مزار امیرکبیر کجاست؟


میرزا تقی خان امیر کبیر در دهم ژانویه 1852 میلادی برابر روز جمعه هفدهم ربیع الاول سال 1268 هجری قمری در حمام قصر فین کاشان در حالی که حاج علی خان پیشخدمت خاصه فراشباشی دربار نظارت می کرد به وسیله علی خان نایب فراشخانه و میرغضب مخصوص و میرزا احمد نوکر حاج علی خان به قتل رسید.





هفته نامه امید جوان: میرزا تقی خان امیر کبیر در دهم ژانویه 1852 میلادی برابر روز جمعه هفدهم ربیع الاول سال 1268 هجری قمری در حمام قصر فین کاشان در حالی که حاج علی خان پیشخدمت خاصه فراشباشی دربار نظارت می کرد به وسیله علی خان نایب فراشخانه و میرغضب مخصوص و میرزا احمد نوکر حاج علی خان به قتل رسید. حاج علی خان بعدا لقب حاجب الدوله گرفت.

مزار امیرکبیر کجاست؟

او پدر محمدحسن خان صنیع الدوله (اعتمادالسلطنه بعدی مترجم و وزیر انطباعات ناصرالدین شاه) و عبدالعلی خان ادیب الممالک بود. برای کشتن امیر کبیر چند راه مد نظر قاتلین بود؛ خفه کردن با دست (مانند قائم مقام فراهانی که میرغضب ها او را با دست خفه کردند)، خوراندن دو لوله تریاک (که چون طول می کشید بعید به نظر می آید زیرا ممکن بود عزت الدوله همسر امیرکبیر و خواهر ناصرالدین شاه که داخل عمارت بود مطلع شده سر برسد و شیون کند و مانع اقدام جانیان شود) و رگ زدن یعنی باز کردن دو شاهرگ بازوان و رفتن خون تا مردن قربانی.

امیر، خود راه سوم را پیشنهاد کرد. جنایتکاران فصاد حمام را آورده دو رگ را باز کردند اما اما حاج علیخان که در زمره بی شرف ترین و رذل ترین درباریان بود پس از حدود یک ربع ساعت برای این که زودتر قربانی بمیرد لگدی به سینه امیر زد و دستور داد لنگ حمام را لوله کرده در دهان او فرو کنند و وی را به این طریق خفه سازند.

اسناد قصص تاریخی حکایت می کند سفیر روسیه کمترین اقدامی جز اقدام ابلهانه اولیه فرستان شش قزاق روس به خانه امیرکبیر که در محوطه ارک بود انجام نداد و پس از اعتراض شاه که چرا قزاق ها وارد محوطه ای شده اند که مادر و خواهر شاه در آنجا زندگی می کنند خود را کنار کشید و شاه را جسور ساخت که به تلقین مادر فاسد خود که دشمن امیر بود و نیز به تحریک میرزا آقا خان اعتمادالدوله صدراعظم نوری و کلنل شیل وزیر مختار (او سخت دشمن امیرکبیر بود) دستور برکناری امیرکبیر از تمام مقامات باقی مانده اش (امیری نظام) و تبعید او به کاشان و پنجاه روز بعد حکم اعدامش را صادر کند.

وقتی امیرکبیر را کشتند کلنل شیل مزورانه از این قتل فجیع ابراز تاسف کرد. پالمرستون وزیر خارجه وقت انگلستان که از دشمنان سرسخت امیرکبیر بود در این زمان برکنار شد و در کابینه جدید لرد ماموری وزیر جدید خارجه که از حزب مخالف بود طی نامه ای به وزیر مختار انگلیس در ایران تنفر شدید خود و کابینه جدید انگلستان از این جنایت مدهش را ابراز داشت.

فریدون آدمیت به درستی می نویسد که ابراز تاسف و تنفر دولت انگلستان از قتل شنیع امیرکبیر ارتباطی به رویه پالمرستون نداشته و هدف وزیر خارجه جدید انگلستان ممانعت ناصرالدین شاه از کشتن عباس میرزا برادر کوچکتر ناتنی خود بوده که انگلستان او را تحت الحمایه خود قرار داده و در تهران شایع شده بود مهد علیا جهان خانم مادر ناصرالدین شاه سخت مصر است این شاهزاده کم سن و سال را که فرزند هووی او خدیجه خانم بوده است به سرنوشت امیرکبیر دچار کند.

به هر ترتیب هم دولت روس در اعزام چند قزاق به ارک سلطنتی و هم سفارت انگلیس که مهد علیا و میرزا آقا خان اعتمادالدوله نوری صدراعظم بعدی در جلساتی با حضور کلنل شیل وزیر مختار شرکت می کرده اند در قتل امیر مقصر بوده و شاه جوان 22 ساله بی تجربه را تحت تاثیر قرار داده اند.

جنازه امیرکبیر ابتدا در گورستان پشت مشهد کاشان به رسم امانت به خاک سپرده شد. در آن زمان اغلب افراد مشهور و مهم وصیت می کردند که جنازه شان به عتبات عالیات حمل شود و بیشتر در کربلا و کمتر در نجف به خاک سپرده شود. جنازه را در خاک می گذاشتند و پس از یک سال نبش قبر کرده در کفن گذارده بار قاطر کرده به کربلا می فرستاند.

وفور جنازگانی که به عراق عرب حمل شده در گورستان دارالسلام به خاک سپرده می شدند به تدریج باعث اعتراض دولت عثمانی شد و محدودیت هایی برای آن برقرار گشت. صاحبان اجساد اغلب پس از چند سال به وصیت میت عمل کرده جنازه را در حالی که به استخوان هایی تبدیل شده بود به کربلا می فرستاند.

مزار امیرکبیر کجاست؟

در مورد امبرکبیر چنین نشد. به اصرار عزت الدوله همسر امیرکبیر که از برادر و مادرش رویگردان شده و خود و دخترانش بارها ناصرالدین شاه و مهد علیا را به باد فحش گرفتند پس از چند ماه از گورش که بنا به نوشته میرزا جعفرخان حقایق نگار خورموجی تنها مورخ راستگوی عصر ناصر کنار گور حاج سید محمد تقی نامی به خاک سپرده بودند بیرون آوردند و به کربلا فرستاند.

امیر در حجره ای که در آن به سوی صحن امامزاده باز می شود به خاک سپرده شد. بعدها پسرش میرزا احمد خان امیرزاده ساعدالملک و برادرش میرزا حسن خان وزیر نظام نیز کنار او مدفون شدند.

شاه در سفر کربلای خود به سال 1287 هجری قمری از آن مزار دیدن کرد و برای قربانی سال های جوانی و جهالت خود فاتحه خواند.

سال ها بعد باقرخان کاظمی وزیر مختار وقت ایران در عراق در دوران سلطنت رضاشاه هنگامی که به کربلا رفت آگاه شد رواق ها و اتاق هایی که جنازه بعضی از سلاطین و بزرگان و علمای بزرگ ایران در آنها مدفون هستند در وضعیت اسفناکی قرار دارند.

وجوهی از طرف دولت ایران یا بازماندگان به عراق می رسید که مورد حیف و میل واقع می شد. قبر میرزاتقی خان امیرکبیر در وضعی بس ناشایسته بود. او تصمیم به تعمیر و تنظیف مقبره می گیرد. با مراقبت مخصوص آن رواق را که تبدیل به یک قهوه خانه کثیف پر از زباله و کثافت شده و اصلا سنگ ها از شدت غبار و گرد و خاک خوانده نمی شدند تنظیف و پاک و پاکیزه کردند و سنگ ها را شستند و اتاق را سفید کرده و چراغ برق کشیدند و صورت ظاهر آبرومندی پیدا کرد که باعث تمجید و تحسین عموم ایرانیان گردید و از شرمساری رفتاری که با قبر این مرد بزرگ تاریخ ایران شده بود درآمدیم.

عکس هایی از سنگ قبر آن مرحوم برداشته شد. قبور سلاطین قاجار از قبیل مقبره آقامحمدخان قاجار سرسلسله قاجار در نجف و قبور مظفرالدین شاه و محمدعلی شاه و سلطان احمدشاه در رواق کوچکی پشت مسجد بزرگ حضرت سیدالشهدا در کربلا است. باقر کاظمی در خاطرات خود (جلد سوم، تهران، نشر تاریخ، 1390) می نویسد: (ص 357) که مقابر شیخ مرتضی انصاری در نجف و محمد علی میرزادولتشاه پسر بزرگ فتحعلیشاه و فاتح بغداد در کربلا، وضع خوبی نداشتند. چراغ برق آنها مرتب نبود و قرائت قرآن مجید که برای آن به چند نفر قاری حقوق داده می شد هیچ یک انجام نمی گرفت.

به نوشته او وجوهی از محل بودجه سفارت برای تنظیف و برق کشی این مقابر و قرائت قرآن مجید تخصیص داده شد و قنسول های ایران مامور نظارت بر کار قاری ها و تنظیف و برق کشی شدند و از طریق مکاتبه با وزیر مالیه وقت آقای سید حسن تقی زاده خرج ها و تعمیرات از محل منظور در بودجه که در صندوق تذکره بغداد عینا مانده بود تامین گردید و بدین ترتیب مقبره امیرکبیر و شاهان قاجار و شاهزاده دولتشاه و سایرین سروسامانی یافتند.


ویدیو مرتبط :
تصنیف امیرکبیر

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

مجسمه امیرکبیر ساخته استاد صدیقی به ایران آمد



 

 

مجسمه امیرکبیر ساخته استاد صدیقی به ایران آمد>

 

پس از گذشت ۳۲ سال مجسمه میرزا تقی خان امیرکبیر ساخته زنده یاد ابولحسن خان صدیقی از ایتالیا به ایران انتقال یافت . این مجسمه با ۳ متر ارتفاع و ۴۵۰ كیلوگرم وزن: اواخر شهریور ماه در پارک ملت، نصب و رونمایی می شود.

 

پس از گذشت ۳۲ سال مجسمه میرزا تقی خان امیرکبیر ساخته زنده یاد ابولحسن خان صدیقی از ایتالیا به ایران انتقال یافت.

سیدمجتبی موسوی(مدیر مركز حجم سازمان زیباسازی شهرداری تهران و مدیر نگارخانه برگ) به خبرنگار ایلنا گفت: مجسمه امیرکبیر در سال ۱۳۵۶ به سفارش انجمن مفاخر ملی ایران در کشور ایتالیا ساخته شد که این امر با پیروزی انقلاب اسلامی ایران همزمان شد و این همزمانی موجب شد که در انتقال آن به ایران تاخیر ایجاد شود.

وی تصریح کرد: این اثر توسط هنرمند فقید ابوالحسن صدیقی که آن زمان در ایتالیا سکونت داشت، ساخته شد. پس از درگذشت صدیقی و صاحب کارگاه ریخته گری که این تندیس در آنجا ساخته شده بود، موضوع مجسمه امیرکبیر به طور كلی فراموش شد. در اردیبهشت سال ۸۸ و در هنگام برپایی نکوداشت ابوالحسن صدیقی، یک سری اسناد به دست آوردیم که سازمان فرهنگی هنری شهرداری را از وجود چنین اثری باخبر کرد و سرانجام پس از تحقیقات مستمر؛ محل نگهداری مجسمه شناسایی شد.

موسوی خاطرنشان کرد: پس از کشف محل، فرزند ریخته گر مجسمه؛ مبلغی مطالبه کرد که پس از پرداخت آن؛ این اثر با طی مراحل قانونی در سال ۸۹ وارد کشور شد.

مدیر هنرهای تجسمی سازمان زیباسازی گفت: مدیرعامل سازمان زیباسازی(دکتر ملاصالحی) و مدیر فعلی آن، حامدی(مدیر نشریه تندیس)، فرزندان ابوالحسن صدیقی، حسن واحدی(هنرمند نقاش مقیم ایتالیا) علیرضا اسماعیلی(رایزن فرهنگی پیشین ایران در رم) و محسن یزدانی؛ تلاش های فراوانی در انتقال این اثر به ایران کردند.

وی خاطرنشان کرد: این مجسمه در اواخر شهریور ماه امسال در پارک ملت، نصب و رونمایی می شود. ارتفاع آن ۳ متر و ۱۰ سانت به وزن ۴۵۰ کیلوگرم است. مجسمه به صورت پیکر ایستاده و از جنس برنز، ریخته گری شده است.

ابوالحسن خان صدیقی در سال ۱۲۷۳ خورشیدی در محله عودلاجان تهران به دنیا آمد. پدرش میرزا باقرخان صدیق الدوله از اهالی نور مازندران بود اما سال ها قبل از تولد ابوالحسن به تهران آمده بودند و ساکن عودلاجان شده بودند که آن زمان از محلات اعیان نشین پایتخت محسوب می شد. ابوالحسن در هفت سالگی به مدرسه اقدسیه رفت که از مدارس جدید بود و سعیدالعلمای لاریجانی آن را بنیان گذاشته بود. پس از پایان تحصیلات ابتدایی برای ادامه تحصیل به مدرسه آلیانس رفت و در آن جا بدون اینکه استاد نقاشی داشته باشد شروع به نقاشی کرد؛ نقاشی های او روی دیوارهای مدرسه اعتراض مدیران مدرسه را درپی داشت.

هر چند خانواده اشرافی او آرزوهای دیگری برای اش می پروراند و پدرش تمایل نداشت که فرزندش به نقاشی روی آورد اما علاقه بیش از حد ابوالحسن به نقاشی و طراحی موجب شد درس را در سال آخر مدرسه رها کند و همراه دوستش علی محمد حیدریان نزد کمال الملک غفاری برود و بر سر کلاس درس او در مدرسه صنایع مستظرفه حاضر شود. پس از سه سال تحصیل در سال ۱۲۹۹ با درجه ممتاز دیپلم گرفت و در همان مدرسه به عنوان معلم مشغول تدریس شد.

میل مبهم درونی صدیقی را به سوی مجسمه سازی می کشاند و درحالی که در آن زمان هیچ استاد مجسمه سازی در ایران وجود نداشت و در هیچ کجا ازجمله مدرسه صنایع مستظرفه تدریس نمی شد او در سال ۱۳۰۱ با وسایلی ابتدایی مجسمه ای گچی از نیم تنه کودکی می سازد و به کمال الملک عرضه می کند. کمال الملک با دیدن مجسمه متوجه استعداد صدیقی که اکنون دیگر یکی از مدرسان نقاشی در مدرسه بود می شود و گل خان ٔ مدرسه را تبدیل به کارگاه مجسمه سازی می کند و صدیقی ضمن تدریس نقاشی به تجربه اندوزی در زمینه مجسمه سازی می پردازد و با مطالعه کتاب هایی که کمال الملک از اروپا با خود آورده بود تا حدودی به جنبه های نظری مجسمه سازی نیز آشنا می شود.

پس از آن که چندین مجسمه گچی می سازد و طی دو سه سال تبحر لازم را پیدا می کند روزی از کمال الملک می خواهد که امکان ساختن مجسمه ای از سنگ را برای او فراهم کند که کمال الملک نخست مخالفت می کند و امکانات و تجربه صدیقی را کافی نمی داند اما سرانجام موافقت می کند و هزینه خرید سنگ را تقبل می کند. صدیقی از روی عکسی از مجسمه ونوس دومیلو کار ساختن مجسمه ونوس را شروع می کند و سرانجام در سال ۱۳۰۴ کار این مجسمه سنگی به اتمام می رسد. کمال الملک که متوجه استعداد کم نظیر شاگرد خود می شود او را به همراه مجسمه سنگی ونوس میلو به حضور احمدشاه می برد و در این دیدار احمدشاه پنجاه تومان که در آن زمان پول زیادی بود به کمال الملک می دهد و مقرری ماهانه ای به مبلغ ۲۰ تومان برای پیش برد و تداوم کارهای صدیقی برای وی تعیین می کند و کمال الملک نیز سرپرستی کارگاه تازه تاسیس شده مجسمه سازی مدرسه صنایع مستظرفه را به او می سپارد.

در این دوران او مجسمه های متعددی می سازد از جمله:مجسمه گچی فردوسی، مجسمه های نیم تنه و تمام قد امیرکبیر، مجسمه ابوالقاسم، مجسمه الیاس دوره گرد و دلاک حمام. ماندگارترین مجسمه این دوران، که در سال ۱۳۰۵ ساخته شده است، مجسمه سیاه نی زن (حاج مقبل) است که از گچ فرنگی پاتینه شده ساخته شده است و ارتفاع آن ۹۳ سانتی متر است و هم اکنون در موزه هنرهای ملی نگه داری می شود.

سال ۱۳۰۶ سالی است که کمال الملک از کلیه مناسب خود استعفا داد و به حسین آباد نیشابور کوچ کرد. او هنگام ترک تهران به صدیقی توصیه کرد به اروپا برود و تحصیلات تکمیلی خود را در آن انجا بگذراند؛ پولی را هم که کمال الملک در این مدت از محل دریافت مستمری احمدشاه برای اش پس انداز کرده بود به او داد. با کوچ استاد شاگردان و معلمان مدرسه نیز پراکنده شدند و یک سال بعد در ۱۳۰۷ صدیقی با هزینه شخصی از تهران به آستارا و از آن جا به باکو و مسکو و از طریق مسکو به فرانسه رفت. مدتی به چند کشور اروپایی سفر کرد و سرانجام به مدت چهار سال در مدرسه عالی ملی هنرهای زیبای پاریس زیر نظر آنژالبر به فراگیری و کسب تجربه در مجسمه سازی و حجاری پرداخت.

صدیقی که در فاصله دو جنگ جهانی در اروپا به سر می برد بیشتر وقت خود را به نقاشی می گذراند. او ۱۶۰ تابلو در این دوران کشید.

اسفند سال ۱۳۱۲ صدیقی با کوله باری از تجربه به کشور بازگشت او چند ماه بعد در اردیبهشت ۱۳۱۳ با دختر خاله خود قدرت السادات میرفندرسکی ازدواج کرد. با کسب اجازه از کمال الملک که در تبعید خودخواسته به سر می برد و با کمک دوست و هم کلاسی قدیمی اش علی محمد حیدریان دوباره مدرسه هنرهای مستظرفه را دایر کرد. پس از مرگ کمال الملک در ۱۳۱۹ به دلایل نامعلومی این مدرسه تعطیل شد. اما بعد از مدتی مدرسه دیگری به نام مدرسه هنرهای زیبا وابسته به وزارت فرهنگ تشکیل شد صدیقی پس از مدتی سرانجام می پذیرد که در این مدرسه جدید به تدریس بپردازد. این مدرسه بعد از تاسیس دانشگاه تهران تحت عنوان دانشکده هنرهای زیبا به کار خود ادامه می دهد و ریاست دپارتمان حجاری در این دانشکده به صدیقی سپرده می شود.

در سال ۱۳۲۹ صدیقی به انجمن آثار ملی پیوست در این دوران او چهره نگاری از مشاهیر علمی و ادبی ایرانی را به انجام رساند و مجسمه های ماندگاری از این مشاهیر ساخت. چهره نگاری از سعدی، بوعلی سینا، فردوسی و حافظ حاصل این دوران است.

او سرانجام در سال ۱۳۴۰ از دانشگاه تهران بازنشسته شد اما تمام هم و غم خود را به مجسمه سازی اختصاص داد. با سفر به ایتالیا موفق شد مجسمه های ماندگاری در ایتالیا بسازد. مجسمه نادر و همراه اش در آرامگاه نادرشاه مشهد و مجسمه فردوسی در میدان فردوسی تهران و مجسمه خیام پارک لاله تهران هم حاصل این سال ها است.

در جریان انقلاب اسلامی مجسمه خیام آسیب جدی دید و به دلیل پرتاب سنگ به این مجمسه صورت و انگشتان اش شکست. در روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ گروهی ناشناس سر مجسمه فردوسی را از تن جدا کردند که بعدها مرمت شد. در هنگام وقوع انقلاب، صدیقی در ایتالیا در کار ساختن مجسمه امیرکبیر بود، ماکت گچی مجسمه تمام شده بود. صدیقی بعد از مدتی به ایران بازگشت و سال های پایانی را در سکوت و انزوا به سر برد. در هشتم تیر ۱۳۷۱ همسرش نیز درگذشت. در سال ۱۳۷۰ کمیسیون ملی یونسکو در ایران تصمیم گرفت از آثار صدیقی عکس برداری کند و کتابی در این زمینه منتشر کند. کتاب در سال ۱۳۷۳ منتشر شد. صدیقی یک سال پس از انتشار این کتاب در ۲۰ آذر ۱۳۷۴ درگذشت.

پس از مرگ برای او مجالس بزرگ داشتی برگزار شد، همچنین سفارش ساخت مجسمه ای از او به فرزندش فریدون صدیقی داده شد که این تندیس نیم تنه هم اکنون در دانشکده هنرهای زیبا قرار دارد. در سال ۱۳۸۸ نیز تندیس نیم تنه دیگری از این هنرمند در جزیره کیش و در قطعه گذر هنرمندان برپا گردید.... / خبرگزارى ایلنا