چهره ها
2 دقیقه پیش | در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (37)در این مطلب ما سعی داریم به طور هفتگی گزیده ای از عکس های چهره های محبوبتان را با شما به اشتراک بگذاریم. |
2 دقیقه پیش | محمدرضا شجریان: هرگز «ربنا» را از مردم دریغ نکردماینجا ایران است، سرزمین مرغ سحر که خوشا... دوباره به گلستان و مکتب عشق خوش آمده است. لذا به میمنت این شعور قابل ستایش، پای صحبتها و گلایههای محمدرضا شجریان مینشینیم. ... |
مصاحبه با بادیگارهای آرمین 2AFM و مرتضی پاشایی
مبادی آداب است و بهشدت حواسش به این است كه مبادا با رفتار و سخنانش كسی را برنجاند. به موقع میخندد و به وقتش هم خیلی جدی جواب سوالها را میدهد و با رویی گشاده، «پُز»های مورد نظر خانم عكاس را جلوی دوربین میگیرد.
مجله زندگی ایده آل - بهمن بابازاده: مبادی آداب است و بهشدت حواسش به این است كه مبادا با رفتار و سخنانش كسی را برنجاند. به موقع میخندد و به وقتش هم خیلی جدی جواب سوالها را میدهد و با رویی گشاده، «پُز»های مورد نظر خانم عكاس را جلوی دوربین میگیرد.
حواسش هست كه شوخیهایش از حد نگذرد و همین طور هم كه حرف میزند، زیر چشمی نگران است كه مبادا جواب سوالی را درست ندهد و كمی اوایل حرفهایش، با استرس سخن میگوید. آرام آرام یخاش باز میشود و به مرور اوج میگیرد و به دنیای فانتزیهایش قدم میگذارد و رگههایی از انرژی و امید به صحبتهایش دمیده میشود. اصرار دارد كه هیچ تمایلی درباره حرف زدن درباره برخی چهرهها را ندارد و فقط و فقط نفس عمل برایش مهم است.
بادیگاردها همیشه و در همه جای دنیا «مستقلترین» آدمهایی هستند كه هرگز دوست نداشته و ندارند تحت تاثیر نام ستاره یا چهرهای قرار بگیرند و حرفهشان را فقط نوعی «شغل» میدانند برای خدمت به جامعه. در بقیه اوقات زندگیشان، تمام سعیشان در علایق و حفظ منش خاص خودشان سپری میشود و زندگی شخصی جالب توجهی هم دارند. آنها عمدتا دلباخته قهرمانان فیلمفارسیهای دهه 40 هستند و شیفته لوطی مشتیهایی كه یك محل به احترام منش والایشان، كلاه از سر بر میداشتند.
«محمود گودرزی» بچه گرمدره كرج و متولد 25 تیر 1356. دو تا بچه دارد و ورزشهای زیادی را هم از سالهای دور تجربه كرده كه شاخصترین آنها جودو و دفاع شخصی است. او حالا یکی از شناختهشدهترینبادیگاردهای ایرانی است.
چند سال ورزش حرفهای در كارنامه توست و از چند سالگی نسبت به ورزش جدیتر شدی؟
من از وقتی كه یادم هست ورزش میكردم. هم كشتی و هم فول ولی به صورت حرفهای ورزشهای جودو و دفاع شخصی را در كارنامهام داشتهام كه سرانجام آن به مربیگری دفاع شخصی رسیده است.
همین تجربهها بوده كه باعث شده وارد حوزه بادیگاردی شوی؟
من پیشنهادهای زیادی داشتم و از اقصی نقاط كشور به من پیشنهاد میشد. از كشورهای خارجی هم پیشنهاد زیاد داشتم از جمله عراق، ارمنستان، تاجیكستان. حتی از دبی هم برخی دوستان تمایل به برخی همكاریها بودند و اوضاع همین طور جدیتر و جدیتر شد.
چرا همه بادیگاردها همیشه اخمو هستند و كمتر پیش میآید لبخند بزنند؟
نه من خیلی از بادیگاردها را دیدهام كه اتفاقا میخندند.
اما ظاهرا قانونی در این بین است كه آنها را مجاب میكند همیشه اخم بر چهره داشته باشند.
به هر حال بادیگاردها وظیفه دارند از چهرهها محافظت كنند و باید روال و چهره ظاهریشان جوری باشد كه بتوانند به بهترین شكل ممكن كارشان را درست انجام بدهند. آنها شاید در برخی اوقات اخمو باشند ولی آدمهای بیرحمی نیستند و به اخلاقیات پایبندند.
همیشه غم مردم را میخورند و دوست دارند به بهترین شكل میزبان آدمها باشند. بادیگاردها عمدتا آدمهای غمگین و تنهایی هستند ولی خیلیها به آنها به چشم یك انسان بد اخلاق مینگرند. در برخی مواقع مردم بیش از حد سعی در ابراز لطف دارند كه این باعث میشود سلامت جسمی و روحی آن چهره به خطر بیفتد. به خاطر همین است كه بادیگاردها باید نهایت سعیشان را در كارشان داشته باشند. البته با رعایت ادب و اخلاق پهلوانانه و درست.
هیچوقت در تخیلات شده آرزو كنی بادیگارد یا محافظ شخصی فلان چهره باشی؟
نه؛ به هیچ وجه.
یعنی در زندگی هیچ قهرمانی نداری؟
قهرمان همه زندگی من اهل بیت (ع) هستند. من تا به امروز 44 بار كربلا رفتهام. 12 بار سوریه و مكه رفتهام. همیشه در زندگیام نور ائمه جاری بوده و از بركت وجود آنهاست كه خودم را فردی موفق برای جامعه میدانم.
در عكسهایی كه از مراسم ترحیم «مرتضی پاشایی» منتشر شد، شما در كنار «آرمین زارعی» دیده شدید كه در كنار او در حال تلاش برای خارج كردن وی از ازدحامهای شدید بودید. این تصاویر باعث شد برخی گمانهزنیها به وجود بیاید كه شما بادیگارد شخصی «آرمین» هستید.
آرمین از دوستهای قدیمی من است. در لحظهای كه دیدم در ازدحام جمعیت گیر افتاده فقط سعی كردم كمكش كنم. البته مردم ما همیشه مردم با محبتی هستند و فقط سعی داشتند لطف خود را به او برسانند ولی ازدحام به قدری شد كه دیگر كار به جاهای باریك كشیده شده بود و من هم سعی كردم به آرمین كمك كنم.
دوستان مسئول حفظ انتظامات برنامه از من خواستند كه در آن لحظات كمكشان كنم و من هم وظیفه خودم دانستم كه در آن شرایط به كمك دوستانم بروم ولی آن روزمن هم برای عرض تسلیت به خانواده پاشایی و آقایان مهدی و عباس كرد و جناب محمود گلمحمدی به مراسم آمده بودم. به هر حال آقای مرتضی پاشایی عزیز دل ما بود و غم فقدان ایشان ضربه سختی به خانواده و اطرافیان زده بود. همین احساس مسئولیت باعث شد قدم جلو بگذارم.
شما در روزهای بیماری «مرتضی پاشایی» به همراه پدر و مادر این خواننده و تعدادی از دوستان و اطرافیانش عازم سفر كربلا شدید. از آن روزها میگویید؟
روزهای تلخ و عجیبی بود. حتی عراقیهایی كه ما را میدیدند، با دیدن اشكهای پدرو مادر مرتضی از ته دل از خدا میخواستند كه حاجت دل آنها را بدهد. آنهایی كه نمیدانستند حتی موضوع چیست، باز هم از شدت گریه و زاری آنها ناراحت میشدند و خلاصه روزهای عجیبی بود.
حالا كه از آن روزها حدود دو ماه گذشته، تغییری در نگاه تو به زندگی به وجود آمده؟
خیالم راحت شده. بیشتر به زندگی و گذر لحظهها فكر میكنم و همین باعث شده تكلیفم با خودم روشن باشد. ما آدمها وقتی زندهایم و سالم و نفس میكشیم، حواسمان به خودمان نیست و این بزرگترین اشتباه همه زندگی ماست. این روزها بیشتر به زندگی فكر میكنم و سعی میكنم حواسم را بیشتر جمع كنم. ما وقت زیادی نداریم و كارهای نیمه تمام زیادی مانده كه باید تمامشان كنیم. من میخواهم ازادامه زندگیام، از لحظه به لحظهاش لذت ببرم و برایش انرژی و وقت صرف كنم. كسی چه میداند كه فردا چه خبر است؟ امروز را جوری زندگی كن كه انگار روز آخر عمرت است. آنوقت به حرف من میرسی.
قهرمان زندگیات چه کسی است؟
همیشه برای من آقا «تختی» بزرگترین قهرمان و پهلوان بودهاند. منش انسانی و آن خصوصیتهای بزرگوارانه این قهرمان بوده كه باعث شده ایشان در گذر تاریخ همواره جاودان بمانند. من فكر میكنم اسطورهسازی در ایران در سالهای اخیر معنا و مفهومش را از دست داده. ما در طول تاریخ امثال آقا «تختی» را داشتهایم كه لقب «جهان پهلوان» به راستی مستحق ایشان در همه سالها بوده. امیدوارم جوانان این نسل نیز با اتكا به این قبیل قهرمانان از آنها برای سرلوحه قرار دادن اصول زندگیشان درس بگیرند تا بتوانند انسانهای موفقی برای جامعه شوند.
محمود گلمحمدی بادیگارد سابق مرتضی پاشایی از این خواننده و خاطرات تلخش میگوید:
من، تختی و روحا... داداشی
در روزهایی كه «مرتضی پاشایی» در بستر بیماری بود، بیش از هر كس دیگری در تیررس اهالی رسانه و اهالی موسیقی بود. یكجورهایی سنگ صبور همه میشد و هیچكس اشكهایش را در روز فوت پاشایی در مقابل بیمارستان بهمن از یاد نخواهد برد.
محمود گلمحمدی دیگر، چهره آشنایی برای بسیاری از چهرههای موسیقی وهنر است. او خیلی زود توانست برای خودش نامی دست و پا كند. گلمحمدی یكی از معروفترین بادیگاردهای شخصی هنرمندان و خوانندههای ایرانی است كه توانست در كنار مرتضی پاشایی تا لحظه آخر بماند و در لحظات سخت زندگیاش در كنارش باشد. بااو درباره آن روزها و شاخصههای یك بادیگارد خوب و چگونگی ورودش به این حوزه گپ زدیم.
محمود گلمحمدی. معروف به محمود سكیوریتی. بادیگارد شخصی مرحوم مرتضی پاشایی متولد 22/5/65 و دو روز از مرحوم پاشایی كوچكتر بود او یکی از دوستان و همراهان همیشگی مرتضی بود و خاطرات نابی از همراهی با او دارد.
مرتضی پاشایی را از چه زمانی میشناختی؟
از حدود شش سال پیش از طریق آقای مهدی كرد مرتضی را میشناختم. از دو سه سال پیش به صورت رسمی با ایشان همكاری میكردم و در سال آخر حیات ایشان در تمام لحظات همراهشان بودم.
خودت چه ورزشهایی را كار كردهای؟
کشتی و جودو كار كردهام.
مقام و رتبه هم داشتی؟
در سطح كشوری عمدتا مقامهایی را داشتم و توانستم به مرور پیشرفت كنم.
مرتضی پاشایی هر وقت تو را در كنسرتهایش معرفی میكرد، از دیالوگی ثابت استفاده میكرد و میگفت بر خلاف چهره خشن و ظاهری اخمو، قلبی كوچك و مهربان داری. این جمله خیلی در مورد تو استفاده میشود.
رابطه كاری من و مرتضی واقعا به یك دوستی عمیق منجر شده بود. این اواخر فقط چهار، پنج نفر بودیم كه به مرتضی نزدیك بودیم و همه زمانمان را با هم میگذراندیم. مهدی كرد، مهدی طیبی، مصطفی پاشایی، عباس باران و من. تقریبا همه وقتمان با هم میگذشت. بهخاطر شرایط روحی مرتضی همیشه در جمعهای ما بگو و بخند بود. یك بار یادم نمیرود، مرتضی به من گفت كه محمود تو خیلی خوش مشرب و خندهرو هستی.
من هم زمانی كه حالم خوب بود دقیقا مثل تو بودم ولی حیف كه الان بیمارم و نمیتوانم پا به پای تو جلو بیایم. شاید این شوخ طبعیهای من را در جمعهای خودمانی دیده بود كه باعث شده بود این دیالوگها را در كنسرتها در مورد من به كار ببرد.
بزرگترین شاخصههای یك بادیگارد موفق چیست؟
من فكر میكنم كه وظیفهشناس بودن مهمترین فاكتور یك بادیگارد خوب است. او باید با برنامهریزی درست و سالم، بتواند در بهترین نوع ممكن خودش را با فضای كار و اطرافش وفق دهد.
تو هم از آن بادیگاردهایی بودی كه همیشه اخم میكردی؟
اتفاقا همه میدیدند كه در كنسرتهای مرتضی من همیشه تنها كسی بودم كه همیشه لبخند روی صورتم بود، مگر در شرایط خاص. در برخی اوقات باید بادیگارد جذبه داشته باشد تا بتواند وظایفش را درست انجام دهد.
در دوران کاری با مرتضی پاشایی جایی شد که مداخله کنی و کار به خشونت بکشد؟
زندهیاد مرتضی پاشایی انسان بسیار بیحاشیهای بود. طرفداران و مردم هم قلبا مرتضی را دوست داشتند. بادیگارد بودن هم صرفا به درگیری جسمی و محافظت فیزیكی خلاصه نمیشود. یك بادیگارد باید به خوبی بتواند هم از لحاظ فكری و هم از لحاظ امنیتی بهترین شرایط را برای چهره حفاظت شدهاش به وجود بیاورد. در مورد مرتضی هم همیشه ما سعیمان بر این بود كه بتوانیم بهترین شرایط را برای آرامش او بسازیم و در همه حال پیگیر موضوعات كاریاش شویم تا مرتضی در نهایت آرامش بتواند به كارش ادامهدهد.
قهرمان زندگی تو چه كسی است؟ كسی كه همیشه از او یاد گرفتی و نسبت به او علاقه داشتی.
من از خیلیها، خیلی چیزها یاد گرفتم. قهرمانان و افراد زیادی بودند كه روی من تاثیر گذاشتند و از هر كدام چیزی آموختم. مثلا همین مرتضی خدابیامرز به من یاد داد كه تا آخرین لحظه باید مقاومت كنی و صبر داشته باشی. مرتضی تا آخرین لحظه تسلیم نشد و مبارزه كرد. مرتضی برای من یك سوپر استار بود. جناب تختی و آقای روحاللهداداشی كه از افتخارات محلمان نیز هستند، آقای حمید سوریان و رسول خادم و خیلیهای دیگر قهرمانهای زندگی من هستند.
من همیشه انتظار داشتم كه «جان سینا» قهرمان زندگی یك بادیگارد باشد!
پهلوانان مملكت خودم را همیشه بیشتر و بهتر شناختهام و از آنها چیز یاد گرفتهام تا غربیها. ایرانیها برایم اسوه پهلوانی بودهاند و همین باعث شده بیشتر شیفتهشان شوم.
درباره ورزشها و برنامه روزانهات به ما بگو. سبك زندگی یك بادیگارد در حد تو چگونه است؟
من برنامه ورزشی خاص خودم را دارم. كوهنوردی و پیادهروی جزء روتین زندگی من است. بدنسازی و دفاع شخصی را هم پیش میبرم. از روزی كه مرتضی به بخش ایسییو منتقل شد واقعا شرایط روحی بدی داشتهام و دیگر نتوانستم به آن دوران اوج برگردم. اما به لطف دوست خوبم آقای محمود گودرزی در حال برنامهریزی برای شروع دوره حرفهای ورزش و بدنسازی هستم كه به مرور بیشتر و قویتر به آنها خواهم پرداخت تا بتوانم باز هم به آن فیزیك قوی برسم.
بعد از آن اتفاق تلخ برای مرتضی، آیا پیشنهادی برای كار جدید به تو شده؟
بله؛ ولی متاسفانه اصلا روحیه خوبی ندارم و نمیتوانم فعلا به این موضوعات فكر كنم. متاسفانه زندگی جنبه بد و تلخاش را به ما نشان داد و باعث شد مدت زیادی را تحت تاثیر این موضوع باشیم و لحظات تلخی را سپری كنیم. به هر حال ما سالهای زیادی را با هم سر كرده بودیم و برایمان كار راحتی نیست كه بتوانیم آن همه خاطره را فراموش كنیم ولی راضی هستیم به رضای خدا و امیدوارم هر چه زودتر بتوانیم در زندگی جدید خودمان را بیابیم.
من، تختی و روحا... داداشی
در روزهایی كه «مرتضی پاشایی» در بستر بیماری بود، بیش از هر كس دیگری در تیررس اهالی رسانه و اهالی موسیقی بود. یكجورهایی سنگ صبور همه میشد و هیچكس اشكهایش را در روز فوت پاشایی در مقابل بیمارستان بهمن از یاد نخواهد برد.
محمود گلمحمدی دیگر، چهره آشنایی برای بسیاری از چهرههای موسیقی وهنر است. او خیلی زود توانست برای خودش نامی دست و پا كند. گلمحمدی یكی از معروفترین بادیگاردهای شخصی هنرمندان و خوانندههای ایرانی است كه توانست در كنار مرتضی پاشایی تا لحظه آخر بماند و در لحظات سخت زندگیاش در كنارش باشد. بااو درباره آن روزها و شاخصههای یك بادیگارد خوب و چگونگی ورودش به این حوزه گپ زدیم.
محمود گلمحمدی. معروف به محمود سكیوریتی. بادیگارد شخصی مرحوم مرتضی پاشایی متولد 22/5/65 و دو روز از مرحوم پاشایی كوچكتر بود او یکی از دوستان و همراهان همیشگی مرتضی بود و خاطرات نابی از همراهی با او دارد.
مرتضی پاشایی را از چه زمانی میشناختی؟
از حدود شش سال پیش از طریق آقای مهدی كرد مرتضی را میشناختم. از دو سه سال پیش به صورت رسمی با ایشان همكاری میكردم و در سال آخر حیات ایشان در تمام لحظات همراهشان بودم.
خودت چه ورزشهایی را كار كردهای؟
کشتی و جودو كار كردهام.
مقام و رتبه هم داشتی؟
در سطح كشوری عمدتا مقامهایی را داشتم و توانستم به مرور پیشرفت كنم.
مرتضی پاشایی هر وقت تو را در كنسرتهایش معرفی میكرد، از دیالوگی ثابت استفاده میكرد و میگفت بر خلاف چهره خشن و ظاهری اخمو، قلبی كوچك و مهربان داری. این جمله خیلی در مورد تو استفاده میشود.
رابطه كاری من و مرتضی واقعا به یك دوستی عمیق منجر شده بود. این اواخر فقط چهار، پنج نفر بودیم كه به مرتضی نزدیك بودیم و همه زمانمان را با هم میگذراندیم. مهدی كرد، مهدی طیبی، مصطفی پاشایی، عباس باران و من. تقریبا همه وقتمان با هم میگذشت. بهخاطر شرایط روحی مرتضی همیشه در جمعهای ما بگو و بخند بود. یك بار یادم نمیرود، مرتضی به من گفت كه محمود تو خیلی خوش مشرب و خندهرو هستی.
من هم زمانی كه حالم خوب بود دقیقا مثل تو بودم ولی حیف كه الان بیمارم و نمیتوانم پا به پای تو جلو بیایم. شاید این شوخ طبعیهای من را در جمعهای خودمانی دیده بود كه باعث شده بود این دیالوگها را در كنسرتها در مورد من به كار ببرد.
بزرگترین شاخصههای یك بادیگارد موفق چیست؟
من فكر میكنم كه وظیفهشناس بودن مهمترین فاكتور یك بادیگارد خوب است. او باید با برنامهریزی درست و سالم، بتواند در بهترین نوع ممكن خودش را با فضای كار و اطرافش وفق دهد.
تو هم از آن بادیگاردهایی بودی كه همیشه اخم میكردی؟
اتفاقا همه میدیدند كه در كنسرتهای مرتضی من همیشه تنها كسی بودم كه همیشه لبخند روی صورتم بود، مگر در شرایط خاص. در برخی اوقات باید بادیگارد جذبه داشته باشد تا بتواند وظایفش را درست انجام دهد.
در دوران کاری با مرتضی پاشایی جایی شد که مداخله کنی و کار به خشونت بکشد؟
زندهیاد مرتضی پاشایی انسان بسیار بیحاشیهای بود. طرفداران و مردم هم قلبا مرتضی را دوست داشتند. بادیگارد بودن هم صرفا به درگیری جسمی و محافظت فیزیكی خلاصه نمیشود. یك بادیگارد باید به خوبی بتواند هم از لحاظ فكری و هم از لحاظ امنیتی بهترین شرایط را برای چهره حفاظت شدهاش به وجود بیاورد. در مورد مرتضی هم همیشه ما سعیمان بر این بود كه بتوانیم بهترین شرایط را برای آرامش او بسازیم و در همه حال پیگیر موضوعات كاریاش شویم تا مرتضی در نهایت آرامش بتواند به كارش ادامهدهد.
قهرمان زندگی تو چه كسی است؟ كسی كه همیشه از او یاد گرفتی و نسبت به او علاقه داشتی.
من از خیلیها، خیلی چیزها یاد گرفتم. قهرمانان و افراد زیادی بودند كه روی من تاثیر گذاشتند و از هر كدام چیزی آموختم. مثلا همین مرتضی خدابیامرز به من یاد داد كه تا آخرین لحظه باید مقاومت كنی و صبر داشته باشی. مرتضی تا آخرین لحظه تسلیم نشد و مبارزه كرد. مرتضی برای من یك سوپر استار بود. جناب تختی و آقای روحاللهداداشی كه از افتخارات محلمان نیز هستند، آقای حمید سوریان و رسول خادم و خیلیهای دیگر قهرمانهای زندگی من هستند.
من همیشه انتظار داشتم كه «جان سینا» قهرمان زندگی یك بادیگارد باشد!
پهلوانان مملكت خودم را همیشه بیشتر و بهتر شناختهام و از آنها چیز یاد گرفتهام تا غربیها. ایرانیها برایم اسوه پهلوانی بودهاند و همین باعث شده بیشتر شیفتهشان شوم.
درباره ورزشها و برنامه روزانهات به ما بگو. سبك زندگی یك بادیگارد در حد تو چگونه است؟
من برنامه ورزشی خاص خودم را دارم. كوهنوردی و پیادهروی جزء روتین زندگی من است. بدنسازی و دفاع شخصی را هم پیش میبرم. از روزی كه مرتضی به بخش ایسییو منتقل شد واقعا شرایط روحی بدی داشتهام و دیگر نتوانستم به آن دوران اوج برگردم. اما به لطف دوست خوبم آقای محمود گودرزی در حال برنامهریزی برای شروع دوره حرفهای ورزش و بدنسازی هستم كه به مرور بیشتر و قویتر به آنها خواهم پرداخت تا بتوانم باز هم به آن فیزیك قوی برسم.
بعد از آن اتفاق تلخ برای مرتضی، آیا پیشنهادی برای كار جدید به تو شده؟
بله؛ ولی متاسفانه اصلا روحیه خوبی ندارم و نمیتوانم فعلا به این موضوعات فكر كنم. متاسفانه زندگی جنبه بد و تلخاش را به ما نشان داد و باعث شد مدت زیادی را تحت تاثیر این موضوع باشیم و لحظات تلخی را سپری كنیم. به هر حال ما سالهای زیادی را با هم سر كرده بودیم و برایمان كار راحتی نیست كه بتوانیم آن همه خاطره را فراموش كنیم ولی راضی هستیم به رضای خدا و امیدوارم هر چه زودتر بتوانیم در زندگی جدید خودمان را بیابیم.
ویدیو مرتبط :
مصاحبه با آرمین 2afm
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
دل نوشته آرمین 2AFM برای مرتضی پاشایی
6 سال پیش اولین بار مرتضی را دیدم. رفتم استودیوی مرتضی و یکی از هیت ترین آهنگ هایم یعنی «چیزی شده» را در استودیوی او ضبط کردم. آن موقع هنوز «یکی هست» را منتشر نکرده بود. «یکی هست» را برایم خواند و نظرم را خواست. خیلی از آهنگش خوشم آمد و گفتم این آهنگت حتما می گیرد. گفت می خواهد مجاز شود. قبلش چند کار بیرون داده بود اما قصدش این بود که مجوز بگیرد و کارش را به صورت رسمی ادامه دهد.
هفته نامه تماشاگران امروز: 6 سال پیش اولین بار مرتضی را دیدم. رفتم استودیوی مرتضی و یکی از هیت ترین آهنگ هایم یعنی «چیزی شده» را در استودیوی او ضبط کردم. آن موقع هنوز «یکی هست» را منتشر نکرده بود. «یکی هست» را برایم خواند و نظرم را خواست. خیلی از آهنگش خوشم آمد و گفتم این آهنگت حتما می گیرد. گفت می خواهد مجاز شود. قبلش چند کار بیرون داده بود اما قصدش این بود که مجوز بگیرد و کارش را به صورت رسمی ادامه دهد.
البته نهایتا پیش از گرفتن مجوز، قطعه «یکی هست» منتشر شد و خیلی هم گل کرد و سرنوشت کاری مرتضی را رقم زد. از همان زمان و پس از آشنایی، رابطه خیلی گرمی با هم پیدا کردیم. خیلی با هم رفیق بودیم. خیلی هم مرا دوست داشت. به من می گفت کارهایت را دوست دارم و همیشه نسبت به من ابراز علاقه می کرد و همیشه لطفش شامل حالم بود. من هم خیلی از صدایش و ساز زدنش خوشم می آمد.
وقتی آلبومش منتشر شد، انگار بال درآوردم. انگار آلبوم خودم است اما این آدم اینقدر بامعرفت بود که هیچ فرقی با قبل مجاز شدنش نکرد. من با خیلی از خوانندگان و اهالی موسیقی مراوده دارم اما کمتر پیش می آید کسی مثل مرتضی شود.
وقتی اولین کنسرتش را برگزار کرد، مرا به عنوان میهمان ویژه به کنسرتش دعوت کرد. جالب است که شب قبل کنسرتش هم جایی بودیم؛ ساز زدیم و با هم خواندیم و خیلی بهمان خوش گذشت. فردایش هم رفتم به کنسرتش و از اجرایش کلی لذت بردم.
ازدحام جمعیت در کنسرتش به حدی بود که شوکه شدم. اینقدر خوب مرا معرفی کرد که نمی دانستم چه کار باید بکنم. با خودم می گفتم که بقیه همکاران هیچ وقت اینطور برخورد نکرده بودند. خیلی برایم جالب بود. معرفت یک انسان تا کجا می تواند باشد. آن زمان موقعیت ما مثل امروز نبود و خیلی از مردم هم نگاه شان به خوانندگان غیررسمی مثل امروز نبود اما او همان حرف هایی را که قبلا در جمع های خصوصی درباره من می گفت، تکرار کرد.
محو مرام و معترفتش شده بودم. رفتم یک استیج و بهش گفتم به تو افتخار می کنم که به این نقطه رسیدی که اینطور ترانه هایت را همه مردم می خوانند. به خدا قسم این حرف ها را به دلیل از دنیا رفتن مرتضی نمی گویم. من کلا دو گفتگوی مطبوعاتی داشته ام که هر دو قبل از درگذشت مرتضی عزیز بوده که یکی اش هم با تماشاگران بوده؛ در هر دو گفتگویم هم تنها نامی که آورده ام، اسم مرتضی است.
عاشقانه دوستش داشتم و عاشقانه به کارهایش گوش می کنم. اسطوره بود، اسطوره تر شد و اسطوره می ماند. امیدوارم همه خوانندگان کشور ما اینقدر مثل مرتضی خوب و سالم زندگی کنندکه اینطور وارد قلب مردم شوند. روحش شاد.