچنانی ندارد. جدا از كپی‌هایی كه انجام می‌شود، مكان عرضه مناسبی هم وجود ندارد. برای برگزاری یك كنسرت آنقدر با مشكلات متعدد مواجه می‌شوی كه از كرده خودت پشیمان می‌شوی و این تازه برای افراد فعال است و باقی استعدادهای درخشان هم چنان زیرزمین مانده​اند.

  اگر كسی مثل احسان خواجه‌امیری هم آلبوم منتشر كند، آنقدر سر و صدا به‌پا می‌شود و برای او هم آنقدر مو از ماست بیرون كشیده می‌شود؟


مسلما   نه، چون احسان خواجه‌امیری در این سیستم بوده است. او بزرگ شده این مجموعه است شاید به خاطر پدرش. از خارج از این ماجرا داخل نشده است. اما بنده هم در سینما و هم در موسیقی خارج از محدوده آنها وارد شده‌ام. به قول معروف وقتی كه طرف وارد یك جمعی می‌شود 2 حالت دارد یا اینكه بی‌سروصدا وارد محدوده شود و برود یك گوشه بایستد مثل خیلی از هنرپیشه‌های دیگری كه كمتر از من هم معروف نیستند و آلبوم موسیقی منتشر كرده‌اند كه اصلا هیچ‌كس دیده نشده،‌  زمانی هم هست كه مثل ما از در نه بلكه از سقف وارد شدیم. خب، كاملا طبیعی است كه یكسری موضع می‌گیرند و در ابتدا شروع می‌كنند به زدن تو یا آنقدر ضربه می‌خوری و جانت در‌می‌آید و از در می‌روی بیرون و می​روی یا اینكه همه ضربه‌ها قوی​ترت می​کنند و بلند می​شوی و دوباره می‌ایستی، می‌گویی من آمده‌ام، درست است از سقف آمده‌ام اما آمده‌ام كه بمانم. آن‌وقت است كه آنها می​گویند برویم سراغ سوژه بعدی.


 


اگر طرفدار من این​طور فکر می​کند...

    اگر آلبومت با اقبال مواجه نمی شد،موسیقی را کنار می​گذاشتی؟


من فكر می‌كنم هیچ‌وقت موسیقی را كنار نمی‌گذارم چون جزو آن‌دسته از آدم‌هایی نیستم كه بی‌گدار به آب زده باشم و بخواهم شب بخوابم و صبح بیدار شوم و یك اثری منتشر كنم كه پس‌فردا بخواهم منصرف شوم. من سعی می‌كنم داشته‌ها و علایقم را با چیزهایی كه طرفداران واقعی من از من می‌خواهند، منطبق كنم. مطمئنا منطبق كردن این دو یعنی رسیدن به یك راه مشترك بین داشته‌ها و علایق من و انتظارات و علایق مخاطبم.

    یك سؤال دیگر این است كه بهرام رادان بازیگر (و طرفدارانش) چقدر به بهرام رادان خواننده (و هوادارانش) مربوط است؟ اگر تو اینجا كارت خوب نباشد مخاطب سینمایی را از دست نمی‌دهی؟

 فلان خانم خواننده ایالات‌متحده این همه فیلم بازی كرد، كلی هم كنسرت و آلبوم‌های مختلف برگزار و منتشر كرد. كسی نمی‌آید بگوید چون فیلم بدی بازی كرده است نمی‌روم كنسرت او را ببینم. آن طرفدار سینمایی كه فكر كند بهرام رادان چون رفته یك آلبوم منتشر كرده و من از آلبومش خوشم نیامده و به آن دلیل نمی‌رود فیلمش را ببیند وجود نداشته باشد، بهتر است. ولی ممکن است کسی با نهایت احترام با یکی از مدیاها ارتباط برقرار نکند، آن محترم است.



    از آلبوم اول تا آینده

   قاعدتا در مورد موسیقی یا هر اثر هنری دیگری كه به صورت آزادانه تهیه می‌شود، جامعه است كه راجع به آن تصمیم‌گیری می‌كند یعنی اگر مورد استقبال قرار گرفت كه گرفته است اما اگر اینطور نشد یعنی جامعه آن را پس زده است و او را نمی‌خواهد. منظورم این است وقتی كه یك‌بار دچار شكست شوی برای بار دوم وارد این حوزه نمی‌شوی؛ دقیقا این اتفاق است كه باید بیفتد.


واقعیت این است كه من چند نقد خیلی خوب دریافت كردم كه اتفاقا این نقدها اصلا نقدهای مجیزگویی نبودند و نقدهایی درست و ریشه‌دار بودند. كار را دقیق گوش كرده بودند و نظر خودشان را به عنوان كارشناس موسیقی اعلام كردند. بیشتر آنها با نكات مثبت شروع كردند و وقتی به نكات منفی رسیدند، گفتند اشتباهاتی كه وجود داشته است، طبیعی است. نمی‌توان یكدفعه وارد یك حرفه‌‌ای شد و برای دفعه اول هیچ اشكالی در آلبومت وجود نداشته باشد. مثلا تصور كن شهرام ناظری روزی فیلم بازی كند و این انتظار را داشته باشد كه با تمام فوت و فنی كه آقای پرستویی بعد از گذشت 30سال به دست آورده است، بازی كند. خب، مطمئنا چنین اتفاقی نمی‌افتد. مطمئنا جدای از مسئله دانش و استعداد یك مسئله دیگری در هنر وجود دارد به اسم تجربه و ما دیگر این را درك كرده‌ایم. به قول انگلیسی​ها «NARROW DOWN» می‌شود، یعنی تو یكسری از آدم‌هایی كه حاشیه ماجرا هستند را كنار می‌گذاری و فقط آنهایی مخاطب تو می‌شوند كه خودت، امیال و سلایقت را دوست دارند. آنهایی كه واقعی‌ترین طرفدارهای تو هستند.



چرا در سنتوری نخواندم؟


یكی از نكاتی كه به خوانندگی تو وارد شده این است كه یكی از دوستان گفته است اگر صدای تو مناسب خوانندگی بود آقای مهرجویی در فیلم سنتوری از محسن چاووشی برای خواندن استفاده نمی‌كرد.

عرض كنم كه قرارداد آقای چاووشی قبل از حضور من در این فیلم بود و با هر بازیگر دیگری باز هم خود محسن ترانه‌هایش رامی‌خواند. حتی اگر برادر آقای مختاباد (منتقد موسیقی) كه خواننده معروفی هستند و من هم دوست‌شان دارم، نقش مرا بازی می‌كرد باز هم آقای مهرجویی تصمیمش به استفاده از محسن چاووشی بود.



برچسب نزنید

    بعضی از صحبت‌ها و نقدها درباره شخص بهرام رادان است، فارغ از اینكه تو در چه اثری كار كرده‌ای، یعنی بهرام رادان بودن هم خیلی مواقع ضربه هم می‌زند. خیلی‌ها بدون آنكه آلبومت را گوش بدهند نسبت به تو گارد دارند؛ همان گاردی كه ممكن است نسبت به فیلم تو هم داشته باشند.


به نظر من موضع خیلی‌ها نسبت به من موضع شخصی است. ما مرتب می‌گوییم لطفا نقد كارشناسانه كنید. بابا یك برچسب روی اسم خواننده این اثر بگذارید و بعد با فراغ بال گوش دهید و نظرتان را بدهید. كیوان هنرمند می‌گوید نت به نت، میزان به میزان نظرتان را بدهید. تا ما اشكال خودمان را بفهمیم، نه اینكه با تنگ نظری با اثر ما مقابله كنید.



    جوانان موسیقی حمایت می​خواهند

 در این چند سال هیچ سروصدایی برای انتشار آلبومت نداشتی. ترس و نگرانی‌ات باعث شد یا برای سورپرایز كردن طرفدارانت‌بود؟


هردو با هم. ترس از پیش‌داوری باعث می‌‌شد كه دلسرد شوم و انرژی منفی بگیرم بنابراین سكوت را پیشه كردم، ‌از طرف دیگر هم فكر می‌كردم خب زمانی كه ما خودمان دلمان می‌خواست این خبر را منتشر كنیم، دلمان می‌خواهد چیزهای مختلف را كنار هم داشته باشیم، قبل از اینكه مردم بخواهند بگویند چرا خواننده شده است به وسیله تیزر و تصویر یا چند كلیپ می‌توانستیم فضا را درست كنیم كه مخاطب لازم نداند از یكسری از افرادی كه خودشان می‌برند و می‌دوزند خط بگیرد.

 ایرادی كه در بازار موسیقی ایران وجود دارد این است كه در آن فضای عرضه آن‌چنانی نیست.


 متاسفانه صنعت موسیقی ما مشكلات فراوانی دارد. من به تازگی متوجه شده‌ام با اینكه تعداد زیادی هنرمند داریم صنعت موسیقی‌مان پر از اشكال است. با اینكه مرتب می‌گوییم سینمای ایران سینمای كوچكی است، اگر بخواهیم سینما و موسیقی را به عنوان یك صنعت كنار هم مقایسه كنیم موسیقی ما به نسبت سینمای ما واقعا حقیر است. من دیده‌ام بچه‌هایی كه در موسیقی با آنها كار می‌كنیم برای خوردن آب هم باید اجازه بگیرند، اما زمانی من می‌روم یك فیلم سینمایی بازی می‌كنم،‌ دستمزدم را هم دریافت می‌كنم بعد تهیه‌كننده می‌رود دنبال مجوز، پس‌فردا هم اگر كار مجوز نگرفت اتفاقی برای من نمی‌افتد، ضمن اینكه مطبوعاتی‌ها از سینما حمایت می‌كنند.  مثلا از فیلم سنتوری مطبوعاتی​ها آنقدر حمایت کردند که مسئولین در مقابل آن ماجرا کرنش کرند. اما در مورد موسیقی چون تك‌نفره است و یك مجموعه به حساب نمی‌آید حمایتی وجود ندارد، دلم می‌خواهد كه استعدادهای عجیب و غریبی كه در زمینه موسیقی مملكت ما وجود دارد روزی با باز شدن کمی بیشتر فضا مواجه شوند. منظورم بی‌بند و باری نیست، فقط فضا بازتر شود تا جوان‌ها بتوانند راحـت‌تر كار كنند. حالا شاید كسی مثل من بتواند به دلیل عقبه سینمایی‌ای كه دارد سریعتر برود اما خیلی‌ها هم هستند كه در همین بازار با انواع و اقسام مشكلات دست و پنجه نرم می‌كنند. استعدادهایی که متاسفانه با بی​توجهی در حال هدر رفتن است.



ویدیو مرتبط :
مصاحبه بهرام رادان

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

مصاحبه کودکانه با بهرام رادان



مصاحبه کودکانه با بهرام رادان

اتفاق بزرگ، دل بزرگ می‌طلبد. خب، اولین‌بار بود چنین موضوعی را با او درمیان می‌گذاشتیم، باید هم هول و ولای رد شدن پیشنهادمان را داشته باشیم! در سال‌های اخیر به خودی خود جزو جذاب‌ترین سوژه‌های مطبوعاتی به حساب آمده است حالا اگر قرار باشد تصویرش به یادگار و با حضور پدر و مادرش ثبت شود چیزی دیگر است.

حالا ما مانده‌ایم و دلهره‌مان و صدای بهرام رادان پشت خط تلفن آن هم با فرسنگ‌ها فاصله جغرافیایی!

تصور اینکه وقتی به او بگوییم «می‌خواهیم تصویر خانواده سه نفره‌تان روی جلد مجله‌مان نقش ببندد» چه شکلی خواهد شد، چیزی فراتر از یک نگرانی ساده برایمان به همراه داشت اما به قول معروف مرگ یک‌بار و شیون یک‌بار! او در تورنتو کانادا و ما اینجا، تهران خودمان.

برخلاف تصور کلنجار زیادی با هم نرفتیم، آنهایی که با بهرام رادان گفت‌وگو کرده‌اند از حساسیت‌ها و خصوصیات اخلاقی منحصربه‌فردش باخبرند حالا که بحث خانواده‌اش هم به میان می‌آید همان حساسیت‌ها را ضرب در هزار کن!

احتمالا برای شما هم جالب است بدانید اسطوره کودکی‌های بهرام رادان چه کسانی بوده‌اند، پدرش دوست داشته بهرام چه کاره شود، نام مدرسه و معلم‌های دوران مدرسه‌اش چیست و زمانی که در پارک ملت با یک هواپیمای فانتوم روبه‌رو شده چه عکس‌العملی نشان داده است.او مثل همیشه بهترین‌ها را برای ملت ایران آرزو کرد؛آمین...

یاد گرفتم هیچ‌وقت آرزو نكنم

بهرام رادان که در محله‌ای خوب در تهران زندگی کرده هیچ‌وقت دلش نمی‌خواسته در کودکی‌اش مثل خیلی از بچه‌های دیگر مثلا در محل با بچه‌ها فوتبال بازی می‌کرد؟ اینقدر حساسیت و وسواس پدر و مادر روی فرزندان‌شان باعث نشده بهرام رادان احساس کند آنطور که باید بچگی نکرده است؟

یاد گرفتم هیچ‌وقت آرزو نكنم كاش طور دیگرى بود؛ چون همین كه هست حتما بهترین است. از طرفى اتفاقا بعضى وقت‌ها دلم براى بچه‌هاى این دوره و زمانه می‌سوزد؛ زمین بازی‌شان پاركینگ‌هاى تاریك است و منتهاى هیجان‌شان بازى‌هاى كامپیوترى!

چه شکلی می‌شود آدمی که پدرش یک نظامی بوده به سمت هنر گرایش پیدا کند؟ پدرتان دوست نداشت حداقل یکی از پسرهایش مانند خودش نظامی شود؟ اصلا خودتان چطور این اتفاق را دوست نداشتید؟ ضمن اینکه اگر بر فرض مثال بهرام رادان نظامی می‌شد دوست داشت درجه نظامی‌اش چه باشد؟

واقعیت این است که پدر دوست داشت من وكیل شوم، چون اعتقاد داشت خوب حرف می‌زنم و این می‌تواند در دادگاه برگ برنده یك وكیل باشد. فكر نمی‌كنم هیچ علاقه‌اى به نظامى‌گرى من داشته باشد، ضمنا این فرض شما، فرض محالی است، روحیات من با نظامى بودن هیچ میانه‌اى ندارد.

علاقه‌ام به كتاب و موسیقى را مرهون مادرم هستم

گویا همه چیز بهرام رادان به مادرش رفته است؛ از گرایش به هنر، خوب حرف زدن، نظم و... یعنی تاثیر مادر روی تربیت بچه‌ها بیشتر بوده است؟

خب مادر وقت بیشترى براى تربیت من گذاشت و طبیعی است كه خیلى تاثیرگذار باشد؛ به‌خصوص علاقه‌ام به كتاب و موسیقى را مرهون مادرم هستم.

از شرایط خانه‌تان وقت کودکی، نوجوانی و جوانی برایمان بگویید. آنطور که مادر گفتند همه اتفاقات خانه براساس نظم و مقررات ویژه‌ای پیش می‌رفته و به‌شدت روی نظم و انضباط بچه‌ها تاکید داشته‌اند.

یعنی این نظم و انضباط مرهون حضور یک پدر نظامی در خانواده بوده یا مادر وظیفه بیشتری برای برقراری آن به‌عهده داشته‌اند؟

پدر یك نظامى و وكیل دادگسترى و مادر ناظم مدرسه؛ این اتفاق مطمئنا فضاى خانه را خشك می‌كند، ولى خانه ما اینطور نبود، به‌خصوص در تربیت من یك حس اعتماد وجود داشت و قدرت مانورى كه به من اجازه انتخاب نوع زندگی‌ام را می‌داد.

آرزو داشتم فرد تاثیرگذارى در جامعه باشم

از پارک رفتن‌های‌تان با پدر برایمان بگویید. اول اینکه یادتان هست کدام پارک می‌رفتید؟ در زمان حضور در پارک بیشترین زمان را برای چه بازی‌ای صرف می‌کردید؟

زیاد دوران پارک رفتن‌ها یادم نیست چون بازی می‌کردم، ولی‌ یادم می‌آید با هم می‌رفتیم پارک ملت و تنها خاطرات مبهمی از آن روزها در‌ ذهنم باقی مانده. البته خاطرم است یک بار اواسط جنگ یک فانتوم آورده بودند در ورودی پارک گذاشته بودند! (اینکه پارک به فانتوم چه ربطی‌ دارد را نمی‌دانم!) ولی‌ همیشه این برایم سؤال بود که چه جوری آن هواپیما را آنجا آوردند! شاید هم ماکت بوده!

مگر می‌شود آدم از بچگی هدف داشته باشد که گفته‌اید از بچگی هدف‌هایی در سر داشته‌ام که به یکسری‌های‌شان رسیده‌ام و به یکسری دیگر نه؟ مهم‌ترین و بزرگ‌ترین هدف کودکی‌های بهرام رادان چه بود؟

خب من آرزو داشتم فرد تاثیرگذارى در جامعه باشم، این آرزو و هدف‌گذارى هم خیلى كلى بود و نمی‌توانم به جرات بگویم به آن رسیده‌ام یا نه.

علاقه‌ام به جهانگردى از همین سندباد به ارث رسیده

چقدر از بچگی‌های‌تان را به یاد دارید؟ مثلا اینکه یادتان می‌آید اولین دیکته‌ای که نوشتید کی بود؟ اسم اولین معلم‌تان چه بود؟ بازی و کارتون مورد علاقه بچگی‌تان چه بود؟

اولین دیكته را یادم نیست ولى دوران جنگ و موشك‌باران و پناهگاه‌هاى مدرسه را خوب یادم می‌آید. تقریبا اسم همه معلم‌ها در دوره ابتدایى (مدرسه شهید فرهنگیان) یادم است؛ خانم‌ها رفیعى، ملكوتى، ورمرزیان و عطار. بازى مورد علاقه‌ام روپولى بود هر چند اقتصاددان خوبى نشدم! كارتون مورد علاقه‌ام هم سندباد.

شاید علاقه‌ام به جهانگردى از همین سندباد به ارث رسیده!

خبر دارید پدر یک مقداری از دست شما دلخور است؟ این دلخوری بابت ازدواج نکردن شماست که ایشان در مصاحبه‌شان به ما هم گفتند و تاکید کردند می‌خواهند حتما فرزندان بهرام خان را ببینم. درصدد رفع دلخوری پدر نیستید؟!

فعلا برنامه‌اى براى رفع این دلخورى ندارم، شاید كمى رازیانه دم‌كرده موجب التیام موقت این دلخورى شود.

مصاحبه کودکانه با بهرام رادان

اسطوره بچه‌گی‌هایم فوتبالی بودند

اسطوره بچگی‌های بهرام رادان چه کسی بود؟ یعنی دوست داشت روزی جای چه کسی در رویاهای كودكانه‌اش قرار بگیرد؟

خب اسطوره‌ها که در جریان زندگی‌ عوض می‌شوند، من تا جایی‌ که یادم است بچگی‌‌هایم اسطوره‌های فوتبالیست داشتم؛ داخلی‌اش مثلا کرمانی‌مقدم (البته آن زمانی که پرسپولیسی بودم!) و صمد مرفاوی و محسن گروسی (آن وقت که استقلالی بودم) است. بین‌ فوتبالیست‌های خارجی‌ هم همیشه دوست داشتم یورگن کلینزمن باشم! بزرگ‌تر که شدم مثلا در راهنمایی‌ عشق بسکتبال و شیکاگو بولز و موسیقی راک هم کم‌کم اضافه شد. البته آن وقت‌ها این چیزها برای خودش تبی بود!

مگر نه اینکه ایرانی‌ها به آدم‌های احساساتی معروف‌اند، پس چطور می‌شود بهرام رادان سال‌ها زندگی مستقل در ایران داشته باشد و خیلی وقت‌ها هم خارج از ایران حضور دارد؟ یعنی اصلا دلتنگ پدر و مادرتان نمی‌شوید؟ نوع ارتباط‌تان با آنها و میزانش امروز که خارج از ایران هستید چقدر است؟

من خودم را آدم احساساتی‌‌ای نمی‌دانم، البته سعی‌ می‌کنم احساساتی‌ نباشم و تصمیماتم را براساس عقل بگیرم. پدر و مادرم هم خیلی‌ عاقلانه رفتار می‌کنند و به قول خودشان هر جا که ما خوش باشیم آنها هم احساس خوبی‌ دارند، ضمن اینکه همه سعی‌ می‌کنیم چند وقت یک بار پیش‌شان بیاییم. از طرفی‌ خواهر بزرگم هم ایران زندگی‌ می‌کند، بنابراین زیاد تنها نیستند.

به موقع دور هم جمع می‌شویم

رابطه‌تان با کدام‌یک از خواهر و برادرهای‌تان بهتر بود؟ یعنی روحیات‌تان با کدام‌یک نزدیکی بیشتری داشت؟

خب با هر كدام به تناسب خلق و خویشان نزدیك بودم؛ خواهر بزرگم عقل‌گرا و منطقى است و خواهر كوچكم احساساتى و محافظه‌كار. با برادرم هم صحبت‌هاى مردانه و مشورت‌هاى كارى.

چقدر سخت است که الان هر چهار خواهر و برادر دور از یکدیگر زندگی می‌کنید؟ حیف نیست آدم سال‌های قشنگ زندگی‌اش را به دور از عزیزانش بگذراند؟

دورى زیاد آزاردهنده نیست، هر كسى زندگى و مشكلات خودش را دارد و وقتى براى گله‌گذارى نیست. به موقعش دور هم جمع می‌شویم.

از بچه های هنر و ورزش کمک می خواهم

درباره طرحی که برای بچه‌های دچار آتش‌سوزی مرودشت فارس دارید، برایمان بگویید. اصلا این طرح از کجا شروع شد؟

چند وقت پیش برنامه‌ای تلویزیونی دیدم که در آن 5 هزار پزشک متخصص از سراسر جهان گرد هم جمع شدند و مجمعی تشکیل دادند و به سمت آفریقا سفر کردند تا بچه‌هایی که حالا به هر دلیلی از جمله فقر، بیماری مادرزادی، کمبود امکانات بهداشتی در مناطق محروم آفریقا و... دچار عارضه یا بیماری‌ای روی صورت‌شان شده‌اند که می‌تواند آینده آنها را تحت‌تاثیر قرار دهد و آن بچه‌ها نتوانند مانند بقیه آدم‌ها در اجتماع حضور پیدا کنند به صورت رایگان این بیماران را تحت جراحی قرار دهند. 

در همان برنامه مصاحبه یکی از آن جراحان را می‌دیدم که می‌گفت این جراحی برای من 45 دقیقه بیشتر زمان نمی‌برد ولی می‌تواند یک عمر را به یک نفر هدیه کند و آن بچه به اجتماع برگردد.

فکر می‌کنم دو حادثه آتش‌سوزی‌ای که در سال‌های اخیر برای بچه‌های پیرانشهر و مرودشت اتفاق افتاده حدود 30-20 بچه را دچار سوختگی شدید کرده است، بنابراین بعد از دیدن آن برنامه به ذهنم رسید بیاییم از انجمن جراحان پلاستیک ایران تقاضا کنیم جراحی و درمان این بچه‌ها را قبول کنند و هزینه‌های درمان و بیمارستان و تجهیزات پزشکی این بچه‌ها را هم از طریق بچه‌هایی که در کار هنر، ورزش و... هستند بخواهیم دور هم جمع شوند و از مردمی که خیر هستند هم کمک بگیریم تا تمام هزینه‌های جراحی این بچه‌ها تامین شود.

از آن طرف اگر تنها بخشی از جراحان پلاستیک کشورمان دور هم جمع شوند و مجمعی برای درمان این بچه‌ها تشکیل دهند مطمئنا مشکل‌شان برطرف خواهد شد.

دیگر همه می‌دانند ایران در بحث جراحی پلاستیک حرف اول را در دنیا می‌زند، البته شاید همه پزشکان هم نتوانند در این طرح همراه باشند و بالاخره معذوریت‌هایی برای خودشان قائل باشند ولی اگر تنها 10 جراح پلاستیک هم برای این کار اعلام آمادگی کنند این بچه‌ها می‌توانند به اجتماع برگردند و مطمئن باشید روزی به این مملکت خدمت خواهند کرد. 

منظورم این است که ما تا کی می‌خواهیم منتظر بنشینیم تا این وزیر و آن وزیر کاری برایمان انجام دهند؟ خب کاری نمی‌کنند! نکنند! ایرادی ندارد.

بیاییم خودمان دست به دست هم بدهیم و به این بچه‌ها کمک کنیم تا حداقل در آینده مملکت‌مان سهمی داشته باشیم.

الان به فکر این هستم که چند نفر از بچه‌ها را دور هم جمع کنم؛ برای چند تا از دوستانم پیغام‌هایی هم فرستاده‌ام، اسم‌شان را نمی‌آورم که شاید هر کدام‌شان فردا روزی نخواستند قبول کنند، معذوریتی نداشته باشند.

اول تصمیم داریم جمعی از هنرمندان و ورزشکاران را تشکیل دهیم و یکسری کمک‌های مردمی را جمع کنیم و بعد از آن هم سراغ پزشکانی برویم که حاضرند داوطلبانه جراحی این کودکان را انجام دهند؛ این کار یک آستین بالا زدن و همتی را می‌طلبد که ان‌شاء‌ا... فردا روزی از اینکه این بچه‌ها دوباره می‌توانند به اجتماع برگردند لذت ببریم.

مصاحبه کودکانه با بهرام رادانبرترینها